يكي از بنياديترين مسائلي كه امروزه ذهن بسياري از انديشمندان حوزه جامعهشناسي، ارتباطات و حتي نظريهپردازان فرهنگ را بهخود مشغول كرده، بحث زندگي روزمره است.
تعريف زندگي روزمره دشواري و سختي خاص خود را دارد كه اين دشواري بر ابهام آن نيز افزوده است اما تأمل در ذات زندگي روزمره ميتواند ما را به موضوعات مختلفي سوق دهد كه بتوانيم آن را ذات شناسي كنيم و به عبارتي آن را مقولهاي فرعي ندانيم. از سوي ديگر، در بحثهاي مربوط به كنش و كنشگران ميان فرهنگ و ساختار و ايجاد امر اجتماعي، زندگي روزمره در حكم عرصهاي كه اين كنش و كنشگري در آن رخ ميدهد اهميت پيدا ميكند. در اين معنا، نظريهپردازان اجتماعي بهطور فزايندهاي از زندگي روزمره بهعنوان مدل تحليلي خود براي گرهگشايي از فرايندهاي شكلگيري جامعه استفاده ميكنند.
بارها گفته شده كه زندگي روزمره زندگياي است كه اكثر روزها، افراد درگير آن هستند، بنابراين ويژگي آشكار آن يكنواختي و تكرار است. گاهي در زندگيمان وقايع خارقالعاده، شگفتانگيز و ويژهاي رخ ميدهد كه اين وقايع ممكن است عادي باشد اما براي كساني كه در زندگي هر روزهشان با آنها روبهرو نميشوند، شگفتانگيز به حساب ميآيد، براي مثال عاشق شدن يا به دنيا آمدن بچه ممكن است رويدادهايي كاملاً عادي بهنظر برسند اما از آنجايي كه اين رويدادها فاقد الگوي تكرار و يكنواختي هستند، شگفتانگيز به حساب ميآيند. از سوي ديگر، زندگي روزمره چارچوبي براي ارضاي نيازهايي مثل خوردن، خوابيدن و تا حدي ارضاي آرزوهاي سطحي است.
زندگي روزمره جايي است كه در آنجا ارتباطات انساني شكل ميگيرد؛ جايي است كه در آن زبان با تمامي واژگان و آرايههايش در سطحي نازل و گاه بيدقت مورد استفاده قرار ميگيرد. همچنين ميتوان گفت كه هيچ پروژه يا تخيلي در زندگي روزمره كامل نيست. زندگي روزمره همواره تمايل دارد به كلي تبديل شود تا بر ما سلطه يابد. اما همواره انسانها در مقابل آن مقاومت ميكنند و موقتاً از طريق فعاليتهايي مثل تعطيلات آخر هفته، مسافرتها و... از زيرسلطه آن ميگريزند تا در گرداب آن اسير نشوند.
تكنيك در تعريف زندگي روزمره، نقش بسيار مهمي دارد. همگي ميتوانيم تشخيص دهيم كه رواج امكانات تكنولوژيك چه اندازه بر زندگي انسانها تأثير گذاشته است. فناوري، حوزه زندگي روزمره را مرزبندي كرده و باعث بهوجودآمدن رفتارها و تجارب خاصي ميشود. از سوي ديگر زندگي روزمره، سرزميني است كه بهصورت فرهنگي بر ساخته ميشود و مشحون از چالشها و منازعات است. اين تجزيه و چندپارگي تجربه زندگي روزمره به واسطه الگوهاي رو به افزايش تحرك جهاني و تأثير آنها بر مفاهيم فضا و مكان، شدت هر چه بيشتري پيدا ميكند.
فضاهاي زندگي روزمره كه پيش از اين به واسطه وجود اجتماعات قومي متجانس و تقريبا ايستا به وضوح مرزبندي ميشدند، اكنون بسيار كثرتگرايانه و پرمنازعه شدهاند و از طريق فرايندهاي جابهجايي و آميختگي فرهنگي پيوسته تعريف و بازتعريف ميشوند. شايد اين مطلب هيچ جا به اندازه شهر و مناطق پرتراكم شهري مشهود نباشد كه چگونه مكانهاي معين چند قومي و چند فرهنگي در همه جا در رفتوآمدند. بنابراين در متن مدرنيته، هم فرهنگ و هم زندگي روزمره، مفاهيم بسيار پيچيده و چندپارهاي هستند. زندگي در شهرها افراد بسياري را درگير يك زندگي بسيار مبهم كرده است.
در واقع اكثريت ما انسانها زير بار وظايف سنگيني قرار گرفتهايم و هرگز نميگوييم كه براي انجام اين كارها وقت كافي نداريم؛ زندگي در خانواده، با دوستانبودن، كار كردن، آموزش ديدن، زندگي فرهنگي، ورزش كردن و.... روز 24ساعت است و هفته 7روز. زمان كافي براي انجام هر كاري نيست و ما نميتوانيم همه چيز را بهدست آوريم. اما بافت تكنولوژي (ارتباط، سرعت و اطلاعات) ما را به طرف وظايف بيشتر سوق ميدهد. اين وضعيت باعث شده امروزه واژهاي كه بيش از هر واژه ديگري در مراكز مشاوره و روانكاوي معمول است، واژه استرس باشد.
در جهان تكنولوژي اطلاعات و ارتباطات و زندگي روزمره، معمولاً زندگي پر از استرس و فشار است، از اينرو انواع داروهاي ضداسترس معمول شده است؛ انواع قرصها، يوگا، مراقبه، گياهان دارويي، ورزش، مسافرت، كار بيرون از خانه و... ما سبك زندگي (life style)استرسزايي داريم و تنها راهحل واقعي هم آن است كه زندگيمان را تغيير دهيم يا به عبارتي زندگي روزمرهمان را تغيير دهيم. به همين دليل است كه برخي از جامعهشناسان فعاليتهاي متعددي را براي داشتن يك زندگي ساده پيشنهاد كردهاند؛ كار كمتر، هزينه كمتر، مصرفكمتر= زندگي متفاوتتر. با اين همه، اين فعاليتهاي جايگزين اگر هيچ سودي نبخشد، تشخيص اين نكته را آشكار ميسازد كه سبك زندگي كنوني دربرگيرنده فعاليت بيش از حد و تحرك بسيار است.
از سوي ديگر زندگي روزمره فضاهاي ما را نيز درگير خود كرده و بر ابهام ما در اين گستره افزوده است. اگرچه فضا و مكان، موضوعي فلسفي هم هست و در اينجا لازم نيست براي اثبات آن دليل بياوريم (از افلاطون تا هيدگر و... به اين موضوع توجه نشان دادهاند) نبايد آن را با مفهوم «فضاي مجازي» اشتباه بگيريم. فضاي مجازي اساساً به دو معنا به كار ميرود؛ از يكسو اين مفهوم براي اشاره به فضاي اطلاعاتي كه مردم ميتوانند هنگام استفاده از اينترنت مورد استفاده قرار دهند، بهكار ميرود؛ ازسوي ديگر براي اشاره به واقعيت مجازي استفاده ميشود؛ يعني براي اشاره به تصاوير سهبعدي كه به وسيله تكنولوژي ديجيتال ايجاد ميشود. اين محيطهاي مجازي نهتنها ما را در بر ميگيرند بلكه ما نيز ميتوانيم در آنها به فعاليت بپردازيم و حتي آنها را تغيير دهيم. بنابراين منظور ما از فضاي مجازي، هم، شبكهاي از اطلاعات است و هم محيطها يا واقعيتهاي مجازي.
فضاي مجازي را شايد بتوانيم مشاهده كنيم اما شبكه چيزي است كه قابل مشاهده نيست و ما مجبوريم به تصور درباره آن بپردازيم. درون شبكه گسترده جهاني فرد ميتواند به راحتي از جايي به جاي ديگر حركت كند و شبكه را همچون يك فضا متصور شود. بايد متوجه باشيم كه تجارب فضا- زماني مقدمهاي براي ساير تجارب است، بنابراين تأثير فضاي مجازي بر تجربه فضا- زماني اهميت بسياري دارد.
لازم نيست كه در اينجا به توصيف روستا از زمان باستان تا دوران كنوني بپردازيم. ولي نگاهي موقتي ميتواند ما را در اين مقاله كمك كند. همه ميدانند كه جهان روستا نسبت به جهان شهري، با طبيعت سازگاري بيشتري دارد. خانههاي متمركز كه اطرافشان را مزارع، جنگلها و كوهها فراگرفته است و مزارعي كه با مزارع ديگر مرز بندي شدهاند، ويژگي بارز روستاهاست. از دور كه به روستاها نگاه ميكنيم، آنچه بالاتر از سقف روستاها خودنمايي ميكند، شايد آسيابهاي بادي است.
كرانمندي و استواري خاك، خيابانها، جادهها و مزارع، خط افقي زمين و مهمتر از همه خط عمودي زندگي و برگشت تدريجي آن به سوي مرگ، همگي تعريف شدهاند. آسمان، روز، شب و اندازه ماه، زمان واقعي كشت و مهمتر از همه حيات را نشان ميدهند. مناظر، آسمان و روستا نيز بخشي از خانهها هستند. با اين همه، خانهها داراي سقف و ديوارند و درون آنها نيازهاي مادي و عاطفي زندگي برآورده ميشود. اينجاست كه هيدگر ميگويد: ساكن بودن به معناي موجودي اخلاقي بودن در زمين است. اين ساكن بودن براي انسانها نوعي فضاسازي است تا چيزهايي را به مالكيت خود درآورند و از آنها مراقبت كنند.
از سوي ديگر انبوه مردمي كه در شهرها زندگي ميكنند، فضاي كمي در اختيار دارند. در شهرها، فضاي افقي معنا ندارد. آسياب بادي وجود ندارد و تقريباً آسماني نيست. مضاف بر اين خانهاي ديگر وجود ندارد. خانهها مثل صندوقهاي روي هم انباشته شدهاند؛ بدون اينكه زميني در اطرافشان باشد و بدون اينكه سقفي داشته باشند.
در شهرها حتي زير زمينها هم براي پاركينگ ماشينها، مترو، فاضلابكشي و... مورد استفاده قرار گرفته است. صداي ناشي از ترافيك و ماشين همه جا را پر كرده است. همه شهر مثل يك ماشين بزرگ است. همه چيز ماشيني است و زندگي صميمي از همه جا رخت بر بسته است. بدترين كابوسي كه ميتوان ديد اين است كه شهرها هر روز بزرگتر و بزرگتر ميشوند.
عدهاي از چشماندازهاي مختلفي پيشبيني كردهاند كه خانهها (به عبارت بهتر خانههاي مجازي) به فضاي ديگري تبديل ميشوند كه به افراد اجازه ميدهد با ديگراني ارتباط برقرار كنند كه هزاران مايل دورتر از آنها قرار دارند. اين خانهها بر محدوديتهاي طبيعي و جغرافيايي فائق ميآيند. از پنجره خانههاي مجازي هر چه را كه آرزو كنيم، ميتوانيم ببينيم؛ چشماندازهاي برفي، بازار محلي، كوههاي سر به فلك كشيده، استاديوم ورزشي و كف درياها.
از سوي ديگر در شهرهاي مجازي خيابانها كاركردهاي اجتماعيشان را انجام نميدهند. از آنجايي كه در اين شهرها هر كاري را در خانه ميتوان انجام داد، خيابانها و ميدانها روزبهروز نقش شان در زندگي شهري كمرنگتر ميشود. در شهرهاي مجازي خيابانهاي جديدي بهوجود ميآيد كه در آنها گردش اطلاعات صورت ميگيرد. عدهاي ديگر نيز تأكيد كردهاند كه بدينصورت شرايطي براي ايجاد جهان وطني بهوجود ميآيد.
بهواسطه شهرها و خانههاي مجازي، تمدن به همهجا سرك ميكشد و با فرهنگهاي محلي درگير ميشود تا آنجا كه آنها را از پاي در ميآورد، اگر چه همه اينها فرضيههاي بسيار مناقشهبرانگيزي بيش نيستند ميخواهم بگويم كه در نتيجه اين مسائل، نهتنها مرزها در هم شكسته ميشوند بلكه فضا و فاصلههاي افقي نيز معناي خود را از دست خواهند داد كه اين خود پيامدهاي متفاوتي بهدنبال خواهد داشت.
شايد آنچه بسيار مهم است، اين است كه مكان جغرافيايي معناي خود را از دست خواهد داد. همانگونه كه فرامتنها بر صفحات پرينت شده فائق آمدهاند، عصر فرااطلاعات نيز بر محدوديتهاي جغرافيايي فائق خواهند آمد.
ما هماكنون در يك فرايند انتزاعي شدن قرار داريم و فضاي مجازي به ندرت بهعنوان يك فضا به حساب ميآيد. اما اين به اين معنا نيست كه تا ابد در اين حال باقي خواهيم ماند و نبايد بگوييم هيچچيز در حال اتفاق افتادن نيست و بلكه بهترين قاعده كلي اين است كه قبول كنيم، در حال فراگذشتن و تكامل هستيم.
همشهري آنلاين- منوچهر دين پرست