ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : دوشنبه 5 آذر 1403
دوشنبه 5 آذر 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : دوشنبه 2 شهريور 1388     |     کد : 4401

انديشه، بينش و جوانى

و قالوا لَوْ كُنّا نَسمعُ أو نَعقلُ ما كُنّا فى أصحابِ السّعير

 

«و قالوا لَوْ كُنّا نَسمعُ أو نَعقلُ ما كُنّا فى أصحابِ السّعير؛(1)

و (دوزخيان) گفتند: اگر حرف‏شنو بوديم يا مى‏انديشيديم، هم‏اكنون از اهل آتش نبوديم.

بروز و ظهور فرآورده‏هاى جديد هنرى و توسعه رسانه‏هاى تبليغاتى و پيچيدگى مسائل ارتباطى و تنوع خواسته‏ها و نيازهاى جوانان و حجم گسترده برنامه‏هاى خبرى و نيز تجارت جهانى محصولات فرهنگى، اكنون رفتار، ويژگى‏ها و نيازهاى جوانان عصر ما را به شكلى مشخص، نسبت به گذشته، متفاوت ساخته است. درگذشته مواد تخدير كننده فقط در هنگام بيمارى و براى درمان به كار مى‏رفت، در حالى كه امروزه بسيارى از جوانان از آن براى سرپوش گذاردن بر آلام و دردهاى درونى و براى بى‏حس كردن خود استفاده مى‏كنند. در گذشته كوچك‏ترها از بزرگ‏ترها حساب مى‏بردند و بزرگى و كوچكى مطرح بود؛ اما الان جوانان ما هيچ تفاوتى بين خود و بزرگ‏سالان نمى‏بينند. آن وقت‏ها جوانان در كنار خانواده‏ها احساس آرامش و امنيت مى‏كردند، در حالى كه امروزه به‏خاطر مشكلات زيادى كه براى خانواده به وجود آمده است و نيز نبود زبان و درك مشترك، چنين احساسى را ندارند. درگذشته دسترستى جوانان به مواد تخديرى و محصولات مبتذل فرهنگى با كندى و دشوارى صورت مى‏گرفت و متضمن گذشت از موانع مختلف و پيمودن مراحل بسيارى بود و فساد در جاهاى ناپيدايى انجام مى‏گرفت؛ امّا امروزه به راحتى عوامل فساد در همه جا حتى در كوچه و خانه و بازار، دست به دست مى‏چرخد و در عرض چند لحظه جوانان عزيز ما را گرفتار و از درس و كار و خانواده بيزار مى‏كند. متأسفانه اين، روند تهاجم فرهنگى در جامعه امروز ما و بلكه در همه جهان معاصر است.

تنها كارى كه جوانان ما براى مقابله با اين تهاجم مى‏توانند بكنند، مجهز كردن خودشان به سلاح ايمان و تفكّر است. حتى ايمان هم زمانى براى آنان سودمند است كه همگام و همراه با تعقّل و تفكّر منطقى باشد. بنابراين، جوانان ما زمانى مى‏توانند به مبارزه با مشكلات و دشوارى‏ها و از جمله تهاجم فرهنگى بروند كه خودشان را مجهز به سلاح استدلال و تعقّل و تفكّر منطقى كرده باشند. امام على(ع) مى‏فرمايد:

 

لا يُستَعانُ عَلَى الدّهْرِ إلّا بالعقلِ.(2)

بر زمان، پيروز نمى‏توان شد، مگر با تعقّل و تفكّر.

هيجانات جوان

منشأ بيشتر عصبانيت‏ها، نارضايتى‏ها و هيجانات جوانان، طرز تفكر و نحوه بينش و نگرش آنها در برخورد با مسائل و رويدادهاست.

وقتى به هيجانات و عصبانيت‏ها و برانگيختگى‏هاى خود در مواجهه با رويدادها و حوادث در طول روز بينديشيم و عاقلانه درباره آنها به تفكر بنشينيم، مى‏بينيم كه به شرط برخورد صحيح و درست با آنها، مى‏توانيم از تجارب و حوادث به نحو خوبى بهره‏بردارى كنيم. رويدادها و اتفاقات ناخوشايند (مثل طرد شدن از طرف ديگران، شكست خوردن، موفق نشدن در كارها و روبه‏رو شدن با دشوارى‏ها) كه معمولا موجب تأسف و ناراحتى ما مى‏شوند، اگر عاقلانه درباره آنها بينديشيم و آنها را درست علّت‏يابى كنيم، نه تنها سبب عصبانيت ما نمى‏شوند، بلكه موجب رشد و بالندگى در برخورد با مسائل و يافتن مهارت در حل مسئله نيز خواهند شد. در نتيجه، با روحيه‏اى شاد و حالتى نشاطانگيز، با شوق تمام، به فعاليت روزانه خود مى‏پردازيم و به صورتى روزافزون در كارها روندى موفقيت‏آميز و پويا و حالتى شوق‏آميز خواهيم داشت:

أصلُ العقلِ الفكرُ و ثَمَرتُه السّلامة؛(3)

ريشه و اساس عقل، انديشيدن است و نتيجه‏اش آرامش روانى است.

تعقل و تفكر در مسائل جارى زندگى، به جوان كمك مى‏كند تا خود را از شرّ هيجانات و احساسات آنى و عصبانيت‏هاى لحظه‏اى و زودگذر برهانَد و از وحشت و خشم آزار دهنده و پريشانى‏هاى نگران كننده و دائمى و مستمر خلاص كند؛ زيرا با تفكر، نقاط مبهم و پنهان امور و حوادث، روشن و قابل تحليل مى‏گردد:

بِالفكْر تَنْجَلى غَياهِبُ الأمور؛(4)

در نتيجه تفكّر، پنهانى‏هاى كارها آشكارا مى‏شود.

از آن‏جا كه ديدگاه و طرز بينش و تلقّى هر انسانى نسبت به مسائل و رويدادها و موضوعات، موجب احساسات و هيجانات و بعضى اوقات هم عصبانيت‏هاى شديد در اوست، هرچه بينش و انديشه و نگرش فردى متعادل‏تر، منطقى‏تر، روشن‏تر و حتى منصفانه‏تر(5) شود، هيجانات نامناسب و عصبانيت‏هاى نابهنجار و كُنش‏هاى نامتعادل وى نيز بيشتر كاهش مى‏يابد و رفتار وى طبيعى‏تر، متعادل‏تر و منطقى‏تر خواهد شد.

ساز و كار درون

اگر جوان در عمق وجود و وجدان و فطرت خويش خوب بنگرد، درخواهد يافت كه معمولا پذيرش استدلال‏هاى منطقى و آگاهى يافتن از علّت كارها و انصاف دادن در برخوردها و واقع‏بينى و واقع‏انديشى در موضوعات، او را در تشخيص درست و ارزيابى صحيح از امور و حوادث، بسيار كمك مى‏كند. مهم، فهم صحيح و همه جانبه مسائل و دريافت درست موضوعات است و تعقّل و تفكّر درباره علّت حوادث و رويدادها و عوارض جنبى و عواقب آنها مانع بروز هيجانات افراطى، عصبانيت‏هاى نابه‏جا و يا رفتارهاى نامناسب جنسى مى‏شود؛ چرا كه اندكى انديشيدن پيش از هر كار، خود به خود، انسان را به طرف كارهاى درست و شايسته و انجام دادن آنها به پيش مى‏برد:

التفكّرُ يَدعوا إلى البِرّ والعملِ بِهِ.(6)

تفكر، انسان را به سوى نيكى و نيك رفتارى فرا مى‏خواند.

ديدگاه‏ها و قضاوت‏هاى يك جانبه و يك بُعدى جوان درباره رفتار ديگران (رفتارى كه مورد نقد و ارزيابى قرار نگرفته) و همچنين داشتن انتظارات ثابت و كليشه‏اى از افراد (به علت كم تجربگى) و حتمى دانستن بايدها و نبايدهاى سليقه‏اىِ خود درباره رفتار ديگر انسان‏ها و داشتن توقعات زورمدارانه از ديگران (بدون مشورت با آنان و يا نظرخواهى از آنان) و نيز نداشتن روحيه انعطاف‏پذيرى، ريشه و اساس بروز هيجانات افراطى و عصبانيت‏ها و عكس‏العمل‏هاى نابهنجار و احيانا رفتار نامعقولانه جوان را تشكيل مى‏دهند.

برخى احساسات و هيجانات، با اهداف و مقاصد ما هماهنگى دارند و موجب نشاط و افزايش انگيزه ما در كارها مى‏شوند، به طورى كه كمك مى‏كنند تا با تلاش، به اهداف و مقاصد ارزشمند خود دست يابيم. اين‏گونه احساسات و عواطف را «هيجانات مثبت» نام مى‏نهند.

گاهى احساسات و هيجاناتى ظهور مى‏يابند كه مانع دستيابى ما به اهداف و مقاصد ارزشمند مى‏شوند؛ يعنى بروز آنها همراه با حالت افسردگى، عصبانيت، نارضايتى، تأسف و فشار و خشونت است كه عملا انسان را از رسيدن به اهداف و مقاصد متعالى باز مى‏دارند. اين‏گونه هيجانات را «هيجانات منفى» نام نهاده‏اند.

منشأ هيجانات

حال ببينيم كه: منشأ اين هيجانات و احساسات و عصبانيت‏ها در كجاست؟

بينش و افكار عاقلانه منجر به احساسات و هيجانات مناسب و متعادل مى‏شود و در مقابل، بينش و افكار غيرعاقلانه و نادرست و غيرواقعى موجب احساسات و هيجانات نامناسب و افراطى. به طور كلى بينش و نگرش جوان در برخورد با مسائل و رويدادها موجب بروز هيجانات و احساسات مناسب و يا نامناسب در روح و رفتار وى است؛ چرا كه نگرش‏ها و بينش‏هاى انسان، معمولا پايه و اساس ارزيابى‏ها و قضاوت‏هاى او را در ارتباط با خود و ديگران تشكيل مى‏دهند. نگرش‏ها در برخورد با مسائل و اتفاقات، دائما واكنش‏هاى هيجانى و احساسات جديدى را خلق مى‏كنند.

