* قرآن به قلب بنده نازل می شود و بازتابش دعاست . دعا قرآن صاعد است . ما هم از عالم بالا آمده ایم و باید به بالا برویم .
* دعا بكن ولی اگر اجابت نشد با خدا دعوا نكن و میانه ات به هم نخورد ، چون تو جاهلی و او خبیر و عالم است . خدا كاری را اشتباه نكرده است كه با دعای تو به اشتباهش پی ببرد و آن را درست كند . بخل هم نورزیده است كه با التماس تو دست از بخل بردارد و آنچه را به مصلحت تو بوده و در اثر بخل نداده بود ، به تو بدهد .
* خدا ما را از دعاهایی كه برای ما ضرر دارد غافل می كند ، در نتیجه چند بار كه خواستیم و عملی نشد اصل خواسته را فراموش می كنیم .
* وقتی حاجاتت را به تأخیر می اندازد ، دارد چیزی بزرگتر به تو می دهد منتها تو حواست به خواسته خودت است و آن را نمی بینی . تو نان خواستی او جان می داد ، تو هم می گفتی من جان را می خواهم چه كار ، من نان می خواهم .
* گاهی اوقات پدر به بچّه شلوغ كارش پول می دهد و می گوید برو هر چه می خواهی برای خودت بخر . بچّه خوشحال می شود ولی نمی داند كه پدر چون از او خوشش نمی آمد از این راه او را بیرون كرد .
* روی دعایت تعقّل كن تا رشد كند . نكند از بچّگی تا هشتاد سالگی همه اش نخودچی كشمش از خدا بخواهی . حاجاتی را كه داری به صورت یك نامه ، روی كاغذ یا روی دلت ، البتّه اوائل روی كاغذ ، برای خدا بنویس و بگذار در جانمازت یا هر جای دیگری . دو سه ماه بعد هروقت حال خوبی داشتی و شنگول بودی آن را به دقّت بخوان و ببین هرجا زیاده روی كرده ای یا به خدا بی ادبی كرده ای ، آنها را خط بزن و تصحیح و تجدید نظر كن و نهایتاً آن را پاك نویس كن . نامه اوّل را هم حفظ كن . دو سه ماه بعد باز همین كار را روی نامه تصحیح شده ، انجام بده . یكی دو سالی این كار را ادامه بده . بعد نامه آخری را با اوّلی مقایسه كن ببین از كجا سر در آورده ای و چقدر رشد كرده ای . مرشد تو كه نامه ها را عوض می كرد خداست كه همراهت است . آخر كار به چیزی می رسی كه از حاجتت بهتر است ، به كسی می رسی كه برایش نامه می نوشتی .