ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : پنجشنبه 4 مرداد 1403
پنجشنبه 4 مرداد 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 25 فروردين 1389     |     کد : 7180

آن سيمرغ قاف يقين

عارف- شاعر بزرگ، عطار نيشابوري در بيتي مي‌گويد...

عارف- شاعر بزرگ، عطار نيشابوري در بيتي مي‌گويد:
گر تو هستي اهل عشق و مرد راه / درد خواه و درد خواه و درد خواه
اين نشان از دردي دارد كه تا پايان عمر گريبان شيخ ما را آزاد نگذاشت. بي‌ترديد، اين دردي روحاني است كه همه اجزاي عالم به انگيزه آن در پويه‌اند. اين درد، درد عشق است. با اين درد است كه آدمي مي‌تواند تن را به جان و جان را به جان جان بدل سازد.
از اين ‌رو، پربيراهه نيست اگر عطار را دردشناس يا پزشك روحاني عصر خويش بدانيم. عشقي كه در آثار عطار موج مي‌زند، حاصل اين درديابي است:
عشق چيست، از خويش بيرون‌آمدن
غرقه در درياي پرخون آمدن
همين عشق است كه از ديدگاه وي مدار عالم است و برانگيزاننده مرغان در «منطق‌الطير» در طلب دوست. عطار عشق را عطيه‌اي الهي مي‌دانست كه چونان نوري در دل آفريدگان شعله‌ور شده است.
يك شعله آتش از رخ تو بر جهان فتاد
سيلاب عشق در دل مشتي خراب بست
او فنا در عشق را سرمايه عمر جاودان مي‌داند و به نظرش عاشق نيز بايد چون معشوق بي‌نشان شود. حاصل چنين بي‌نشاني‌اي وحدت با معشوق و عين «او» شدن است. اين‌چنين است كه عطار به گواهي تمام آثارش، نداگر اكسيري مي‌شود كه كيمياي جان را بر آدمي عرضه دارد.
مطلب حاضر كه به انگيزه روز بزرگداشت اين عارف تمام دوران‌ها فراهم آمده، سيري است در برخي از وجوه انديشگي آثار وي و اين كه او اول با لذات عاشق و عارف است و بعد شاعر.
آنگاه كه جلال‌الدين نوجوان به همراه كارواني از خاندان و در رأس آنها پدر بزرگوارش بهاءولد از بلخ به قصد حج (اما در حقيقت در‌امان‌ماندن از تلخي تاراج تاتار) به سمت‌وسويي امن مي‌رفتند در سر راه خويش به تختگاه بزرگ خراسان، نيشابور اثيري رسيدند؛ شهري كه سرشار بود از نفس‌هاي امام ابوحامد غزالي، حكيم خيام و امير معزي. در همين اثنا بود كه به‌رغم توقف كم كاروان بهاءولد ديداري دست داد ميان پير سپيدموي فرزانه
شيخ فريدالدين با بهاءولد؛ ملاقاتي كه گويي جان هر دو عاشق را به چالاكي پرواز فرامي‌خواند. در اين ميانه بود كه به تعبير استاد علامه عبدالحسين زرين‌كوب «شيخ نيشابور درباره فرزند بهاءولد در خود احساس اعجاب و علاقه يافت، از حالت روحاني پر تفكر او به شگفت آمد و عمق فكر و قدرت بيان او را شايسته تحسين ديد».
در اينكه در آن ملاقات روحاني چه گذشت حضرت داناي دانايان آگاه‌تر است اما وقت وداع بود كه پير فرزانه نيشابوري نسخه‌اي از مثنوي اسرارنامه خود را كه حاصل جواني‌اش نيز بود به جلال‌الدين نوجوان بخشيد و رو به بهاءولد كرده، گفت: زودا باشد كه اين پسر آتش در سوختگان عالم زند. كاروان از نيشابور به سمت بغداد، از قومس و ري و همدان دينور گذشت.
