خبرگزاری مهر- علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی در توصیف استاد خود علامه طباطبایی میگوید: علاّمۀ طباطبائی در هر سه موضوع عقل و قلب و شرع در درجۀ کمال، بلکه در میان اقران حائز درجۀ اوّل بود.
به روایت علامه طهرانی، علامه طباطبایی از جهت کمال قوّۀ عقلیّه و حکمت نظریّه در جهان اسلام بینظیر بود. و از جهت کمال قوّۀ عملیّه و حکمت عملیّه، و سیر باطنی در مدارج و معارج عوالم غیب و ملکوت و وصول به درجات مقرّبین و صدّیقین؛ دو لببسته و خاموش ایشان که کتمان سرّ را از أعظم فرائض میدانست به ما اجازه نمیدهد که حتّی بعد از زمان حیات ایشان بیش از این در این مرحله کشف پرده کنیم.
و از جهت شرع، خود یک فقیه متشرّع بود که در رعایت سنن و آداب بتمام معنی الکلمه بذل توجّه داشت.
علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی در کتاب "مهر تابان" (یادنامه علامه طباطبایی) در ادامه شرح احوال علامه طباطبایی قدس سره، بحثی کلی پیرامون عقل و قلب و شرع مطرح نموده و چنین آورده است: هر فرد از افراد بشر در خود دو کانون از ادراک و فهم را مییابد؛ یکی را عقل و دیگری را قلب و وجدان گویند.
بحث کلّی پیرامون عقل و قلب و شرع
هر فرد از افراد بشر در خود دو کانون از ادراک و فهم را مییابد؛ یکی را عقل و دیگری را قلب و وجدان گویند.
با قوّۀ عاقله، انسان پی به مصالح و مفاسد خویش برده و تمیز بین محبوب و مکروه، و حقّ و باطل میدهد، و با قلب و وجدان که آنرا نیز میتوان سرشت و فطرت و یا احساس نهانی و ادراک سرّی گفت، راهی برای ارتباط خویش با جهان هستی و علّت پیدایش او و عالم، و تجاذبی بین او و مبدأ المبادی و غایةالغایات مییابد.
و البتّه این دو عامل مهمّ ادراک هر دو در انسان موجود بوده و هر یک مأموریّت خود را در افق ادراک و فهمی خاصّ دنبال میکند؛ و هر یک مستغنی از دیگری نبوده، و با فقدان هر یک، عالمی از مدرکات بروی انسان بسته میگردد.
آیات و روایات وارده دربارۀ لزوم پیروی از قوّۀ عاقله
ایشان سپس لزوم قوّۀ عاقله و همچنین لزوم قلب و وجدان، و عدم استغناء انسان از آنها را در آیات و روایات مورد بررسی قرار داده و پس از ذکر چند نمونه از آیات و روایات این باب افزوده است:
پس، از مجموعۀ آنچه ذکر شد، استفاده شد که هر دو کانون از ادراک در انسان موجود، و هر دو لازم است؛ هم کانون تفکّر عقلی و هم کانون احساس و عواطف و شهود قلبی و وجدانی.
شهود قلبی موجب ایمان و ربط انسان از حقیقت و واقعیّت خودش به ذات باری تعالی شأنه میباشد و بدون آن، هزار گونه تفکّرات عقلیّه و فلسفیّه و ذهنیّه، او را خاضع و خاشع نمینماید؛ و پس از یک سلسله استدلالهای صحیح بر اساس برهان صحیح و قیاسات صحیحه، باز تزلزل روحی و وجدانی موجود، و هرگز از سرای انسان رخت بر نمیبندد، و او را بعالم آرامش و اطمینان و سکینه نمیرساند.
تفکّر عقلی موجب تعادل و توازن عواطف و احساسات باطنی میشود، و جلوی گرایشهای متخیّلانه و واهمههای واهیه را میگیرد؛ و آن شهود و وجدان را در مسیر صحیح جاری میسازد.
اگر تفکّر عقلی نباشد آن شهود از مجرای صحیح منحرف میگردد؛ و ایمان به موهومات و متخیّلات میآورد، و در اثر مواجهه با مختصر چیزی که قلب را جذب کند، مجذوب میشود؛ و پیوسته بدان مبتلا و دچار میگردد.
و از آنچه ذکر شد میتوان نزاع بین عقل و عشق و تقدّم هر یک را بر دیگری به خوبی دریافت؛ که اصل این نزاع بیمورد است، وظیفۀ عشق و وظیفۀ عقل دو وظیفۀ جداگانه و متمایز، و هر یک در صفّ خاصّ و مجرای بخصوصی قرار دارند، و در دو موطن و دو محلّ از ادراک متمکّن هستند؛ و هر دو لازم است، و اعمال هر یک را در صورت ضایع گذاشتن و مُهمل نهادن دیگری غلط است.
شرع نیز هر دو موضوع را تقویت میکند، و به مَدَد هر کدام که ضعیف گردد میرود؛ چون عقل و قلب و شرع هر سه از یک حقیقت و واقعیّت حکایت میکنند؛ و سه ترجمان برای معنی واحدی هستند.
بنابراین، محال است که حکم شرع مخالف با حکم عقل و فطرت باشد، و یا حکم عقل مخالف با حکم فطرت و یا شرع باشد، و یا حکم فطرت مخالف با حکم عقل و یا شرع بوده باشد.
این سه امر مهمّ مانند زنجیر، پیوسته یکدیگر را محافظت نموده و برای برقراری و ثبات دیگری میکوشند.
لزوم متابعت از عقل و قلب و شرع در آیات و روایات و ادعیه
علامه طهرانی با اشاره به تأکید آیات قرآن کریم و اخبار معصومین سلامُ اللهِ عَلیهم أجمعین به هر سه موضوع از تقویت عقل و تقویت قلب و لزوم متابعت شرع و اینکه در دعاها و مناجاتها تقویت هر سه را از ذات اقدس حضرت احدیّت خواستار شدهاند، بیان می کند:
أمیرالمؤمنین علیه السّلام در ضمن ادعیۀ خود در «نهج البلاغة» به درگاه خداوندی عرضه میدارد:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یُصْبِحْ بِی مَیِّتًا وَ لَا سَقِیمًا، وَ لَا مَضْرُوبًا عَلَی عُرُوقِی بِسُوٓءٍ، وَ لَا مَأْخُوذًا بِأَسْوَإِ عَمَلِی، وَ لَا مَقْطُوعًا دَابِرِی، وَ لَا مُرْتَدًّا عَنْ دِینِی، وَ لَا مُنْکِرًا لِرَبِّی، وَ لَا مُسْتَوْحِشًا مِنْ إیمَانِی، وَ لَا مُلْتَبِسًا عَقْلِی، وَ لَا مُعَذَّبًا بِعَذَابِ الامَمِ مِنْ قَبْلِی.
علاّمۀ طباطبائی هم استاد در عقل بود و هم در قلب و هم در شرع
مولف پس از ذکر مقدمات بحث در خصوص علامه طباطبایی بیان می دارد:
استاد ما علاّمۀ طباطبائی قدَّس اللهُ سرَّه در هر سه موضوع در درجۀ کمال، بلکه در میان اقران حائز درجۀ اوّل بودند:
امّا از جهت کمال قوّۀ عقلیّه و حکمت نظریّه، متّفقٌ علیه بین دوست و دشمن؛ و همانطور که گفته شد در جهان اسلام بینظیر بودند.
و امّا از جهت کمال قوّۀ عملیّه و حکمت عملیّه، و سیر باطنی در مدارج و معارج عوالم غیب و ملکوت و وصول به درجات مقرّبین و صدّیقین؛ دو لببسته و خاموش ایشان که کتمان سرّ را از أعظم فرائض میدانستند بما اجازه نمیدهد که حتّی بعد از زمان حیات ایشان بیش از این در این مرحله کشف پرده کنیم.
الاّ آنکه ـ همانطور که ذکر شد ـ اجمالاً میگوئیم: علاّمه در دنیا غائب بود؛ غائب آمد و غائب رفت. وَ سَلَـٰمٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا.
و امّا از جهت شرع، خود یک فقیه متشرّع بودند که در رعایت سنن و آداب بتمام معنی الکلمه بذل توجّه داشتند؛ و حتّی از بجا آوردن کوچکترین مستحبّات دریغ نمینمودند. و به آورندگان شرع مبین بدیدۀ تعظیم و تجلیل و تبجیل مینگریستند.
و نسبت به بعضی از صوفیّه که به شرع مقدّس آنطور که باید و شاید اهمّیّت نمیدهند معترض، و از آنان انتقاد مینمودند؛ و روش آنان را مقرون به خطا، و غیر مُصیب به سر منزل مقصود میدانستند.
و این جملۀ «رسالۀ منسوب به بحر العلوم» آنجا که میگوید:
و امّا استاد عامّ شناخته نمیشود مگر به مصاحبت او در خلاء و ملاء و معاشرت باطنیّه و تمامیّت ایمان جَوارح و نفس او. و زینهار به ظهور خوارق عادات، و بیان دقایق نکات، و اظهار خَفایای آفاقیّه و خَبایای انفسیّه، و تبدّل بعضی از حالات خود، بمتابعت او فریفته نباید شد؛ چه اشراف بر خَواطر و اطّلاع بر دقایق و عبور بر نار و ماء و طیّ زمین و هَواء و استحضار از آینده و امثال اینها، در مرتبۀ مکاشفۀ روحیّه حاصل میشود؛ و از این مرحله تا سرمنزل مقصود راه بینهایت است، و بسی منازل و مراحل است؛ و بسی راهروان، این مرحله را طیّ کرده، و از آن پس از راه افتاده، به وادی دزدان و ابالسه داخل گشته؛ و از این راه بسی کفّار را اقتدار بر بسیاری از امور حاصل.
بسیار مورد پسند و تحسین ایشان بود، و کراراً بر روی آن تکیه مینمود. و برای شاگردان خود توضیح و شرح میداده و علّت عدم وصول بواقع را بدون رعایت شرع مطهّر بیان میداشت.