اگر ارزيابى‏هاى ما همواره منفى بوده و از سوءظنْ سرچشمه گرفته باشد، هيجانات و احساسات ما منفى و عصبى خواهد بود كه به طبع، موجب افسردگى، اضطراب، نگرانى و بى‏رغبتى است و كسالت در انجام دادن كارها و تكاليف را به دنبال خواهد داشت كه در نتيجه منجر به رفتار غير عاقلانه و نامناسب مى‏شود.

اگر ارزيابى و قضاوت ما مثبت بوده و از حسن ظنْ سرچشمه گرفته باشد و با تحقيق و اطلاع و انديشه منصفانه صورت پذيرد، هيجانات و احساسات مثبت و خوبى را درپى خواهد داشت. در نتيجه، با صبر و حوصله و عشق و علاقه و دل‏گرمى، به كار و فعاليت مى‏پردازيم و تكاليف خود را با شور و نشاط تمام انجام مى‏دهيم كه اين، طبعا منجر به رفتارى عاقلانه و متعادل خواهد شد.

تفكر عاقلانه جوان، سبب تعديل هيجانات، آرامش روان و حفظ ارزش‏هاى شخصيتىِ وى مى‏شود و او را براى يك زندگى سعادتمند و با نشاط و شاد، آماده مى‏سازد.

بينش عاقلانه

مشخصه‏هاى بينش عاقلانه در برخورد با مسائل و رويدادها، به قرار زير است:

1. بر واقعيات و حقايق عينى استوار است، نه بر اساس گفته‏هاى مجهول و توهمات نامعلوم؛

2. مقاصد و اهداف خود را شفاف و صريح و بدون ابهام بيان مى‏كند؛

3. با بردبارى و صبر و حوصله تصميم‏گيرى مى‏كند؛

4. نسبت به افراد و مسائل، بدبين نيست و از اطلاعات واقعى برخوردار است؛

5. در عكس‏العمل‏ها آرامش دارد و در كار و تصميم‏گيرى عجول نيست؛

6. با واقع‏بينى، تعارضات و آشفتگى‏هاى درونى را به حد اقل مى‏رسانَد؛

7. به خاطر تفكر و تعقل و تأمّل در كارها، در حلّ مسائل، مهارت دارد.

بينش غير عاقلانه

مشخصه‏هاى بينش غيرعاقلانه در برخورد با مسائل و رويدادها، بدين شرح است:

1. از نوعى نگاه زورمدارانه و غيرقابل انعطاف، تبعيت مى‏كند؛

2. هيچ‏گونه نظر و سليقه‏اى را نمى‏پذيرد و با ديد منفى و سوءظن به همه افراد و وقايع، نگاه مى‏كند؛

3. بدون محاسبه و تفكر، و عجولانه اقدام مى‏كند؛

4. از باورهاى خرافى، مستبدّانه، نامعقول و تعصب‏آميز سرچشمه مى‏گيرد؛

5. مدام از خود و ديگران، ارزيابى و انتقاد نادرست دارد؛

6. پيش‏داورى‏هاى سطحى و ناآگاهانه دارد؛

7. اهداف و مقاصد خود را مبهم و پيچيده بيان مى‏كند.

تفكر عاقلانه و منطقى سبب خواهد شد كه فرد، با قدرت و نشاط تمام، اقدام به فعاليت نمايد و در كارها و فعاليت‏هاى خود، پشتكار داشته باشد.

منطقى براى رفتار

معمولا ما در مواجهه با رويدادها و حوادث و اتفاقات، از خود، عكس‏العمل‏ها و رفتارهايى نشان مى‏دهيم كه ناشى از جريان تفكر و استدلالى است كه در ذهن ما صورت مى‏پذيرد و به طور خودآگاه يا ناخودآگاه، همراه با يك ارزيابى از واقعه است. اگر خوب دقت كنيم، مى‏بينيم كه در اين قضاوت، يك «مقدّمه» (صُغرا) يك «مؤخّره» (كُبرا) و يك «نتيجه» نهفته است. در حقيقت، تصديق يا عدم تصديق هر موضوعى، با تشكيل يك قياس در ذهن، صورت مى‏پذيرد. حوادث و رويدادها و اتفاقات در ذهن ما يا موجب شادمانى ما مى‏شوند و يا موجب افسردگى، دل‏سردى و بى‏علاقگى ما نسبت به كارها و انجام دادن وظايف. با توجه به بينش و تلقّى ما در برخورد با واقعه، حد اقل دو برداشت در ذهن ما مى‏تواند ايجاد شود. مثلا اگر در انجام دادن كارى كه با شكست روبه‏رو شويم، ممكن است دو نوع برداشت داشته باشيم كه هر كدام، بستگى به طرز نگرش و تلقى ما از واقعه دارد: يا اين كه بگوييم: «شكست خوردم. خيلى بد شد. ديگر خراب شد. هر كس شكست بخورد، پيروز نخواهد شد. من هم نمى‏توانم پيروز شوم. پس من ديگر به درد نمى‏خورم». يا اين‏كه بگوييم: «شكست خوردم. خيلى بد شد؛ ولى هر كس شكست بخورد، مى‏تواند پيروز شود؛ زيرا شكست، مى‏تواند مقدمه پيروزى باشد و هر كارى ممكن است منجر به شكست يا پيروزى شود. پس من مى‏توانم پيروز شوم؛ زيرا امكان جبران هست. من مى‏توانم با تلاش و پشتكار در كار، موفق شوم».

در حقيقت در برابر يك واقعه، باتوجه به نگرش فرد، ممكن است دو تلقى و تفكر در ذهن، شكل بگيرد و در نتيجه موجب بروز دو نوع رفتار و عكس‏العمل متفاوت بشود، كه اين امر، بستگى به محاوره‏اى كه ما به طور خودآگاه و يا ناخودآگاه در ذهن خودمان در برخورد با واقعه انجام مى‏دهيم دارد. ما در حقيقت، دو نوع استدلال انجام مى‏دهيم كه منجر به دو نوع رفتار مى‏شود. حال، كدام استدلالْ صحيح است؟ و كدام منجر به رفتار درست و عاقلانه مى‏شود؟ طبعا استدلال و قياسى كه از تفكر و انديشه صحيح برخوردار باشد.

همه ما اگر خوب بينديشيم، خوب هم استدلال مى‏كنيم و اگر دقت، تفكر و انديشه صحيح در كارهاى روزانه ما نباشد، منجر به تفكر غيرعاقلانه و در نتيجه رفتار غير عاقلانه خواهد شد و اين امر، زندگى را برايمان بسيار دشوار و ناگوار مى‏كند. به همين دليل است كه قرآن مى‏فرمايد:

ويَجعَلُ الرّجسَ عَلَى الّذينَ لا يعقلون.(7)

و پليدى و ناگوارى از آنِ كسى است، كه (در زندگى) نمى‏انديشد.

جوان بايد بداند كه هيجانات افراطى و

عصبانيت‏هاى شديد و عكس‏العمل‏هاى نابهنجار، ريشه در بينش و طرز تلقّى او از هر واقعه و حادثه‏اى دارد. چنين رفتارهايى معمولا در اثر عدم تفكر صحيح و منطقى حاصل مى‏شوند و از نظر روانى آثار و مشخّصه‏هايى همچون: افسردگى، اضطراب، خشم، احساس ناامنى، احساس گناه، احساس ترس، احساس گرسنگى و... دارند.

اگر ما بينش و طرز تفكر خود را اصلاح كنيم و در برخورد با مسائل و رويدادها و به هنگام بروز هيجانات و احساسات، راه و روش منطقى و تفكر عاقلانه را در پيش بگيريم، دچار رفتار نامتعادل و نابهنجار نخواهيم شد و اگر به محض بروز علائم اين هيجانات، به تفكر و تعقل منطقى بپردازيم، شيوه برخورد صحيح را از ناصحيح، تشخيص خواهيم داد و تنها در اين صورت است كه راه و روش دين را پيموده‏ايم و در زندگى موفق خواهيم شد؛ زيرا: تمام خوبى‏ها و ارزش‏ها فقط با تفكر و تعقل به دست مى‏آيند و كسى كه (در زندگى) تفكر نمى‏كند، هيچ دينى ندارد: اِنّما يُدرِكُ الخَير كُله بِالعَقلِ، وَلا دينَ لِمَن لا عَقْلَ لَه.(8)

حكمت وجودى احساسات و هيجانات

خداوند متعال، احساسات و عواطف و هيجانات را از روى حكمت در انسان قرار داده است، به‏طورى كه اگر اينها نبودند، ما در صدد جلوگيرى از خطرات و حوادث برنمى‏آمديم؛ چرا كه ترس، اضطراب، گرسنگى و... باعث جلوگيرى از خطر و دفع آن و ادامه حيات و سلامتى در زندگى خواهند شد.

ندامت، آزردگى، برانگيختگى، خشم، ناكامى، نااميدى و... عارضه‏هايى هستند كه براى جلوگيرى از خطر و براى اين‏كه صدمه‏اى به انسان وارد نشود، در وجود انسان قرار داده شده‏اند؛ امّا اگر به طور عاقلانه و منطقى با آنها برخورد نكنيم، سلامتى جسمى و روانى ما در معرض خطر واقع مى‏شود.

جوان بايد بداند كه تسلط هميشگى اين حالت‏ها بر روح و رفتار او، سبب اختلال جسمى و روانى در او مى‏شود.

تفكّر صحيح، رفتار صحيح

مهم‏ترين راه حل در هر مسئله و يا اتفاقى كه براى جوان پديد مى‏آيد، تفكر و تعقل صحيح است كه خود به خود، موجب به‏دست آوردن مهارت در حل مسئله خواهد شد:

التفكرُ يَدعوا الى البِرّ و العملِ بِهِ.(9)

تفكر، انسان را به سوى نيكى و عمل كردن به آن، فرامى‏خوانَد.

تفكر و تعقل عاقلانه به جوانان كمك مى‏كند تا احساسات خود را صادقانه‏تر و صميمى‏تر ابراز كنند و با هيجانات نيز، برخوردى سازنده‏تر داشته باشند. تجارب هيجانى خوب است، ولى هيجان‏زدگىِ منفى و مخرّب و مبالغه‏آميزِ جوان، به نشاط و شادكامى او لطمه مى‏زند.

جايگاه تفكر منطقى

ديدگاه تفكر عاقلانه به «كرامت نفس» انسان تأكيد دارد و ارزشمند بودن انسان را در گرو تعقل و تفكر و منطقى فكركردن مى‏داند و بس. جوان مؤمن، در بينش خود، بين «خوب بودن» يا «بد بودنِ» احساسات و عملكردها با «خوب بودن» يا «بد بودن» شخصيت خود، فرق مى‏گذارد. گاه ممكن است انسان، احساسات و عملكردهاى بدى داشته باشد؛ ولى اين دليل نمى‏شود كه فرد فكر كند كه آدم بدى است؛ چرا كه مى‏تواند جبران كند و خود را با تلاش و كوشش، از مهلكه هيجان‏زدگى و عملكرد بد نجات دهد.

بنابراين، تفكر و تعقل منطقى - كه بسيار در قرآن به آن تأكيد شده است - به ما كمك مى‏كند كه هر تصور و تفكرى كه درباره خود و ديگران داريم، عاقلانه، منطقى و همه جانبه باشد و از ارزيابى غلط و مقايسه‏هاى نابه‏جا و غيرعلمى درباره خود و ديگران پرهيز كنيم؛ با عينك خوش‏بينى به همه نگاه كنيم و همه را مخلوق خوب خدا بدانيم و بپذيريم كه نبايد به‏خاطر «داشتن» يا «نداشتنِ» امكانات يا توانايى‏ها و يا ضعف‏ها و كمبودها و يا گفتارها و رفتارهاى مختلف، خود يا ديگران را دائم سرزنش كرد. بايد عاقلانه و آرام و با تدبير، اشكال‏ها، ضعف‏ها و نقص‏ها را برطرف كرد. بايد ابتدا احساسات و هيجانات خود را صادقانه بپذيريم و سپس فكر كنيم و علاقه‏مند شويم و كنجكاوى كنيم و علت هر رفتار و حادثه را كشف كنيم، تا برخوردى منطقى و مناسب با آن داشته باشيم. اگر كسى توى خيابان به ما تنه محكمى زد، بلافاصله به او پرخاش نكنيم. احتمال اين را بدهيم كه او ممكن است دنبال كارى باشد كه اگر به آن نرسد، موجب وارد آمدن صدمه جانى يا مالى به انسانى بشود. نبايد بلافاصله عصبى شويم و به او پرخاش كنيم. دنيا كه به آخر نرسيده! بايد احساسات و هيجانات عصبى خود را كنترل كنيم و بدانيم كه با ناراحتى و عصبيت،

كارها درست پيش نمى‏رود؛ بلكه فقط وقت را از بين مى‏برد و موجب گناه و آزردن ديگران مى‏شود.

اگر در برابر هر حادثه‏اى كه در زندگى برايمان اتفاق مى‏افتد، پاسخى منطقى و عاقلانه نداشته باشيم و درباره آن فكر نكنيم و آن را درست تحليل و ارزيابى نكنيم، عوارض ناشى از آن رويداد، ممكن است موجب بروز علائم اختلال روانى (مثل: افسردگى، دل‏سردى، بى‏رغبتى، عدم احساس موفقيت در كارها و...) بشود و اين امر اگر طولانى و مستمر شود، منجر به افسردگى‏هاى شديد و اختلالات روانى در ما خواهد شد. وجود هيجانات و احساسات در جوان، لازمه زندگى اوست. مهم، چگونگى برخورد با آنهاست؛ چرا كه گاه عدم تفكر عاقلانه و منطقى و نيز طولانى شدن عوارض هيجانات و عصبانيت‏ها سبب تضعيف روحيه و تخريب شخصيت جوان مى‏شود و تنها راه علاج آن و مقابله با آن، بازگشت به تفكر منطقى است كه در دين مبين اسلام، بسيار نسبت به آن تأكيد و سفارش شده است.

اگر در مسائل و رويدادها به علت‏يابى بپردازيم، خواهيم فهميد كه اكثر هيجانات و احساسات و عصبانيت‏هاى ناراحت كننده، به علت عدم آگاهى و يا ناشى از توهّمات و بدبينى‏هاى نابه‏جا و تصميمات عجولانه در كارها و يا وسوسه‏ها و القائات شيطانى در آدمى است و موجب دردسرهاى فراوانى براى افراد مى‏شود. به طورى كه فرد به علت عدم تفكر و تحليل و عدم واقع‏نگرى نسبت به موضوع و حادثه ايجاد شده، تصوراتى نادرست و يا اغراق‏آميز از مسئله پيدا مى‏كند كه موجب تداوم و بلكه افزايش حالت عصبيت او مى‏شود. همين امر، در جاى خود، مانع انجام يافتن كارهاى مفيد از افراد مى‏شود و فرد مبتلا، وحدت و هماهنگى شخصيت خود و ديگران را دچار آسيب مى‏كند. بنابراين بايد توجه داشت كه احساسات و هيجانات و حتى عصبانيت‏ها در بيشتر افراد به طور خودآگاه و يا ناخودآگاه، ريشه درست و منطقى ندارد.

دو استدلال درباره يك حادثه

جوان، قبل از هر عمل و يا تصميمى بايد به بررسى و ارزيابى منطقى بپردازد و قبل از هر اقدامى كه ممكن است موجب آسيب و يا پشيمانى شود، موضوع را عاقلانه و آگاهانه بررسى نمايد؛ چرا كه رويدادها نيستند كه جوان‏ها را آزرده خاطر مى‏كنند؛ بلكه ديدگاه‏ها و بينش‏هاى آنان در برخورد با مسائل است كه موجب رنجش و ناراحتى وعصبيتشان مى‏شود. تصميم‏هاى افراطى و غير واقع‏بينانه، تحقير اطرافيان، نگرش‏هاى منفى نسبت به قضايا، ارزيابى‏هاى نادرست از مسائل، همه و همه، موجب بروز احساسات منفى و عصبانيت‏هاى شديد مى‏شود.

به اين دليل كه ممكن است در ارتباط با يك رويداد، دو فرد به‏خاطر دو نوع بينش و دو طرز تفكر، دو برخورد متفاوت داشته باشند: يكى منطقى و عاقلانه برخورد كند و ديگرى غير منطقى و غير عاقلانه، در اين‏جا به تحليل مكانيسم (ساز و كار) فكرى و ذهنى دو بينش كه موجب دو نوع رفتار و عكس‏العمل متفاوت مى‏شود، مى‏پردازيم.

يك حادثه، دو نوع تحليل

ساز و كار ذهن در ارتباط با يك حادثه، بر اساس دو بينشى كه‏ذكر كرديم، موجب دونوع رفتارو دونوع عكس‏العمل مى‏شود:

بينش اول)

صغرا = من در اين كار، شكست خوردم و ضرر كردم.

كبرا = هر كس شكست بخورد، نمى‏تواند پيروز شود.

نتيجه = پس من نمى‏توانم پيروز شوم.

بينش دوم)

صغرا = متأسفانه شكست خوردم و ضرر كردم.

كبرا = هر كس شكست بخورد مى‏تواند پيروز شود؛ زيرا شكست مى‏تواند مقدمه پيروزى باشد.

نتيجه = پس من مى‏توانم پيروز شوم.

در بالا دو طرز بينش و تفكر در رابطه با يك واقعه بيان شده است. در بينش اوّل، ابتدا گزاره‏اى در قالب يك فرضيه مطرح شده كه از نظر تجربى قابل اثبات است؛ چون فرد، آن را حس كرده است. اما در كبرا، گزاره و يا فرضيه‏اى مطرح شده كه از نظر منطقى قابل اثبات نيست و نمى‏توان به سادگى اعتبار آن را اثبات كرد. بنابراين، نتيجه به‏دست آمده، صحيح و منطقى نيست؛ چرا كه معناى آن «نتيجه» اين است كه: هر كس كه شكست بخورد، نمى‏تواند پيروز شود. پس نبايد شكست بخورم!». اين غلط است؛ زيرا در عالم واقع و خارج اين طور نيست. در حالى كه شما مى‏توانيد در مقابل شكست‏ها مقاومت كنيد، دوباره تلاش كنيد و در زمان ديگرى پيروز شويد و هيچ‏كس نمى‏تواند بگويد كه شما نبايد شكست بخوريد! تجربه نشان داده كه خيلى‏ها پس از شكست در كارها با تلاش، پيروز شده‏اند. بنابراين، تعميم دادن اين مطلب، غيرمنطقى و غير علمى است و از اين‏گونه استدلال‏هاى غير منطقى در زندگى ما به وفور ديده مى‏شود كه موجب دل‏سردى و يأس و افسردگى و عدم رغبت ما به انجام دادن كار و تكليف و اجراى وظيفه مى‏گردد؛ چرا كه ديدگاه واقع‏بينانه و عاقلانه مى‏گويد: لازمه زندگى، پيروزى و شكست است.

نتيجه‏اى كه شما بر اساس بينش اول گرفته‏ايد، يك تصور غيرعاقلانه و غيرمنطقى است كه عملا تمام رفتارها و عملكردهاى بعدى‏تان را تحت‏الشعاع قرار داده است و براساس آن به دل‏سردى و بى‏رغبتى رسيده‏ايد. درحالى‏كه چه در اسلام وچه در نزد عُقلا، تنها استدلال منطقى و عاقلانه، قابل قبول است.

خيلى از جوانان، اين طورى (بدون استدلال) فكر مى‏كنند و اين، حاكى از بينش و نگرش غلط نسبت به مسئله است. بيشتر نتيجه‏گيرى‏هايى كه آنان مى‏كنند، هيچ پايه و استدلال منطقى و عقلانى و علمى ندارد. در ديدگاه‏ها و مبانى اسلامى، اين‏كه گفته شده: «يك ساعت تفكر، بالاتر از هفتاد سال عبادت است»،(10) مقصود، همين نوع تفكر (استدلالى و منطقى) است و قرآن با تأكيدى كه بر تفكّر و تعقّل دارد، مى‏خواهد انسان را وادار به تفكر مستدل و تعقل منطقى و پيشرو در كارها بنمايد. حال اگر جوان، هر روز با تفكر و تعقل منطقى، انديشه خود را مورد نقد و بررسى قرار دهد، به گفتگوهاى درونى ذهنى‏اى كه هيچ پايگاه و مبناى منطقى ندارند، پى‏مى‏بَرد و با تفكر و استدلال صحيح، آنها را تغيير مى‏دهد و عصبى نمى‏شود و خشم آنى خود را فرو مى‏برد و مفروضات ناصحيح نهفته در ذهن خود را كه موجب عصبيتى نابه‏جا گرديده‏اند، كشف مى‏كند و به رفتارى صحيح و عاقلانه و منطقى مى‏رسد و زندگى خود را بر اساس نتيجه‏گيرى‏هاى غلط و استدلال‏هاى ناصحيح بنا نمى‏كند.

بنابراين، پى‏بردن به علت هيجانات و عصبانيت‏ها و همچنين پى‏بردن به علت مسائل و حوادث، امر مهمى در زندگى جوان است كه در اثر تعقل و تفكر صحيح در امور، براى او حاصل مى‏شود و وى را از ارزيابى‏هاى تكرارى و افراطى و بدون منطق درست از خود و ديگران در زندگى بازمى‏دارد؛ چرا كه بينش و نگرش صحيح، حاصل تفكر و تعقل صحيح است و عدم تعقل و تفكر، مخرّب بوده، راه تلاش، موفقيت و پيروزى را بر انسان مى‏بندد:

قَوامُ المَرْءِ عَقْلُه وَ لا دينَ لِمَن لا عَقْلَ لَه.(11)

استوارى و پايدارى انسان به انديشيدن اوست و كسى كه نمى‏انديشد، دينى هم ندارد.

اصول استفاده از تفكر و تغيير نگرش

بايد به اين مسئله توجه كنيم كه ما هميشه بر اساس آنچه كه مى‏انديشيم، عمل مى‏كنيم‏(12) و اين تفكر، ارتباط مستقيم با نحوه احساس و عواطف و هيجانات ما دارد. بنابر اين اصل، مسائل و رويدادها باعث بروز اضطراب و نگرانى عاطفى نمى‏شوند؛ چون ممكن است دو نفر با حادثه مشابهى مواجه شوند، ولى دو عكس‏العمل متفاوت نسبت به آن نشان دهند؛ زيرا بينش و نگرش ما در عكس‏العمل‏ها و رفتارها و هيجاناتمان تأثيرگذار است. بنابر اين، عواطف و احساس‏هاى آشفته و منفى، نتيجه بينش خشك، متوقّعانه و انعطاف‏ناپذيرند و در واقع، يك نوع نگرش غير منطقى و غير واقعگرايانه نسبت به مسئله شمرده مى‏شوند؛ اجبارها و الزام‏هاى نادرست و حساب نشده‏اى كه نشان دهنده توقعات و انتظارات غيرمنطقى ما از خود و يا اطرافيان‏اند. اين نگرش، در حقيقت، يك نوع ارزشگذارى و قضاوت غير منطقى درباره كارهاى خود و ديگران محسوب مى‏شود.

بررسى نيازها و خواسته‏هاى اين‏گونه جوانان نشان مى‏دهد كه آنچه بِدان مى‏انديشند، بايد به دور از رنجش و ناخرسندى و تلخى باشد و هميشه بايد رضايت آنان حاصل شود. از نظر بيشتر جوانان، بايدهاى مختلف، چنين گزاره‏هايى هستند: «من بايد حتما كارى را كه مى‏خواهم، انجام دهم»، «ديگران بايد دقيقا همان رفتارى را كه انتظار دارم، با من داشته باشند» و «من مى‏خواهم همه چيز در زندگى‏ام خوب و به جا باشد».

در واقع، «ارزش»ها از نظر آنان، اينها هستند: «من بايد عالى باشم»، «هيچ اشتباهى نبايد بكنم»، «اگر ديگران با من همكارى نكنند يا كارم را به طور كاملا درست انجام ندهم، فرد بى‏ارزشى خواهم بود» و «من نبايد در كارها شكست بخورم».

وجود اين نوع نگرش‏ها نيز نشان‏دهنده اعتقاد غيرمنطقى فرد، نسبت به مسائل است: «همه چيز در زندگى بايد آسان انجام بگيرد!»، «من نبايد براى چيزى زياد زحمت بكشم!»، «من نمى‏توانم كارهايى را كه حوصله‏ام را سر مى‏برند، انجام دهم»، «من نمى‏توانم ناراحتى را تحمّل كنم!» و «من نمى‏توانم شكست را تحمل كنم!».

نتيجه چنين بينش خشك و انعطاف‏ناپذير و غير منطقى‏اى: عصبيت‏ها، جوش زدن‏ها، كم تحمّلى‏ها و هيجانات شديدى است كه مانع از برخورد صحيح (جوانان) با مسائل زندگى مى‏شوند و از اين‏كه جوانان با مهارت‏هاى زندگى آشنا شوند، جلوگيرى مى‏كنند.

تحوّل در بينش، لازمه تحول در فكر

جوان براى حفظ سلامت روانىِ خود، بايد نگرش و بينش منطقى را جايگزين تفكرات غير منطقى بنمايد. بينش منطقى با الهام از ارزش‏هاى دينى به شكل هيجاناتى معقول‏تر و متعادل‏تر با فراز و نشيب‏هاى كم‏تر، بروز مى‏كند و مبتنى بر درك درست واقعيت است و به فرد كمك مى‏كند تا به اهداف خود به طور صحيحى دست يابد.

بينش و نگرش منطقى، به تدريج و از طريق بحث و تبادل نظر و گفتگو(13) به‏دست مى‏آيد:

لا يُستَعانُ عَلى الدّهر إلا بِالْعَقلِ وَلاعَلى الأدَبِ بِالْبَحث.(14)

بر زمان، پيروز نمى‏توان شد مگر با تفكر و به رفتار نظام‏مند نمى‏توان رسيد مگر با بحث و گفتگو.

طرح سؤالات و بحث‏هاى مناسب، زمينه ظهور انواع مختلفى از روش‏ها و شيوه‏ها جهت تغيير بينش‏ها و احساس‏ها و رفتارهاست. بحث درباره موضوعات اصلى زندگى و تبادل نظر همسالان با يكديگر، سبب تغيير نگرش‏هاى غير منطقى و غير واقعى به وسيله پرسش و پاسخ و بررسى و گزينش نظراتِ برتر مى‏شود و به طور ضمنى به خودكاوى و خودشناسى جوان مى‏انجامد. به علاوه، خودشناسى و آگاهى‏يافتن از وضعيت خود نيز موجب پالايش هيجانات و عواطف به طور منطقى مى‏شود. نتيجه تفكر، محاسبه نفس و تغيير نگرش غيرعقلانى و كاهش هيجانات ناراحت كننده است:

أصلُ الْعَقْلِ الفِكْر و ثَمَرَتهُ السّلامَة.(15)

اساس تعقل، انديشيدن است و نتيجه‏اش سلامت روانى.

نگرش يك جوان به زندگى و هستى و افراد و رويدادها، به تدريج، با مشاركت در اجتماع و پاسخگويى به پرسش‏ها و گفتگو و آزاد شدن از هيجانات افراطى و شناخت استعدادها و ضعف‏ها و تعصّبات و لغزشگاه‏هاى فكرى و كسب تجربه‏هاى عقلى

و... اندك‏اندك، واقع‏بينانه‏تر و عينى‏تر و ملموس‏تر مى‏شود. براى مثال، جوانى كه از طرف همسالان خود به يك جشنْ دعوت نشده است، ممكن است به گونه‏اى غيرمنطقى پيش خود فكر كند كه: «هيچ كس او را دوست ندارد؛ كسى به او احترام نمى‏گذارد؛ هيچ‏وقت نخواهد توانست دوستانى پيدا كند؛ وجودش بى‏ارزش است، چون همه او را طرد كرده‏اند». همين جوان مى‏تواند اگر از طريق تفكر و تجزيه و تحليل درست بفهمد كه هنوز فردى است با ارزش (حتى اگر از طرف جوانان ديگر هم دعوت نشود)؛ چون هيچ دليل منطقى‏اى در دست نيست كه به استناد آن بخواهد فكر كند كه هيچ‏كس او را دوست ندارد و كسى به او احترام نمى‏گذارد و هيچ‏گاه نخواهد توانست دوباره دوستانى بيابد! بنابراين، غمگين و عصبانى نمى‏شود و به‏جاى اين‏كه چندين روز را در حالت افسردگى و كسالت و بيهودگى وقت بگذراند و روحيه‏اش ضعيف گردد و اعتماد به نفس خود را از دست بدهد، مى‏تواند به طرق مختلف، خود را سرگرم كند و با انجام دادن كارهاى مفيد ديگر، انسجام روحى خود را بازيابد؛ چرا كه تفكر و تعقل، او را به اين نتيجه مى‏رسانَد كه راه صحيح و منطقى كدام است، اگرچه آن راه، خيلى طرفدار نداشته باشد:

أيّهَا النّاسُ لا تَسْتَوْحِشُوا فِى طَرِيقِ الْهُدى‏ لِقِلّةِ أَهْلِهِ.(16)

اى مردم! در راه صحيح، از كمىِ روندگان آن نهراسيد.

 

پاورقيها:

12. على (ع): التفكر يدعو الى البرّ والعمل به انديشيدن، انسان را به سوى نيكى و عمل به آن دعوت مى‏كند (بحارالأنوار، ج 1، ص 322).

 13. Disputing

 1. الملك، آيه 10.

 10. عوالى اللئالى، ج 2، ص 57.

 11. مستدرك الوسائل، ج 11، ص 208.

 14. بحارالأنوار، ج 75، ص 7.

 16. نهج‏البلاغه، خطبه 1 و 2.

 15. ميزان الحكمة، ج 3، ص 2462.

 2. بحارالأنوار، ج 1، ص 82.

 3. ميزان الحكمة، ج 3، ص 2462.

 4. همان‏جا.

 5. يا بُنَىّ اجْعلْ نفسَكَ ميزانا فيما بَينَكَ و بينَ غيرِك؛ اى پسرم (در خواسته‏ها و انتظارات از ديگران)، نفس خود را ميزان قرار بده (نهج‏البلاغه، خطبه 51).

 6. شرح اصول الكافى، ج 8، ص 177.

 7. سوره يونس، آيه 100.

 8. بحارالأنوار، ج 74، ص 158.

 9. الكافى، ج 2، ص 24.

 

رضا فرهاديان

 

 


نوشته شده در   دوشنبه 2 شهريور 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode