ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : چهارشنبه 3 مرداد 1403
چهارشنبه 3 مرداد 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 18 فروردين 1389     |     کد : 7089

جهاني‌شدن؛ معناها و راهبردها

سال‌هاست كه پديده «جهاني‌شدن» در ادبيات سياسي كشورها از اقبال زيادي برخوردار است...

سال‌هاست كه پديده «جهاني‌شدن» در ادبيات سياسي كشورها از اقبال زيادي برخوردار است.
اين مقوله به‌صورت نظري و عملي آثار بسياري براي انديشمندان و دولتمردان كشورهاي جهان به‌ويژه آن دسته از كشورهايي كه موسوم به كشورهاي در حال توسعه‌اند ايجاد كرده است. هرچند از عمر اين پديده مدت زمان نسبتاً زيادي مي‌گذرد اما به‌دليل تبعاتي كه بر زندگي و حيات اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي كشورها دارد همواره جزو مباحث مطرح و روزآمدي است كه به‌صورت مدام انديشه و عملكرد مسئولان كشورهاي در حال توسعه را به‌خود مشغول داشته است.
نخبگان علمي، فرهنگي و سياسي كشور ما نيز كه خود جزئي از ساختار جهاني‌اند، از اين رخداد، مستثني نيستند. پرسشي كه پاسخ به آن ضرورت دارد اين است كه «از مفهوم جهاني‌شدن چه برداشت‌هايي وجود دارد؟ و كدام برداشت مي‌تواند اساس و بنياد جهاني‌سازي‌ را پي‌ريزي كند؟» و مهم‌ترين سؤال اينكه «باتوجه به تنوعات بسيار زيادي كه در حيات اجتماعي آدميان و نظام‌هاي اجتماعي- سياسي برآمده از آنان وجود دارد آيا جهاني‌سازي‌ امري امكان پذير است و اگر چنين است جهاني‌سازي‌ بر چه مولفه‌هاي جهانشمولي استوار است؟».
در اين مقاله تلاش مي‌شود به‌صورت كوتاه به رويكردها و برداشت‌هاي متفاوتي كه به مقوله جهاني‌سازي‌ وجود دارد اشاره‌ و به‌دنبال آن با حذف بعضي از رويكردها به تبيين اصولي كه جهاني‌سازي‌ مي‌تواند بر بنيادهاي آن استوار باشد پرداخته شود. ضرورت پردازش اين قبيل تحقيقات بر اين پيش‌فرض شكل گرفته است كه بخش عمده‌اي از تحولات جهاني، رخدادهايي عيني و خارج از ذهنيت‌هاي شكل‌دهنده به آنها هستند؛ به همين جهت شناخت و تلاش براي ايجاد هماهنگي با آن تحولات، ضرورتي اجتناب‌ناپذير است. هدف چنين شناخت و رفتاري، حفظ، ارتقا و تأثير‌گذاري ارزش‌هاي جامعه خود بر تحولات جهاني است.
3نگاه بسيار كلان و متفاوت نسبت به مقوله جهاني‌شدن ‌ وجود دارد. نگاه اول، جهاني‌سازي را يك پروژه طراحي‌شده از سوي كشورهاي قدرتمند و توسعه‌طلب غربي مي‌داند و بر همين اساس تلاش مي‌كند تا با مظاهر آن در هر سطحي مبارزه كند.
نگاه دوم، جهاني‌شدن را نه يك پروژه طراحي‌شده بلكه يك پديده طبيعي و يك فرايند ناگزير با توجه به گسترش روزافزون علم و صنعت در جهان مي‌داند و عملاً تلاش مي‌كند كه خود را با اين رخداد طبيعي در ساختار جامعه انساني وفق دهد.
رويكرد سوم كه در واقع تركيبي از هر دو نگاه فوق است مبنا را بر طبيعي بودن جهاني‌شدن مي‌گذارد ولي بر اين باور است كه كشورهاي توسعه‌طلب همواره تلاش مي‌كنند تا بر اين موج ايجادشده در دنياي علم و صنعت سوار شوند و به تحكيم و افزايش قدرت‌هاي مادي خود بپردازند. مواجهه با چنين رخدادي در عمل مستلزم واكاوي آن در جنبه تئوري است؛ زيرا هر چه شناخت نخبگان علمي و فرهنگي ما نسبت به اين پديده افزون‌تر شود به همان ميزان رفتارهاي عملي نخبگان سياسي و تصميم‌گيرندگان سطح كلان جامعه عقلاني‌تر خواهد شد.
