ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : پنجشنبه 4 مرداد 1403
پنجشنبه 4 مرداد 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : يکشنبه 21 خرداد 1391     |     کد : 37887

هنرمند طبيب روح مردم است

غريبه نيست... خيلي خوب او را مي‌شناسيد و به اندازه تمام روزهاي گذشته از كارهايش خاطره داريد. فرقي نمي‌كند متعلق به چه نسلي باشيد، چون او براي چندين نسل آشناست.

جام جم آنلاين: غريبه نيست... خيلي خوب او را مي‌شناسيد و به اندازه تمام روزهاي گذشته از كارهايش خاطره داريد. فرقي نمي‌كند متعلق به چه نسلي باشيد، چون او براي چندين نسل آشناست.
از نسل علاقه‌مندان به دايي‌جان ناپلئون گرفته تا پدرسالار و ناصرالدين‌شاه آكتور سينما، اما مهم‌ترين و ماندگارترين نقش اين هنرمند قديمي و كهنه کار ‌ اسدالله دركار پدرسالار و شعبان بي‌مخ در سريال هزاردستان است. محمدعلي كشاورز اين روزها نزديك به يك‌سال است که در خانه‌اش تحت مراقبت است.

او آنقدر ضعيف شده كه حالا حتي بسختي مي‌تواند حرفي بزند يا درددلي كند،‌ اما با اين حال خيلي از ياران قديمي به ملاقاتش مي‌آيند تا با هم بخشي از خاطرات مشتركشان را ورق بزنند. به هر حال سينما و تلويزيون ايران مديون هنرمنداني مانند كشاورز است.

محمدعلي كشاورز، سخت مريض است و مدت‌هاست پرستار او يعني سعيد آقا از اين بازيگر پيشكسوت نگهداري مي‌كند و تنها فرزند او يعني نلي كشاورز نيز در خارج از ايران زندگي مي‌كند و كمتر فرصت دارد​ به پدر سري بزند. به هر حال شايد حالا نوبت ماست كه وظيفه خود را نسبت به اين هنرمند پيشكسوت ادا كنيم.

وقتي از محمدعلي كشاورز مي‌پرسم آيا هنوز نقش‌هاي گذشته‌تان را به خاطر داريد يا خير​ مي‌گويد: بله، هنوز نقش‌هايم را به ياد دارم، اما زيباترين نقش من نقشي است كه مردم آن را پسنديده و دوستش دارند. من هر كاري كه كرده‌ام براي مردم كشورم بوده است و دوست دارم ​ آنها از من و كارم رضايت داشته باشند.

استاد هنوز وقتي در مورد مردم حرف مي‌زند براحتي مي‌شود صداقت كلامش را در چهره‌اش ديد. مساله‌اي كه شايد حالا خيلي از بازيگران جوان ما از ياد برده‌اند و شهرت تنها دغدغه‌ آنها شده است.

عكس‌هايي به رنگ خاطره

خانه محمدعلي كشاورز، خانه عجيب و البته زيبايي است. عجيب است چون خيلي از وسايل قديمي در آن وجود دارد، از صندوقچه گرفته تا گلدان‌هاي شمعداني كنار حياط خلوت. اما نكته قابل توجه تعداد عكس‌هاي قديمي است. عكس‌هايي كه شايد متعلق به 100 سال پيش است. وقتي از استاد مي‌خواهم درباره بعضي از عكس‌ها برايم توضيح دهد به آرامي مي‌گويد: عكس‌هايي كه در اطراف خانه مي‌بينيد بيشتر متعلق به پدر و مادرم است، من هنوز هم با آنها زندگي مي‌كنم و تمام خاطراتي كه والدينم برايم به جا گذاشتند را به ياد دارم. از شاهنامه‌خواني مادرم گرفته تا جلسات مهمي كه پدرم با اهالي روستا در خانه‌مان داشت و همين‌طور خواهر و برادرهايم كه روزگار خوشي را در كنار هم سپري كرديم.

شايد برايتان جالب باشد كه محمدعلي كشاورز در خانواده‌اي بزرگ شده كه نه‌تنها با هنر بيگانه نبودند، بلكه او را نيز تشويق مي‌كردند كه قدم در اين راه بگذارد و عشق محمدعلي به دنياي هنر آنقدر زياد بود كه حتي وقتي در رشته پزشكي پذيرفته شد، پس از يك سال از اين رشته انصراف داد و به هنر تئاتر پيوست و زندگي واقعي و البته عاشقانه اين هنرمند قديمي از همان جا شكل گرفت.

وقتي از او مي‌خواهم از دوران كودكي‌اش بيشتر برايمان بگويد توضيح مي‌دهد: من در يك خانه روستايي بزرگ شدم و امرار معاش ما از طريق كشاورزي و دامداري صورت مي‌گرفت.

زندگي نسبتا مرفهي داشتيم. پدرم به اصطلاح بزرگ روستايمان بود و اگر اختلافاتي ايجاد مي‌شد افرادي مانند زن و شوهرها و همين‌طور رعيت‌ها نزد پدرم مي‌‌آمدند تا ايشان بين آنها قضاوت و مشكلشان را حل و فصل كند. به هر حال دوران شيريني بود كه به چشم برهم زدني گذشت.

كشاورز: دوست دارم پيش از اين كه اتفاقي برايم بيفتد، به مخاطبانم و بخصوص جواناني كه مي‌خواهند قدم به عرصه بازيگري بگذارند​ بگويم سعي كنند گاهي با خود خلوت كنند و رفتار خود را مورد بازبيني قرار دهند
محمدعلي كشاورز درباره وضعيت امروز سينما و تلويزيون مي‌گويد: ​ در حال حاضر اكثر هنرمنداني كه وارد اين عرصه‌ها مي‌شوند تنها به خاطر سوداي شهرت يا اين كه از چشم‌هاي سبز و آبي برخوردارند به اين كار كشيده مي‌شوند و اصلا قداست هنر مخصوصا هنر تئاتر را نمي‌دانند. هنر و هنرمند بايد قدر و منزلت خود را بشناسد چون ما طبيب روح مردم هستيم و در برابر آنها مسووليم، اما متاسفانه اين روزها نه سينمايي باقي مانده و نه تئاتري. استاد هر شب با خواندن كتاب و مجلات مختلف وقت خود را پر مي‌كند. وي در اين باره مي‌گويد: كتاب تنها دوستي است كه تحت هيچ شرايطي مرا رها نكرده و هميشه با من سخن مي‌گويد.

كشاورز مي‌گويد: دوست دارم پيش از اين كه اتفاقي برايم بيفتد، به مخاطبانم و بخصوص جواناني كه مي‌خواهند قدم به عرصه بازيگري بگذارند، بگويم سعي كنند گاهي با خود خلوت كنند و رفتار خود را مورد بازبيني قرار دهند. سال‌ها پيش تئاتري بازي مي‌كردم به اسم بختك كه با اين جمله شروع مي‌شد «كابوس وحشتناكي است به محاكمه خود نشستن كه از بار گناه كاستن». واقعا كار وحشتناكي است. نمي‌دانم شايد در شهر ني‌سواران بايد سوار ني ‌شد. اگرچه اين هم درست نيست.

اگر امنيت شغلي براي جوانان ما وجود داشته باشد، مجبور نمي‌شوند تن به كارهايي بدهند كه دوست ندارند. البته اعتقادي به كمك به هنرمندان ندارم، چون هنرمند گدا نيست. به هر حال دوست دارم فرزندانم با چشمان باز و نه از روي هوا و هوس پا به صحنه مقدس هنر بگذارند.

جاي خالي علي حاتمي

به هر حال سخت است كه باور كني محمد ابراهيم​ فيلم «مادر» حالا مدت‌هاست حتي نمي‌تواند مثل گذشته راه برود و در خانه‌اش بستري است. سعيد‌آقا، پرستار محمدعلي كشاورز​درباره اين موضوع كه تا به حال چه افرادي براي عيادت از ايشان به منزلشان آمده‌اند مي‌گويد: افراد زيادي آمده‌اند از خود آقاي ضرغامي گرفته تا دوستان قديمي‌شان مانند اسماعيل شنگله، داوود رشيدي، علي‌ نصيريان و... خوشبختانه استاد كشاورز خيلي تنها نيستند و با گپ زدن با دوستان قديمي‌شان روحيه خود را حفظ مي‌كنند.

محمدعلي كشاورز، از جمله هنرمنداني است كه خاطره بزرگي براي همه ما به واسطه آثارش به جاي گذاشته است. بخصوص بازي‌هاي ماندگارش در كارهاي علي حاتمي از فيلم مادر گرفته تا كمال‌الملك.

علي حاتمي هم يكي از ياران قديمي كشاورز است. آنها در دوران دانشگاه با يكديگر آشنا شدند و از همان‌جا همكاري‌شان با يكديگر شكل گرفت؛ ​ به هر حال آنها توانستند در كنار هم آثار منحصر به فردي خلق كنند كه مربوط به دوران خاصي نيست، بلكه در همه دوران‌ها و نسل‌ها مي‌شود آثار آنها را ديد و لذت برد. اما امروز جاي حاتمي در خانه كشاورز بسيار خالي است. شايد اگر حاتمي زنده بود، اين دو يار قديمي بيشتر مي‌توانستند با يكديگر كار كنند و خاطره بسازند.

در آخر وقتي از استاد مي‌پرسم امروز بازيگر براي شما چه تعريفي دارد، مي‌گويد: بازيگر بايد ديد عميق آدم‌هاي مختلفي كه در اطرافش هستند را بخوبي درك كند تا بتواند تماشاگر را راضي نگه دارد. بايد با نقش زندگي كند و ديد وسيعي داشته باشد. بايد نقش را در وجود خود حلول داد تا به نتيجه رسيد.

زمان آن رسيده كه از استاد خداحافظي كنم. به قول خودش او را با تمام گنجينه‌ها و خاطراتي كه در سينه دارد، تنها مي‌گذاريم. شايد فردا آغازي دوباره براي اين هنرمند پيشكسوت باشد. آغازي كه كمتر تلخي فراموشي در آن وجود دارد.

محبوبه رياستي / جام جم


نوشته شده در   يکشنبه 21 خرداد 1391  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode