واژه تنبيه از آن واژههايي است كه اينروزها در خانوادهها كمتر به شكل گذشته مورد توجه است .
چراكه امروزه نظرات روانپزشكان از طريق مطبوعات، راديو، تلويزيون و ساير رسانهها به اطلاع مردم رسيده است.
پدر و مادرها بارها اين نظرات را در عمل سنجيدهاند كه تنها برخورد توأم با آرامش و محبتآميز آنها ميتواند باعث شود كه كودكشان دست از رفتار ناخوشايند بردارد و ديگر آن را تكرارنكند زيرا اگر انتظار داريم كودك دست از رفتار نادرستش بردارد، شرط اول آن است كه او بفهمد كارش به چه دليل غلط است و چه مشكلاتي پيش ميآورد و از سوي ديگر، او بايد بداند كه به جاي آن كار غلط بهتر است چه كاري را انجام دهد كه بجا و مناسب باشد. بنابراين هيچ راهي جز اين نميماند كه با محبت و به زبان ساده به كودك در اين مورد توضيح دهيم و رفتار درست را از او بخواهيم.
فراموش نكنيم كه حتي نحوه بيان ما ميتواند تأثير منفي داشته باشد؛ به اين مفهوم كه كودك را به رفتار عكسالعملي وادار كند. بسياري از خانوادهها فكر ميكنند كودك حداقل از مرحله نوزادي تا 4-3سالگي چيزي نميفهمد و با عصبانيت و هرطور دوست دارند در مورد او و خواستههايش صحبت ميكنند درحالي كه حساسيت و شكنندگي بچهها بهخصوص در آن سنوسال آنقدر زياد است كه حتي اگر مفاهيم كلمات را خوب نفهمند، از لحن بيان، نوع نگاه و زيروبم صداها برداشت دقيقي دارند و احساسشان خوب كار ميكند.
از اينرو چون هدف پدر و مادر اين است كه كودك متوجه كار غلط خود بشود و آن را ترك كند، در درجه اول بايد كاملا آگاهانه رفتار كنند و بپذيرند كودك ممكن است از بسياري حرفهاي آنها سردرنياورد اما بهخوبي لجبازي يا خشونت را حس ميكند.
نكته ديگر اينكه از خانوادهها انتظار ميرود قبل از هر چيز متوجه باشند كه كودكشان هنگام انجام آن رفتار نادرست در چه شرايط سني و جسمي قراردارد. براي مثال معمولا بچهها وقتي خيلي خسته ميشوند وبهخصوص موقع خواب، هميشه رفتارهاي عجيب و غريب دارند.
به خاطر دارم كه در يك مهماني، كودك دوسالهاي هنگام چيدن ميز غذا يك خوردني خاص خواست ولي وقتي ميزبان در جستوجوي ظرفي بود كه كمي براي او بياورد، پدرش با لحن ناراحتي گفت «ولش كنيد. هرچي كه خواست نبايد به او بدهيد» و كودك هم شروع كرد به گريه شديد. پدرش همچنان ادامه ميداد و او هم دست از گريه برنميداشت اما وقتي مادرش با محبت با او صحبت كرد و چيز ديگري به او داد، كودك كمكم آرام شد درحالي كه آنچه را هم كه خواسته بود دريافت نكرده بود.
تحقيقات نشان داده است كه بسياري از احساسات، انتظارات، افكار و نگرشهاي ما بهخود و ديگران و بهطوركلي نسبت به زندگي و بهويژه احساسي كه نسبت به ارزشمندي خود كسب ميكنيم، متأثر از تجربههاي دوران كودكياست. بيترديد خود ما هم اگر قدري عميق و با دقت به رفتارمان توجه كنيم، بهراحتي به اين موضوع پي ميبريم.
اين حس ارزشمندي همان اعتماد به نفسي است كه متأسفانه برخي بزرگسالان بهشدت از كمبود آن درتمامي موارد زندگي رنج ميبرند چرا كه اين احساس غيرارزشمندبودن و حس بدي كه نسبت بهخود پيدا كردهاند به آنها اجازه نميدهد در برابر شكستهاي زندگي كه بسيارند، مقاومت كنند و با گامهاي استوار روزهاي سخت را پشت سرگذارند و در عمل ياد بگيرند بسياري از پيروزيها حاصل شكستها هستند.
در گفتوگو با روانپزشكي، او بر اين نكته تأكيد داشت كه اعتماد به نفس كودك از يكسالگي – كه سعي دارد توجه ديگران را بهخود جلب كند – كمكم شكل ميگيرد. بنابراين اگر سر ميز غذا، يكدفعه كودك يكساله دستش را توي ظرف ماست برد، جا نخوريد و متوجه باشيد كه او ميخواهد با اين كار، جلب توجه كند. البته با آرامش بايد او را از اين كار برحذرداشت. نكته اصلي اينجاست كه اگر انتظار چنين رفتاري را داشته باشيم يكباره و با عصبانيت عكسالعمل نشان نميدهيم.
بسياري از «نه»هاي كودك و مخالفتهاي او كه از اين سن شروع ميشود ناشي از اين است كه كودك ميخواهد وجودش را اثبات كند و چه بسا ممكن است اين مخالفتها با توجه به نيازهاي واقعي او عادي و طبيعي باشد.
واقعيت اين است كه او با همه سرسختيهايش در حال تجربهآموزي است؛ از اين رو، روانشناسان معتقدند خانوادهها بايد با بهكارگيري روشهاي مناسب، به كودك كمك كنند كه درضمن فراگيري و جداسازي كارهاي خوب و بد، هويت مثبتي نسبت بهخود پيدا كند يا
به عبارت ديگر اعتماد به نفس او را تقويت كنند.
اما اين قطعا به آن مفهوم نيست كه هرچه او خواست در اختيارش قراردهيم بلكه منظور اين است كه سن و وضعيت كودك را درك كنيم و بپذيريم كه به جاي اعمال تنبيه و برخورد خشن و تند، با محبت و رفتار توأم با آرامش و توجه به اينكه اصلاح رفتار كودك به زمان نياز دارد، مقدمات كسب تجربيات مثبت و خوب را براي كودك خود فراهمسازيم
همشهري آنلاين- معصومه كيهاني