جهاني‌شدن لفظي است كه در قلمرو مسائل اجتماعي به 3معناي مختلف استعمال مي‌شود و ما وقتي مي‌خواهيم يك پديده را با جهاني‌شدن بسنجيم، بايد اين سه معنا را از هم تفكيك كنيم. يك معناي جهاني‌شدن اين است كه اكنون به واسطه كثرت و گسترش وسايل ارتباط جمعي، شرايطي در جهان پيش آمده است كه اولاً هر حادثه‌اي در گوشه‌اي از جهان رخ بدهد، به سريع‌ترين صورت ممكن، همه مردم جهان از حدوث آن حادثه با خبر مي‌شوند و ثانياً هر حادثه‌اي در هر گوشه‌اي رخ بدهد، بر سير حوادث همه نقاط ديگر جهان اثر مي‌گذارد. به‌عنوان مثال، ركود اقتصادي در ايالات متحده آمريكا و ناتواني مدل‌هاي ليبراليستي در مديريت اين بحران در حوزه‌هاي سياسي و به‌ويژه اقتصادي باعث مي‌شود حتي دورترين كشورها از حيث بعد مسافت با كشور آمريكا، اين بحران را به نوعي تجربه كنند. اين دو خصلت قبلاً سابقه نداشته‌اند، يعني قبلاً اگر حادثه‌اي در گوشه‌اي از جهان رخ مي‌داد اطلاع‌يابي از حدوث آن حادثه و همچنين تأثيرگذاري آن بسيار ناچيز بود.
جهاني‌شدن به اين معنا يعني حوادث، ابعاد موضعي و محلي‌ خود را از دست داده‌اند و به پديده‌هاي جهاني تبديل شده‌اند. به اين معنا، جهاني‌شدن در واقع همان نكته‌اي است كه مارشال مك لوهان به آن اشاره كرده كه جهان در عين اينكه جهان است، در حال تبديل‌شدن به يك روستاست؛ روستا به اين لحاظ كه هيچ حادثه‌اي در آن مغفول نمي‌ماند و هيچ حادثه‌اي در احوال اهالي آن بي‌تأثير نيست.
جهاني‌شدن، معناي ديگري هم دارد و آن اينكه امروزه هيچ جامعه‌اي و به تبع آن هيچ حكومت و نظام سياسي‌اي نمي‌تواند بگويد من مي‌خواهم براساس معيارهاي ارزشي و تفكيكي خودم زندگي كنم.
برخي نيز بر اين اعتقادند كه جهان آهسته آهسته به سويي مي‌رود كه هيچ جامعه‌اي نمي‌تواند براساس ارزش‌ها و معيارهاي ملي، قومي ‌و ديني و مذهبي خودش زندگي كند بلكه بايد يك سلسله ارزش‌ها و معيارهاي جهاني را تدوين كرد و از همه مردم جهان خواست كه براساس اين معيارها و ارزش‌ها زندگي كنند.
جهاني‌شدن به اين معنا يعني اينكه همه ارزش‌ها و معيارهاي محلي اعم از ديني، ملي و قومي ‌بايد مستهلك و نابود شوند و در عوض يك سلسله ارزش‌ها و معيارهاي جهاني بيايد و همه جهان را زير پوشش خود بگيرد. در همين راستا برخي معتقدند كه اعلاميه جهاني حقوق بشر كه در سال ۱۹۸۴ به تصويب رسيد، نخستين گام براي اين كار بود؛ يعني اينكه، شما هر كجاي دنيا زندگي مي‌كنيد، بايد اين ۵۳ ماده را قبول داشته باشيد.
در باب اين معنا از جهاني‌شدن افراد بسياري با گرايش‌هاي قومي، نژادي، ملي، ديني و مذهبي با آن مخالف هستند. آنان چنين تعابيري از جهاني‌شدن را متناسب با رويكرد دوم از مقوله جهاني‌شدن مي‌دانند. فرض مخالفان معناي دوم از جهاني‌شدن بر اين است كه قدرت‌هاي بزرگ جهاني براي حفظ موقعيت و افزايش سلطه‌گري‌هاي خود جهت تصاحب بيشتر ثروت‌هاي ساير كشورها تلاش مي‌كنند تا قوانين، ارزش‌ها و هنجارهاي خود را به ديگران تحميل كنند و به‌دنبال تسليم شدن آن كشورها از منابع ثروت آنان بهره‌برداري كنند. واكنش‌ به اين رويكرد در ميان جوامع و حكومت‌هاي ديني به‌ويژه مسلمانان از شدت بيشتري برخوردار است.
