1 - بىاعتنائى به مؤمنين، بياعتنائي به امام زمان است
طبق روايتى كه در كتابهاى معتبر وارد شده است:
در يكى از سالها امام صادق عليه السلام به همراه بعضى از اصحاب و دوستان خود، براى انجام مناسك حجّ خانه خدا، به سوى مكّه معظّمه حركت كردند.
در مسير راه، جهت استراحت در محلّى فرود آمدند، آن گاه حضرت به بعضى از افراد حاضر فرمود: چرا شما ما را سبك و بى ارزش مىكنيد؟
يكى از افراد كه از اهالى خراسان بود و در آن مجلس حضور داشت از جا برخاست و گفت: يا بن رسول اللّه! به خداوند پناه مىبريم از اين كه خواسته باشيم به شما بى اعتنائى و توهينى كرده و يا دستورات شما را عمل نكرده باشيم.
حضرت صادق عليه السلام فرمود: چرا، تو خودت يكى از آن اشخاص هستى.
آن شخص گفت: پناه به خدا، من هيچ جسارت و توهينى نكردهام.
حضرت فرمود: واى بر حالت، در بين راه كه مىآمدى در نزديكى جُحفه، تو با آن شخصى كه مىگفت: مرا سوار كنيد و با خود ببريد، چه كردى؟
و سپس حضرت افزود: سوگند به خدا، تو براى خود كسر شأن دانستى؛ و حتّى سر خود را بالانكردى؛ و او را سبك شمردى و با حالت
بى اعتنائى از كنار او رد شدى.
و سپس حضرت در ادامه فرمايش خود افزود: هركس به يك فرد
مؤ من بى اعتنائى و بى حرمتى كند، در حقيقت نسبت به ما بى اعتنائى كرده است؛ و حرمت و حقّ خدا را ضائع كرده است.
(كافى: ج 8، ص 88، ح 73، وسائل الشّيعة: ج 12، ص 272، ح 1)
2 – بخشندگي، اخلاص و گمنام
ابوجعفر خثعمى كه يكى از اصحاب امام جعفر صادق عليه السلام است حكايت كند:
روزى حضرت صادق عليه السلام كيسهاى كه مقدار پنجاه دينار پول در آن بود، تحويل من داد و فرمود: اينها را تحويل فلان سيّد بنى هاشم بده؛ و به او نگو توسّط چه كسى ارسال شده است.
خثعمى گويد: هنگامى كه نزد آن شخص تهى دست رسيدم و كيسه پول را تحويل او دادم، پرسيد: اين پول از طرف چه كسى براى من فرستاده شده است؟!
و سپس گفت: خداوند جزاى خيرش دهد. صاحب اين كيسه، هر چند وقت يك بار، مقدار پولى را براى ما مىفرستد و ما زندگى خود را با آن تأمين و سپرى مىكنيم؛ وليكن جعفر صادق با آن همه ثروتى كه دارد، توجّهى به ما ندارد و چيزى براى ما نمىفرستد، و هرگز به ياد ما فقراء نيست. (أمالى شيخ طوسى: ج 2، ص 290)
3 - امام صادق(ع) سخن چين را حيرت زده كرد:
شخصى خدمت امام جعفر صادق عليه السلام شرفياب شد و به حضور حضرتش عرضه داشت: يا بن رسول اللّه! پسرعمويت به شما ناسزا گفته است و نسبت به شما بدگوئى مىكند.
پس از آن كه آن شخص سخن چين حرفش تمام شد، حضرت به كنيز خود فرمود تا اندكى آب، براى وضو بياورد؛ و چون وضو گرفت و شروع به خواندن نماز نمود، آن مرد گمان كرد كه حتما حضرت صادق (ع) براى پسرعمويش نفرين خواهد كرد؛ ولى برخلاف تصوّر او، هنگامى كه
امام عليه السلام دو ركعت نماز خواند، دست به دعا برداشت و براى پسرعموى خود چنين دعا نمود:
اى پروردگار من! اين حقّ من است و من او را بخشيدم؛ و تو جود و كرمت از من بيشتر مىباشد، او را ببخش و به واسطه اين عملش مجازاتش مگردان، با شنيدن اين دعا تعجّب آن مرد سخن چين برانگيخته شد؛ و با شرمندگى از جاى خود برخاست و رفت.
(جامع الا حاديث الشّيعة: ج 7، ص 457، ح 36)
4 - شيوه نهي از منكر نمودن امام صادق(ع)
شخصی به نام شقرانی شراب خورده به نزد امام صادق آمد. امام( ع)اوّل کارش را انجام داد و او را شاد کرد، سپس با بیان لطیفی او را نهی از منکر کرد؛ امّا دو نکته را در نظر داشت:
اوّل آنکه مسئله شرابخواری را به رخ او نکشید؛
دوّم آنکه با او با کرامت سخن گفت و فرمود: ای شقرانی! کار خوب از هر کسی زیباست؛ ولی کار خوب تو زیباتر است؛ چون تو با ما نسبت داری.
کار زشت هم از هر کسی زشت است؛ ولی کار زشت تو، زشت تر است؛ چون به ما وابسته هستی.
منبع: (بحارالأنوار، جلد 47، صفحه 350)