عقل عملي بايد عهدهدار تصميمات، نيّتها و ارادههاي انسان باشد و قواي عامله طبيعت بايد با تبعيت از عقل عملي، تحت فرمان او بخش اجرا را متعهّد شود و به خوبي آن را سامان دهد. عقل عملي در عرصه انفعالات انسان، قبول و نكول او را به گونهاي رهبري ميكند كه بينشهاي محكم، مقبول او شود و تمايلات محكم فطري، مبناي تصميمات انسان قرار گيرد و براساس حكمت عملي، در برابر طغيان شهوت و طوفان غضب و گردباد مقامطلبي، از روح انسان حفاظت كند. نمونهاي از رهبري عقل عملي درباره غضب را ميتوان در ياران و پيروان راستين رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم ديد كه آنان را در برابر دشمنان دين، سرسخت و بيگذشت و شديد و در مقابل مؤمنان و در ميان ياران، نرم و متواضع و رحيم ميكرد: ﴿مُحَمَّدٌ رَسولُاللّهِ والَّذينَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَي الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم﴾. اگر شهوت و غضب و جاهطلبي به امامت عقل عملي عمل كند، انسان در خوراكيها بجا اشتها دارد و در پوشيدنيها بجا ميپوشد و در مقام و جاه بجا رغبت ميكند و در غضب بجا جهاد ميكند و شمشير ميزند و بجا ميكشد يا كشته ميشود؛ ولي اگر اين متشابهات به امامت محكمات تنظيم نشود، شخص طبق فرمان شهوت و غضب كار ميكند؛ خواه حق باشد يا باطل. براي تفهيم هر چه بهتر اين مطلب ميتوان از مثالي كه علماي اخلاق ذكر كردهاند، مدد جُست: اگر شكارچياي بر اسبي سوار شود و سگ شكاري هم به دنبال داشته باشد، هر كدام از اين سه موجود خواستهاي دارند. آيا زمام اين برنامه را بايد به دست كدام يك از آنها سپرد؟ اگر به اسب سپرده شود تا برنامهريزي كند، هرجا علف سبز و خرّم ببيند، به آن سو ميرود و به فكر چريدن و خوردن خويش است و به فكر خطر سقوط سرنشين خود نيست، زيرا اسب، شهوت خوردن دارد و برنامه سفر را براساس آن شهوت تنظيم ميكند؛ نه بر معيار عقل. چنانچه تنظيم برنامه به دست سگ شكاري باشد، او هر صيدي را ببيند، به آن سمت هجوم ميبرد و خود را به هر كوه و درّه و دشتي ميكشاند و به فكر سلامت اسب و سواركار نيست. اين حيوان بر اساس درّندگي و تهاجم حمله ميكند و قهراً خود، اسب و اسب سوار را به درّه هلاكت ميفرستد، زيرا سگ غضب دارد و عقل ندارد؛ ولي اگر برنامه اين كاروان به دست انسان سواركار كه عاقل است سپرده شود، سلامت خود و اسب و سگ شكاري را تأمين ميكند. انسان عقلي دارد كه به منزله شخص شكارچي است و شهوتي دارد كه به منزله اسب شكارچي است و غضبي دارد كه به منزله سگ شكاري اوست. اگر انسان برنامه كار را به دست شهوت دهد، هم قدرت غضب، اين نيروي كارساز الهي، نابود ميشود و هم قدرت عاقله. جواني كه در دوران جواني به فكر بوالهوسي و شهوتراني است، هم عاقله را ويران ميكند و از فراگيري علوم و دانشهاي سودمند بازميماند و هم قدرت غضب و دفاع از حق را سركوب ميكند و از ناموس، دين و مرز و بوم ميهن اسلامي حمايت نميكند و نيروي غضب را فقط براي تأمين شهوت خود به كار ميگيرد و صرفاً جواني شهوترانِ بياعتنا خواهد بود. چنانچه برنامه كار را به دست قدرت قهر و غضب بسپارد، انساني مهاجم و مزاحم خواهد شد. او ميكوشد خوي درّندگي خود را ارضا كند، در نتيجه هم از لذّتهاي حلال و هم از فراگيري دانش محروم ميشود و از تهذيب نفس و تزكيه روح طرفي نميبندد و چون غضب او عاقلانه نيست، به فكر انفجار و تخريب و ترور و هتك ميافتد؛ نه حمايت از شرع و شرف؛ ولي اگر زمام برنامه را به عقل بدهد كه هويت انسان را ميسازد، سلامت هر سه قوّه تأمين ميشود. رهبري عقل عملي سبب خواهد شد تا از ميان بينشها بهترين و محكمترين بينش انتخاب و پذيرفته شود و از ميان تمايلات، فطريترين و طبيعيترين آن تحت تدبير حكمت عملي رود و بدين ترتيب در وادي عزم و تأثير بر جوارح و نيز در عرصه فعل، عزمي راستين و محكم شكل ميگيرد. بسياري از مردم براثر ابهام معناي انسانيت، سعادت، شقاوت و كمال و نقص انسان در انگيزههاي عملي، در حدّ تصميمهاي متشابه براساس ظن و تمايلات طبيعي به سر ميبرند؛ امّا اگر انسان درست تفسير شود، هرگز در اين بُعد، زمامداري را به ميل و هوس نميسپرد، بلكه گرايشهاي محكم و فطري را حاكم ميگرداند و بينشهاي محكم را بر ميگزيند، در نتيجه عزمي راستين رقم ميخورد، لذا معصومان(عليهمالسلام) سفارش كردهاند كه در انگيزهها براساس ميل و هوس حركت نكنيد.(1) نميشود انسان اهل هوا و هوس و نيز حرص و آز باشد و با اين حال، جبرئيل بخواهد در دل او نفوذ كند. اگر هوا بيرون رود جبرئيل ميآيد و با آمدن جبرئيل اهريمن بيرون ميرود: «ديو بگريزد از آن قوم كه قرآن خوانند».(2) خلوت دل نيست جاي صحبت اغيار ٭٭٭٭ ديو چو بيرون رود فرشته درآيد(3) ميل گرايان راه سعادت را نميپيمايند، چون ميل كنترلپذير نيست و معيار علمي ندارد. قرآن كريم از تبهكاراني كه محكوم به سقوط و هبوطاند، چنين ياد ميكند: ﴿اِن يَتَّبِعونَ اِلاّالظَّنَّ وما تَهوَي الاَنفُسُ﴾(4)؛ يعني انديشهشان در حدّ ظن و گمان است و انگيزهشان در اندازه هوا و هوس و ميل است و محكوم به سقوطاند. عمل براساس ارادههاي متشابه و حيواني، نتيجه شوم همين پندارگرايي و هوس مداري است كه دامنگير بسياري از افراد عادي است و تفسير انسان به انسان و اهتمام بدان، راه حل آن را مينماياند.
1. ر.ك: بحار الأنوار، ج67، ص73.
2. ديوان حافظ، ص261، غزل 193.
3. همان، ص314، غزل 232.
4. سوره نجم، آيه 23. تفسير انسان به انسان، ص 330-333.