گزارش سفر به روستاهاي غرب كشور
قلبهايي مهربان در روستاهاي دور
جام جم آنلاين: از آغوش سياه و تكراري آسفالتهاي شهري كه فاصله ميگيرم، تازه شنيدههايم را با چشم سر ميبينم.
كپرهايي كه ويران شدنش نيازي به زلزله ندارد و براحتي با يك ضربه پا فرو ميريزد، كودكاني كه به دليل كمبود شديد امكانات از لذت كودكي و ادامه تحصيل بازماندهاند و مردماني كه از حداقل امكانات شهروندان شهرهاي بزرگ هم بينصيب هستند، تنها چند سكانس از زندگي پررنج زنان و مردان روستايي ساكن غرب كشور است.
مردماني كه ما ديديم، دلشان قد يك دنياست، اما توقع شان بسيار كم. آنها به يك لقمه نان و سقفي محقر راضياند، اما درد ديده نشدن و فراموشي، آنها را ميآزارد؛ گاه فراموشي اين مردمان روستايي به حدي عميق جلوه ميكند كه در برخي روستاهاي شهرستان ديواندره در استان كردستان، حتي فركانسهاي رسانه ملي نيز قابل دريافت نيست.
در بسياري از روستاهاي غرب كشور، تا شعاع چند كيلومتر، هيچ پزشكي وجود ندارد؛ در حالي كه در كلانشهري همچون تهران، گاه چند پزشك متخصص در يك خيابان به طبابت مشغول هستند.
تجربه ديدن كپرهاي جاگرفته روي دامنه پرشيب و خطرناك كوهها، گذر از راههاي صعبالعبوري كه ما حتي با وسيله نقليه هم بسختي از آن عبور ميكرديم ـ در حالي كه خود روستاييها اين مسيرهاي طولاني و طاقتفرسا را هر روز پياده ميروند ـ و دهها مشاهده كمنظير ديگر، سفر به روستاهاي استان كردستان براي بازديد از مناطق محروم كشور را به تجربهاي غيرقابل باور تبديل كرد.
زندگي در بام كردستان
به شهرستان سنندج كه ميرسيم، به نظر نشان واضحي از محروميت در اين شهر سردسير به چشم نميآيد؛ خيابانها و بازارها، به سبك و سياق شهرهاي بزرگ است و پوشش اغلب مردم هم با ساكنان پايتخت ايران، فرق چنداني ندارد؛ طوري كه بندرت ميتوان لباسهاي كردي و سنتي را بر تن ساكنان شهرستان سنندج ديد.
اما بسيار جالب است كه فقط در فاصلهاي كمتر از 100 كيلومتر دورتر از مركز استان كردستان، چهره روستاهاي محروم در دل كوهستانهاي سرسخت، كمكم شروع به خودنمايي ميكند.
راننده هم با دور شدن از شهر سنندج، اطلاعات دقيقي از روستاهاي اطراف اين شهر ندارد و فقط مطمئن است به سمت روستاهاي واقع در مرتفعترين كوه استان كردستان ميرود.
كوه چهلچشمه بالغ بر 2137 متر از سطح آبهاي آزاد، ارتفاع دارد و در 53 كيلومتري جنوب شرقي شهرستان سقز واقع شده است.
در جنوب غربي اين كوهستان مرتفع، شهرستان مريوان با درياچه «زريوار» مشهورش قرار دارد و در سمت جنوب شرقي آن نيز شهرستان ديواندره قرار گرفته است.
در گذر از كوههاي سربه فلك كشيده چهلچشمه، روستاهاي كمجمعيت زيادي در پيچ و خم جادهها قد كشيدهاند، روستاهايي كه معمولا در درههايي با رودهاي جاري يا در ابتداي سطح جاده كه از ساير نقاط مرتفعتر است، واقع شدهاند.
يكي از همين روستاهاي كوهستاني، روستايي به نام شريفآباد است كه تقريبا در 20 كيلومتري شمال كوهستان چهلچشمه قرار دارد.
اين روستا، مركز دهستان چهل چشمه است و نزديك به 800 نفر جمعيت دارد؛ در واقع، اين روستا در مقايسه با ساير روستاهاي اطراف، از جمعيت بيشتري برخوردار است و به عنوان مركز دهستان چهلچشمه هم شناخته ميشود.
تا دهها كيلومتر مانده به روستاي شريفآباد، جاده كاملا خاكي است و اهالي ميگويند كه با شروع فصل زمستان، تمام ارتفاعات كوهستان از برف عظيمي پوشيده ميشود كه تردد انسان و ماشين را در اين مسيرهاي پرپيچ و خم، بسيار دشوار ميكند.
در روستاي شريفآباد، شغل اغلب مردم دامداري و كشاورزي است كه البته بسياري از اهالي اين روستا، از سودده نبودن كشتزارهايشان اظهار نارضايتي ميكنند و به همين دليل نيز به كارگري در شهر روي آوردهاند.
يكي از اهالي روستاي شريفآباد كه نانآور يك خانواده هفت نفره هم هست، با زبان شيرين كردي ميگويد: از كشاورزي و دامداري اين منطقه حمايت نميشود، ما آب لازم و خاك قوي براي كشاورزي نداريم، به همين خاطر هم ترجيح ميدهيم در شهر، كارگري كنيم تا از گرسنگي نميريم ولي من حتي با كارگري هم نميتوانم براحتي خرج خانوادهام را بدهم.
جمال كريميان با حزني عميق ميگويد: اين روزها در مقابل مادر، زن و بچهام شرمندهام. حدود يك سال و نيم است كه دست پسرم شكسته و با هزار مشقت او را به تهران آوردم ولي پزشكان ميگويند دست پسرم ناقص جوش خورده و بايد 18 ميليون تومان براي خرج عمل فرزندم پرداخت كنم كه من حتي يك درصد اين پول را هم نميتوانم پرداخت كنم.
اغلب مردان شريفآباد در شهرهاي ديگر كارگري ميكنند و به همين دليل هم اكثر جمعيتي كه ما در اين روستا مشاهده كرديم، زنان با لباسهاي رنگارنگ و محلي زيبا و كودكان با لباسهاي كردي سياه رنگ بود.
زانكو و دياكو، دو برادر خوشصحبت در روستاي شريفآباد بودند كه با ديدن لباسهاي متفاوت ما، سريع ميفهمند اهل اين منطقه نيستيم.
زانكوي هشت ساله با روي باز و با اشتياق به استقبال ما ميآيد و وقتي از او ميپرسم كه چه آرزويي دارد، با خندهاي كودكانه ميگويد: دوست دارم من و برادر بزرگترم دياكو، يك اسكيت شريكي داشته باشيم و دلم ميخواهد كه در آينده، مهندس لوله گاز شوم تا خيلي پول دربياورم!
مدرسه زانكو و دياكو، 16 محصل دختر و پسر دارد؛ مدرسهاي در قلب كوهستاني مرتفع كه چند سالي ميشود توسط كمكهاي مردم خير راهاندازي شده است.
«كوتك» قلب روستاهاي محروم چهلچشمه
از روستاي شريفآباد كه دور ميشويم، لحظه لحظه به پيچ و خم جاده اضافه ميشود. نزديك به دو ساعت از شروع حركتمان ميگذرد، مينيبوس ما در سنگلاخهاي بزرگ و سربالاييهاي پرشيب كوه، ديگر قادر به ادامه حركت نيست.
براي رسيدن به روستاهاي محروم آن سوي چهلچشمه، مجبور ميشويم از مينيبوس پياده شويم و از اتومبيلهايي با قدرت موتور 4500 سيسي استفاده كنيم.
جاده كاملا به شكل سينوسي است و حتي گاه زاويه ماشين با سطح زمين تا مرز 80 درجه هم ميرسد؛ پس از گذشت يك ساعت حركت در اين مسير خطرناك كه هر لحظه هم احتمال سقوط در دره، نهيبمان ميزند، به نزديكيهاي روستاي «كوتك» ميرسيم.
در نزديكيهاي روستاي كوتك، ماشين قدرتمند هم كم ميآورد و در نهايت مجبور ميشويم مسافت باقي مانده را پياده طي كنيم.
نكته: با وجود تمام موانع و مشكلاتي كه در روستاهاي غرب كشور وجود دارد روستاييان به زندگي و آينده خود اميدوار هستند؛ البته تلاشهاي مردم نيكوكار و مسئولان هم در به وجود آمدن اين حس، بيتاثير نبوده است
نزديك به يك ساعت از پيادهروي ما تا رسيدن به روستاي كوتك كه ميگذرد، احساس ميكنم ديگر از فرط خستگي و سختي راه، حتي قادر به ديدن مناظر اطراف هم نيستم، اما در همين حين به ياد ميآورم كه اين مسير طاقتفرسا، همان مسير هميشگي و هرروزه مردمان اين روستاي محروم است.
در روستاي كوتك بالغ بر 300 نفر زندگي ميكنند كه با توجه به مقايسه اين روستا با ساير روستاهاي منطقه چهلچشمه، ميتوان گفت كه روستاي كوتك، محرومترين روستاي منطقه چهلچشمه و به طور قطع، يكي از محرومترين روستاهاي كشور است.
در اين روستا، مردم از امكان تماشاي تلويزيون ملي هم بينصيب هستند و سيگنال شبكههاي سراسري، در اين نقطه دورافتاده از كشور قابل دريافت نبود.
در روستاي كوتك، هيچ مدرسه و درمانگاهي وجود ندارد و اهالي ميگويند كه تنها هر چند هفته يكبار، بهياري به اين روستا سر ميزند و بيماران را به صورت سرپايي درمان ميكند.
جالب است كه كودكان اين روستا برخلاف روستاي شريفآباد، نميتوانند به زبان فارسي صحبت كنند و به دليل نبود مدرسه و تلويزيون، اكثر كودكان اين روستا، كوچكترين آشنايي با زبان فارسي ندارند.
يكي از مردان اهالي كه در شهر ديواندره استان كردستان كارگري ميكند، در توصيف مشكلات عميق روستاي مادرياش ميگويد: بيشتر مردم روستاي كوتك يا بيكارند يا گاو و گوسفند دارند و با همان حيوان، امورات روزمرهشان را ميگذرانند يا اينكه مجبور به كارگري و ترك روستا ميشوند.
او با دستش به يكي از كپرهاي ويران روستاي كوتك اشاره ميكند و ميگويد: خانههاي ما تنها نامش خانه است و هيچ امنيت جاني در برابر زلزله نداريم، جالب است كه بنياد مسكن به ما ميگويد وام بگيريد و خانههايتان را نوسازي كنيد، اما بانك نه تنها براي دريافت اين وامها از ما ضامن ميخواهد، بلكه با وجود فقر شديدي كه در روستا وجود دارد، هيچ كدام از اهالي روستا نميتوانند حتي يك قسط از وام مسكن را پرداخت كنند.
خانهنشيني اجباري زنان و مردان مسن
براي ما شهريها كه به در دسترس بودن امكانات عادت كردهايم، زندگي در كوتك با معادلههاي زميني جور در نميآيد.
بيشتر روستاهاي همجوار كوتك مثل «كيله كبود»، وضعي مشابه با اين روستاي محروم دارند، اما در مقام مقايسه، هيچ روستاي محرومي در منطقه چهلچشمه كردستان به گرد پاي كوتك نميرسد؛ طوري كه مثلا اگر فردي در روستاي كوتك بيمار شود، واقعا هيچ وسيله ارتباطي اعم از تلفن يا حتي يك جاده خاكي وجود ندارد كه بتوان با كمك آن جان بيمار را نجات داد.
روز بعدي سفر، عازم روستايي پلكاني به نام «هشميز» ميشويم، در اين روستا خانهها به صورت پلكاني در دامنه كوه قرار گرفته است.
محليها معتقدند در گذشته هشت ميز براي مشورت بزرگان اين روستا وجود داشته و به همين خاطر نيز نام اين روستا، بعدها به هشميز تغيير پيدا كرده است.
اين روستا با جمعيتي نزديك به 2000 نفر، در 45 كيلومتري شهر سنندج و در بخش «سيروان» استان كردستان قرار دارد كه به گفته اهالي روستا، از سال گذشته تا به امروز، قريب به 85 خانواده به دليل كمبود امكانات از روستا به شهر مهاجرت كردهاند.
اكثر خانههاي روستايي هشميز در دامنه كوه واقع شده است و به همين دليل، مردم براي رفتن به خانههايشان، بايد راه و رسم كوهنوردي حرفهاي را بياموزند.
يكي از اهالي به واقعيتي جالب درباره روستاي هشميز اشاره ميكند و ميگويد: براي رسيدن به هشميز و حتي داخل خود روستا، هيچ جادهاي وجود ندارد و به همين دليل، معمولا پيرمردها و پيرزنهاي روستا نميتوانند از خانههايشان بيرون بيايند و البته همه ما در اين روستا، دير يا زود به عاقبت خانهنشيني مجبور ميشويم.
سراسر روستاي هشميز در طبيعتي بكر و زيبا قرار گرفته، اما اينجا هم كمبود امكانات رفاهي، دل اهالي را خون كرده است.
اشكان فرجي، يكي از كشاورزان جوان روستا ميگويد: ما در فصل زمستان مجبوريم بشكههاي نفت را از كوهپايه تا دامنه كوه بالا ببريم و به دليل همين سختي طاقتفرساي زمستان نيمي از اهالي روستا كه توان حركت و مهاجرت دارند در فصل سرما به جاي ديگري كوچ ميكنند تا در فصل گرما، دوباره به روستا برگردند.
دهدار روستاي هشميز هم كه ما را تا گورستان روستا همراهي ميكند، ميگويد: كافي است كمي برف ببارد، در آن صورت كار و زندگي در اين روستا كاملا مختل ميشود، مشكل كمآبي هم دست از سر مزارع ما برنميدارد، اما واقعا درصورتي كه شغل باشد و خانههاي ما هم بازسازي شود، مردم روستا هيچ وقت از اينجا نميروند ولي شما كافي است در زمستانهاي سرد به اينجا بياييد و با چشم خود ببينيد كه مردم براي گرم كردن كپرهايشان، به سختي هيزم و چوب را از كوه بالا ميبرند.
تلاشهاي مردم، اميدواري روستاييان
با وجود تمام موانع و مشكلاتي كه در روستاهاي غرب كشور وجود دارد، اما روستاييان به زندگي و آينده خود اميدوار هستند؛ البته تلاشهاي مردم نيكوكار و مسئولان هم در به وجود آمدن اين حس، بيتاثير نبوده است.
به طور مثال، گروه جهادي «منتظران خورشيد» طي سالهاي اخير، فعاليتهاي گستردهاي را در روستاهاي غرب كشور آغاز كرده است؛ طوري كه هماكنون اين گروه مردمي در حال ساخت يك دبيرستان دخترانه و خوابگاه در روستاي شريفآباد است و حتي مسئولان هم قول دادهاند امسال، چند مركز درماني در منطقه چهلچشمه افتتاح كنند.
هماكنون، گروههاي مردمي و مسئولان، مشغول كمك به همنوعان و هموطنان خود در اين روستاهاي دورافتاده هستند، اما با توجه به حجم بالاي مشكلات اين روستاها، همچنان روستاييان اين خطه به حمايتهاي هدفمند و هماهنگ بين مردم و مسئولان نياز دارند.
امين جلالوند / گروه جامعه