امروز 13 شهریور ؛ روز بزرگداشت ابوریحان بیرونی (ره) میباشد که به همین مناسبت بعض مطالب پراکنده را گردآوري و تنظیم کرده ام که به خوانندگان عزیز اعتدال تقدیم می کنم
يك اعتراف قبل از هرچيز بايد اعتراف كنم، كه از چون مني سخن گفتن از مقام بلند دانشمندان بزرگي چون «ابوريحان بيروني» و آثار عميق علمي او، ساخته نيست. زيرا سخن به درستي گفتن در اين ميدان به آگاهيهاي فراوان و فرصت بسيار براي مراجعه به منابع و آثار او نياز دارد، چنانكه برخي از دانشمندان ايراني و غير ايراني كتب مفصلي درباره شخصيت اين مسلمان نابغه و دانشمند كم نظير به رشته تحرير در آوردهاند و دهخدا در جلد دوم «لغت نامه» معروف خود، برخلاف رويه او در معرفي ساير بزرگان، 24 صفحه را به شرح زندگي «ابوريحان» و بررسي آثار علمي او اختصاص داده.
دوران كودكي
ابوریحان بیرونی در سال 362 ﻫ . ق در شهر بیرون ( شمال خوارزم ) بدنیا آمد . وی به خانواده ای گمنام عادی تعلق داشت و از دوران کودکی و نوجوانی او اطلاع چندانی در دست نیست تا بتوان عوامل مؤثر در چگونگی شکل گیری تفکر وی را شناخت.
معروفترين آثار علمي ابوريحان
برخي از آثار وي كه به زبان فارسي هم ترجمه شده، عبارت است از:
1 - آثار الباقية من القرون الخالية. 2 - كتاب في استيعاب الوجوه الممكنة في صنعة الاسطرلاب. 3 -حكاية آلالة، المسماة بالسدس الفخري. 4 - تحديد نهايات الاماكن لتصحيح مسافات المساكن. 5 - مقالة في النسب التي بين الفزات و الجواهر في الحجم. 6 - افراد المقال في امر الظلال. 7 - استخراج الاوتار في الدائرة. 8 - التفهيم لاوائل صناعة التنجيم. 9 - تحقيق ما للنهد... 10 - قرة الزيجات. 11 - قانون المسعودي. 12 - تمهيد المستقر لتحقيق الممر. 13 - الجماهر في معرفة الجواهر. 14 - كتاب الصيد نه في الطب.
ابوريحان در آثار علامه شهيد استاد مرتضي مطهري
پایبندی به مبانی اسلام
ابوريحان به مبانى اسلامى سخت معتقد و پابند بوده است. در نوشتههاى خود عموماً مانند يك مؤمن واقعى از دين مقدس اسلام ياد مىكند و به تناسب، آيات كريمه قرآن را مىآورد. او مخصوصاً احساسات ضد شعوبيگرى داشت و در برخى نوشتههاى خود سخت از شعوبيگرى اظهار تنفر مىنمايد . ابوريحان به احتمال زياد شيعه بوده است. (1)
هر کسی ابوریحان را نمی شناسد
حاج شيخ عباس قمى، مثلًا مجلسى را مىشناسد آنچنان كه هست اما ابوريحان بيرونى را كه حاج شيخ عباس قمى نمىشناسد و نمىتواند هم بشناسد. در نتيجه وقتى كتاب الكُنى و الالقاب حاج شيخ عباس را مىخوانيم، به مجلسى برسيم مىبينيم چهارصفحه دربارهاش بحث كرده با القاب خيلى زياد، به ابوريحان بيرونى برسيم مىبينيم چهارسطر نوشته. اگر ما از جاى ديگر اطلاع نداشته باشيم مىگوييم اين ابوريحان بيرونى كسى نبوده، غافل از اينكه نويسنده كسى است كه مجلسى را مىشناخته و به او علاقهمند بوده و ارادت داشته است، هيچ هم دروغ نگفته، هرچه كه راجع به فضيلت او سراغ داشته نوشته، ولى ابوريحان را نمىشناخته، علاقهاى هم به او نداشته و شرح حال او را طرداً للباب نوشته است.(2)
پشتکار در تحصیل علم
مىگويند ابوريحان بيرونى در پشتكار داشتن در تحصيل علم، عجيب بوده است.
بسيار مرد دانشمندى بوده. از جمله نوابغ بشريت است و مرد بسيار مسلمان و متدينى هم هست. ابوريحان مريض بود به آن مرضى كه از دنيا رفت. در حال احتضار بود. همسايهاى داشت كه از فقها بود. وقتى ديد كه ابوريحان مريض است به عيادت او رفت. ابوريحان در بستر افتاده بود ولى هوشش بجا بود. تا چشمش به آن فقيه افتاد، يك مسئله فقهى را در باب ارث از او سؤال كرد (با اينكه ابوريحان در فقه تخصصى نداشته و در رياضيات و جامعه شناسى و فلسفه تخصص داشته و نيز منجم فوق العادهاى بوده است). مرد فقيه از او سؤال كرد كه در اين موقعيت چه وقت مسئله پرسيدن است؟! ابوريحان گفت: من مىدانم كه در حال احتضارم، ولى آيا بميرم و بدانم بهتر است يا بميرم و ندانم؟ بالاخره خواهم مرد، پس بدانم و بميرم بهتر است. (خود دانش براى انسان يك كمالى است.) آن فقيه جواب آن مسئله را داد و مىگويد: هنوز به خانه خود نرسيده بودم كه صداى گريه و ناله از منزل ابوريحان برخاست، گفتند ابوريحان وفات كرد.(3)
پرسشهاى فلسفى ابوريحان از بوعلى
اكنون كه بناست هزاره حكيم و رياضىدان نابغه اسلامى ابوريحان بيرونى برپا گردد، فرصتى است براى اينكه برخى مسائل فلسفى كه بين او و فيلسوف و نابغه ديگر اسلامى معاصرش ابوعلى سينا مورد سؤال و جواب واقع شده است تجزيه و تحليل شود و تا حد امكان سابقه آن مسائل پيش از آنكه وارد جهان اسلام گردد و تحولات و تطورات آنها در دوره اسلامى بررسى شود و به اين بهانه و از اين زاويه نگاهى به فلسفه ناشناخته اسلامى افكنده شود.
ابوريحان خود اجمالًا در الاثارالباقية از مذاكراتى كه بين او و بوعلى صورت گرفته ياد كرده است. ابوريحان آنجا كه درباره ماههاى رومى بحث مىكند به ماه ششم، ماه «آذار» مىرسد و به مناسبتى از كره آتش بحث مىكند كه طبق عقيده قدما در زير فلك قمر واقع است؛ مىگويد:
« بر خلاف آنچه قدما گفتهاند آتشى كه در زير فلك قمر واقع است نه اصيل است و نه كروى الشكل، آنچه آنها آن را «كره آتش» مىنامند جز هواى داغ و ملتهب- كه در اثر برخورد با كره قمر كه به سرعت در حركت است داغ و ملتهب مىشود- نيست و به همين دليل كروىالشكل نيست، زيرا حركتهاى قسمتهاى مختلف فلك متفاوت است، هر چه به طرف قطبين نزديكتر مىشود كندتر است و در قطبين به صفر مىرسد، و هر چه به دايره معدّل النهار و محاذات خط استوا نزديكتر مىشود سريعتر مىگردد و طبعاً تأثيرش در ملتهب ساختن قسمت بيشترى از هوا فزونى مىگيرد، بنابر اين شكل آتش واقع در زير فلك قمر شبيه يك موجود هلالى شكل است كه بر «وتر» خودش بچرخد، پس كره آتش (و قهراً كره هوا نيز) بر خلاف آنچه قدما گفتهاند واقعاً كره نيست»
آنگاه مىگويد: «من اين مطلب را در جاى مناسبتر از اين كتاب بيان كردهام خصوصاً در مذاكراتى كه بين من و جوان فاضل ابوعلى حسين بن عبداللّه بن سينا جريان يافت.»
از نظر اهل تحقيق و تتبع مسائلى كه قطعى و مسلّم است ميان ابوريحان و بوعلى رد وبدل شده هجده مسأله است و در همه آنها سؤالات از طرف ابوريحان طرح شده و بوعلى بدانها پاسخ گفته است (4)
مقام فلسفى ابوريحان
از ابوريحان اثر فلسفى قابل توجهى كه بدان وسيله بتوان به مقام فلسفىاش پى برد باقى نمانده است. ابوريحان خود فهرست تأليفاتش را داده است، در آنها اثر فلسفى قابل توجهى ديده نمىشود و آنچه هم بوده ناياب است و از دست رفته است. بعلاوه ظاهراً ابوريحان برخلاف بوعلى حوزهاى نداشته و شاگردانى تربيت نكرده است تا از راه شاگردان بتوان اطلاعاتى در اين زمينه كسب كرد. آنچه از ابوريحان در زمينههاى فلسفى باقى مانده اشاراتى است كه در ضمن كتبش مانند الاثار الباقيه و تحقيق ماللهند به مسائل فلسفى و آراء فلاسفه كرده است و ديگر، سؤالاتى است كه از بوعلى درباره برخى مسائل كرده و پاسخ آنها را خواسته است.
نداشتن هيچ اثر فلسفى سبب شده كه برخى اساساً او را فيلسوف ندانند و دخالت او را در مسائل فلسفى بيجا و ناروا تلقى كنند. شهرزورى در كنز الحكمه و بيهقى در تتمه صوان الحكمه صريحاً مىگويند: «او در مسائل فلسفى وارد نبوده و نمىبايست در اين مسائل دخالت مىكرد»
ولى در عصر ما گروهى به نقطه مقابل فكر مىكنند. اينها ابوريحان را فيلسوفى مىدانند كه از معاصران خود پيشرفتهتر بوده است، زيرا ديگران پابند فلسفه ارسطويى بودهاند اما فلسفه ارسطويى ابوريحان را قانع نمىكرده است و به همين دليل در مقام ايراد و اعتراض بر ارسطو كه احدى جرأت و شهامت آن را نداشته است بر آمده است.گرچه نظر امثال شهرزورى نوعى جفاكارى است ولى ادعاى اينكه ابوريحان از فيلسوفان عصر خويش پيشرفتهتر بوده و جلوتر گام برمىداشته است نوعى گزافهگويى و سطحى نگرى است. صرف اينكه كسى در برابر ارسطو كه فلسفهاش حاكم بر آن عصر بوده چهره «معترض» به خود بگيرد، دليل پيشرفتهتر بودن نمىشود، بايد ديد اعتراضات در چه سطح است؟ آيا واقعاً بنيادى است و با مقياسهاى عالىترى كه بعداً در فلسفه پيدا شده است منطبق تر است؟ و يا در همان سطح و احياناً پايينتر است؟ اعتراضات ابوريحان غالباً بر اساس همان اصولى است كه ديگران هم قبول داشتهاند، و پاسخهاى بوعلى نيز بر همان اصول است و غالباً از نظر آن اصول كافى و قانع كننده است.اعتراض به ارسطو منحصر به ابوريحان نيست (5)
ابوريحان يا بوعلى؟
بوعلى در گذشته از ابوريحان شناختهتر بود، به طورى كه به صورت يك «غول فكرى» و يك شخصيت افسانهاى در ميان ما در آمده بود. ولى ابوريحان تدريجا شناخته مىشود. در اين كار، شرق شناسان پيشقدم بودهاند. برخى از شرق شناسان ابوريحان را بزرگترين شخصيت علمى جهان اسلام و لااقل بزرگترين شخصيت علمى عصر خودش مىدانند و او را بر بوعلى مقدم مىشمارند.
مقايسه ميان اين دو شخصيت بزرگ كار آسانى و بلكه كار صحيحى نيست زيرا اين دو شخصيت در يك ميدان مركب نراندهاند، رشته تخصصى هر يك با ديگرى متفاوت است.
در مقايسه ابوريحان و بوعلى همان را بايد گفت كه امير المؤمنين على (عليه السلام) در پاسخ كسانى كه نظر ايشان را درباره شعراى جاهليت خواستند اظهار داشتند. ايشان در پاسخ آن افراد گفتند: « اين قوم در يك ميدان اسب نراندهاند، هر كدام در نوعى از شعر تخصص دارند.» بعلاوه، مقايسه ميان اينچنين دو شخصيت، موقوف به اين است كه مقايسه كننده هم ابوريحان را به درستى بشناسد و هم بوعلى را. من گمان نمىكنم چنين شخصى وجود داشته باشد. در گذشته نيز شايد افراد معدودى نظير خواجه نصير الدين طوسى بودهاند كه واقعاً مىتوانستهاند هم ابوريحان را به درستى بشناسند و هم بو على را، هم به افكار و انديشههاى ابوريحان احاطه يابند و هم به انديشههاى بوعلى؛ اما اينكه آنها عملًا روى هر دو نفر كار كردهاند يا نه، محل ترديد است. كسانى كه امروز مقايسه مىكنند، يا ابوريحان را نمىشناسند و يا بوعلى را و يا هيچكدام را.
غالباً مىپندارند كه اگر ابوريحان ناشناخته است بوعلى كه اين همه بر سر زبانها بوده و كنگرهها برايش تشكيل دادهاند ديگر نقطه ناشناخته ندارد، در صورتى كه بوعلى نيز ناشناخته است. اين بنده كه يك كار عمدهاش تحقيق در منطق و فلسفه بوعلى است، مجهولاتى در منطق و فلسفه بوعلى دارد، اگر كسى را بيابد كه واقعاً منطق و فلسفه بوعلى را مىشناسد حاضر است با نهايت فروتنى از محضرش بهرهمند گردد.
تفاوت هاي بوعلي و ابو ريحان
تخصص بوعلى در منطق و حكمت الهى و حكمت طبيعى و طب است، در ساير علوم زمان خويش نيز از ادبيات و فقه و نجوم و موسيقى و غيره وارد بوده و احياناً در بعضى، مانند لغت عرب، شايد متخصص بوده است. اما تخصص ابوريحان در رياضيات و نجوم و تاريخ و جغرافيا و شناخت اديان و عقايد ملل است؛ بعلاوه چند زبان مىدانسته كه بوعلى نمىدانسته است، و به ساير علوم زمان خويش نيز وارد بوده است.
تفاوت ديگر اينكه ابوريحان از بوعلى موفقتر بوده است؛ اولًا عمرش به حدود هشتاد سال رسيده و ثانياً از يك زندگى آرام و بىدغدغه و به اصطلاح «طلبگى» برخوردار بوده، شواغل و موانع نداشته است. مىگويند در همه ايام سال فقط دو روز تعطيل داشته و باقى همه مشغول تحقيق بوده است. اما بوعلى برعكس او بوده است؛ اولًا در سن 54 سالگى و حداكثر در 64 سالگى درگذشته است، ثانياً زندگى پرماجرا و مشغلهاى داشته است. متأسفانه بسيارى از اوقاتش صرف سياست و وزارت شد. خود از مشاغل زياد و نداشتن وقت شكايت مىكند. ابو عبيد جوزجانى، شاگرد معروف بوعلى، كه شرح زندگى بوعلى را نقل كرده است، مىگويد: «بوعلى در هنگام تأليف شفا، نظر به اينكه روزها هيچ وقت نداشت، فقط شبها ما به حضورش مىرفتيم و او به اين كار مىپرداخت» (6)
وفات ابوريحان
ابوريحان بيروني دانشمند بزرگ و رياضيدان كم نظير مسلمان قرن چهارم و پنجم هجري، در آخر عمر طولاني و پر بركت خود، كه بيش از هشتاد سال بوده، پي از يك زندگي سراسر افتخار و شرافت، با به جاي گذاشتن كتابهاي علمي كم نظير، در «غزنه» بعد از سال 442 هجري، زندگي را بدرود گفته است.
منبع:
1 - مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى ، ج14 ص 479
2 - مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى ، ج15 ص 124
3 - مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى ، ج21 ص 269
4 - مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى ، ج13 ص 75
5 - مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى ، ج13 ص 81
6 - مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى ، ج13 ص 84