بارزترين ثمر تفسير صحيح انسان كه همان تحرير متن هويّت او به خود اوست، روشن شدن خود از بيگانه است و خودِ اصلي، همان جان آدمي است و بيگانه همان تن وي.
اهتمام به پرورش روح و صرفنظر از تنبلي و تن پروري، نتيجه شناخت درست انسان است، زيرا با معرفتِ نابِ روحِ خود و آشنايي با فرشتهخويي ودَدمنشي، عشوه و رشوه ديوسيرتان را ميفهمد و در حوزه هويّت خويش رفاه تن را بيگانه مييابد:
خانهٴ ديو است دلهاي همه ٭٭٭٭ كم پذير از ديو مردم دَمْدَمه
دم دهد گويد ترا اي جان و دوست ٭٭٭٭ تا چو قصّابي كشد از دوست پوست
دم دهد تا پوستت بيرون كشد ٭٭٭٭ واي آن كز دشمنان افيون چشد
همچو شيران صيد خود را خويش كن ٭٭٭٭ ترك عشوه اجنبي و خويش كن
در زمين مردمان خانه مكن ٭٭٭٭ كار خود كن كار بيگانه مكن
كيست بيگانه، تن خاكي تو ٭٭٭٭ كز براي اوست غمناكي تو
تا تو تن را چرب و شيرين ميدهي ٭٭٭٭ جوهر جان را نبيني فربهي
گر ميان مشك تن را جا شود ٭٭٭٭ روز مردن گند او پيدا شود
مُشك را بر تن مزن بر دل بمال ٭٭٭٭ مُشك چه بود نام پاك ذوالجلال
اي برادر تو همان انديشهاي ٭٭٭٭ مابقي تو استخوان و ريشهاي (1)
1.مثنوي معنوي، دفتر دوم، ابيات 279 ـ 252.
تفسير انسان به انسان، ص48.