نقش جهان اصفهان، ميدان زيبايي كه وقتي شاردن فرانسوي كه عمري را به جهان ديدن گذرانده بود، با جلوه افسونگر آن روبهرو شد آن را زيباترين ميدان جهان توصيف كرد، يكي از نمادهاي هويت اسلامي- ايراني ما محسوب ميشود؛ هويتي البته در اوجي بشكوه.
واقعيت اين است كه برخي از انديشمندان معاصر امروز وقتي صحبت از جست و جوي الگويي اسلامي- ايراني براي پيشرفت و توسعه ميكنند در نقبي تاريخي، رجوع خود را به دوران اقتدار صفويه در ايران ميبينند؛ دوران پر تلألويي كه جداي از فرجام تلخاش ميتوان بسياري از ابعاد زايايي تمدن اسلامي و ايراني از پس چند قرن ركود در قرون 11و10 هجري را در آ ن به تماشا نشست.
در اين بازه تاريخي رشد و اعتلاي هويت اسلامي- ايرانيمان را در دستاوردهاي بسياري ميتوان نشان داد از منش سياسياي كه ايران را تبديل به دولتي بسيار پر اهميت در صحنه ديپلماسي آن روزگار كرده بود تا هنر و معماري باشكوه مذهبي و ملي و البته مهمتر از عالمان درجه يكي كه در حوزههاي گوناگون علوم آن روزگار هر يك نگيني در تاريخ علم در ايران عزيز هستند.
ابتداي اين جستار اگر چه با نام ميدان نقش جهان و خاطرهانگيزياش براي هر ايراني غرورجويي آغاز شد اما بهانه اصلي اين نوشتار، پرداختن به يكي از چهرههاي ماندگار حاصل سياستهاي اين دوران يعني «شيخبهايي» است.
بهاءالدين محمدبنحسينعاملي معروف به شيخ بهايي (953 تا 1031هـ.ق) يكي از كساني بود كه به سبب سياستهاي خاص دولتمردان صفوي به همراه پدر و برخي ديگر از علماي جبلعامل در آن روزگار به ايران آمده، رحل اقامت افكنده، قدرها ديده و البته به پاس آن با دانش سترگ خود قدردانيها نسبت به دانش و فرهنگ اين مرز و بوم كرد. بهاء الدين 10ساله بود كه به همراه پدرش كه از علماي شام بود به ايران آمد و در پايتخت آن زمان صفوي سكني گزيد و غيراز شاگردي نزد پدر از دانشمندان ديگر ايراني دانشها آموخت و به اين ترتيب خود تبديل به يكي از چهرههاي بيبديل تاريخ علوم در ايران اسلامي شد.
از شيخ بهايي چيزي نزديك به 88 عنوان كتاب و رساله در علوم گوناگون از رياضي گرفته تا منطق، نجوم ، فلسفه ، فقه و ادبيات به جا مانده است.مجموعه آثار علمي شيخبهايي غير از تلاشهاي اجتماعي و سياسياي است كه در طول حيات پر بركت 78ساله شيخ ميشود از آنها ياد كرد و اين گويي رسم عالمان سختكوش صفوي بود كه به مصداق فهم دقيق اسلامي شان عمل و نظر و دنيا و آخرت را توأمان ميديدند و علمي را كه به كار عمل و زندگي دنيايي و آخرتي انسان نخورد، بيهوده ميپنداشتند و بهنظر ميرسد اين همان حلقه مفقوده در جستوجوي الگوي اسلامي- ايراني براي پيشرفت جامعه باشد.
شيخبهايي در روزگار خود با 4 تن از سلاطين صفوي معاصر بوده؛ 18سال با شاه طهماسب، حدود 5/1سال با شاه اسماعيل دوم، حدود 10سال با شاه محمد خدابنده و نهايتا 35سال با مقتدرترين شاه صفوي يعني شاه عباس اول.
شاه عباس علاقه و توجه ويژهاي به شيخبهايي داشت بهگونهاي كه شيخبهايي به نقلي در زمان او به منصب شيخالاسلامي پايتخت رسيد و تحت همين توجه بود كه عالمان بزرگ شيعه در روزگار صفوي كه ازاتفاق كم نيستند هم و غم خود را در ذيل اين توجه مقتدرانه به ترويج و تحكيم اعتقادي و عملي شيعه اثني عشريدر ايران اسلامي داشتند و به يمن اين بركت نيز بود كه سرزمين شيعه توانست به اوج باشكوهي در مدنيت و پيشرفت برسد.
يكي ديگر از آثار وجودي شيخ، تربيت شاگرداني است كه ميتوان گفت همه از نامورترين دانشوران قرن يازدهم هجري تلقي ميشوند؛ بزرگاني چون: ملامحمدمحسنبنمرتضيبن محمودفيضكاشاني، سيدميرزا رفيعالدينمحمدبنحيدر حسينيطباطبايينائيني، ملامحمدتقيبنمقصود عليمجلسي معروف به مجلسي اول، صدرالدينمحمدبن ابراهيمشيرازي معروف به ملاصدرا، ملامحمدباقربن محمدمؤمنخراسانيسبزواري معروف به محقق سبزواري و... . اينگونه است كه بايد گفت اگر ميدان نقش جهان خيرهكننده چشم سياحان بوده و هست، بايد به همت غبار روب اهل تحقيق، نگين درخشاني چون شيخبهايي نيز به دنيا شناسانده شود تا حداقل دلخوشداري به ديروزمان بتواند دلگرمي امروزمان شود.