گاهى من با خانوادهى معظم شهدا در خانههايشان، زير سقفهايشان مىنشينم و مىبينم گاهى مادرِ يك شهيد، حقيقتاً يك نخبهى فكرى و روحى است؛ يك انسان برجسته است. همين جا هم ديديم؛ در جاهاى ديگر هم ديدهام. انسان تحت تأثير قرار مىگيرد. نخبه آن كسى است كه بتواند برجستگى خودش را بدون ادعا، با شخصيت خود، با هويت خود و با ذات خود، به ديگران تفهيم كند. من اين را مىبينم. در بين مردم استانها و مردم سراسر كشور، برجستگانى در همه جا هستند؛ اما ما از هم خبر نداريم. خوب بود اگر فرصت بود و اگر مىتوانستيم، به جاى اين شش نفر از دوستان كه تشريف آوردند - غير از آقاى استاندار - شصت نفر مىآمدند و صحبت مىكردند. من واقعاً مشترى و طالب هستم. متأسفانه مجال كم است. توصيه مىكنم جلسات نخبگان و سخن گفتن آنان و سخن شنيدن از آنان، باب بشود. مسئولان مختلف، در ردههاى مختلف اين كار را بكنند. ما هر جا كه مىرويم، بخشى از برنامهمان اين است، ليكن مجموعهى مسئولان استانها، مسئولان كشور و وزرا، به يك شكل مناسبى اين كار را در برنامهها بگنجانند، كه من حالا پيشنهادى دربارهى شكلش ندارم؛ بايد بررسى كنند؛ ببينند چه طور مىشود نخبهها را وسط ميدان آورد و آنها را شناساند و شناخت. اول، بايد اينها را شناخت. بنابراين، من خيلى از اين جلسه خوشحالم. البته من يك قدرى (نيم ساعت) هم تأخير داشتم، از دوستان عذرخواهى مىكنم. علتش اين بود كه بعد از نماز، آقايانِ مسئولان - وزرا و مسئولانى كه از تهران اينجا تشريف آوردند - به ما گفتند ده دقيقه بنشينيد براى جمعبندى كارها و بحثهايى كه براى اقدامات سفر كردند؛ اما ده دقيقهى آنها شد حدود چهل دقيقه! به هر حال، تا تجديد وضو كنيم و بياييم اينجا، طول كشيد.