شيخ فريدالدين محمدبن‌ابراهيم عطار نيشابوري اگرچه در ناصيه جلال‌الدين محمد شعله‌وري عشقي سوزان را ديد اما شايد نمي‌دانست كه اسرارنامه‌اش نيز آن‌قدر مولاناي جوان را مجذوب مي‌كند كه يكي از گرانقدرترين كتاب‌هاي تاريخ انسان را به تاسي از اسرارنامه شيخ (البته با كمي تسامح) و بر همان سبك برمي‌سازد.
سخن درباره يكي از پرابهام‌ترين چهره‌هاي عرفان و ادب پارسي است و اين تقدم عرفان بر ادب در روزگارما با وجود پژوهش‌هاي گسترده عاشقان اين پير شوريده‌سر، ديگر مجالي براي ادعايي تازه نمي‌تواند باشد.
ابهام در تاريخ تولد و وفات عطار به‌رغم توضيحات مفصل علامه فقيد محمد قزويني در مقدمه تذكره‌الاوليا ( به تصحيح نيكلسون) و كاوش‌هاي علامه فروزانفر، استاد فقيد سعيد نفيسي و سيدصادق گوهرين و عطارپژوه بزرگ غربي، هلموت ريتر همچنان گويي افزاينده زواياي نامشكوف ديگر بر اين ابتدايي‌ترين مسئله كاوش در زندگي يك انديشمند است.
اما به پيروي از پژوهشگران قوم و با احترام به تلاش‌هاي سترگ استاد فرزانه دكتر شفيعي كدكني- اين هم‌ولايتي عطار- مي‌توانيم برمبناي آنچه ايشان در مقدمه خويش بر منطق‌الطير پژوهيده‌اند تاريخ تولد و وفات عطار را 553 تا 627 هجري قمري در نظر بگيريم.
جدا از ابهام در تاريخ تولد و وفات شيخ عطار، انتسابات بسيار آثاري به اين پير فرزانه كه به تعبيري 114 عدد نيز برشمرده شده (دكتر مهدي حميدي در كتاب جنجالي‌اش كه برگرفته از مقالات ايشان در مجله يغماست اين عدد را به دست مي‌دهد) از ديگر نكات تاريك و مبهم‌كننده چهره عطار است. همچنين وجود عطارهاي بسياري را كه از قضا دستي در شعر نيز داشته‌اند بايد به اين موضوع اضافه كرد؛ دكتر كدكني تنها در فاصله سال‌هاي 582 تا 640 هجري از 24نفر كه نسبت و شهرتشان «عطار» بوده نام مي‌برد و جالب آنكه برخي در كنار آثارشان نام كتاب‌هاي مهم شيخ‌فريدالدين مثل اسرارنامه و منطق‌الطير را برده و در تذكره‌ها خود را جا كرده‌اند.
اما اگرچه عارف- شاعر دانستن عطار حرف تازه‌اي نيست مي‌تواند با نقبي به ديروز و امروز تحقيقات عطارپژوهان در درجه اول و استادان عرفان و ادبيات در درجه دوم محملي از يادكرد اين متفكر بزرگ دوران‌ها باشد.
به نظر مي‌رسد عطار نيشابوري آنچنان كه دانشمند بزرگ معاصرش خواجه‌نصيرالدين طوسي او را پيري خوش‌گفتار مي‌شناساند اولين قهرماني در ادبيات فارسي باشد كه توانسته ادبيات را از فخامت و جزالت زباني و بياني‌اش در خدمت مردم كوچه و بازار درآورد و خط بطلاني بكشد بر اينكه ادبيات تنها پايگاهي براي درباريان و درس‌خواندگان است. شايد بهتر باشد بگوييم اين عطار بود كه شعر پارسي را از ملكيت اهل مدرسه به در آورد و در عرصه اجتماع به كار گرفت. سقايان، پيله‌وران و بازاريان و خلاصه اغلب اصناف جامعه اين‌بار قهرمانان و عاملان قصه‌هاي عطار شدند و اين اولين گام بود در پيشبرد ادبيات تعليمي عرفا.
