بزرگداشت سید جمال الدین اسدآبادی/
سید جمال بوجود آورنده و آغازگر بازگشت به حاکمیت اسلام و نظام اسلام است
مقام معظم رهبری در بخشی از مصاحبه خود با روزنامه جمهوری اسلامی در 30 خرداد 1360 در مورد سید جمال الدین اسدآبادی می فرمایند: سید جمال کسی بود که مسأله حاکمیت را و خیزش و بعثت جدید اسلام را اولین بار در فضای عالم بوجود آورد.
مقام معظم رهبری در بخشی از مصاحبه خود با روزنامه جمهوری اسلامی در 30 خرداد 1360 در مورد سید جمال الدین اسدآبادی می فرمایند: سید جمال کسی بود که مسأله حاکمیت را و خیزش و بعثت جدید اسلام را اولین بار در فضای عالم بوجود آورد....او مطرح کننده، به وجود آورنده و آغازگر بازگشت به حاکمیت اسلام و نظام اسلام است.
سيد جمالالدين اسدآبادي، در سال 1217 شمسي در اسدآباد همدان متولد شد. از پنج سالگي به فراگيري دانش نزد پدر خود پرداخت و به خاطر استعداد و نبوغ خود، به سرعت با تفسير قرآن آشنا شد. براي ادامه تحصيل به قزوين و سپس تهران مهاجرت کرد و سپس در 1228 عازم نجف شد و از محضر دو مرجع تقليد بزرگ زمان، شيخ مرتضي انصاري و ملاحسينقلي درجزيني همداني بهره برد. سيد جمال در 1232، بنا به دستور شيخ انصاري عازم هندوستان شد و ضمن آشنايي با علوم جديد سعي کرد تا مردم و خصوصا مسلمانان را عليه استعمار انگلستان بسيج کند. اما به دليل سلطه همه جانبه انگليسيها پس از يک سال و نيم آنجا را ترک و عازم عثماني شد و چون با حسادت علماي درباري مواجه شد از آنجا به مصر مهاجرت نمود.
سيد جمالالدين اسدآبادي در مصر توانست نهضت فکري ضد استعماري و ضد انگليسي را پايه گذاري کند و تشکيلاتي بنام انجمن مخفي را به وجود آورد اما بر اثر فشار انگلستان مجبور به ترک مصر شد. حرکت سيد جمال، توسط شاگردانش ازجمله شيخ محمدعبده دنبال و در سالهاي بعد زمينه ساز قيام مردم مصر عليه استعمار انگلستان شد. سيد جمال پس از ترک مصر، مدتي در هند اقامت نموده و سپس راهي اروپا شد. در پاريس با همکاري محمد عبده اقدام به انتشار روزنامه عروه الوثقي نمود و به پاسخگويي به ارنست رنان که مقالاتي عليه اسلام در يکي از روزنامههاي پاريس، مينوشت، پرداخت. سيدجمال بعدها به دعوت ناصرالدين شاه، به ايران آمد و گمان ميکرد که ميتواند با نزديکي به شاه، انديشههاي اصلاح طلبانه خود را به اجرا بگذارد، اما چون ماهيت و طبع شاهانه با هيچ اصلاحي موافق نبود و سيد نيز، شاه را آشکارا عامل بدبختي مردم معرفي ميکرد، از ايران اخراج شد.
سيد جمال وقتي براي دومين بار به ايران آمد، به آستانه حضرت عبدالعظيم(ع) در شهر ري تبعيد شد و علي رغم کنترل مأموران، مردم را به قيام عليه بيدادگري شاه تشويق ميکرد، لذا ناصرالدين شاه دستور اخراج او را در حالي که به شدت بيمار بود صادر کرد. سيد جمال پس از اخراج از ايران وارد بصره شد و با سيد علي اکبر شيرازي نامهاي به آيتالله العظمي سيد حسن شيرازي مينويسد و به ظلمهاي فراوان شاه به مردم ايران اشاره ميکند. عدهاي معتقدند که اين نامه در صدور فتواي مشهور تحريم تنباکو از آيتالله ميرزاي شيرازي و جنبش تنباکو در نتيجه آن، تأثير به سزايي داشته است.
حضور سيدجمالالدين اسدآبادي در طي سالهاي 71-1270 در عراق تأثير بسزايي در حيات فکري، سياسي واسلامي شهرهاي شيعه نشين و گسترش تبليغ و دعوت در جامعه اسلامي گذاشت، به طوري که همگان او را به عنوان رهبر حرکت «تجديد در اسلام» ميشناختند. سيدجمال الدين اسدآبادي منادي بيداري مسلمانان و بازگشت به اسلام و بدعت زدايي بود و اتحاد اسلام و پرهيز از تفرقه بين مذاهب اسلامي را تبليغ ميکرد و در آخر هم جان خود را در همين راه از دست داد.
سيد جمال، اواخر عمر خود را در عثماني سپري کرد و غير مستقيم تحت نظر سلطان عبدالحميد، امپراطور عثماني قرار داشت. وقتي خبر قتل ناصرالدين شاه توسط ميرزا رضا کرماني، از شاگردان سيد جمال، به استانبول رسيد، سلطان عبدالحميد، به هراس افتاد و دستور قتل سيد جمال را داد و سرانجام در 19 اسفند 1275 برابر با 9 مارس 1897 او را مسموم ساختند و جنازه او را در قبرستان مشايخ استانبول به خاک سپردند. در سال 1324، فيض محمدخان، سفير وقت دولت افغانستان در آنکارا، موافقت دولت ترکيه را براي نبش قبر سيد به دست آورد بقاياي جسد سيد جمالالدين اسدآبادي را در تابوتي به کابل انتقال دادند.
سید جمال از نگاه دیگران
«حوزه ها خودشان را مهیا کنند برای جلوگیری و مقاومت ... آنها از انسان می ترسند. آنها که می خواهند همه چیز ما را به یغما ببرند، نمی خواهند در دانشگاه های دینی ما و در دانشگاه های علمی ما یک نفر آدم تربیت بشود. از آن می ترسند، وقتی که یک آدم در حوزه ای در مملکتی پیدا شد مزاحمشان می شود. یک «سید جمال» که پیدا شد مصر را می خواست منقلب کند از بینش بردند...» (امام خمینی، نجف اشرف، آذرماه 1347)
«سید جمال کسی بود که برای اولین بار بازگشت به اسلام را مطرح کرد کسی بود که مسأله حاکمیت را و خیزش و بعثت جدید اسلام را اولین بار در فضای عالم بوجود آورد....او مطرح کننده، به وجود آورنده و آغازگر بازگشت به حاکمیت اسلام و نظام اسلام است. این را نمیشود دست کم گرفت و سید جمال را نمیشود با کس دیگری مقایسه کرد. در عالم مبارزات سیاسی، او اولین کسی است که سلطه استعماری را برای مردم مسلمان آن زمان معنا کرد قبل از سیدجمال چیزی به نام سلطه استعماری برای مردم مسلمان حتی شناخته شده نبود. او کسی بود که در ایران، در مصر، در ترکیه، در هند، در اروپا کلا در خاورمیانه در آسیا و در آفریقا سلطه سیاسی مغرب زمین را مطرح کرد و معنا کرد و مردم را به این فکر انداخت که چنین واقعیتی وجود دارد و شما میدانید آن زمان، آغاز عمر استعمار بود چون استعمار در اول نشرش در این منطقه اصلا شناخته شده نبود و سید جمال اولین کسی بود که آن را شناساند. اینها را نمیشود دست کم گرفت. مبارزات سیاسی سید جمال چیزی است که قابل مقایسه با هیچ یک از مبارزات سیاسی افرادی که حول و حوش کار سیدجمال حرکت کردند نیست.» (مصاحبه حضرت آیت الله خامنه ای با روزنامه جمهوری اسلامی، در تاریخ 30 خرداد1360)
شهید مطهری نیز درباره سید جمال در کتاب بررسی نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر می نویسد: «بدون تردید سلسله جنبان نهضتهای اصلاحی صد ساله اخیر، سید جمال الدین اسدآبادی معروف به افغانی است. او بود که بیدارسازی را در کشورهای اسلامی آغاز کرد، دردهای اجتماعی مسلمین را با واقع بینی خاصی بازگو نمود، راه اصلاح و چاره جویی را نشان داد... نهضت سید جمال، هم فکری بود و هم اجتماعی. او می خواست رستاخیزی هم در اندیشه مسلمانان به وجود آورد و هم در نظامات زندگی آنها... سید جمال در نتیجه تحرک و پویایی، هم زمان و جهان خود را شناخت و هم به دردهای کشورهای اسلامی ـ که داعیه علاج آنها را داشت دقیقا آشنا شد. سید جمال مهمترین و مزمن ترین درد جامعه اسلامی را استبداد داخلی و استعمار خارجی تشخیص داد و با این دو به شدت مبارزه کرد. آخر کار هم جان خود را در همین راه از دست داد. او برای مبارزه با این دو عامل فلج کننده، آگاهی سیاسی و شرکت فعالانه مسلمانان را در سیاست واجب و لازم شمرد و برای تحصیل مجدد عظمت از دست رفته مسلمانان و به دست آوردن مقامی در جهان که شایسته آن هستند، بازگشت به اسلام نخستین و در حقیقت حلول مجدد روح اسلام واقعی را در کالبد نیمه مرده مسلمانان، فوری و حیاتی می دانست. بدعت زدایی و خرافه شویی را شرط آن بازگشت می شمرد، اتحاد اسلام را تبلیغ می کرد و دستهای مرئی و نامرئی استعمارگران را در نفاق افکنی های مذهبی و غیر مذهبی می دید و رو می کرد.»