مقتل در نگاه نخست اثري است كه به بيان مقدمات، زمينهها، شرايط و گاه پيامدهاي شهادت شخص يا گروهي ميپردازد.
در نگاه ژرفتر اما، مقاتل حاوي سطوح و لايههاي ديگري نيز هستند. انكشاف نوع نگاهي كه يك مقتلنويس در پس ذهن خويش حمل ميكند و او را به نوشتن مقتل يك شخص يا گروه ميكشاند، احتمالا در متن مقتل امري ميسور است؛ از اينرو ميتوان زمينههاي سياسي را كه مقتل در آن پديد آمده است در مقتل به مشاهده نشست و نيز شرايط اجتماعي را. حتي ديدگاه كلامي و فلسفي نويسنده را ميتوان از متن دريافت.
شايد نوع قالب ادبي را كه نويسنده براي بيان مقاصد خويش از آن بهره ميبرد نيز نتوان در اين چارچوب، تصادفي تلقي كرد. فيالجمله ميتوان چنين ادعا كرد كه درك نسبي مقتلنويس از نوشته او هويدا ميشود و در نتيجه شناخت او به طبقهبندي و دستهبندي مقاتل در دورههاي مختلف تاريخي كمك ميكند. در موضوع اين جستار كه «مقتل سيدالشهداء» است نيز ميتوان از همين قاعده ياري جست. با اين بيان احتمالا منطقي خواهد بود اگر سير تطور و تحول مقاتل امامحسين(ع) را با توجه به مولفهها و متغيرهايي همچون ادبيات، سياست، فرهنگ و اجتماع، مورد بررسي قرار دهيم. در اين جستار تلاش ميكنم تا در آستانه تاسوعا و عاشوراي حسيني، به دورههاي مختلفي كه مقاتل از سر گذرانيدهاند، اشاره كنم؛ يعني متوني كه عالمي از احساس و حماسه و شعور و تعقل را از درون هزارهها حاملاند و ناقل.
براي دستهبندي مقاتل و بررسي سير تحول آنها ميتوان از معيارهاي بسيار متعدد و گاه حتي متضاد بهره برد؛ بنابراين دست يافتن به معياري كه اولا طيف بيشتري از معيارهاي ديگر را درون خود جاي دهد و اصطلاحا نسبت به ملاكات گوناگون جامعيت بيشتري داشته باشد و ثانيا كاربرديتر باشد حائز اهميت فراواني خواهد بود. در نگاه نخست دستيابي به چنين معياري سهل و ميسور نيست اما اگر پاي دورههاي تاريخي را به ميان كشيم و آن را بهعنوان پيشزمينهاي براي كشف معيار جامع تلقي كنيم، احتمالا در وصول به معيار اصلي توفيق بيشتري حاصل خواهيم كرد؛ به اين معنا كه سير تحول و تطور مقاتل را ابتدا براساس دورههاي تاريخي- مثلا دوري يا نزديكي به اصل واقعه كربلا- تقسيمبندي كنيم، آنگاه تلاش كنيم تا به معيارهاي فرعيتر هر دوره دست يابيم. شايد اين امر اندكي ما را از رسيدن به هدف اصلي بازدارد اما در نهايت تنقيح و بازيابي چنين ملاك و مناطي تنها در گرو همين فرايند خواهد بود. اگر ملاك اوليه دوري و نزديكي به مقاتل را مد نظر قرار دهيم ميتوانيم 3دوره كاملا متمايز را بازشناسايي كنيم.
نخست دوران تكوين و پيدايش نخستين گزارشها و روايتهاي خام تاريخي است. ويژگي اساسي اين دوره كه تا نيمه اول قرن سوم استمرار دارد، در بيان عريان روايات و پرهيز از ارائه هرگونه تحليل و قضاوت و سنجش، متجلي ميشود. مهمترين اثر اين دوره را بيترديد بايد «مقتلالحسين» ابيمخنفلوطبنيحييبنسعيد ازدي بهشمار آورد كه بازتاب كامل آن را ميتوان در تاريخالامم و الملوك محمد بن جرير طبري به مشاهده نشست. ويژگي اساسي اين نوشته كه نماينده تمامنماي دوران تكوين مقاتل است، ايجاز در روايات، نقل مستقيم از راويان بلاواسطه يا با يك واسطه واقعه كربلا و- چنانكه ذكر آن رفت- پرهيز از تحليل و اظهارنظر است. شايد همين امر سبب شده تا در مواردي، بتوانيم نشاني از روايات متضاد يا حتي متناقض هم بيابيم. دوره نخست را ميتوان از جهتي ديگر هم با اهميت تلقي كرد؛ اين جهت فراهم آوردن امكان برداشتهاي ثانوي از متون و بالمآل امكان قضاوت و سنجش است.
در نقش بسزاي مقاتل دوره اول از اين حيث نميتوان ترديد روا داشت. جز مقتلالحسين ابيمخنف ازدي، از الفتوح و تاريخ يعقوبي هم ميتوان بهعنوان نوشتههاي اين دوره درباره مقتل ياد كرد كه البته به سبب عدمتمحض در مقتل، مقاتلي تمامعيار به حساب نميآيند. دوره دوم تاريخ مقتلنويسي را بايد دورهاي طولاني به شمار آورد كه از اوايل قرن چهارم هجري آغاز و به دوران معاصر ختم ميشود؛ هرچند بسياري از مقاتل دوران معاصر هم از ويژگيهاي مقاتل اين دوران كه عصر ميانه مقتلنويسي است، متأثرند. خصوصيت و وجه تمايز بنيادين اين دوران در جهتگيري و قضاوت يكجانبه و البته بحق مقتلنويسان به سود شهيدان دشت كربلا خلاصه ميشود. اين مقاتل به هيچ عنوان به مثابه مقاتل دوران نخست، نوشتههايي خنثي به شمار نميروند.
شخصيتهاي اين متون همگي يا سياه و يا سفيد مطلق هستند و بهندرت ميتوان به شخصيتهاي خاكستري نزديك شد. هرچند در مورد قيام مختار يا قيام ياران سليمانبنصردخزاعي كه به قيام توابين مشهور است ميتوان با برخي از اين چهرهها برخورد كرد اما بايد به ياد داشت كه اين دوران دخلي در تكوين شاخصهها و مولفههاي اساسي تشكيلدهنده مقتل ندارند. ويژگي ديگر اين متون در گستره و وسعت مطالب آنهاست. بهعنوان مثال ما در اين دوره شاهد پديدآمدن مقاتلي مانند «مقتلالحسين» خوارزمي يا «مناقب» ابنشهرآشوب هستيم كه داراي حجم بسيار گسترده و در بيشتر موارد بيسند هستندكه در بررسي فعلي شايد بررسي اسناد، آنقدر داراي اهميت نباشد كه يافتن قدر جامع. در كنار اين مقاتل حجيم البته مقتلهاي مختصر و با گستره اندكي چون «الارشاد» شيخ مفيد و «اللهوف سيدبنطاووس» را نميتوانيم ناديده بيانگاريم.
حتي شايد بتوان نماد و نماينده كامل اين دوران را با اندكي مسامحه همين دو مقتل دانست چرا كه ويژگي اساسي اين دوره يعني پرورش عنصر حماسه و پهلواني و عمق بخشيدن به احساسات متأثركننده در قالب متون شعري يا اشعاري كه به وسيله قهرمانان حاضر در عرصه كربلا سروده شده است، در آنها بروز ميكند. از اين حيث البته اللهوف سيدبنطاووس در رأس مقاتل اين دوره قرار ميگيرد چرا كه اين مقتل در عين موجز و منثور بودن، كاملا از لطافت و وزن شعري بهرهمند است.
گذشته از آن، عنصر عمقيافته حماسه و بهرهگيري از تمام عناصري كه احتمالا از نگاه نويسنده در پرورش احساسات پاك و در نتيجه برانگيخته كردن مخاطب عام، بهصورتي اعجاببرانگيز و در مواردي حتي مدهوشكننده در آن مشهود است. الارشاد شيخ البته از اين جنبه توان برابري و مقابله با اللهوف را دارا نيست زيرا آنقدر كه دغدغه شيخ، اتصال اسانيد و وثاقت حال روات بوده، سيد چنين انگيزهاي نداشته و آنقدر كه سلاست متن و رشاقت كلمات، غايت قصواي سيد بوده، شيخ توجه و عنايتي بدان نداشته.
دوره سوم مقتلنويسي اما زاييده دوران معاصر است كه در آن بازخواني در هر امري پسنديده تلقي ميشود و بار تحقيقي، مطلوب. «فرهنگ كلمات امامحسين»(ع)، «دانشنامه امامحسين»(ع) و نيز «الصحيح من سيره حسينبنعلي عليهماالسلام»، محصول ناب اين دوره از مقتل نگاري است. البته در اين دوره مقتل نيز تعريف رايج خويش را از كف داده است؛ هرچند چنانكه ذكر آن رفت، در همين دوره نيز ميتوان سراغ مقاتلي چون «نفسالمهموم» شيخ عباس قمي را گرفت كه محدثان پديدآورنده آن انگيزهاي جز برانگيختن احساسات پاك مخاطب عام نداشتهاند. ويژگي اساسي دوران سوم مقتلنگاري، در بازخواني اسانيد، تطبيق روايات، تلاش براي تشخيص سره خبر از ناسره روايت و البته ارائه يك روايت پالوده است.
با توجه به آنچه در باب اين سه دوره تاريخي گفته شد، ميتوان آن قدر جامع را كه ابتداي جستار سخن از آن بود، سامان داد.
بهنظر ميرسد ادبيات را چندان نميتوان در معنا دخيل دانست چرا كه آن امري است وابسته به نويسنده و البته دورهاي كه او تعلق بدان دارد. سياست هم در سليس و مغلقنويسي بيتأثير نبوده است. دورههاي سياسي و اجتماعي نيز بيتوجه به دورانهاي تاريخ دخل چنداني در اين مفهوم ندارند چرا كه بازخورد و پيامد اين امور در عرضيات پديدار است نه گوهر و بنيان انديشه. شايد عبارت شكليات براي نشان دادن عمق تأثير اين مفاهيم كارآمدتر بهنظر آيد. اما بيترديد و با هر عبارتي نقش اساسي ندارند. بر اين اساس تنها معياري كه ميتواند مورد توجه قرار گيرد را بايد در احساسات و عواطفي جستوجو كرد كه نويسنده مقتل به شخصيتهاي آن از خويش نشان ميدهد.
براي توضيح بهتر اين امر از يك مثال بهره ميگيرم. در ميان مقتلنويسان، ميتوان افرادي چون ابوالفرج اصفهاني اموي را يافت كه پديدآورنده آثاري چون «الاغاني» است و «مقاتل الطالبيين» و نيز ابن عساكر را كه پديدآورنده «تاريخ دمشق» است. بيترديد نگاه اين دو تن در آن بخش كه به توضيح نحوه شهادت امام ميپردازند و البته انگيزه بنيادين آنها از نوشتن چنين متوني، غير از انگيزهاي است كه امثال سيدبنطاووس، ابنشهرآشوب و خوارزمي دارا هستند. نگاه ايشان به خليفه و توجيهاتي كه بهخصوص ابنعساكر از عملكرد خليفه وقت يزيدبنمعاويه ارائه ميدهد، بيترديد با پيشفرضها يا حتي پيشدانستههاي سيدبنطاووس منطبق نيست و از همين رو دوران اول را به دوران خنثي توصيف كردم؛ دوراني كه كمترين جهتگيري و تمايل در آن به چشم ميخورد.
البته اين نكته نيز قابل بيان است كه هر چند نميتوان انگيزههاي پيشين يك مقتلنويس را در گزينش روايات، براي چينش در مقتل يكسره بركنار دانست، اما نقش اساسي نيز نميتوان براي آن قائل شد چراكه مقتل، بخشي از منظومه بزرگتري است كه مقتلنويس از پيش با آن آشنا شده و در آن فضا تنفس كرده است. از اينرو انگيزه پاك يا حتي ناپاك داشتن را نيز چندان نميتوان در اين امر دخيل دانست چرا كه هر مقتلنويسي در فضاي بزرگتري كه در آن قرار گرفته قطعا در بسياري از موارد از انگيزه پاك- لااقل درنظر خود- بهره ميبرد.
ذكر اين نكته هم خالي از لطف نيست كه هرچند بايد معيار اساسي و بنيادين را در دستهبندي مقاتل، نيات پيشيني و تصوير ذهني قبلي بدانيم اما نقشي را كه يك نوع خاص از مقتل در انطباق با آرمانهاي جاودانهاي چون عدالت و حقجويي، ايفا ميكند، نميتوان ناديده گرفت. در اقليت بودن هميشگي شيعه در جهان اسلام و ظلمي كه همواره به ايشان ميرفته، بيترديد در بيان و ادبيات و حتي گزينش نوع خاصي از مقاتل مؤثر بوده است، هرچند اين مولفه نيز قادر به جايگزيني با اصل حقيقت يك واقعه، مثل كربلا نيست.
همشهري آنلاين- سهند صادقي بهمني