اگرچه نمي‌توان فضل تقدم سنايي را در وارد‌كردن طبقات فرودست اجتماعي در شعر فارسي ناديده گرفت اما به‌واقع آن توجه و اهميت اصلي در اين جريان به گواه خود متن، قهرماني جز عطار ندارد؛ او به همين بهانه نيز مي‌تواند از آن تشبيهات و تلميحات و قواعد دست‌و‌پاگير بياني و بديعي ادبيات فاخر پيش از خود رها شود و از مردم همان‌گونه بگويد كه مي‌گويند. زباني ساده‌تر از ادبا و شاعران سلف خود براي بيان معنايي متفاوت از دنياي پادشاهان و اهالي دربار. نكته باريك‌انديشانه‌اي كه در اين توجه مي‌توان متفطن آن شد، قابليت عرفان و تصوف خراساني است كه اين شهامت، بلكه ضرورت را ايجاب كرده تا عطار نيز وقتي مي‌خواهد سخن از آنچه زهد راستين و عشق حقيقي و انقطاع از ماسوي‌الله تلقي مي‌شود بگويد، اين‌گونه از شخصيت و بيان آناني كه مخاطبان واقعي تصوف خراساني‌اند بهره‌مند شود.
شايد نشود آن‌گونه كه استاد ارجمند دكتر شفيعي‌كدكني بي‌محابا بر عرفان ابن‌عربي مي‌تازد و آن را صرفا جابه‌جايي پارادايم‌هاي مشخص و ايجاد نوعي گزاره (معني‌نما) و بازي با الفاظ مي‌داند، ما نيز چنين تلقي‌اي از عرفان ابن‌عربي و ادبيات متاثر از آن داشته باشيم. در نقطه مقابل اما جدا از احتياج به اثبات اين نظر بايد ادبيات عرفاني‌اي را كه پيران و مشايخ خراسان و به طور كل شرق جهان اسلام با تعاليمشان برجاي گذاشته‌اند ميراثي گرانبها و عالي براي تاريخ تفكر معنوي انسان دانست.
عطار نيشابوري با طبع‌آزمايي در غزل و رباعي و مثنوي و قصه‌گويي در مثنوي با طرز بياني كه گذشت آنچنان از شوريدگي احوال و وجنات خود سخن مي‌گويد كه به‌حق در حدفاصل سنايي و مولانا او را بايد از بزرگ‌ترين عارفان شاعر ايران‌زمين دانست كه مي‌دانند. به تعبير علامه زرين‌كوب «شعر تعليمي صوفيه قبل از آنكه نزد مولانا به كمال واقعي برسد در كلام عطار سوز و شور تازه‌اي به دست آورد كه در سخن سنايي نبود و اين راز تشخص عطار در ادبيات عرفاني است.» از سوي ديگر بي‌پروايي‌ها و عشق‌نوازي‌هاي شيخ شوريده نيشابوري صرفا در هوايي عرفاني خلاصه نمي‌شود.
اگر به تعبير دكتر نصرالله پورجوادي (در كتاب باده عشق) عطار در ساختن تركيبات جديد و در رواج‌دادن تعبيرات و مضاميني كه شعراي پيشين درباره شراب و مستي الست و عشق ساخته بودند نقش موثري داشته و شعراي بعد، از اين حيث تحت تاثير اشعار او بوده‌اند، اما دور از انصاف است كه حضور طبقه‌اي جديد از مردمان را به عنوان عقلاء مجانين و به تعبير صريح عطار، ديوانگان در اشعار و به‌خصوص مثنوي‌هايش در نظر نگرفت.
اين طبقه از اشخاص كه گاه‌گاه سروكله‌شان در برخي داستان‌هاي عطار پيدا مي‌شوند نشانه اعتراض عرفاني و گاه اعتراض اجتماعي نيز هستند. در حقيقت عطار مي‌كوشد تا با رفع‌حرج‌كردن از شخصيت‌هايش از زبان ايشان آنچه نااميدي فلسفي‌اش است را آن‌گونه كه همشهري متقدمش خيام مي‌گفت يا جذبات عرفاني‌اي را كه مي‌دانست پيش‌تر چه بر سر مرادهاي شوريده سرش چون حلاج آورده در زبان قصه و شعر بيان دارد؛ با سبكي كه سبك ايراني است و در ذات خود گونه‌اي هندي است؛ قصه در قصه، كه گاه قصه‌اي اصلي بدنه مثنوي را تشكيل مي‌دهد و قصه‌هاي فرعي هر كدام حكمتي خاص را در راستاي قصه واحد دنبال مي‌كنند؛ مثل منطق‌الطير و مصيبت‌نامه و گاه چون اسرارنامه- كه به نوعي آنچنان كه گفته شده مولانا نيز در فراهم‌آوردن مثنوي نظر به آن داشته، داستان واحدي وجود ندارد- و مجموعه‌اي از قصه‌هاي مختلف با حكمت‌هايي گوناگون در بيان عشق و قلندري و معرفت عرفاني و روحاني است كه البته از منابعي چون قرآن و كتب عرفاني پيش از خود و مثل‌هاي عاميانه بهره برده است.
تاثير بي‌بديل شعر تعليمي عرفاني نزد عطار و آنچه او در قالب ديوان و مختارنامه و مصيبت‌نامه و اسرارنامه و منطق‌الطير و... از خود براي معرفت‌جويان عرفاني و روحاني بعد از خود باقي گذاشته و همين‌طور آنچه از بي‌توجهي عطار به زبان پرتكلف و صنعت‌پردازانه سابقه ادبيات فارسي به دست مي‌آيد و شوريدگي‌هاي وجودي شاعر، همه و همه گواه است بر پيشي وجه عرفاني عطار بر اينكه دغدغه شاعري داشته باشد.
پير عاشق‌سر نيشابوري كه در مقدمه مصيبت‌نامه خود فرياد مي‌دارد « شاعرم مشمر كه من راضي ‌نيم» جز بيان عشق قلندروار خود كه سراسر هيبت و خطر است را نمي‌خواهد به دام طنازي و كرشمه قوافي و عروض و صنايع بديعي گرفتار كند. او در همان مصيبت‌نامه (آنچنان كه بعدها مولانايي كه هنوز اندرخم يك كوچه‌اي كه عطار هفت شهر آن را گشته مانده نيز قريب به همين مضمون را مي‌گويد كه قافيه انديشم و دلدار من/ گويدم منديش جز بر ديدار من) تاكيد مي‌كند كه قصدش بيان حال است و اگر وزن و قافيه آن با آنچه نزد شاعران معمول است فرق دارد باك نيست.
شايد ذكر قصه دعوايي ادبي در مجله يغما درباره عطار در پايان اين مجال بي‌مناسبت نباشد. داستان از اين قرار است كه حوالي سال‌ 1345 دكتر مهدي حميدي شيرازي در مجله يغما با مقالاتي تند بسياري از ابيات عطار را نقل كرده و به استهزا كشيد و شيخ عارف را پرگو و كم‌انديش و با زبان نيمه‌گنگ و بنيادگذار نخستين ولگردي‌هاي شعر فارسي خطاب كرد و البته اين مقالات بعدتر در سال 47 در كتابي با عنوان «عطار در مثنوي‌هاي گزيده او و گزيده مثنوي‌هاي او» توسط اميركبير منتشر شد.
در همين كتاب پاسخ‌هاي استادان بسياري كه در «يغما» چاپ شده بود نيز در پيوست كتاب آمده بود كه پاسخ استاد سيدجلال‌الدين آشتياني اين بود:‌ دكتر حميدي فقط شعر خوب مي‌گويد و از شرايط استادي اگر شاعري باشد نه چيز ديگر، بايد او را استاد دانست. بسيار غيرقابل تحمل بود. خدا بيامرزد شاطر عباس قمي را. كاش در اين زمان موجود بود. پاروي نان‌پزي را كنار مي‌گذاشت و استاد ادبيات مي‌شد. مگر عظمت عطار و بزرگي او مرهون شاعري اوست؟... كسي را كه ممدوح بزرگ‌ترين عرفاي اسلامي است و عارف محقق و متاله بي‌نظير شيخ‌محمود شبستري در شأن او گفته است:
مرا از شعر‌گفتن عار نايد
كه در صد قرن يك عطار نايد

همشهري آنلاين- یاسر هدایتی 


نوشته شده در   چهارشنبه 25 فروردين 1389  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode