سيد محمد مهدي ميرباقري
دو راه براي قرب به خداي متعال وجود دارد، يك راه كه راه مرسوم ميباشد، اين است كه انسان به اندازه همّتي كه دارد نتيجه ميگيرد، در اين بين اگر كفران كرد، از هدايتهايي كه شامل حالش شده، محروم ميشود؛ لذا بعد از وارد شدن به ميدان مجاهدة باطني، ميزان شكر و كفر انسان، در امر هدايتش تأثير دارد، ولي بعد از همة اين زحمات، يكي از مهمترين چيزهايي كه در موفقيت انسان تأثيرگذار است، ابتلائات الهي است كه، متناسب با موقعيت عبد، براي رشد معنوي او فراهم ميگردد؛ يعني براي رشد انسان همة رياضتها مفيدند، ولي هيچكدام به اندازة ابتلائات الهي، مؤثر نيستند. به عبارت ديگر ابتلائات الهي بهترين نردبان سير و سلوك است.
بين ابتلائات و رياضتها تفاوتهايي وجود دارد؛ از جمله بعضي از آفتهايي كه رياضتها را تهديد ميكنند، مثل عجب و خروج از حدّ تقصير در بندگي و تكبر بر بندگان خدا، در ابتلائات الهي نيستند؛ البته بايد انسان در مجاهدههاي باطني تلاش داشته، مواظب مفاسد آن باشد و خود را در آخر كار گنهكار دانسته، واقعاً تقصير خود را در بندگي ببيند؛ لذا خوب است براي در امان ماندن از عجب، عبادات و مراقبههاي اولياي خدا و اصحاب ائمه(ع) را با عبادات خود مقايسه كند ـ حالا عبادات معصومين(ع) به جاي خود ـ با اين مقايسهها و محاسبهها بدهكاري انسان معلوم شده، تلاشهاي او در مقابل عنايتها و نعمتهاي الهي خيلي ناچيز جلوه ميكند. مخصوصاً اگر توجه پيدا كند كه، اين تلاشها با توفيق خداي متعال بوده و بدون دستگيري خداوند، انسان موفق به هيچ كار خيري نميشود:
ما أصابك من حسنةٍ فمن الله.
1. آثار و فوايد ابتلائات الهي
به هر حال آفتهايي در رياضتها بر خلاف ابتلائات الهي وجود دارد زيرا با بيماري، فقر و يا در جايي كه لازم باشد آبرو دادن، انسان دچار عجب و تكبر نميشود؛ بلكه بالعكس حالت انكسار و شكستگي در درگاه الهي كه از ارزشمندترين سرمايههاي انسان است ـ به وجود ميآيد، حتي يكي از بركات پيري، همين انكسار است، زيرا همة قوا معكوس ميشوند:
و من نعمـّره ننكّسه في الخلق أفلا يعقلون.2
نشاط، حافظه، سلامت جسم و ... كاهش مييابد و مقدمات انكسار درست ميشود. يكي از بزرگان ميفرمودند: «خدمت آقاي فلسفي (واعظ معروف) بوديم، ايشان فرمودند: خداوند همه چيز را در پيري ميگيرد، الاّ سرفه، به آقاي فلسفي گفتم: ولي به انسان در پيري حالت انكسار ميدهد، ايشان خيلي اين حرف را پسنديدند». پيري غرورهاي جواني انسان را كه، احساس ميكرد، همه عالم را ميتواند، فتح كند، از انسان ميگيرد و حالت بدهكاري به وجود ميآورد، اين براي رفتن سرماية خوبي است.
ابتلائات الهي متناسب با گرفتاري مؤمن است. يعني كسي كه بايد بيمار شود خداي متعال بيمار و كسي كه بايد فقير شود، فقيرش ميكند.
انسان گاهي اوقات در محاسبههاي خلوت خويش فكر ميكند همة استانداردها را داراست؛ مثلاً عجب ندارد، تعلق به دنيا در او نيست و ... يا اگر ميفهمد، نميتواند درمان بلاي الهي هم عيوب را نشان داده، هم آنها را رفع ميكند. خدا رحمت كند استاد ما را ميفرمودند: «دوستي داشتيم، قبول ميكرد محبت دنيا دارد و اين چيز بدي است، اما ميگفت: نميتوانم از دنيا دست بكشم! اما بعد از مرگ جوانش، همة علاقههايش از بين رفت لذا ميگفت: از دنيا سير شدم».
امام سجّاد(ع) ميفرمايند: «خدايا، نميدانم بايد تو را در مقابل سلامتي بيشتر شكر كنم يا در مقابل بيماري». چون مؤمن در سلامتي توفيق عبادت دارد و از آن بهرهمند ميشود، ولي در بيماري خداوند عبادتهايي برايش مينويسد كه اصلاً فكرش را نكرده بود.
نكتة ديگر اينكه خداي متعال با اين بلاها نه تنها خطاها را تدارك ميكند بلكه؛ آنها را تبديل به حسنات ميكند.
2. انواع بلاها متناسب با ظرفيتهاي مختلف
بلاها گاهي كفارهاند، كه معمولاً در افراد معمولي اينطور است. در روايات دارد كه، پاي يكي از اصحاب، در هنگام ورود پيامبر(ص)، به چهارچوب در برخورد و به زمين افتاد، حضرت آية « ما أصابكم من مصيبةٍ فبما كسبت أيديكم» را تلاوت كردند، طرف سؤال كرد: مگر چكار كرده بودم؟! حضرت فرمودند: چرا بسمالله نگفتي و با حالت غفلت از خدا وارد شدي؟
در خواصّ اولياي خدا، بلاها فقط ترفيع درجه است، مثل بلايي كه براي سيّدالشّهدا(ع) پيش آمد. البته اين بلاها براي مؤمن رحمت و ابزار سير و سلوك است، ولي براي كافر تماماً عقوبت است.
ظرفيت بلاها نيز متفاوت است، بعضي فقط صاحب بلا را نجات ميدهد و بعضي، براي صاحب بلا ضيافت است و عامل نجات براي ديگران، بعضي نيز ظرفيت تهذيب تاريخي دارند. در كتاب شريف كافي نقل شده: «گاهي صبر مؤمن عامل نجات يك قوم ميشود، مثل تحمّل يوسف(ع) در مقابل آن بلاي بزرگ كه، نتيجه آن، نجات يك قوم از گرسنگي و مرگ و بتپرستي شد».3 زماني كه حضرت در چاه بود جبرئيل آمد و گفت: اينجا چه ميكني؟! فرمود: برادران مرا انداختهاند. جبرئيل گفت: ميخواهي نجاتت دهم؟ يوسف فرمود: تا خدا چه بخواهد. بعد هم ميتوانست به مردم بگويد: من برده نيستم، پيغمبر زادهام، مضاف بر اينكه، جاي يعقوب را ميدانست و ميتوانست برود، ولي تحمل كرد.
همينطور صبر مبلغان دين در بلاها، در ترك معصيت و در انجام طاعات، هم عامل رشد خودشان و هم عامل نجات يك ملت است، يعني انسان با صبر، مجراي عنايت حضرت حق ميشود.
مهمترين وسيله سلوك، بلاي اولياي خدا، مخصوصاً اعظم بلاها و ابتلائات؛ يعني ماجراي سيّدالشّهدا(ع) است، كه در حقيقت ابتلاي رسولالله(ص) ميباشد. اين ابتلا، اعظم وسايل سلوك به سمت خداي متعال و محور تهذيب همة جوامع و همة تاريخ است، حتي انبياي اولوالعزم از اين ابتلا بهرهمند شده، رشد كردند. سير و سلوك با بلاي اولياي الهي سريعالوصولتر و داراي منازل، مراحل و شرايط ديگري است.
در روايتي ذيل آيه « و فديناه بذبحٍ عظيمٍ»4 آمده است؛ ابراهيم(ع) پس از آنكه فرزند خود اسماعيل را براي قرباني برد و آن امتحان عظيم الهي را با موفقيت از سر گذرانيد، و خداي متعال فرمود: « قد صدّقت الرؤيا»5 عرضه داشت: من دوست داشتم فرزندم را در راه تو قرباني كنم تا به ثواب اعظم مصائب برسم، گويا سؤال حضرت اين است كه، كجاي كار را كم گذاشتهام كه اين توفيق از من سلب شد؟ خداي متعال فرمود: ابراهيم! خودت را بيشتر دوست داري يا پيامبر آخرالزمان را؟ حضرت فرمود: پيامبر آخرالزمان را. فرمود: فرزند پيامبر آخرالزمان را، يعني سيّدالشّهدا(ع). بعد خداي متعال روضة سيّدالشّهدا(ع) را اينطور خواند كه، ابراهيم كداميك از اين دو سنگينتر است اينكه، به امر ما فرزندت را در مني قرباني كني يا اينكه، فرزند پيامبر آخرالزمان را، انسانهايي كه مدّعي هستند امت آن پيامبرند، بين دو نهر آب مثل گوسفند سر ببرند؟!!6 گويا ميفرمايند: شما ظرف اعظم مصائب نبوده، تحمل آن را نداريد، اعظم مصائب از آن اعظم انسانها، يعني رسول خاتم(ص) است، آن هم نه قرباني كردن اسماعيل به صورت محترمانه، بلكه اعظم مصائب، مصيبت سيّدالشّهدا(ع) است، به دست امتي كه هر چه دارند، به بركت رسول خاتم(ص) است، آن هم تحت عنوان تبعيت از او و فرمان خدا، فرزندش را محكوم به ارتداد كرده، مثل يك گوسفند با افتخار سر از بدنش جدا ميكنند. بعد گويا ميفرمايند: ابراهيم، اگر ميخواهي به ثواب اعظم مصائب دست يابي، بايد مصيبت سيّدالشّهدا(ع) را درك كني.
با توجه به اين دو محبتي كه ابراهيم(ع) نسبت به رسول اكرم(ص) و سيّدالشّهدا(ع) داشتند، زمينة درك مصيبت سيّدالشّهدا(ع) فراهم شد، به خصوص كه آدم مبتلا، زودتر و بهتر ابتلا و مصيبت ديگران را ميفهمد، لذا شايد امتحان قرباني كردن اسماعيل، مقدمه درك مصيبت سيّدالشّهدا(ع) بود.
3. بلاي امام حسين(ع) محور تهذيب تاريخ
واقعاً عاشورا هنوز براي ما در پردة ابهام است. در زيارت ناحيه مقدسه، حضرت امام زمان(ع) ميفرمايد:
اگر زمانه مرا به تأخير انداخت و مقدّرات از ياريات بازم داشت و نتوانستم در ركاب تو با دشمنانت بجنگم، ولي از صبح تا شب برايت گريه ميكنم و به جاي اشك خون ميگريم7.
يا در زيارت عاشورا ميخوانيم:
اي اباعبدالله، حقيقتاً اين اندوه و مصيبت از ناحية تو بر ما و بر همة اهل اسلام و آسمانها بر همة اهل آسمانها سنگين و بزرگ است.
حتّي، در بارگاه قدس كه جاي ملال نيست
سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است.
ماجراي سيّدالشّهدا(ع) جزو اسرار عالم است كه چطور در دورة غربت اسلام و در شرايطي كه جبهة مقابل، احساس پيروزي مطلق ميكرد و در كنار سر سيّدالشّهدا(ع)
لعبت هاشم بالملك فلا
خبرٌ جاء و لاوحيٌ نزل8
ميگفت، اين وتر موتور تنها شده، كار را تمام كرد و يك تاريخ را نجات داد، به سخن ديگر، جبهه باطل با يك نقشة عظيم آمده بود تا به اسلام تير خلاص بزند ولي نبيّ اكرم براي چنين روزي، سيّدالشّهدا(ع) را تربيت كردند يعني؛ در مقابل اعظم مكائد شيطان، اعظم عبادات اتفاق افتاد، به طوري كه، از خود ابليس گرفته، كه طب بعضي از نقلها در وسط صحنه، ميدانداري ميكرد تا تمام جنودش در كربلا حضور داشتند.9
ابليس يكي از دعاهاي مستجابش را براي كربلا گذاشته بود، وقتي كه حضرت در گودي قتلگاه بودند و تشنگي بر حضرت فشار ميآورد، به خدا گفت: دعاي مستجاب من اين است كه خورشيد را بر حسين، بتاباني. طوري تابيد كه نگفتني است، عطش مخصوص حضرت كه معصومين(ع) روي آن حسّاس بودهاند و خداي متعال روضهاش را براي حضرت آدم(ع) خوانده است نتيجة اين گرماست، در همان حال، جبرئيل اجازه گرفت و حائل شد، حضرت فرمودند: «كيست كه بين من و حبيبم، حائل شده، برو كنار»! لذا شيطان تمام توان خود را به كار برد كه يك نقطه ضعف از سيّدالشّهدا(ع) بگيرد و ايشان با تمام وجود ابليس را زمينگير كردند.
روز حسين(ع)، محور ايّام الله: يوم الحسين(ع) محور ايّام الله است، ايّام الله به سه روز تفسير شده است: «ظهور، رجعت و قيامت»، و امام حسين(ع) در هر سه محورند، زيرا شعار لشكريان امام زمان(ع) در روز ظهور «يا لثارات الحسين» است و اولين نفر در رجعت، اباعبدالله الحسين خواهند بود در قيامت نيز، وقتي پرچم امام حسين(ع) ميآيد معلوم ميشود، هر چه آدم به درد نخور ـ كه در جهنم خود ابليس با آنها دعوا ميكند ـ در طرف شيطان است و همة آدمهاي خوب و به درد بخور، در طرف سيّدالشّهدا(ع).
از آن طرف، هزاران ملك براي ياري حضرت آمدند اما وقتي رسيدند عاشورا تمام شده بود، لذا غبارآلود و غصهدار در كنار ضريح حضرت مشغول عزاداري هستند تا در دورة ظهور بيايند و انتقام بگيرند، پس ملائكه نيز با بلاي حضرت سالكند.
اين بلا محور تهذيب تاريخ است و همة كساني كه هدايت شدهاند سر سفرة اين بلا نشستهاند، لذا زيارت عاشورا با «السلام عليك يا أباعبدالله» شروع ميشود، يعني «پدر بندگان خدا»، زيارت عاشورا ماجراي اين ابوّت را كه در بستر عاشورا واقع شده است، بيان ميكند. چهارده معصوم(ع) را كنار بگذاريد كه آنها نيز نه نفرشان فرزندان حضرت هستند، ديگران حتّي پيامبران اولوالعزم از آن عباد الهي هستند كه ابوّتشان با سيّدالشّهدا(ع) است.
4. مبتلا شدن انسان به بلاي معصوم(ع)، راه سلوك با بلاي ايشان
سلوك به بلاي سيّدالشّهدا(ع)، يعني؛ در اين ماجرا وارد و با عاشورا سالك شدن. نه فقط بلاي سيّدالشّهدا(ع)، بلكه بلاي چهاره معصوم(ع)، از جمله امام زمان(ع) كه ايشان مبتلاترين انسانهاي عالمند، كيست كه اين را بفهمد؟! راوي ميگويد: بر امام صادق(ع) وارد شديم، وضع حضرت متغيّر بود و به شدت گريه ميكردند و ميفرمودند: غيبت تو خواب را از من گرفته است، سپس فرمودند: كتاب جفر را نگاه ميكردم به غيبت حضرت و حوادث آن رسيدم.
يكي از بزرگترين درسهاي سورة يوسف اين است كه، حضرت يعقوب(ع) با غيبت وليّ خدا چگونه برخورد كرده است، هميشه مشغول بوده در حاليكه، پيغمبر خداست و مقام عصمت دارد، بايد دائماً به خدا مشغول باشد، اگر گريه بر يوسف سلوكآور نبود، گريه نميكرد؛ چون انبيا حتي كار مباح هم انجام نميدهند، چطور حضرت يعقوب(ع) اينقدر گريه نموده و نسبت به آنهايي كه اين كار را كردهاند كظم غيظ ميكند به طوري كه چشمها سفيد و كمر خم گرديد، بعد هم متهم به جنون شد، باز هم دست بردار نبود. بايد با بلا و غيبت وليّ خدا اينطور برخورد كرد، نه اينكه وليّ خدا مبتلاست، تو بخوابي؟! «عزيزٌ عليّ أن تحيط بك دوني البلوي».10
5 ـ لزوم توجه به بلاي امام حسين(ع) براي سلوك
بايد اين حالتها كه اساس سلوك باطني است، در انسان پيدا شود، مهمترين نردبان سلوك اين است كه انسان چشم از عاشورا برندارد، لذا سلوك به بلا از بهترين نردبانهاست. بلاي ما، به اندازة خود ما سلوك دهنده است، ولي بلاي سيّدالشّهدا(ع) به اندازة عظمت حضرت. لذا در زيارت عاشورا بعد از طيّ مراحلي ميخوانيم:
و أسئل الله بحقّكم و بالشّأن الّذي لكم عنده أن يعطيني بمصابي بكم أفضل ما يعطي مصاباً بمصيبته مصيبةً ما أعظمها و أعظم رزيـّـتها في الإسلام و في جميع السّموٰات و الأرض.
به هر حال بالاترين درجات مصيبت را ميتوان در مصيبت سيّدالشّهدا(ع) داشت به اين شرط كه، مراحل قبلي طي شده باشد.
بلاي سيّدالشّهدا(ع) همان سفينة حضرت است و يكي از بهترين راههاي ورود به اين سفينه، توجه به بلاي اوست. «يا غياثالمستغيثين». عبادتي كه حضرت در گودي قتلگاه انجام دادند، ميتوانست همة عالم را بهشتي كند، اگر همة عالم ميخواستند در عاشورا مثل حبيب بشوند، ممكن بود؛ الان هم ممكن است، زيرا اين ظرفيت عبادت حضرت است.
بلاي امام زمان(ع) در زمان فعلي جزو اعظم ابتلائات است، اينكه در بعضي از روايات، غيبت حضرت تشبيه به غيبت حضرت يوسف(ع) شده، بيجهت نيست. هم چنانكه مبتلاترين آدمها در غيبت يوسف، خود يوسف بود در غيبت صاحبالزمان(ع)، نيز مبتلاترين شخص، خود حضرت است؛ لذا غيبت براي صاحب آن، آسان نيست.
6. طمعة شيطان شدن عبادت، در صورت عدم توجه به بلاي وليّ خدا
بايد چشم را از وليّ خدا و بلاي او برنداشت، والّا شيطان انسان را ميبرد، عبادات و رياضات نيز طمعة شيطان ميشود. غزالي با آنكه، ميگويند: معلّم اخلاق، سالك و رياضت كش بوده، همة زحماتش به نفع يزيد تمام شده؛ در مورد لعن يزيد ميگويد: يزيد را لعن نكنيد، شايد او دستور نداده باشد. حال آنكه يزيد را خيلي از اهل سنت جايزاللعن ميدانند. از او سئوال ميكنند: آيا بگوييم اللّهمّ العن قتلة الحسين؟ ميگويد اين را هم نگوييد؛ اي بي انصاف، تو معلّم اخلاقي؟! چرا همة آبروي خودت را در ترازوي يزيد ميگذاري و يزيد و قاتلان امام حسين(ع) را تطهير ميكني؟ اين سلوك، رياضت، عبادت و علم بدون بلاي ولي خداست كه شيطان، بزرگتر از اينها را دارد. همين آدم در كتاب سرّالعالمين ميگويد: «ذكر مقتل حسين بر واعظ حرام است؛ زيرا بغضها را بر عليه صحابه تحريك ميكند و آنها از پرچمداران دين هستند». بي انصاف، عاشورا چه ربطي به صحابه دارد؟! مگر يزيد، ابن زياد، عمر سعد و شمر از صحابه بودهاند؟! البته خودش به خوبي ميداند كه عاشورا كار يزيد (به تنهايي) نيست... .
7. محور درگيري با جبهة باطل شدن، نتيجة سلوك با بلاي وليّ خدا
اين سلوك آدم را درويش نميكند، بلكه سالك با بلاي سيّدالشّهدا(ع) محور درگيري با باطل در عالم ميشود: «سلمٌ لمن سالمكم و حربٌ لمن حاربكم» در يك جبهه وفا و در جبهه ديگر يكپارچه آتش است. همچنين اين سلوك لعن و سلام و رحمت ميآورد.
اينكه ميگويند: « سيّدالشّهدا(ع) در ضيافت است، يعني بايد خنديد، شما كه گريه ميكنيد محجوريد»، سخن باطلي است؛ زيرا از بلا نميتوان با خنده بهرهمند شد، ضيافت است اما ضيافت بلا، كه ورود به آن، آن حداقل با گريه است، تا جاييكه از گريه بميري. مراحل بلا از مدخل پيوند عاطفي، روحي و گريه شروع ميشود، لذا؛ وقتي كه به امام سجّاد(ع) اعتراض ميكنند كه، حزن و گرية شما كي تمام ميشود؟ ميفرمايند: «حضرت يعقوب(ع) يك فرزندش غائب شد، آنقدر گريه كرد، من در يك روز ديدم، پدرم و تعداد زيادي از اهل بيتم را ذبح كردند، چطور گريه نكنم»؟11 مسلماً گرية حضرت، گريه بر پدر نبوده؛ بلكه گريه بر وليّ خدا بوده كه براي ايشان سلوك ميآورد.
بعد از آنكه حضرت يوسف و حضرت يعقوب(ع) به هم رسيدند، يعقوب با اصرار از يوسف خواست كه، قصه خودش را تعريف كند، يوسف هم بخشي از آن را اينگونه فرمودند: «برادران مرا سر چاه بردند سپس گفتند: لباسهايت را در بياور، قسمشان دادم، اگر ميخواهيد به چاه بيندازيد، لختم نكنيد، يكي از برادران كارد كشيد و گفت: اگر لباسهايت را در نياوري ميكشمت، بعد عريان مرا به چاه انداختند، به اينجا كه رسيد، حضرت يعقوب(ع) غش كرد، وقتي كه به هوش آمد گفت: بقيه را بگو، حضرت يوسف فرمودند: مرا معاف بداريد، بقيهاش گفتني نيست».
كداميك از ما وقتي گفتند: امام حسين(ع) را عريان كردند، غش كرده است؟ اصلاً جريان حضرت يوسف(ع) و امام قابل مقايسه است؟ حضرت يعقوب در اوج قدرت، نميتواند تحمّل بكند؛ لذا نميتوانند روضة امام حسين(ع) را در بهشت براي اهلش بخوانند، در حاليكه، در بهشت همه چيز تمام شده است.12
پينوشتها:
1. سورة نساء (4)، آية 79.
2. سورة يس (36)، آية 68.
3. كليني، اصول كافي، ج 3، ص 345، باب آنچه خداوند به وسيله مؤمن دفع ميكند.
4. سورة صافات (37)، آية 107.
5. سورة صافات (37)، آية 105.
6. تفسير نورالثقلين، ج 4، ص 430 و تفسير البرهان.
7. علامه مجلسي، بحار، ج 98، ص 320.
8. اين سخن يزيد دنباله «ان الرجل ليهجر» است. با اين فرق كه اولي در پرده تقيه گفته شده ولي يزيد احساس ميكرد هر چه مانع بوده برداشته است و كسي به او اعتراض نميكند، يك مانع بود آن هم سرش جلو من است، لذا هر چه در باطن داشت صراحتاً گفت: به عبارت ديگر؛ يكي منافقانه است و ديگري كافرانه.
9. لذا در زيارت عاشورا آمده است «لعن الله امةً اسّست أساس الظلم و الجور عليكم» اراده آنها را از طريق اراده يزيد و عمر سعد در عاشورا حضور يافته و آنها شريك قتل و شهادت حضرت هستند و بر اين عذاب ميشوند.
10. دعاي ندبه.
11. كامل الزيارات، ص 213، باب 35.
12. از طرفي عظمت مصيبت حضرت آنقدر زياد است كه همه پيامبران و موجودات براي حضرت گريستهاند، از طرف ديگر ميدانيم همه افعال ايشان عين عبادت است و روايت داريم كه آنها مأمور به تكاليفياند كه ديگران آن تكاليف را ندارند. علاوه بر اين روايت داريم كه «إنّ أمرنا صعبٌ...» بنابراين مصيبتي كه حضرت در گودال قتلگاه كشيدهاند فقط در ظرف تحمل معصومي(ع) است نه ديگران و اگر باطن آن مصيبت آشكار شود ديگران قدرت تحمل آن را حتي در بهشت ندارند، زيرا ولي الهي از عالم انوار آمده تا عالم را به سمت نور ببرد او را عطشان، گرسنه و ... بين دو نهر آب در حالي كه زن و بچهاش در معرض تعرض دشمناند (و با اينكه قدرت دارد همة آنها را با اشاره زمين ببرد) شهيد ميكنند و سرها را به نيزه ميزنند و ...
ماهنامه موعود شماره 84