جام جم آنلاين: حادثه دانشآموزان را رها نميکند؛ گاهي همراهشان سر کلاس پشت يکي از نيمکتها مينشيند و زل ميزند به تخته سياه و در بزنگاهي که هيچکس منتظرش نيست، گرگ ميشود و بچهها بره، آتش ميشود و بچهها طعمه، ديو ميشود و بچهها پريهاي کوچکي که بلعيده ميشوند.
گاهي همراهشان ميآيد اردو، شعر ميخواند، دست ميزند يا از پشت شيشه اتوبوس زل ميزند به دشت و با سرانگشتش روي شيشه بخار گرفته را خط خطي ميکند و بعد ناگهان وقتي همه خوابند از جا ميپرد و پايش را روي پدال گاز فشار ميدهد و چنان سرعت ميگيرد که اتوبوس روي خيسي آسفالت جاده ميلغزد و چرخ ميخورد و واژگون ميشود.
حادثه سايه به سايه بچهها ميآيد. گاهي گاز سمي ميشود در ريههايشان، گاهي شيري مسموم در شکمهاي خاليشان، گاهي آب ميشود و با دستهاي خيس خنکش آنها را ميقاپد و به اعماق ميبرد و گاهي...
حادثه به زبان امدادگرها يعني هر اتفاق برنامهريزي نشدهاي که سبب سازش خطاي انساني يا شرايط غيرايمن در محيط باشد. برگهاي حافظهتان را همين حالا ورق بزنيد. چند خاطره، چند عکس و چند خبر از حوادث دانشآموزي را به ياد ميآوريد؟
ما هم قبول داريم حوادث دانشآموزي، فقط آنهايي نيست که در رسانهها نقل ميشود و چهبسا، شمار زيادي از آنها، هرگز به گوش مخاطبان رسانهها نرسيده است، اما حتي اگر فقط به حافظه رسانهها اتکاء کنيم شمار اين حوادث چشمگير است به طوري که در دو دهه اخير بيش از ده حادثه منجر به فوت يا آسيبديدگي جدي براي تعداد زيادي از دانشآموزان در کشور رخ داده است که هرکدام تا مدتها اذهان عموميرا به خود مشغول کرده و لبخند را از لب مردم دزديده است.
افسار حادثه را بايد کشيد
چه کسي ميگويد آدمها به شنيدن خبرهاي تلخ هم ميتوانند عادت کنند؟ چه کسي ميگويد بار غم چندمين حادثه ناخوشي که دربارهاش ميشنوي بهاندازه اولي نيست؟
غم هميشه سخت و سنگين است، حتي اگر حادثهاي بارها و بارها تکرار شود، مثل آتشسوزي در مدارس کشورمان که انگار به رسمي در پاييز هر سال بدل شده است و شعلههاي سرخ و زردش، هر سال از تقويمي به تقويم ديگر ميدوند و روي نقشه جغرافياي کشورمان از سفيلان و درودزن راه ميافتند و حالا رسيدهاند به شينآباد، اما باز هم هيبت حريق، هر دلي را ميلرزاند و پريشان ميکند.
عادت نکردن، خوب است چون باعث ميشود آدمها، همانهايي که غم به دلشان چنگانداخته و آزردهشان کرده است، به فکر راه چارهاي براي کاهش فجايع بيفتند تا ديگر پارههاي تنشان، تيتر صفحه حوادث نشوند و از خود بپرسند که آيا ميشود مانع حوادث دانشآموزي شد يا دستکم آمارش را کاهش داد؟
براي پاسخ دادن به اين پرسش، بايد ابتدا بدانيد بيشترين حوادث دانشآموزي در سالهاي اخير چه بوده است. آمارها گواهي ميدهند عمدهترين حوادث فجيع رخ داده براي دانشآموزان، در درجه اول آتشسوزي، سپس تصادفات رانندگي بوده است و در درجات بسيار پايينتر، بچهها گاهي در اردويي، غرق شدهاند يا زماني دانشآموزي قرباني کتککاري با همکلاسياش شده يا پس از تنبيه شدن جان داده يا اهل روستايي بوده که مدرسهاي نداشته و او در راه مدرسه تا روستايي دورتر، طعمه حيواني درنده شده است.
فرشتهها در جهنم
بررسي علل حريقها در مدارس نشان ميدهد تقريبا در همه موارد مدارس ناايمن بوده و وسايل گرمايشي مورد استفاده در کلاسها استاندارد نبوده است.
آتشسوزيها اغلب در روستاهاي مناطق محرومي رخ داده است که مسئولان مدارسشان حتي براي باز نگهداشتن مدرسه با مشکلات شديد اقتصادي روبهرو بودهاند و به همين دليل تلاش کردهاند کلاسها را با کمترين هزينه و با استفاده از وسايل گرمايشي غيراستاندارد همچون بخاري چکهاي يا چراغ علاءالدين گرم کنند.
نکته ديگر اين است که مدارس اين مناطق از نظر مهندسي نيز استاندارد ساخته نشده است و به گواه شاهدان عيني که دقيقا پس از حادثه با رسانهها سخن گفتهاند، حتي زماني که امدادگرها رسيدهاند، براي دسترسي به محل حادثه با مشکل مواجه شدهاند.
از سوي ديگر به گفته بچههايي که از حادثه جان به در بردهاند، آدم بزرگهاي حاضر در محل نيز با اقدام صحيح در لحظه وقوع حادثه آشنا نبودهاند، چراکه آموزشي در اين زمينه نديده بودند. براي مثال در حادثه شينآباد، آدم بزرگها فقط چند ثانيه وقت داشتند تا تصميم بگيرند که آيا بهتر است بخاري نفتي از کلاس خارج شود يا بچهها به سرعت از کلاس بيرون بروند يا آتش را پيش از آن که به جان بچهها بيفتد با کپسول آتشنشاني خاموش کنند.
اصلا فکر کردهايد اگر همين حالا شما در کلاسي آتش گرفته با 35 کودک ترسيده و گريان، تنها شويد چه ميکنيد و اولين اقدامتان چه بايد باشد؟ تقريبا هيچ يک از ما نميدانيم در لحظه وقوع حريق، بهترين انتخاب چيست چراکه در زمينه مديريت در بحران هيچ آموزشي نديدهايم.
تابوتهاي متحرک فلزي
بررسي گزارشهاي ثبت شده، از تصادفات دانشآموزي ثابت ميکند اين حوادث معمولا در اردوهاي تفريحي و زيارتي يا زماني رخ داده است که بچهها براي شرکت در امتحاني ويژه همچون المپياد از مدرسه خارج شدهاند.
در بيشتر اين حوادث، اتوبوس حامل دانشآموزان نقص فني داشته است، راننده نابلد و سهلانگار بوده و جاده ناامن و لغزنده از بارندگي. با اين همه اما به نظر ميرسد سهم خطاي انساني در اين حوادث فقط مخصوص راننده نيست، براي نمونه در حادثهاي که دانشآموزان بروجني در جاده لردگان قربانياش شدند، براي اتوبوسي که نقص فني داشت برگ تائيد سلامت فني صادر شده بود.
از سوي ديگر اتوبوس حامل دانشآموزان، در شب، سرگردان جاده شده بود در حالي که راننده براساس قوانين اجازه جابهجا کردن دانشآموزان را در شب نداشت و حتي اگر قانونشکني کرده بود يا مسئولان اردو وادار به حرکتش کرده بودند، پليس وظيفه داشت متوقفش کند.
نقص فني وسايل فقط مخصوص تصادفات جادهاي نيست و در غرقشدگيهاي دانشآموزان نيز اگر قايقي استفاده شده معمولا فرسوده و از کار افتاده بوده است و البته در مواردي نيز بيش از حد ظرفيتش سنگين شده و معمولا در اين حوادث جاي نجات غريق نيز خالي بوده است و مردم عادي هم نتوانستهاند فريادرس کودکان شوند.
در برخي حوادث غرق شدگي نيز دانشآموزان در مناطق نامطمئن يا خارج از محدوده طرح آموزش شنا، تن به آب زدهاند و باز هم کسي براي کمک به آنها حضور نداشته است.
با اين اوصاف، ميشود نتيجه گرفت که حادثه گرچه خبر نميکند، اما قابل پيشگيري است. يعني اگر در هيچ کجاي کشورمان تنهاي نحيف بچهها با هٌرهٌر علاءالدين و بخاري چکهاي گرم نميشد، اگر آدم بزرگها شيوه مديريت بحران را در لحظه وقوع حادثهاي همچون حريق ميدانستند و اگر اصول مهندسي در ساخت همه مدارس کشور رعايت ميشد، شايد امروز هيچ دانشآموزي با تن پر تاول و دردناک، زير خاک، دلتنگ خانه نبود و همکلاسيهايش هم ناچار نبودند با صورتهاي سوخته و ترسناک، از همسن و سالهايشان رو بگيرند.
اگر براي جابهجايي دانشآموزان در اردوهاي دانشآموزي، مرکبي مطمئن فراهم ميشد، اگر برنامهريزي دقيق و منطبق بر قوانين براي سفرهاي بينشهريشان وجود داشت، اگر بر شيوه برگزاري اردوهاي دانشآموزي نظارت ميشد، امروز دانشآموزان قرباني تصادفات رانندگي زنده بودند و هيچکدام در گور، حسرت سر کلاس رفتن نداشتند يا روي صندلي چرخدار به اين که هر اتوبوسي ميتواند يک تابوت بزرگ فلزي باشد فکر نميکردند.
اگر قايقها فرسوده نبود، اگر نجات غريقها سر جايشان بودند، اگر مسئولان مدارس از بچههاي مردم مثل بچههاي خودشان نگهداري ميکردند، اگر ... .
هزار «اگر» هست که اگر هرکدام عملي شده بود دانشآموزان زيادي حالا زنده بودند، در حياط مدرسهشان پي هم ميدويدند يا سر کلاس به تخته سياه زل زده بودند و هيچ تجربهاي از درد، اندوه و خفتن زير خروارها خاک نداشتند و حتما گوشه قلب هيچکدام از ما هم، از خاطره تلخ آنها، داغ نخورده بود.
هزار «اگر» هست که فکر کردن به آنها، به تکتک ما نهيب ميزند: راست گفتهاند که حادثه کسي را پيش از آمدن خبر نميکند، اما هيچکس نگفته است که نميشود راه رخ دادنش را پيش از وقوع بست.
مريم يوشيزاده / گروه جامعه