علت اصلي اين واكنش را نه از بُعد سياسي بلكه از بُعد اعتقادي و ارزشي بهتر مي‌توان درك كرد. خدامحوري و انسان‌محوري كه مهم‌ترين معيار انفكاك‌كننده نظام‌هاي ارزشي ديني و غيرديني است سنگ بناي چنين اختلاف و واكنشي را پي‌ريزي مي‌كند. سومين معنايي كه از جهاني‌شدن ارائه شده است متضمن اين رويكرد است كه ارزش‌ها و معيارهاي يك جامعه نبايد تنها مختص آن جامعه باشد؛ يعني اينكه كشورهاي جهان بايد به اقتصاد و سياست جهاني تن بسپارند و به‌تدريج به سمتي حركت كنند كه مرزهاي اقتصادي- سياسي از بين برود.
تأمين منافع ملي يكي از وظايف دولت‌هاي مدرن محسوب مي‌شود. يكي از معيارهاي كارآمدي دولت‌هاي مدرن ميزان توانمندي آنها جهت رفع نيازمندي‌هاي اجتماعي در بُعد سياست داخلي و تأمين منافع ملي در بُعد سياست خارجي است. طبق اين معنا از جهاني‌شدن، دولت‌ها بايد در پي تدوين يك اقتصاد جهاني باشند كه در آن اقتصاد، منافع همه مردم جهان تأمين شود و به همين ترتيب، سياست بايد سياستي باشد براي تدبير كل مردم كره زمين و...؛ يعني سياست‌هاي ملي و اقتصادهاي ملي بايد به يك سياست و اقتصاد بين‌المللي تن دهند.
دليلي كه قائلان به اين معنا از جهاني‌شدن به آن استناد مي‌كنند اين است كه اگر كشورها اقتصاد ملي و منافع ملي داشته باشند، اين اقتصاد و سياست ملي، كشورها را به ستيز وامي‌دارد. ريشه اين ستيز ناشي از كمبود منابع براي آن منافع است و از آنجا كه تسليحات نظامي و اسباب انهدام كشورها پيشرفت كرده است، اگر تنازع ديگري بعد از جنگ‌هاي اول و دوم جهاني رخ بدهد، كل جهان نابود خواهد شد.
از اين روست كه اين گروه معتقدند بايد به جاي سياست ملي، سياست جهاني و به جاي اقتصاد ملي، اقتصاد جهاني باشد. اين امر از نشانه‌هاي روند جهاني‌شدن به معناي سوم است. اين معنا از جهاني‌شدن نيز با مخالفت‌هايي از سوي نخبگان علمي و سياسي كشورهاي در حال توسعه مواجه شده است. اين مخالفت‌ها بر اين دليل استوار است كه اقتصاد و سياست جهاني هنگامي امكان‌پذير خواهد بود كه تمامي اعضاي آن جامعه جهاني در موقعيت‌هاي برابر يا نزديك به برابر قرار داشته باشند و اين در حالي است كه بسياري از كشورهاي جهان به‌علت سال‌ها و قرن‌ها استثمارگري كشورهاي قدرتمند در چنين شرايط برابري قرار ندارند.
كشورهاي استثماركننده كه به پشتوانه سياست‌هاي استثماري بر قدرت و ثروت خود افزوده‌اند و از سوي ديگر باعث تضعيف كشورهاي استثمار شده‌اند با تدوين و طراحي اين معنا از جهاني‌شدن تلاش مي‌كنند تا سلطه ديرينه خود را بر ساير كشورها تداوم بخشند.
هر چند 2رويكرد از رويكردهاي سه‌گانه نسبت به جهاني‌شدن با مناقشات بسياري از سوي نخبگان علمي و سياسي كشورهاي در حال توسعه مواجه شده است اما با توجه به رويكرد نخست نسبت به جهاني‌شدن، نخبگان علمي و سياسي كشورهاي در حال توسعه به‌ويژه كشور ما بايد به اين نكته متفطن باشند كه محيط بين‌المللي واقعيتي است كه نمي‌توان نسبت به آن بي‌التفات بود.
واقع‌گرايي در تصميم‌سازي‌ها و تصميم‌گيري‌ها در سطوح مختلف سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي در ابعاد داخلي و خارجي مقتضي اين امر است كه تلاش كنيم تا واقعيت‌ها را همان‌گونه كه هستند ببينيم نه آنگونه كه خوشايند ماست. لحاظ‌كردن خوشايندها و بدآيندها و همچنين حب و بغض‌ها در تصميم‌سازي‌ها و تصميم‌گيري‌ها بينش واقع‌گرايانه ما را مخدوش مي‌كند و در اين بينش‌هاي مخدوش‌شده نه حقيقتي مكشوف مي‌شود و نه منفعتي تأمين خواهد شد.
ريشه آنچه تا به امروز پديده جهاني‌شدن را به يك امر ناممكن مبدل كرده است را بايد در ماهيت تئوري‌ها و عملكردهايي جست‌وجو كرد كه خواهان تكوين اين پديده از منظر سياسي و اقتصادي هستند. تا به حال نظريه‌هايي كه براي محقق‌كردن جهاني‌شدن پرداخته شده بودند به اين مسئله از زاويه سياسي و اقتصادي نگاه مي‌كردند. اين نوع نگاه همانطور كه پيش از اين به آن اشاره شد داراي مشكلات و موانع ساختاري است؛ موانع ساختاري از آن حيث كه كشورها در مواضع برابري قرار ندارند و همين امر باعث توليد تنش در روابط ميان آن مي‌شود؛ كمااينكه تا به حال نيز پيگيري اين رويكرد توسط كشورهاي بزرگ و قدرتمند با واكنش‌هاي منفي از سوي كشورهاي در حال توسعه همراه بوده است.
دليل ناموفق بودن رويكردهاي سياسي و اقتصادي در نهادينه كردن جهاني‌سازي‌ و ملزومات ارزشي و هنجاري آن ناشي از كاربست ابزارهاي فاقد كارايي، ماندگاري و رسوخ‌كننده است. اين اصل نه‌تنها در مسئله جهاني‌سازي‌ بلكه درخصوص مسائل داخلي نيز داراي مصداق است. ايجاد هر تغيير و تحولي با استناد و اتكا به ادله و ابزارهاي سياسي و اقتصادي، وضعيتي ناپايدار و شكننده را ايجاد مي‌كند.
جهاني‌سازي‌ همانطور كه از لفظ ظاهري آن برداشت مي‌شود بايد نهادينه‌شده بر بستري از ارزش‌هاي جهاني تكوين يابد. شناسايي و نهادمند كردن اين ارزش‌ها در سطح گفتمان فرهنگ جهاني مي‌تواند جهاني‌شدن را با توجه به تنوعات بسيار، امكان‌پذير كند. علم، عقل و اخلاق سه مفهومي هستند كه مي‌توان از آنها به‌عنوان مولفه‌هاي بسترساز جهاني‌شدن نام برد. اين سه‌مفهوم كه در واقع اضلاع سه‌گانه فرهنگ جهاني‌شدن هستند از سويي واقعيتي را براي نخبگان علمي و فرهنگي مكشوف مي‌كنند و از سوي ديگر به عملكرد نخبگان سياسي و اجرايي در حوزه‌هاي گوناگون جهت مي‌دهند.
اين سه مفهوم از اين‌رو به‌عنوان مولفه‌هاي فرهنگي جهاني‌شدن معرفي مي‌شوند كه داراي مبادي تصوري و تصديقي جهانشمو‌ل هستند؛ يعني مفاهيم و گزاره‌هاي علمي، عقلي و اخلاقي به واسطه ابتنا به مباني و اصول طبيعي، جهاني و فطري محدود به عوامل جغرافيايي و تاريخي نيستند. به همين جهت است كه بومي و غيربومي بودن، سنتي و مدرن بودن، شرقي يا غربي بودن و... درباره اين سه مفهوم موضوعيت ندارد. هرچند كه بعضي از انديشمندان اين قول را مخدوش مي‌دانند اما با واكاوي دقيق و بي‌طرفانه در اين سه مفهوم مي‌توان به جهانشمول بودن مباني و احكام آنان پي برد.
پروراندن اين سه حوزه در گفتمان فرهنگي مردم جهان و سوق دادن و در شرايط مطلوب انطباق يافتن سياستمداران و تصميم‌گيرندگان نظام‌هاي سياسي با اين گفتمان مي‌تواند پروسه جهاني‌سازي‌ را به‌گونه‌اي پيش ببرد كه در آن اولاً همه كشورهاي جهان در آن بتوانند حضور و مشاركت فعالانه‌اي داشته باشند، ثانياً بدون حذف تنوعات گوناگون در حوزه‌هاي قومي، نژادي، ملي، زباني، مذهبي و... ساختاري هماهنگ شكل بگيرد، ثالثاً كشورهايي كه به لحاظ اقتصادي داراي ضعف هستند در اين ساختار نه تنها بر ضعف آنان افزوده نشود بلكه پيشرفت خود را در تعامل با اين ساختار جديد بدانند. در حوزه داخلي نيز جنبش نرم‌افزاري و توليد علم با ابتنا به آموزه‌هاي اخلاقي و گسترش عقلانيت نظري و عملي در تمامي ساحت‌هاي اجتماعي مي‌تواند كشور ما را در تكوين اين جامعه جهاني پيشتاز كند.

همشهري آنلاين- امير وحيديان


نوشته شده در   چهارشنبه 18 فروردين 1389  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode