|
شرقشناسان از ديرباز بر آن بودهاند كه گاهواره تمدن از مشرق زمين آغاز شده است. منظور از مشرق زمين ناحيه جنوب شرقي آسياست
روح الهي انسان، دُرّ نامكشوف وجود اوست ما ز بالاييم و بالا ميرويم جام جم آنلاين: شرقشناسان از ديرباز بر آن بودهاند كه گاهواره تمدن از مشرق زمين آغاز شده است. منظور از مشرق زمين ناحيه جنوب شرقي آسياست كه اين تقسيمبندي مصر را نيز دربر ميگيرد. (دورانت، ويل، 1367) در ميان مشرق زمين اين مردم بينالنهرين بودند كه به علت برخورداري از رفاه توانستند به مدنيت دست يابند. آنها كساني بودند كه مرحله زندگي بيابانگردي و شكار و ماهيگيري را پشت سر گذارده و به كشاورزي و دامداري پرداخته بودند. در واقع آنها از دغدغه خوراك و مكاني امن براي سكونت به مسائل عميقتري همچون معناي زندگي روي كرده بودند؛ به اين كه از كجا و چرا آمدهاند؟ وجود ظرفهاي غذا در گورستانهايي كه در اين منطقه يافت شده است، نشان از اعتقاد اين مردم به زندگي پس از مرگ دارد. در واقع در مشرق زمين است كه براي نخستين بار به مقوله آفرينش انسان پرداخته ميشود. جالب است كه اديان ابراهيمي كه جانمايه تفكر در آنها با آفرينش زمين و انسان آغاز ميشود در همين منطقه ظهور ميكنند.
در اغلب منابع مشرق زمين كه به چگونگي آفرينش انسان پرداختهاند، ديده ميشود خداوند آدمي را از خاك يا گل آفريده است. نمونه بارز منابع اسلامي كه به جزئيات خلق انسان اشاره كرده، تاريخ طبري است. در اين كتاب در چندين حكايت از قول ناقلان حديث آمده است كه خداوند چهار فرشته اعظم خود را به نوبت به زمين ميفرستد تا براي آفرينش آدم از زمين گل بياورند و هر بار زمين از دادن گل خود امتناع ميكند. تا اينكه نوبت به عزرائيل ميرسد و او به قهر و غضب فرمان خداوند را گردن مينهد. (طبري، محمد بن جرير، 1362)
طبق اين كتاب وقتي انسان آفريده ميشود، مجسمهاي گلي و توخالي بود كه جاني نداشت و خداوند با دميدن نفس حيات به او جان ميدهد. آيه «از روح خويش در او دميد» كه خداوند آن را در سوره سجده آيه 9 بيان فرموده است، به همين مهم اشاره دارد.
طبق روايات خداوند كه در ابتدا فرشتگان را به كار آوردن خاك از زمين براي آفرينش گماشته بود، خود دست به كار ميشود و انسان را ميآفريند و از روح خويش در او ميدمد. از اين روست كه نجمالدين رازي در باب آفرينش آدم ابوالبشر در كتاب خود آورده است ؛ وقتي پادشاهان بخواهند قصري بنا كنند، كارگران را به كار عمارت ميگذارند و وقتي بخواهند گنجي در آن نهند، خود دست به كار ميشوند. (نجمالدين رازي، 1373)
در طول تاريخ ايران اسلامي، عارفان و شاعران زيادي به اهميت دميده شدن روح خداوند در وجود انسان پرداختهاند. به عقيده آنها روح خداوند يا همان دم حيات آن يگانه گوهر يا سر سودايي است كه در روح انسان به وديعه نهاده شده است؛ آن قطبنمايي است كه آدمي ميتواند به وسيله آن بهآن مكاني بازگردد كه از آنجا آمده بود. از اين رو حفظ اين گوهر يا لوح محفوظي كه ابتدا پاك و بدون خدشه بود، براي آدمي از ارزش والايي برخوردار است. چرا كه اين گوهر بايد به همان صورت اوليه به سوي خداوند بازگردد و پاكي روح آدمي جواز بازگشت او به آن بهشتي است كه از آن رانده شده است. انسانها همه از جانب خداوند آمدهاند و به جانب او باز ميگردند.
نكته: روح خداوند يا همان دم حيات آن يگانه گوهر يا سر سودايي است كه در روح انسان به وديعه نهاده شده است؛ قطبنمايي است كه آدمي ميتواند به وسيله آن به آن مكاني بازگردد كه از آنجا آمده بود اما در اين ميان شيطان مانع بازگشت انسان به سوي خداوند است. او كه دشمن قسم خورده انسان است، «و مبادا شيطان شما را از راه به در برد زيرا او براى شما دشمنى آشكار است.» (43:62) مترصد فرصتي است تا بتواند آدمي را از صراط مستقيم به در كند و در اين راه از نفس آدمي كمك ميگيرد. مولانا يكي از شاعران عارفي است كه درباره گوهر وجودي انسان و دشمني شيطان با آن سخنهاي بسياري گفته است. او در بسياري از اشعار خود بر آسماني بودن روح آدمي تاكيد ميورزد. مولانا در دفتر ششم مثنوي مواجهه شيطان با روح آدمي را به شيوه زيبايي بازگومي كند. او در اين دفتر داستان گاوي را به نظم در ميآورد كه شب هنگام گوهري را از قعر دريا بيرون ميآورد و آن را به ساحل ميبرد تا توسط نور آن چرا كند:
گاو آبي گوهر از بحر آورد
بنهد اندر مرج وگِردش ميچرد
در شعاع نور گوهر گاو آب
ميچرد از سنبل و سوسن شتاب
و بازرگاني مطلع هنگامي كه گاو از گوهر دور ميشود، آن را زير گل پنهان ميكند تا گاو نتواند آن را بيابد.
ميچرد در نور گوهر آن بقر
ناگهان گردد ز گوهر دورتر
تاجري بر در نهد لجم سياه
تا شود تاريك مرج و سبزه گاه
با پنهان شدن گوهر، گاو از يافتن آن نااميد شده و به آب باز ميگردد.
مولانا در ادامه اين شعر بيان ميدارد كه گوهر همان جان يا روح آدمي است:
اهبطوا افگند جان را در بدن
تا به گل پنهان بود دُر عدن
و گاو شيطان است كه نميداند گوهر گمشده در زير گل پنهان است. چرا كه شيطان از قدر و منزلت گوهر يا دردانه وجود انسان بياطلاع است:
كان بليس از متن طين كور و كر است
گاو كي داند كه در گل گوهر است
شيطان كه از همان لحظه نخستين آفرينش انسان با او در ارتباط بود، از كيفيت اين گوهر كه در نهانخانه دل قرار داشت، بياطلاع بود. هنگامي كه جسم آدم آفريده شد، او پيوسته در اطراف جسم انسان پرسه ميزد و وقتي به قول صاحب مرصادالعباد دهان آدم گشاده ديد داخل وجود آدم شد. شيطان به تمامي وجود انسان سرك كشيد، بجز دل كه وقتي به آن رسيد، دل را بر مثال كوشكي يافت... هر چند كوشيد كه راهي يابد تا در اندرون دل در رود هيچ راه نيافت. دل جايگاه گوهر يا روح آدمي است كه شيطان را به آنجا راهي نيست. به همين دليل است كه مقام آدمي به واسطه برخورداري از همين گوهر از شيطان و حتي از ملائكه نيز بالاتر است. از اين روست كه پيامبر(ص) در معراج خود به مكاني رسيد كه حتي جبرئيل بدانجا راه نداشت.
گاو ابليس با نافرماني خداوند گوهر يا به تعبيري قرب الهي را از دست داد. جايگاه اين گوهر كه سهراب سپهري اين گونه به آن اشاره كرده است: در كف دست زمين گوهر ناپيدايي است كه رسولان همه از تابش آن خيره شدند، در زير گل جسم آدمي و در نهانگاه دل است و همان امانتي است كه فقط آدمي از عهده برداشتن آن بر ميآيد:
آسمان بار امانت نتوانست كشيد
قرعه فال به نام من ديوانه زدند
آدمي از خاك يعني ماده پستي كه در همه جا يافت ميشود، آفريده شد. ولي خداوند با دمش روح خود او را ملكوتي گردانيد. بنابراين اين وظيفه آدمي است كه با پيراستن روح خود و دوري از گناه بتواند ذره روح خود را به قرب الهي متصل گرداند.
هما شهرام بخت / جام جم
|
|
|
|
|
|
|
| |
|
نوشته شده
در
دوشنبه 13 شهريور 1391
توسط
مدیر پرتال
|
|
PDF
چاپ
بازگشت
|
|
|
|
|