درگذشت كمال الملك 1319ش
محمد غفاری معروف به کمالالمُلک نقاش ایرانی (۱۲۲۴ کاشان- ۱۳۱۹ نیشابور) یکی از مشهورترین و پر نفوذترین شخصیتهای تاریخ هنر معاصر ایران به شمار میآید. او برادرزاده صنیعالملک است.
وی در یکی از خانوادههای هنرمند و سرشناس در کاشان چشم به جهان گشود. غفاری پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی در کاشان به همراه برادر بزرگترش به تهران آمد و در دارالفنون در رشتهٔ نقاشی ادامه تحصیل داد. پس از گذشت سه سال تحصیل وی در دارالفنون، هنگامی که ناصر الدین شاه از این مدرسه بازدید میکرد، کار او را پسندید و وی را به دربار فراخواند.
محمّد غفّاری در خانوادهای هنرمند و سرشناس در شهر کاشان بدنیا آمد، وی برادر زاده میرزا ابوالحسن غفّاری معروف به صنیع الملک از اولین تحصیل کردگان ایرانی در فرنگ و از افراد پرنفوذ دوره قاجار بود. غفّّاری تحصیلات اوّلیّهاش را در مکتب مکاتب زادگاهش گذراند. پدرش میرزا بزرگ که همچون پدرانش دارای حرفهٔ نقاشی بود، ابو تراب، پسر بزرگترش و محمّد را برای ادامه تحصیل راهی تهران کرد. او با خواهر مفتاح الملک یکی از مقامات دربار ازدواج کرد که ثمرهٔ این ازدواج یک دختر به نام نصرت و پسری به نام حسین علی خان شد.
مهاجرت به تهران
کمال الملک پس از حضور در تهران، به همراه برادر بزرگترش در مدرسه دارالفنون در رشتهٔ نقاشی مشغول به تحصیل شد، هر دو برادر در مدت سه سال تحصیل خود توانستند موفقیتهای بسیاری را کسب کنند. در پایان سال سوم، ناصرالدین شاه در حین بازدید از مدرسه دارالفنون با دیدن تابلویی که از چهره اعتضاد السلطنه، رئیس وقت مدرسه دارالفنون که توسط محمد غفاری کشیده شده بود، تحت تاثیر قرار گرفت و دستور داد تا او را به عنوان نقاش به استخدام دربار در آورند.
حضور در دربار قاجار
با حضور در دربار، ابتدا لقب خان، سپس پیشخدمت مخصوص به وی اهدا شد و پس از چندی ناصرالدین شاه، تحت تاثیر آثار او قرار گرفت و سبب گردید تا ناصرالدین شاه خود به شاگردی وی در آید و او را در ابتدا به لقب نقاشباشی و سپس به لقب کمال الملک منصوب کند. در مدت حضور وی در دربار، او ۱۷۰ تابلو کشید که معروفترین آنها تالار آینه میباشد و اولین تابلوییست که آن را "کمالالملک" امضا کردهاست.
سفر به اروپا
پس از کشته شدن ناصر الدین شاه کمال الملک برای مطالعه به اروپا رفت. (۱۲۷۶ ش) مدتی بیش از سه سال را در فلورانس، رم و پاریس گذرانید؛ و در موزهها به رونگاری از آثار استادانی چون رامبراند و تیسین پرداخت. در پاریس با فانتن لاتور آشنا شد. سفر اروپا تأثیری مثبت در اسلوب کار و حتی طرز دید او گذاشت. او به دستور مظفر الدین شاه به ایران بازگشت (۱۲۷۹ ش) و کار در دربار را ادامه داد، ولی عملاً نتوانست با خواستهای شاه جدید کنار بیاید. به عراق رفت و چند سالی را در آنجا گذرانید. سالهای (۱۲۸۱ تا ۱۲۸۳ش) پردههای زرگر بغدادی و میدان کربلا را به هنگام اقامتش در عراق نقاشی کرد.
بازگشت به ایران
بازگشت کمال الملک به ایران، مصادف با انقلاب مشروطه شد. او اگرچه به مشروطه خواهان متمایل بود[۱] ولی در جنبش مشروطه مشارکت مستقیم نداشت. در این هنگام کمال الملک با انتشار مقالات و ترجمه برخی آثار ژان ژاک روسو و دیگر نویسندگان آزادی خواه فرانسه، به سهم خود با حرکت مردم، همراه گردید.[۲]در سالهای بعد، مدیریت مدرسه صنایع مستظرفه را بر عهده گرفت. در این مدرسه با کوشش فراوان به پرورش شاگردان همت گماشت که زبدهترینشان، خود استادانی در مکتب او شدند.
سرانجام به دلیل اختلافاتی که با وزیران معارف بر سر استقلال مدرسه پیدا کرد، از کار تدریس و شغل دولتی دست کشید (۱۳۰۶ ش) و به ملک شخصی خود در حسین آباد نیشابور کوچید. (۱۳۰۷ ش) در آنجا بر اثر حادثهای از یک چشم نابینا شد؛ اما تا سالهای آخر زندگانی به نقاشی ادامه داد. در شرح این حادثه روایتها مختلف است از جمله گفته میشود که سالار معتمد گنجی، از خوانین منطقه و دوست کمالالملک، آجری را برای زدن یک کارگر حمام پرانده که به عینک و چشم کمالالملک آسیب رسانده است. قاسم غنی پس از این حادثه بر بالین استاد حاضر شد و پس از آن او مدتی یرای معالجه به تهران رفت.
پایان عمر
سرانجام محمد غفاری (کمال الملک) در ۲۷ مرداد سال ۱۳۱۹ درگذشت و در نیشابور و در کنار قبر عطار نیشابوری مدفون گشت.
سبک کمالالملک
کمال الملک از همان آغاز فعالیت هنری اش تمایلی قوی و آشکار به روش و اسلوب طبیعت گرایی اروپایی داشت. با ظهور کمال الملک وظیفهای جدید برای نقاش دربار معین شد. او میبایست رویدادها، اشخاص، ساختمانها، باغها و غیره را همچون عکاسی دقیق ثبت کند تا به عادیترین مظاهر زندگی و محیط درباری سندیت تاریخی بخشد. بی سبب نیست که کمال الملک در این دوره اغلب پردههایش را با افزودن شرحی درباره موضوع رقم میزد. (مثلاً: طبیعت بیجان با گلدان و پرنده شکار شده، ۱۲۷۳خ) با این زمینه فکری و هنری کمال الملک به اروپا رفت. هدف او شاید فقط ارتقای سطح دانش فنی اش بود.
در موزههای اروپا، آثار استادان رنسانس و باروک را دید و شیفته آنها شد. منطقاً او به لحاظ فرهنگی، ذهنی و سابقه هنری آمادگی رویارویی و احتمالاً بهره گیری از جنبشهای دریافتگری (امپرسیونیسم) و پسا-دریافتگری را نداشت. اما زیباییشناسی کلاسیسیسم رنسانس و سبک و اسلوب بغرنج هنرمندانی چون رامبراند را نیز به درستی درک نکرد [۳] با این حال آکادمی گرایی در او قوت گرفت؛ و هنگامی که به ایران بازگشت بیش از پیش به هنر دانشگاهی سده نوزدهم وابسته شده بود. حتی بعداً در بازنمایی موفقیت آمیز برخی موضوعهای اجتماعی نیز از این وابستگی رهایی نیافت. او اساساً چهره نگار و منظره نگار بود؛ و در تک چهرههایی چون «سید نصرالله تقوی» قابلیت و مهارت خود را به حد کمال نمایان ساخت. کمال الملک با کوششهای خود در مقام نقاش و معلم، پاسخی متناسب با شرایط اجتماعی و فرهنگی زمانهاش به تحول جامعه داد. بازتاب این کوششها، خصوصیات اخلاقی، نحوه زندگی و واقعه کور شدنش در ذهن مردم از او یک مرد افسانهای ساخت.
با کار او جریان دویستسالهٔ تلفیق سنتهای ایرانی و اروپایی به پایان میرسد و سنت طبیعتگرایی اروپایی در قالب نوعی هنر آکادمیک تثبیت میشود. از جمله دیگر آثارش: دورنمای صفی آباد (۱۲۵۳ ش)؛ عمله طرب؛ حوضخانه صاحبقرانیه (۱۲۶۱ ش)؛ منظره آبشار دوقلو (۱۲۶۳ ش)؛ مرد مصری (۱۲۷۵ ش)؛ فالگیر یهودی؛ دهکده مغانک (۱۲۹۳ ش)؛ تک چهره خود هنرمند (۱۲۹۶ ش)؛ تکچهره صنیع الدوله؛ نیمرخ هنرمند (۱۳۰۰ ش)؛ منظره کوه شمیران (۱۳۰۱ ش) است. نسخه اصل تعدادی از تابلوهای مشهور کمال الملک در کاخ گلستان در معرض نمایش قرار دارد.
اْنوره دو بالزاک (به فرانسوی: Honoré de Balzac) (۲۰ مه ۱۷۹۹ - ۱۸ اوت ۱۸۵۰) نویسنده نامدار فرانسوی است که او را پیشوای مکتب رئالیسم اجتماعی در ادبیات میدانند.
«کمدی انسانی» نامی است که بالزاک برای مجموعه آثار خود که حدود ۹۰ رمان و داستان کوتاه را دربرمیگیرد برگزیدهاست. توصیفات دقیق و گیرا از فضای حوادث و تحلیل نازکبینانه روحیات شخصیتهای داستان، بالزاک را به یکی از شناختهشدهترین و تأثیرگذارترین رماننویسان دو قرن اخیر تبدیل کردهاست.
بالزاک در خانوادهای میانهحال در شهر تور، فرانسه به دنیا آمد. در هشت سالگی به مدرسهای شبانه روزی فرستاده شد، اما در ۱۸۱۳ مدرسه را ترک کرد و سال بعد همراه با خانواده راهی پاریس شد. در ۱۸۱۹ در رشته حقوق مدرک گرفت، اما به رغم خواست خانواده بر آن شد تا به ادبیات بپردازد.
در ابتدای راه تحت تاثیر والتر اسکات شروع به نوشتن رمان های تاریخی کرد؛ رمان هایی که خود بعدها از آنها به عنوان «مزخرفات ادبی» یاد کرد. در این دوران سخت با زنی به نام لور دو برنی آشنا شد. این زن که بیش از بیست سال از او بزرگ تر بود، در زندگی بالزاک نقش مادر و نیز معشوقه را ایفا کرد. وی از بالزاک حمایت های مادی و معنوی فراوان کرد و محبتی که بالزاک در دوارن کودکی از آن محروم بود برای وی به همراه آورد.
اولین اثر قابل توجه بالزاک روانشناسی ازدواج در سال ۱۸۲۹ انتشار یافت. پس از نوشتن چند رمان عامه پسند و فکاهی و تلاش برای کسب درآمد از عرصه چاپ و نشر که به بدهی سنگینی برای او انجامید، انتشار رمان چرم ساغری در سال ۱۸۳۱ شهرت بیشتری برایش به ارمغان آورد.
بالزاک پس از آن بیشتر شبانهروز را به نوشتن میپرداخت و با توجه به اقبالی که آثارش یافته بود و خوشپوشی و خوشگفتاری اش مهمان خوش آمد سالنهای پاریس از جمله سالن دوشس دابرانتس بود. رمان زنان رهاشده به این زن تقدیم شدهاست.
بالزاک در طول زندگی خود با زنان متعددی رابطه عاشقانه برقرار کرد. تقریبا
آرامگاه بالزاک در قبرستان پرلاشز
همه این زنان الهام بخش شخصیت های مونث رمان های بالزاک هستند. از میان آنها میتوان به لور دو برنی (مادام دو مورسوف در زنبق دره)، دوشس دو کستری (دوشس دولانژه در اثری به همین نام)، کارولین مربوتی (دینا دو بودره در رمان الهه ناحیه)، و کنتس ژیدوبونی ویسکونتی (لیدی دادلی در رمان زنبق دره) اشاره کرد. وی از رابطهاش با مری دو فرنه صاحب دختری به نام مری کارولین شد و از میان زنانی که دلبستهشان شد، با کنتس اولین هانسکا همسر اشراف زادهای لهستانی که املاک وسیعی در روسیه داشت، رابطه افلاطونی و مکاتبهای ۱۷ سالهای برقرار کرد. این نامهها تحت عنوان نامه به بیگانه انتشار یافتهاست. هرچند کنتس هانسکا پس از مرگ شوهرش در ۱۸۴۱ از ازدواج با او سر باززد، اما در ۱۸۵۰ زمانی که بالزاک سخت بیمار بود به ازدواج با او رضایت داد. چند ماه بعد بالزاک در پاریس درگذشت و در قبرستان پرلاشز به خاک سپرده شد.
سبک
آثار بالزاک آینهای از جامعه فرانسه روزگار اوست. او افراد هر طبقه اجتماعی، از اشراف فرهیخته گرفته تا دهقانان عامی را در کمدی انسانی خود جای میدهد و جنبههای گوناگون شخصیتی آنان را در معرض نمایش میگذارد. بهره گیری او از شگرد ایجاد پیوند میان شخصیتها و تکرار حضور آنها در داستانهای مختلف موجب میشود تا در گسترش روان شناسی شخصیتهای منفرد توفیق یابد.
رئالیسم عریان و بدبینی بالزاک به سرشت انسانی که در آثارش هویداست، او را زمینه ساز ایجاد جنبش ناتورالیسم در ادبیات فرانسه کردهاست. تأثیر او بر بسیاری از نویسندگان ناتورالیست از جمله امیل زولا کاملاً آشکار است. عوامل بسیاری در این بدبینی سهیم بودند، مثل دوران کودکی و اوضاع اجتماعی زمان او.
آثار
بالزاک یکی از پرکارترین نویسندگان دنیاست. وی در طول عمر نسبتاً کوتاهش بیش از صد مقاله، رمان و نمایشنامه به رشته تحریر درآورد. تعدادی از داستانهای بالزاک به فارسی ترجمه شدهاند، از جمله:
شوانها (۱۸۲۹) ترجمه شهرام زرندار، انتشارات فکر روز، مصطفی مفیدی
گوبسک رباخوار (۱۸۳۰) ترجمه محمدجعفر پوینده، انتشارات فردا
چرم ساغری (۱۸۳۱) ترجمه م. ا. بهآذین، انتشارات ناهید
شاهکار گمنام (۱۸۳۱) ترجمه عبدالله توکل در کتاب سرهنگ شابر (مجموعه داستان)، انتشارات قطره
سرهنگ شابر (۱۸۳۲) ترجمه عبدالله توکل در کتاب سرهنگ شابر (مجموعه داستان)
اورژنی گرانده (۱۸۳۳) ترجمه عبدالله توکل، انتشارات ناهید
عشق کیمیاگر (در جستجوی مطلق) (۱۸۳۴) ترجمه محمدمهدی پورکریم، انتشارات تیسفون
مادام دولاشانتری (۱۸۳۴) ترجمه هژبر سنجرخانی، انتشارات نگاه
دختر چشم طلایی (۱۸۳۵) ترجمه عنایتالله شکیباپور، انتشارات غزالی
باباگوریو (۱۸۳۵) ترجمه ادوارد ژوزف، انتشارات علمی و فرهنگی و ققنوس
زنبق دره (۱۸۳۶) ترجمه م. ا. بهآذین، انتشارات فردوس
سزار بیروتو (۱۸۳۷) ترجمه اردشیر نیک پور، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، سال ۱۳۴۳
خاطرات یک کشیش دهکده (۱۸۳۹) ترجمه هوشیار رزم آزما، انتشارات جامی
اورسولا میرو (۱۸۴۱) ترجمه روشن آغاخانی تحت عنوان اورسولا، انتشارات اکباتان
گوسفند سیاه (۱۸۴۲) ترجمه سیروس نویدان تحت عنوان دلشکسته، انتشارات کوشش
زن سی ساله (۱۸۴۲) ترجمه ادوارد ژوزف، انتشارات جامی
آرزوهای بربادرفته (۱۸۳۷-۱۸۴۳) ترجمه سعید نفیسی، انتشارات امیرکبیر؛ محمدجعفر پوینده، نشر نی؛ سیروس نویدان، انتشارات درنا
دخترعمو بت (۱۸۴۶) ترجمه م. ا. بهآذین، انتشارات آسیا
پسرعمو پونس (۱۸۴۷) ترجمه سیروس نویدان، انتشارات کوشش
فرازونشیب زندگی بدکاران (۱۸۴۷)، ترجمه پرویز شهدی، انتشارات ققنوس
پیردختر ترجمه محمدجعفر پوینده، نشر چشمه
66 سال پيش در روز 17 اوت سال 1945 ميلادي درست در خاتمه جنگ جهاني دوم ، احمد سوكارنو ، رهبر مبارزان آزادي خواه اندونزي استقلال اين كشور را اعلام كرد.
اما4 سال طول كشيد تا اندونزي توانست به استقلال دست يابد و از استعمار هلند رها شود.
در سال 1596 ميلادي هلندي ها با يك ناوگان شامل 4 فروند كشتي در منطقه بانتن تجارت با اندونزي را آغاز كردند.چون اين كشتي ها با محموله ادويه صحيح و سالم به هلند بازگشتند ، اين كشور تصميم گرفت يك تشكيلات سازماندهي شده براي تجارت با اندونزي را ايجاد كند.
بنابراين هلندي ها شركت هلندي هند شرقي را در سال 1602 ميلادي تاسيس كردند. براي حمايت از ناوگان تجاري هلند ، كشتي هاي جنگي اين كشور آنها را همراهي مي كردند.
هلندي ها تمام تلاش خود را به كار بستند تا از هرگونه ارتباط خارجي هاي ديگر با جزاير اندونزي جلوگيري كنند.آنها ابتدا منطقه جاياكارتا كه در قرن هفدهم ميلادي نام باتاويا را بر آن گذاشتند ، تصرف كردند.
سلطان آكونگ دشمن خوني هلندي ها بود. در سال 1629 ميلادي او نيروهاي خود را براي حمله به باتاويا اعزام كرد ، اما به دليل آتش توپخانه هلندي ها ، نيروهاي سلطان آگونگ شكست خورده و عقب نشيني كردند.
در سال 1740 ميلادي ، هلندي ها شورش جاكارتا را به شدت سركوب نمودند و در جريان آن ده ها هزار اندونزيايي و ده هزار چيني را به قتل رساندند.
در 31 دسامبر سال 1799 ميلادي شركت هلندي هند شرقي ورشكست شد و تمام سرزمين اندونزي تحت كنترل تشكيلات دولتي هلند در باتاويا قرار گرفت و شركت تجاري تبديل به امپراتوري مستعمراتي شد.
در سال 1907 ميلادي ، سيسينگا مانگرايا ، پادشاه اندونزي عليه هلندي ها قيام كرد ، اما ارتش هلند نيروهاي او را شكست داده و استعمار هلند بر اندونزي ادامه يافت.تا اين كه پس از حمله ژاپن به پرل هاربر و آغاز جنگ با امريكا ، ارتش ژاپن به جزاير هند شرقي حمله كرد و به سرعت اين سرزمين را اشغال كرد. در مارس سال 1942 ميلادي ارتش مستعمراتي هلند تسليم نيروهاي ژاپني شد.
مردم اندونزي ابتدا به ژاپني ها به چشم نيروهاي آزادي بخش از استعمار هلند مي نگريستند ، اما مدت زيادي طول نكشيد كه متوجه شدند ژاپني ها نه تنها دستكمي از هلندي ها ندارند ، بلكه به مراتب از آنها خونخوارتر و مستبدتر هستند.
در اواخر جنگ اقيانوس آرام (جنگ جهاني دوم در منطقه اقيانوس آرام) قدرت نيروهاي ژاپني رو به زوال نهاد و مردم اندونزي عليه ژاپني ها دست به شورش زدند.
ژاپني ها براي آرام كردن مردم اندونزي موافقت كردند پرچم سرخ و سفيد به نشانه پرچم اندونزي برافراشته شود.
سرانجام نيروهاي ژاپني در سال 1945 ميلادي مجمع الجزاير اندونزي را ترك كردند اما دوران اشغال اندونزي توسط ژاپني ها مزايايي را دربرداشت. در جريان اين مدت سازمان هاي نظامي ، ملي گرا و ضد استعماري زيادي ايجاد شدند كه آماده بودند با بازگشت هلندي ها با آنها مقابله كنند.
احمد سوكارنو كه در دوران اشغال اندونزي توسط ژاپن با تشكيل گروه هاي مقاومت از محبوبيت خاصي برخوردار بود، در روز 17 اوت سال 1945 ميلادي استقلال اندونزي را اعلام كرد و يك دولت هشت نفري تشكيل داد و خود سوكارنو به عنوان رئيس دولت انتخاب شد.
مجمع الجزاير اندونزي به هشت منطقه تقسيم شد و در راس هر يك از اين مناطق يك حاكم اندونزيايي منصوب گرديد. در روز 16 سپتامبر سال 1945 ميلادي نيروهاي بريتانيايي به فرماندهي مونباتن فرمانده نظامي منطقه اقيانوس آرام و نيروهاي هلندي به اندونزي حمله كردند.
وان در پلاس به عنوان نماينده قدرت لاهه وارد اندونزي شد. در هر منطقه اي كه نيروهاي بريتانيايي مستقر مي شدند تشكيلات استعماري هلند دوباره برقرار مي گرديد.
درگيري ميان هلندي ها و اندونزيايي ها افزايش يافت ، بريتانيايي ها كه منافعي در اندونزي نداشتند ، تصميم گرفتند هر چه زودتر اين لانه زنبور را ترك كنند و در نوامبر سال 1946 ميلادي نيروهاي بريتانيا خاك اندونزي را ترك كردند.
هلندي ها براي حفظ اين مستعمره ثروتمند پيشنهاد تاسيس يك جامعه مشترك المنافع اندونزيايي را دادند ، اما اندونزي فقط خواهان استقلال كامل بود. بحران اندونزي از حالت منطقه اي خارج و جنبه بين المللي پيدا كرده بود.
هلندي ها تلاش مي كردند با زور و سركوب حاكميت خود را به مردم اندونزي تحميل كنند ، اما مقاومت مردم با تشديد فشار هلندي ها بيشتر مي شد. سرانجام هلند در 27 دسامبر سال 1949 ميلادي استقلال اندونزي را پذيرفت.
تمام كشورهايي كه در مجمع الجزاير اندونزي به طور مصنوعي تشكيل شده بودند به جاوه و سوماترا پيوستند و در 17 اوت 1950 ميلادي اندونزي متحد تشكيل گرديد.
به اين ترتيب احمد سوكارنو در روز 17 اوت سال 1945 ميلادي استقلال اندونزي را اعلام كرد و پس از چهار سال جنگ خونين با نيروهاي استعمارگر هلند ، پايداري مردم اندونزي منجر به استقلال اين كشور گرديد و احمد سوكارنو به عنوان نخستين رئيس جمهور اندونزي انتخاب شد.