در حال حاضر با تاريخ فيلسوفان اسلامی و نه تاريخ فلسفه اسلامی مواجهيم؛ اگر با تاريخ فلسفه اسلامی مواجه بوديم، ادعا نمیكرديم فارابی در «الجمع» دچار خطا شده و يا نظريه نفس ابن سينا همانندی بسياری با نظريه ارسطو دارد.
به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا)، قاسم پورحسن، عضو هيئت علمی دانشگاه علامه طباطبايی، شب گذشته، 23 آبانماه، در همايش روز جهانی فلسفه در مؤسسه حكمت و فلسفه ايران در سخنرانی خود با عنوان «بررسی انتقادی وضعيت تاريخ فلسفه اسلامی» به بررسی موجوديت تاريخ فلسفه اسلامی از منظر مخالفان و موافقان آن پرداخت و از چيستی و امكان تحقق آن سخن گفت.
بنا بر اين گزارش، پورحسن كه سخنرانی خود را با پاسخ منفی به اين پرسش كه آيا ما با چيزی به عنوان تاريخ فلسفه اسلامی مواجه هستيم يا خير؟، آغاز كرد، به بيان مقدمات بحث در اين باره پرداخت و گفت: حوزه شرق فلسفه اسلامی به طور عمده موافق تاريخ فلسفه اسلامی هستند كه خود به دو دسته تقسيم میشوند و عدهای فلسفه اسلامی را ادامه سنت يونانیمآبی میدانند و عدهای ديگر، نه تنها قائل به ذاتيت برای فلسفه اسلامی هستند، بلكه خاستگاه تاريخی و معرفتی آن را مجزا از سنت يونانیمآبی میدانند.
عضو هيئت علمی دانشگاه علامه طباطبايی با اشاره به اين كه حوزه غرب فلسفه اسلامی به طور كلی مخالف ذاتيت مستقل برای فلسفه اسلامی است، بيان كرد: بر اين اساس اگر ما فاقد چيزی به نام فلسفه اسلامی باشيم، تاريخ فلسفه اسلامی را نيز كه طفيل فلسفه اسلامی است، واجد نخواهيم بود.
در شرايط فعلی نيز تنها در پرتو بازخوانی درست سنت فلسفی اسلامی است كه میتوانيم ادعا كنيم كه صاحب وضعيت جديدی درباب فلسفه هستيم
وی در ادامه با بررسی امكان محقق شدن تاريخ فلسفه اسلامی، اظهار كرد: يك روش در تدوين تاريخ فلسفه اسلامی، گردآوری و توصيف آراء فيلسوفان است كه نه تنها فايدهای ندارد، بلكه كاملاً ناكارآمد است. روش دوم سامان دادن ديدگاههای مطرح شده در طول تاريخ فلسفه اسلامی، ذيل يك نظريه كلی است كه بايد گفت حقيقتاً ما در حال حاضر صاحب هيچ نظريهای درباره تاريخ فلسفه اسلامی نيستيم. روش سوم نيز نگاه كردن به فلسفه اسلامی از منظر فلسفه تاريخ است كه با طرح اين پرسش همراه خواهد بود كه چرا فلسفه اسلامی داريم يا چرا فلسفه اسلامی نداريم و در همين راستاست كه به وجه تاريخ فلسفه اسلامی دست خواهيم يافت.
پورحسن با اشاره به دو بنياد لازم برای تحقق تاريخ فلسفه اسلامی و با اشاره به شكلگيری نگرش تاريخی در انديشه غربی، گفت: در غرب با «هردر» تاريخ اصالت پيدا میكند و سيری مورد توجه قرار میگيرد كه در آن، پيوندها و گسستها و منحنی تحول تعريف میشود. اين همان چيزی است كه ما در حال حاضر به عنوان يكی از لوازم ضروری تاريخ فلسفه اسلامی فاقد آن هستيم.
عضو هيئت علمی دانشگاه علامه طباطبايی عنوان كرد: من برخلاف بسياری از كسانی كه لازمه مواجهه ما با فلسفه و تاريخ فلسفه را موضوعمحوری يا مكتبمحوری میدانند، معتقدم كه با اساس قرار دادن سنتمحوری است كه میتوانيم مدعی شويم كه بنياد اول، يعنی منحنی تحول و سير، تأمين میشود.
من برخلاف بسياری از كسانی كه لازمه مواجهه ما با فلسفه و تاريخ فلسفه را موضوعمحوری يا مكتبمحوری میدانند، معتقدم كه با اساس قرار دادن سنتمحوری است كه میتوانيم مدعی شويم كه بنياد اول، يعنی منحنی تحول و سير، تأمين میشود
وی با بيان اين كه ما در حال حاضر با تاريخ فيلسوفان اسلامی و نه تاريخ فلسفه اسلامی مواجهيم، خاطرنشان كرد: ما اگر با تاريخ فلسفه اسلامی مواجه بوديم، ادعا نمیكرديم كه فارابی در «الجمع» دچار خطا شده است و هيچ گاه نمیگفتيم كه نظريه نفس ابن سينا همانندی بسياری با نظريه ارسطو دارد، در حالی كه ابن سينا هيچ كدام از چهار دليل ارسطو را برای اثبات جاودانگی نفس نمیپذيرد.
پورحسن با اشاره به اين مطلب كه حجم انبوهی از مباحث در تاريخ فلسفه اسلامی وجود دارد كه میتوان از منظری متفاوت به آن نگاه كرد، گفت: شكل گرفتن نگاه تاريخ فلسفی نياز به سير دارد و سير درون يك سنت پديد میآيد. در صورتی كه ما قائل به يكپارچگی يك سنت باشيم و نشان دهيم كه منحنی تحول چگونه اتفاق افتاده است، میتوانيم ادعا كنيم كه تاريخ فلسفه اسلامی داريم.
وی بنياد دوم تعريف فلسفه اسلامی را شناخت نقاط پيوند و گسست دانست و بيان كرد: ما در تاريخ فلسفه اسلامی بايد پيوندها و گسستها را ببينيم. نكته مهم اين است كه چه امری سبب میشود كه فيلسوفان دوره اول اسلامی، برخلاف مترجمانی كه استادان آنان هم بودند، گسست جدی معرفتی با يونان داشته باشند. اين گسستها و پيوندها، پايه دوم تارخ فلسفه اسلامی را شكل میدهد.
پورحسن نظرگاه اصالت تاريخی و ايده پيشرفت و ترقی را از لوازم تحقق تاريخ فلسفه دانست و اظهار كرد: اين گونه نيست كه ما دو بنياد مطرح كنيم و صاحب تاريخ فلسفه شويم، بلكه داستان اين است كه آيا ما قائل به بسط و پيشرفت هستيم يا خير؟ كه اگر نباشيم هر تاريخی مطرح كنيم تاريخ فلسفه پديد نمیآيد. فلسفه غرب مدل پيشرفت و بسط دارد، اما آيا ما نيز میتوانيم بگوييم كه فلسفه اسلامی چنين چيزی را داراست و اين ادعا را اثبات كنيم كه در سنت فلسفه اسلامی عقل فلسفی به تكامل می رسد؟
وی با بيان اينكه فلسفه اسلامی در دوره اول خود واجد دو بنياد مذكور بوده است، عنوان كرد: تا ابن رشد اين دو بنياد وجود دارد و ابن رشد به همه پيشينيان توجه دارد. بعد از يك وقفه كوتاه در مكتب اصفهان و بخش كوچكی از منازعات دوانی و پيروان او و دشتكیها نيز اين اتفاق افتاد، اما پس از آن ديگر تكرار نشد كه تمام انديشهها را در يك سنت يكپارچه ببينيم و شاهد اين باشيم كه منحنی تحول و نقاط گسست و پيوند كل تفكر فلسفی به مثابه يك امر يكپارچه آشكار شود. در شرايط فعلی نيز تنها در پرتو بازخوانی درست سنت فلسفی اسلامی است كه میتوانيم ادعا كنيم كه صاحب وضعيت جديدی درباب فلسفه هستيم.