بی خدا نمیشود
گاه گاهی از خودم
خسته می شوم همین
با کلاف شعر خود
بسته می شوم همین
با تو قهر می کنم
گوشه ای برای خود
گریه می کنم کمی
پشت غصه های خود
گفته بودی آدمی
بی خدا نمی شود
از خدا اگر چه کم
او جدا نمی شود
ای خدا که هیچ وقت
در دلم به جز تو نیست
خنده کن که بشنوم
خنده ی تو زندگیست