ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : سه شنبه 6 آذر 1403
سه شنبه 6 آذر 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : سه شنبه 18 مهر 1391     |     کد : 43914

دوست دارم سريال دفاع مقدس «پايي كه جا ماند» را بسازم

حرف‌هاي سيروس مقدم مثل كارهايش تكراري نمي‌شود. او هر بار برگ برنده جديدي رو مي‌كند و مخاطب را پاي جعبه جادو مي‌نشاند.

گفت‌و‌گو با سيروس مقدم، كارگردان سريال ديوار‌
دوست دارم سريال دفاع مقدس «پايي كه جا ماند» را بسازم
حرف‌هاي سيروس مقدم مثل كارهايش تكراري نمي‌شود. او هر بار برگ برنده جديدي رو مي‌كند و مخاطب را پاي جعبه جادو مي‌نشاند. سيروس مقدم كارگرداني است كه در گونه‌هاي مختلف كار ساخته و هر بار حرف‌هاي زيادي براي گفتن​ داشته است. او در عيد سال‌هاي 89 ، 90 و 91 سريال‌هاي مناسبتي نوروز را روانه آنتن كرد كه هر سه لحني كمدي داشتند. چارديواري، پايتخت و چك برگشتي سريال‌هايي بودند كه ماموريت خنداندن مخاطب را بخوبي اجرا كردند. سيروس مقدم در فاصله بين اين سريال‌ها دو كار جدي اجتماعي به نام زير هشت‌ و تا ثريا‌ را هم روانه آنتن كرد و سپس به سريال پليسي ديوار رسيد. سريال پليسي كه ضرباهنگ مناسبي دارد و تصويري جديد از شخصيت پليس ايراني و مناسبات خانوادگي‌اش ارائه مي‌كند. به بهانه پخش شبانه اين سريال با اين كارگردان پركار و پيشكسوت همصحبت شديم.
شما در سنين ميانسالي از جوان‌ها هم پركارتريد و هر سال چند تا سريال مي‌سازيد. چه انگيزه‌اي سيروس مقدم را وادار مي‌كند در عرصه سريال‌سازي اين قدر پركار باشد؟‌

تنها دليلش اين است كه زنده‌ام و آدم زنده هم تا وقتي نفس مي‌كشد بايد از عمرش استفاده لذت‌بخش ببرد. من هم وقتي كار مي‌كنم از زندگي‌ام لذت مي‌برم. احساس بطالت ندارم. احساس زنده بودن و مفيد بودن مي‌كنم و از همه مهم‌تر اين كه احساس مي‌كنم تعداد كارهاي نكرده‌ام همچنان بيشتر از كارهايي است كه انجام داده‌ام. در سرازيري افتاده‌ام و وقت كمي دارم. آرزوها و روياهايم خيلي زياد است.

بيشتر‌ فيلمسازان جوان دوست دارند به درجه‌اي از اعتبار و ثروت برسند كه بتوانند بيشتر استراحت كنند و آرامش بهتري داشته باشند. درباره شما اين طور نيست؟‌

آدم‌هاي نسبتا موفق دنيا در عرصه‌هاي مختلف بر عكس اين را مي‌گويند. مثلا فرگوسن همچنان مربي موفقي است و كارش را مي‌كند. چون احساس مي‌كند شايد تجربه‌ها و اندوخته‌هايش متعلق به خودش نيست. نمي‌تواند اينها را توي كشويش بگذارد و بايگاني كند. آدم هر چه سنش بيشتر مي‌شود بايد از تجربه‌هايش استفاده‌هاي تازه‌تر و مفيدتري كند. مهم اين است كه آدم به ورطه تكرار نيفتد و درجا نزند و خودش را به روز نگه دارد. من دوست دارم سنم روي كارهايم تاثير نگذارد. موضوعات روز جامعه باشد. انگار خود من هم يكي از جوان‌هاي اين مرز و بوم هستم. در عرصه تكنيك و محتواي كارهايم اين طوري نگاه مي‌كنم.

شما دوست نداريد صبح‌ها بيشتر بخوابيد و در طول روز بيشتر استراحت كنيد؟‌

آدم وقتي بميرد فرصت براي خوابيدن زياد دارد. نه؟ من به اندازه لازم مي‌خوابم. بيشترش رخوت و كسالت و بيهودگي مي‌آورد. من حتي وقتي كار نمي‌كنم مطالعه مي‌كنم، سفر مي‌روم، فيلم مي‌بينم، درباره كارهايم فكر مي‌كنم. براي سريال ديوار‌ يك ماه تمام تحقيقات داشتم. با افسران پرونده اين طرف و آن طرف مي‌رفتم. با متهمان ساعت‌ها ديدار كردم. پايان‌نامه‌هاي دانشجويان را درباره حاشيه‌نشيني ورق زدم.

بين چك برگشتي و ديوار حدود 2 ماه فاصله افتاد. اين طوري نبود كه اين يكي تمام بشود و يكي ديگر شروع بشود. ورزشكارها بين دو مسابقه بايد بدنشان را روي فرم نگه دارند. من هم در بين مردم مي‌گردم و سوژه يابي مي‌كنم. سال‌هاست كه به اين شيوه عادت كرده‌ام.

‌ از اين فاصله‌هاي دو سه ماه چقدر در بين كارهايتان پيش مي‌آيد؟

اين زمان‌ها معمولا اتفاق مي‌افتد. وقتي چارديواري را تمام كردم، سه ماه روي موضوع زير هشت‌ فكر كردم. من شب‌ها تا 3 ساعت مطالعه نكنم خوابم نمي‌برد. به خواندن كتاب‌هاي خاطره خيلي علاقه دارم.

چه كتاب‌هايي مي‌خوانيد؟‌

آخرين كاري كه دارم مي‌خوانم اسمش هست «پايي كه جا ماند» نوشته يك جانباز جنگ است كه خاطراتش را نوشته است. خيلي من را جذب كرده است. چند ماه پيش خاطرات آقاي هاشمي‌رفسنجاني را هم كامل خواندم.

سريال‌هايتان را براساس يك زمان‌بندي مشخص مي‌سازيد يا به شما تحميل مي‌شود؟‌

دو شكلش اتفاق افتاده است. مثلا پارسال بعد از پايتخت تصميم داشتم مسافرت بروم و تا عيد روي فيلمنامه بعدي كار كنم. ولي سوژه چك برگشتي چون خوب و به‌روز بود جذبم كرد و كار كردم. درباره زير هشت‌ خود من پيشنهاددهنده بودم. هر دو شكلش هست. مثلا من درباره ديوار ذهنيتي نداشتم. بعد از اين كه چك برگشتي‌ تمام شد نيروي انتظامي دوست داشت يك كار مشاركتي با تلويزيون انجام دهد. نشستيم حرف زديم و بررسي كرديم كه چه كاري مي‌شود كرد. سوژه از طرف آنها پيشنهاد شد. بحث زورگيري و مامورنمايي سوژه خيلي خوبي بود. يك زماني اين سرقت‌ها خيلي شدت گرفت.

در صحبت‌هايتان اشاره كرديد كه كارهاي نكرده زياد داريد. برايم جالب است بدانم كسي كه بيست و چند سريال ساخته چه كارهاي نكرده‌اي دارد؟‌

مثلا دوست دارم يك كار جنگي با تكيه بر همين رماني كه دارم مي‌خوانم بنويسم. يك سريال دفاع مقدسي كه دوستش دارم و مي‌توانم در آن حقايقي را مطرح كنم. هميشه به موضوع دفاع مقدس فكر كرده‌ام. اما هيچ وقت سوژه نابي كه تكراري و شعاري و سفارشي نباشد پيدا نكرده‌ام. اگر صاحبان اين رمان (پايي كه جا ماند) و تلويزيون علاقه‌مند باشند دوست دارم آن را به سريال تبديل كنم. در زمينه كارهاي تاريخي هم سريالي نساخته‌ام.

‌يعني قصه‌هايي كه تبديل به اثر نمايشي نشده‌اند، ذهن شما را اذيت مي‌كنند؟‌

اين كتاب «پايي که جا ماند» ذهن من را بشدت درگير كرده است. انگار يك نطفه‌اي شكل گرفته و بايد تبديل به جنيني بشود كه مي‌خواهد به دنيا بيايد.

آن اوايل كه قرار بود سريال ديوار را بسازيد در خلاصه داستان به ماجراي گروه فيوج‌ اشاره شده بود. بعدها ماجراي تقابل يك پليس و خلافكار را مطرح كرديد. ماجرا چه بود؟

مسير قصه ما عوض شد. ابتداي تحقيقات روي پرونده‌ها كار مي‌كرديم. آن زمان بحث اجتماعي داغ روز همين موضوع بود. به همين خاطر مي‌خواستيم سريالي راجع به اين موضوع بسازيم. وقتي جلوتر رفتيم اين مساله بستر اصلي قصه ما شد. در هر قصه‌اي ما به موقعيت‌هاي نمايشي گرم و داغ احتياج داريم. ما با پيشرفت تحقيقاتمان به اين نتيجه رسيديم كه بايد اول يك قصه داغ داشته باشيم و بسترش را حوادث روز قرار بدهيم. به همين خاطر سريال ما قصه تبديل به دوئل يك خلافكار و پليس شد. آن هم خلافكاري كه 15 سال در زندان بوده و مي‌خواهد انتقام بگيرد. اين آدم از طايفه‌اي است كه به شكل خانوادگي و قبيله‌اي كار مي‌كنند. خلافكاري‌هاي او هم در سطح زورگيري، مامورنمايي و بدل‌اندازي است. اين مساله بستر قصه ما شد.

براي جميل و يونس چه ويژگي‌هايي تعريف كرديد؟‌

خلافكار ما آدمي است كه از گوشت و پوست و عصب و استخوان تشكيل شده. همه بدي‌هاي دنيا را دارد. اما عشق و علاقه زيادي به دخترش دارد. يونس هم آدم خوب قصه ماست. ما آدم‌ها را مجموعه‌اي از ضعف‌ها و قوت‌ها ديديم.

داستان بيشتر با جميل جلو مي‌رود. چرا؟

ما وقتي مي‌خواهيم يك پليس قوي داشته باشيم بايد يك شر قوي داشته باشيم. پليس اگر آدم ضعيفي را بگيرد كه كاري نكرده. به همين خاطر پرداخت ما درباره جميل پرداخت قوي است و به شر او بها مي‌دهيم.

با تعاريف كليشه‌اي كارهاي پليسي چطور كنار آمديد؟‌ در شخصيت‌پردازي پليس دستتان بسته نبود‌؟

دوستان روز اول طرح قصه‌اي داشتند كه من آن را به همين دليل نپذيرفتم. در طرح قصه‌اي كه به من پيشنهاد دادند ما با مجموعه‌اي از پليس‌هايي روبه‌رو بوديم كه مطلقا خوب بودند و هيچ لغزشي نداشتند. همه فن حريف بودند و همه توانمندي‌هاي دنيا را داشتند. آن طرف هم آدم‌هاي بد قصه آدم‌هاي خنگي بودند. اين طرح قصه من را جذب نكرد. در ديوار‌ فعلي ما با دو انسان طرف هستيم. يك انسان كه لباس مقدس پليس را پوشيده و يك انسان كه لباس خلافكاري تمام‌عيار را بر تن كرده است. پليس ما وقتي پسر خودش دچار عشق مي‌شود در حل مساله در مي‌ماند. نمي‌داند اين مساله را چطور بايد حل كند. اما از آن طرف پليس وظيفه‌شناسي است. اما پليس روباتي و مكانيكي نيست. او در قسمت اول براي حل گروگانگيري از روان‌شناسي‌اش استفاده مي‌كند و به موقعش هم دست به اسلحه مي‌برد. همين آدم وقتي خلافكاري را مي‌كشد دچار عذاب وجدان مي‌شود. بنابراين با يك انسان طرف هستيم. در قسمت‌هاي بعدي پليس ما قضاوت غلطي درباره جميل دارد. من سعي كردم خارج از گود و بي‌طرف بنشينم و قصه يك خلافكار و يك پليس را روايت كنم.

البته نكته هوشمندانه سريال اين است كه از ديد جميل، وظيفه‌شناسي يونس به عنوان يك نقطه ضعف مطرح مي‌شود. يعني جميل مدام به يونس بد و بيراه مي‌گويد و مخاطب هم در نگاه اول به او حق مي‌دهد.

پليس ما در يك دو راهي گير كرده است. او مي‌توانست چشمش را روي خلاف جميل ببندد. در اين صورت ديگر انتقامي مطرح نبود. همچنين مي‌توانست كار اصلي‌اش را انجام دهد. از نظر جميل كار يونس يك نقطه ضعف است. اما يونس از ديد خودش بهترين كار را انجام داده است. اين تضاد بين قانونمداري و رفاقت و احساسات در همه كارهاي نمايشي دنيا خودش را نشان مي‌دهد.

پليس شما نقطه ضعف‌هاي ديگري هم دارد؟

مقدم: در ديوار‌ فعلي ما با دو انسان طرف هستيم. يك انسان كه لباس مقدس پليس را پوشيده و يك انسان كه لباس خلافكاري تمام‌عيار را بر تن كرده است. پليس ما وقتي پسر خودش دچار عشق مي‌شود در حل مساله در مي‌ماند. نمي‌داند اين مساله را چطور بايد حل كند
بايد در سريال ببينيد. بله. يونس پليسي است كه خيلي زود از كوره در مي‌رود و عصباني مي‌شود. او مي‌خواهد با جميل دست به يقه ‌شود، اما زنش او را آرام مي‌كند. او گوش به حرف زنش مي‌دهد. نقطه جوش اين پليس بالاست. چون خودش مي‌داند دور و برش در جامعه چه مي‌گذرد. بشدت هم عاشق خانواده‌اش است. نقطه ضعف اصلي يونس اين است كه زني را از يك خانواده خلافكار گرفته است. اگر احساسات بر او غلبه نمي‌كرد و عاشق پروانه نمي‌شد اصلا اين اتفاقات پيش نمي‌آمد.

چرا پليس قصه شما خانه تجملاتي دارد و مثل ديگر پليس‌هاي نمايشي ساده‌زيست نيست؟

چرا عادت كرده‌ايم همه را بدبخت و فلك‌زده ببينيم؟ شايد از پدرش به او ارث رسيده است. چرا بايد بگوييم آدم‌هايمان در شرايط بد و فقيرانه زندگي مي‌كنند. حق يك سرهنگ اداره آگاهي اين است كه خانه خوبي داشته باشد. هر آدمي بعد از 30 سال خدمت يك خانه 140 متري دارد.

نكته بعدي اين است كه يونس با خواهر يك خلافكار ازدواج كرده است. به لحاظ منطقي آيا درست است كه يك پليس آگاه و هوشيار تن به چنين ازدواجي بدهد؟‌

عشق طبقه و شغل و نژاد نمي‌شناسد. شما مي‌بينيد امير حسين عاشق دختري شده كه پدرش در زندان است. به نظر من عشق قانونمندي خاصي ندارد. اگر اين طور بود همه عشاق دنيا يك شكل بودند. همه عشق‌ها از يك فرمول پيروي مي‌كرد. اما مي‌بينيم كه اين قاعده وجود ندارد. چون احساسات بشري خيلي پيچيده است. عشقي پيش مي‌آيد كه دو طرف به لحاظ سن و سال و طبقه شباهتي با هم ندارند. بعضي وقت‌ها اين عشق خوش فرجام است و بعضي وقت‌ها بدفرجام. پليس قصه ما با دختري ازدواج كرده كه برادرش خلافكار بوده. ما نمي‌توانيم بگوييم حتما پسرهاي خانواده دكترها با دخترهاي خانواده‌هاي دكتر ازدواج كنند. اين طوري همه معادلات هستي را به هم زده‌ايم.

ناجا با اين موضوع مخالفتي نداشت؟‌

نه. نقطه شروع درام ما از اينجاست. اگر دو تا همخوان كنار هم قرار بگيرند درامي شكل نمي‌گيرد. نكته مهم اين است كه اين زن نشان داده يونس انتخاب اشتباهي نكرده است. پاي انتخابش ايستاده و از زندگي‌اش راضي است. يونس هم از زندگي‌اش راضي است. پليس ما انتخاب اشتباهي نكرده است. اگر در خانواده‌اي يك خلافكار وجود دارد كه نبايد تا آخر عمر خواهر چوبش را بخورد.

اشاره كرديد كه پيشنهاد ناجا طرح قصه ديگري بود. آن خلاصه داستان را مي‌گوييد؟

نه. نمي‌گويم. چون ممكن است ساخته شود يا برايش برنامه‌ريزي داشته باشند. طرح قصه بدي نبود. اما با ذهنيت و تصور من متناسب نبود. نه اين كه طرح بدي باشد.

‌ ديوار بعد از زير هشت‌ دومين همكاري شما و سعيد نعمت‌الله است. اين همكاري چطور شكل گرفت؟‌

از قبل از طريق شبكه به ما گفته بودند كه قرار است نيروي انتظامي يك كار مناسبتي پليسي بسازد. با آقاي منتظرالمهدي، مدير عامل ناجي هنر جلسه مشتركي گذاشتم و با ايشان آشنا شدم. من تا آن زمان كار مشترك با هيچ نهادي انجام نداده بودم. آنجا تصور خودم را درباره كار سفارشي گفتم. دوستان هم توقعاتشان را گفتند. طرح‌هايي پيشنهاد دادند كه با روحيات من سازگار نبود. يك هفته وقت خواستم تا خودم به يك طرح و سوژه خوب برسم. گفتم اگر به اين طرح نرسيدم بنده را معاف كنند و با دوستان ديگر وارد مذاكره شوند. اين يك هفته فرصت خوبي بود كه به اين موضوع فكر كنم. ابتدا به يك طرح كمدي پليسي رسيدم. من گفتم اگر سيروس مقدم را دعوت كرده‌ايد بگذاريد با دلش كار كند. اين كمدي پذيرفته نشد و قرار شد من يك هفته ديگر فكر كنم. در اين يك هفته با سعيد نعمت‌الله جلسه گذاشتم. آن زمان صفحه حوادث روزنامه‌ها را ورق مي‌زديم تا ببينيم مساله روز مردم چيست.

آن زمان اخبار داغي از زورگيري و مامورنمايي منتشر مي‌شد. بعدها من فهميدم اينها يك قوم هستند كه از بچگي براي سرقت آموزش مي‌بينند. شنيدم كه اينها صندوق صدقات يك محله‌اي را هم دزديده‌اند. ديدم سوژه بستر اجتماعي خوبي دارد. جلسه بعدي ديدم خود دوستان هم روي اين موضوع تمركز كرده‌اند. دو تا سرهنگ بودند كه در دوره دكترايشان موضوع حاشيه‌نشيني و جرائم را انتخاب كرده بودند. ما به اين پايان‌نامه‌ها وصل شديم. بعد از يك هفته من و نعمت‌الله و ناجي هنر به يك موضوع واحد رسيديم. مدتي وقت داشتيم كه برويم تحقيق كنيم. پاي خاطرات نيروهاي پليس نشستيم. همه چيزهايي كه در سريال مي‌بينيد برگرفته از واقعيت است. دانشنامه‌ها را خوانديم و به چند تا مجرم وصل شديم. با چند تا مامورنما و كف‌زن آشنا شديم. مهارت‌هاي كف‌زن را از نزديك ديديم. بعد از يك ماه به يك طرح قصه رسيديم. بعد از يك ماه نگارش كار اتفاق افتاد.

ماجراي آن سريال كمدي ـ پليسي چه بود؟‌ در سينماي ايران فيلم‌هايي مثل موميايي 3 با تكيه بر شوخي‌هاي پليسي ساخته شده اما در تلويزيون تابحال چنين اثري نداشته‌ايم.

ايده اوليه‌اش را محسن تنابنده داده بود. جلسه ديگري با دوستان ناجي هنر گذاشتم و اين طرح را ارائه كردم. آنها طرح كمدي را خيلي پسنديدند. اما جو عمومي ناجي هنر مناسب ساخت كمدي نبود.

در چند سال اخير چند تا فيلم با محوريت مامورنماها ساخته شده كه «اسب حيوان نجيبي است» و «گشت ارشاد» دو نمونه از آنهاست. شما اين فيلم‌ها را ديده‌ايد؟

نه. نديده‌ام. واقعيتش اين است كه زياد فيلم نمي‌بينم.

فيلم خارجي هم نمي‌بينيد؟

چرا. فيلم‌هايي كه به من سفارش مي‌شود را مي‌بينيم. مثلا فيلم‌هاي كيم كي دوك، كارگران كره‌اي را ديدم. فيلم اصغر فرهادي را ديدم و لذت بردم. اين كه چند تا فيلم درباره يك موضوع ساخته شده يعني اين كه مامورنمايي موضوع روز جامعه است. پس كارگردان‌هاي مختلف از ديدهاي مختلف روي آن كار كرده‌اند. يك نفر نگاه تراژ​يك دارد و يك نفر ديد كمدي. من دوست داشتم نگاه اجتماعي داشته باشم. مردم بايد آگاه شوند كه هر كس جلويشان را گرفت وا ندهند. حق طبيعي‌شان اين است كه كارت ماموريت بخواهند. اگر شك دارند با 110 تماس بگيرند. طرح ديگري كه دوستان نيروي انتظامي به ما سفارش دادند 197 بود. يعني شماره تلفن تقدير و شكايت از پليس. قرار شده روي اين طرح هم كار كنيم.

حتما مي‌دانيد كه سعيد نعمت‌الله علاقه زيادي به سينماي مسعود كيميايي دارد. او وقتي براي شما مي‌نويسد محصول كار بسيار شبيه فيلم‌هاي كيميايي مي‌شود. اين نكته را قبول داريد؟‌

مقدم: اين كه چند تا فيلم درباره يك موضوع ساخته شده يعني اين كه «مامورنما» موضوع روز جامعه است. پس كارگردان‌هاي مختلف از ديدهاي مختلف روي آن كار كرده‌اند. يك نفر نگاه تراژ​يك دارد و يك نفر ديد كمدي. من دوست داشتم نگاه اجتماعي داشته باشم
باور مي‌كنيد من سه سال است كه سعيد نعمت‌الله را مي‌شناسم و هر روز همديگر را مي‌بينيم و تا به حال درباره اين موضوع با هم صحبتي نكرده‌ايم.‌ وقتي زير هشت پخش مي‌شد آقاي كيميايي با من تماس گرفت و به من خسته نباشيد گفت. از كار خوشش آمده و پسنديده بود. ولي اين طوري نبود كه من و نعمت‌الله بنشينيم روي اين مساله تمركز كنيم. اين موضوع را بايد از نعمت‌الله بپرسيد.

مثلا در همين ديوار ديالوگ‌ها به مونولوگ شبيه است. يك نفر چند جمله را پشت سر هم مي‌گويد و جوابي نمي‌شنود. مضمون عشق و انتقام و جوانمردي در هر دو سريال ديوار‌ و زير هشت ديده مي‌شود و...

اگر اينها به معني اين باشد كه نعمت‌الله تحت تاثير كيميايي است چيز خوبي است. كيميايي در سينماي اين مملكت كم آدمي نيست. اما اگر اينها به معناي تقليد باشد خوب نيست. سعيد نعمت‌الله نويسنده خلاقي است. اگر نويسنده شخصيت‌هايش را نشناسد هر چقدر هم اداي ديگران را در بياورد باسمه‌اي بودنش بيرون مي‌زند. سعيد نعمت‌الله اين لايه‌هاي اجتماعي را مي‌شناسد و با آنها زندگي كرده است. ادبيات او برگرفته از اين طبقه است. به همين دليل نوشته‌هايش دوست داشتني است.

اتفاقا بعضي از ديالوگ‌ها اين قدر واقعي است كه مخاطب فكر مي‌كند نويسنده خودش در زندان زندگي كرده است. مثلا جايي كه جميل به دخترش مي‌گويد من 15سال است تو را از پشت اين مستطيل ديده‌ام يا صحبت‌هاي رد و بدل شده بين نصرت و جميل.

ما سريال زير هشت را در زندان ضبط كرديم. او فرصت داشته كه با 3 هزار زنداني دمخور شود. تمام اين اصطلاحات را جايي نوشته است. او به عنوان يك توريست به زندان قزلحصار نيامده بود. به عنوان يك نويسنده آمده بود.

شما چقدر در فيلمنامه ديوار دخل و تصرف داشتيد؟‌

دست بردن در متني كه درست نوشته شده و ديالوگ‌ها و روابط و ساختارش درست است، يك جور خيانت است. من اصلا اين متن را دستكاري نكردم. يك واو را عوض نكردم. موقع نوشتن متن را مي‌خواندم و نظر مي‌دادم. ولي ماحصل نهايي فيلمنامه همان چيزي است كه در روي آنتن مي‌بينيد. چون هر چه به ذهنم مي‌رسيد را قبلا ارائه داده بودم.

در ديالوگ‌ها احساس مي‌شود همه آدم‌ها دارند يك جور حرف مي‌زنند. يعني اگر چه هر جمله‌اي به تنهايي شاعرانه و زيباست، ولي بعضا با ويژگي‌هاي شخصيت همخواني ندارد. قبول داريد؟‌

من اين انتقاد را براي زير هشت‌ قبول دارم. اما سعيد نعمت‌الله نويسنده باهوشي است. در اين كار خيلي تلاش كرد كه آدم‌ها را دسته‌بندي كند. ادبيات جميل و يونس و اميرحسين با هم متفاوت است. اما فراموش نكنيد همه اينها از ذهن يك آدم بيرون آمده است. ما نمي‌توانيم لحن ادبي‌مان را عوض كنيم. من در تلويزيون هم همين طوري حرف مي‌زنم. چون ساختار حرف زدن من اين است. كلمات اين فيلمنامه در عين شعرگونه بودن به شدت محاوره‌اي‌ هستند. وقتي جميل حرف مي‌زند مردم نمي‌گويند او مثل يك شاعر حرف مي‌زند. البته بستگي به بازيگر هم دارد كه چطور جمله را از آن خود كند. مهدي سلطاني اين كار را خوب انجام داده است.

تفاوت ديگر ديوار با زير هشت لحن ملايم و آرام آن است. در زير هشت خشونتي ناخواسته از سمت جامعه به امير جعفري تحميل مي‌شد. اما در اينجا جميل خيلي معلول شرايط اجتماعي نيست. به همين خاطر تلخي و خشونت زير هشت‌ در اين كار ديده نمي‌شود. اين تفاوت از كجا ناشي مي‌شود؟‌

به خاطر اين كه بستر حركتي اين دو نفر متفاوت است. امير جعفري يك جوان ساده دلي است كه به خاطر عشق دست به يك سرقت مي‌زند. او دوست دارد يك شبه راه صد ساله برود ولي سركوب مي‌شود. اما جميل از ابتدا متعلق به يك خاندان خلافكار است. اينها براي سرقت آموزش ديده‌اند. بنابراين جنس همدردي اطرافيان با اين شخصيت فرق مي‌كند.

سوال ديگر درباره جميل اين است كه چگونه او 15 سال در زندان بوده و همچنان سلطه‌اش را بر ديگران نگه داشته است؟‌

اين طايفه هميشه يك بزرگ‌تري دارند كه به او خان گفته مي‌شود. اين خان چه در زندان باشد چه در خارج از كشور هميشه بزرگ است. اينها در پاكستان و تركيه سيار هستند. به صورت كولي وار زندگي مي‌كنند. اينها وقتي با هم دعوايشان بشود كلانتري نمي‌روند. به بزرگ‌ترشان مراجعه مي‌كنند. زن و شوهر اگر بخواهند از هم طلاق بگيرند به خان مراجعه مي‌كنند. بزرگ خانواده هميشه سيطره‌اش را بر خانواده دارد. خانواده هم هميشه به عنوان يك بزرگ‌تر به او نگاه مي‌كند. حتي اگر در زندان باشد.

از رابطه عاشقانه اميرحسين و خورشيد خيلي سريع گذر كرده‌ايد. يعني با چند ديالوگ ديگران مي‌فهميم كه اين دو نفر قصد ازدواج دارند. به اين دليل كه وقت كمي داشتيد يا مميزي دستتان را بسته بود؟

وقت كه زياد داشتيم. واقعيت اين است كه در تلويزيون پرداختن به مرحله قبل از ازدواج و عقد محدوديت دارد. نمي‌شود زياد به اين روابط پرداخت. ما نمي‌توانيم چگونگي و شدت اين عشق را نشان بدهيم. اگر دقت كرده باشيد ما اميرحسين را از شهرستان به تهران آورده‌ايم. ما مي‌گوييم اين دو تا پنج سال كنار هم نبوده‌اند. ما قصه را از جايي شروع كرديم كه اين رابطه عاشقانه بروز پيدا كرده است.

فكر نمي‌كنيد اگر به جاي تينا آخوندتبار از بازيگر ديگري استفاده كرده بوديد اين رابطه عاشقانه باورپذير‌تر مي‌شد؟

براي من اين نكته مهم نبود. من مي‌خواستم بازيگر دختري پيدا كنم كه شبيه جميل باشد. چهره تينا آخوندتبار به جميل شبيه است. وقتي اين دو را كنار هم مي‌بيني انگار واقعا پدر و دختر هستند. من مي‌خواستم اين را مطرح كنم كه دختر بالاخره شبيه به پدر مي‌شود.

تنها بازيگر مشترك اين سريال آتيلا پسياني است كه قبلا در زير هشت بازي كرده بود. مثل كارهاي قبلي‌تان به سراغ گروه جديدي از بازيگران رفته‌ايد، چرا؟

فيلمنامه خودش مي‌گويد كه چه كسي من را بازي كند. وقتي قسمت اول اين فيلمنامه نوشته شد هيچ آدم ديگري بجز مهدي سلطاني جلوي چشم من نيامد. او اولين و آخرين انتخاب من بود. هر تصوري راجع به جميل داشتم در مهدي سلطاني بود. او صلابت، صداي رسا، قدرت بازيگري، چالاكي و چابكي را با هم داشت. او در قسمت‌هاي بعدي در خيابان‌ها مي‌دود و مي‌پرد.

مهرداد صديقيان را چرا انتخاب كرديد؟‌

او صورت ساده و معصومي دارد. ما مي‌خواهيم بگوييم خورشيد عاقل‌تر از اميرحسين است. صديقيان اين خامي را در چهره‌اش دارد. جنس بازي او تودار و مرموز است.

در اين كار همچنان از دوربين روي دست استفاده كرده‌ايد. حتما مي‌دانيد اين شيوه مخالفان زيادي دارد. مثلا مسعود فراستي مي‌گويد قانون دوربين از منطق چشم‌هاي انسان تبعيت مي‌كند. پس نبايد اين قدر تكان بخورد.

نه. من قبول ندارم. هر موجود زنده‌اي كه نفس مي‌كشد نفسش حركت مي‌آورد. من موقع نگاه كردن خودم را تكان مي‌دهم. من سوژه را تكان نمي‌دهم. اگر سوژه را تكان بدهم حق با آقاي فراستي است. در يكي از قسمت‌ها يك سكانسي داشتيم كه يونس و رئيسش دارند با هم حرف مي‌زنند. شما هيچ حركتي در دوربين نمي‌بينيد، اما وقتي سوژه ملتهب است دوربين نبايد آرام و قرار داشته باشد.

‌تمركز زياد روي اشيا هم سريال‌هاي شما را نزديك به رمان مي‌كند. مثلا در رمان مي‌خوانيم كه فلان شخصيت دست‌هايش مي‌لرزيد. اينجا هم شما دست‌هاي بازيگر را در يك قاب بسته نشان مي‌دهيد كه در حال لرزش است.

وظيفه تصوير همين است. شما بايد حس لحظه را به مخاطب منتقل كنيد. يك وقتي هست كه من دارم ورزش مي‌كنم و در چشمانم حس انتقام ديده مي‌شود. يك قطره عرق از صورتم روي زمين ريخته مي‌شود. من وظيفه دارم اين قطره عرق را نشان بدهم وگرنه مجبورم برايش يك صفحه ديالوگ بنويسم. به نظر من هر شيء و وسيله‌اي كه دور و بر ما وجود دارد يك نشانه است. از اين نشانه‌ها بايد درست استفاده شود.

در تلويزيون بيشتر سريال‌هايتان در رديف كارهاي پرمخاطب بوده‌اند. وسوسه نشده‌ايد كارگرداني در سينما را تجربه كنيد؟

تا وقتي كه سوژه خوب و فيلمنامه خوب در سينما پيدا نكنم وارد سينما نمي‌شوم. اين كه بخواهم صرفا به عشق كار در سينما دست به هر كاري بزنم اشتباه است. به نظر من تلويزيون فضاي فرهنگي‌تري دارد. من در سينما مي‌توانم سوژه‌هايي را كه دوست دارم كار كنم. امكانات هم در اختيارم هست. از همه مهم‌تر اين كه خودم آقاي خودم هستم. 80 درصد را خودم تعيين مي‌كنم و 20 درصد به من تحميل مي‌شود. اما در سينما 80 درصد شرايط اقتصادي و بازگشت سرمايه است كه تعيين تكليف مي‌كند.

اگر خودتان تهيه كننده كارتان باشيد چطور؟

من عضو اتحاديه تهيه‌كنندگان نيستم. بايد در 3 تا كار سرمايه‌گذاري كرده باشي. سوژه‌هايي كه به من سفارش داده شده سوژه‌هايي است كه من پنج سال پيش بهترش را كار كرده‌ام. سوژه‌هايي كه تكراري است و من را به هيجان نمي‌آورد.

احسان رحيم‌زاده ‌/ گروه راديو و تلويزيون


نوشته شده در   سه شنبه 18 مهر 1391  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode