عبدالحسن ترکي
فيض روح القدس اَر باز مدد فرمايد
ديگران هم بكنند آنچه مسيحا ميكرد1
امام حسين رحمت واسعة خداي رحمان است كيست كه به اين «كشتي نجات» دست التجا زده و نااميد بازگشته است؟ به قول عارف صاحب دل مرحوم حاج محمّد اسماعيل دولابي «همة اهل بيت كشتي نجاتند اما كشتي امام حسين سريعتر است، وقتي كه حركت ميكند، ساير كشتيها كنار ميكشند و راه را باز ميكنند، امام حسين رو به خدا سريع است، تجلّي خدا هم به سوي او سريع است. محبّت و عزاداري براي امام حسين(ع)، انسان را زود به مقصد ميرساند. «كلّنا سفن النجاة و لكن سفينة الحسين اسرع» همة ما اهل بيت كشتيهاي نجاتيم، ولي كشتي امام حسين سريعتر است.»2
در اين مقال دو داستان از عنايات حسيني(ع) به شاعران و اهل سخن از زبان خودشان آورده ميشود. يكي مفسّر و مترجم معروف قرآن مرحوم حكيم الهي قمشهاي(ره) و ديگر استاد عبّاس كِي منش معروف به «مشفق كاشاني» ـ حفظه الله ـ كه هر دوي اين بزرگواران به شكرانة عافيت خود و فرزندانشان منظومههايي را به رسم سپاس از عنايات سالار شهيدان سرودهاند و به پيشگاه عرشي آن امام مظلوم تقديم داشتهاند كه در ميان سوگ سرودههاي حسيني خوش نشسته و خوب جلوه كرده است.
با آرزوي شفاي همة دردمندان و همچنين آرزوي بلندي مقام براي مرحوم الهي قمشهاي و اميد سلامت و طول عمر براي استاد مشفق كاشاني، خوانندگان موعود را به خواندن اين دو داستان كه پرتوي از عنايات و كرامات سيّدالشهداء(ع) به سخنوران ميباشد، دعوت ميكنيم.
هر چند اين دو شخصيت معروف حضور خوانندگان بوده و مستغني از معرفي ميباشند با اين حال معرفي كوتاهي شدهاند.
صلايِ غم
عباس كِي منش، متخلص به مشفق كاشاني از شاعران برجستة معاصر در 1304 در كاشان به دنيا آمد و تحصيلات خود را تا درجة كارشناسي ارشد در رشتة حسابداري و بودجه در دانشگاه تهران ادامه داد و نزديك چهل سال در وزارت فرهنگ ـ آموزش و پرورش ـ با سمتهاي آموزگاري، دبيري و سازمان اداري در كاشان و تهران خدمت كرد. استاد پس از افتخار بازنشستگي فعاليتهاي خود را عمدةً در حوزة شعر متمركز كرد و در طول دورة خدمات ادبي و انقلابياش به خاطر عرضة آثاري فاخر، دهها لوح تقدير را از آن خود ساخت. عضويت در شوراي شعر سازمان صدا و سيما از مسئوليتهاي وي بوده است. مجموعة آثار استاد اعمّ از سرودهها، گردآوردهها و كارهاي مشترك به 31 اثر ميرسد كه در اين ميان صلاي غم، سرود زندگي، آذرخش، آيينة خيال و پنجرهاي رو به آفتاب قابل ذكر است.
با آرزوي سلامتي و تندرستي براي استاد مشفق كاشاني جريان سُرايش تضمين شعر جاودانة محتشم كاشاني در دوازده بند را به نام «صلاي غم» از زبان ايشان ميشنويم. صلاي غم، داستان دل انگيز شفاي مشفق جوان از يك بيماري مهلك به عنايت سالار شهيدان است. لازم به يادآوري است كه اين منظومه در سال 1323 براي اولين بار توسط كتابفروشي اسلاميه و در سال 1366 به همت سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و با مقدمة استاد محمود شاهرخي به چاپ رسيده است.
من در زمان نوجواني به بيماري تورّم كيسة صفرا مبتلا شدم. شدت بيماري آنچنان بود كه تقريباً تمام پزشكان از من نااميد شده، در نهايت به پدرم گفتند:
ميرزا! ما كاري نميتوانيم بكنيم.
مرحوم پدر جزو مؤسّسان هيأت ابوالفضل(ع) كاشان بود. هر سال كه دستة اين هيأت در كاشان به راه ميافتاد بينظير بود. پدر اعتقاد محكمي به اهل بيت(ع) داشت و به قولِ خودش «چهل سال پاي منبر سيّدالشهداء(ع) سينه زده بود».
در همان شرايط كه من از شدت بيماري چيزي نميتوانستم بخورم و از شدتِ درد، فرش را گاز ميگرفتم؛ پدرم آمد و گفت: «من چهل سال است كه در عاشورا براي امام حسين(ع) و اهل بيت(ع) عزاداري كردهام؛ اگر امشب امام حسين پسرم عباس را شفا ندهد و به ما برنگرداند، من ديگر كاري با آنها ندارم، اما اطمينان دارم كه عباس حتماً خوب خواهد شد» ـ و اين جمله را خيلي محكم گفت ـ آن زمان در كاشان مرسوم بود كه حاجتمندان در شب تاسوعا به چهل منبر شمع ميزدند. نيم ساعتي كه از رفتن پدر گذشت من احساس كردم كه درد، ذره ذره دارد از بدنم بيرون ميرود، بلند شدم و گفتم: «گرسنهام!» مادرم با تعجب و تحير پرسيد: «گرسنهاي؟ بيا داروهايت را بخور» اما من دوباره گفتم: «گرسنهام» و شروع كردم به غذا خوردن، حدود دو ساعت بعد پدر آمد و گفت: «عباس خوب شد، ميدانستم اين خانواده كسي را بيجواب نميگذارند». آنگاه رو به من كرده و گفت: «بايد براي امام حسين(ع) كاري بكني» ـ و منظورش اين بود كه بايد شعري بگويي ـ گفتم: «پدر! من تازه در خطِّ شاعري افتادهام و اين قدر قدرت ندارم كه در شأن و مقام سيدالشهداء شعري بگويم» اما پدر با تحكّم گفت: «چرا ميتواني و بايد اين كار را انجام بدهي».آن شب خواب ديدم در مدرسه و سرِ كلاس هستم، مستخدم مدرسه آمد و گفت:
«آقا سيد محمّدحسين ـ مدير مدرسه ـ ميخواهد شما را ببيند». پيش ايشان رفتم و او نگاهي به من كرده و از كشوي ميز خود دوازده بند محتشم كاشاني را درآورد و گفت: «بگير! برو اين را تضمين كن». گفتم: «آقا من نميتوانم» گفت: «چرا ميتواني» بعد كه بيدار شدم و خوابم را براي پدر تعريف كردم گفت: «نگفتم ميتواني؟».
استاد مشفق كاشاني در ادامة خاطرة خود ميگويد:
واقعاً من نبودم كه اين كار را كردم. هيچ ادعايي هم ندارم ولي انگار كسي در گوش من اشعار را ميگفت و من مينوشتم.
[در پسِ آينه طوطي صفتم داشتهاند
هر چه استاد ازل گفت بگو، ميگويم]3
به هر حال تضمين تركيب بند محتشم كه تمام شد آن را به تهران براي كتابفروشي اسلاميه فرستادم، آنها هم، آن را در ده هزار نسخه به صورت يك جزوة كوچك با عنوان زينت المراثي چاپ كردند. مرحوم شيخ آقا بزرگ تهراني در جلد بيست و ششم كتاب الذريعه نوشته: «زينت المراثي. تضمين دوازده بند محتشم اثر مشفق القاساني».
نكتهاي كه ميخواهم عرض كنم اين است كه: «من حالا هم كه اين اثر را ميبينم، نميتوانم در آن تغييري بدهم. انگار يك نيرويي نميگذارد و به من ميگويد: «بگذار همين طور باشد» به هر حال اگر سُست يا قوي است، همين است و جا افتاده است.»4
و اين چند بند از «صلايِ غم» استاد:
خلقِ جهان ز سوزِ نهان، نوحه ميكنند
از دست داده تاب و توان، نوحه ميكنند
هر جا ز ديده اشك فشان، نوحه ميكنند
جنّ و ملك بر آدميان نوحه ميكنند
گويا عزايِ اشرفِ اولادِ آدم است
افتاده شب، ز بامِ شبستانِ كربلا
خور چون سرِ بريده، به دامان كربلا
خونِ خدا گرفت گريبانِ كربلا
كشتي شكست خوردة طوفان كربلا
در خاك و خون فتاده به ميدان كربلا
جنّ و ملك شدند بر اين پهنه اشك ريز
در ماتمِ سري كه جدا شد، به تيغِ تيز
برخاست از نهادِ جهان، شورِ رستخيز
خاموش محتشم كه ازين نظم گريهخيز
روي زمين به اشك جگرگون خضاب شد5
كربلا وادي عشق
مرحوم مهدي الهي قشمهاي، حكيم و مفسّر قرآن كريم، فرزند ابوالحسن متولد 1318 ق. در قمشه (شهرضاي كنوني) به دنيا آمد و سالها در تهران در كرسي تدريس عربي در دانشگاه تهران و حكمت و فلسفه در دانشكدة الهيات به تدريس اشتغال ورزيد و پس از عمري تدريس و تهذيب و تأليف در ارديبهشت ماه 1352 بدرود حيات گفت . از استاد دهها اثر در حوزههاي گوناگون تفسير، حكمت و ادبيات باقي مانده كه از جملة آنها ترجمة قرآن مجيد و ترجمة مفاتيح الجنان و ترجمة صحيفة سجّاديه و حكمت الهي... ميباشد. مرحوم الهي قمشهاي را آغازگر ترجمة معاصر قرآن كريم ميدانند. ترجمة او از قرآن همچنان پُر تيراژترين قرآن مترجم است. استاد در كنار همة فضيلتها از هنر شاعري نيز در حدّ بالايي برخوردار بودند. از ايشان چند دفتر شعر با عنوانهاي نغمة الهي؛ ترجمة منظوم خطبة همّام و نعمة حسيني بر وزن مخزن الاسرار نظامي در شرح زندگي و شهادت سالار شهيدان و حماسة كربلا و نغمة عشّاق مجموعة قصايد و غزليات ايشان به چاپ رسيده است.دربارة انگيزة سُرايش منظومة نغمة عشّاق فرزند استاد خانم مهديه الهي قمشهاي چنين نقل كرده است:
اين اثر در حقيقت اداي نذري است كه مرحوم استاد الهي قمشهاي به هنگام بيماري فرزند دلبندش، دكتر حسين الهي قمشهاي با خداي حسين(ع) داشت و تفصيل قضيه از اين قرار است: فرزند استاد ـ دكتر حسين الهي ـ در كودكي، هنگامي كه يك سال و نيم بيش نداشته، به تب و بيماري سختي مبتلا ميشود و كار بيماري چنان بالا ميگيرد كه همه از او قطع اميد ميكنند. در اين هنگام استاد الهي قمشهاي به درگاه خداوند نياز ميبرد و نذر ميكند كه در صورت بهبودي و شفاي حسين، داستانِ سلطانِ جانبازانِ جهان، حضرت حسين بن علي(ع) را به نظم درآورد. آن نيتِ خالصانه و آن سوز و گداز به درگاهِ بينياز، مؤثر افتاد و حسين كوچك و بيتاب شفا يافت. چند قطره آب به كام خشك حسين ميريزند و او به هوش آمده، سلامت و شفاي خود را از خداي حسين ميگيرد.6
به دنبال آن، مرحوم الهي قمشهاي نذر خود را ادا ميكند و منظومهاي دربارة كربلا و سيدالشهدا(ع) در وزن مخزن الاسرار نظامي ميسرايد امّا بعدها از دختر فرزانة خود خانم مهديه الهي ميخواهد كه اين منظومه را در وزن مثنوي مولانا بازآفريني كند، زيرا اين وزن براي خواصّ شعر در مجالس و منابر سوگ و تعزيه، مناسبت قرائت و حالتهاي حُزن و حماسه را بهتر بيان ميكند. خانم الهي نيز خواست پدر را اجابت كرده، اين منظومه را با عنوان «كربلا وادي عشق» بازآفريني و به پيشگاه سالار شهيدان تقديم مينمايد. اين مجموعه به همت انتشارات فاران به چاپ رسيده است.
استاد الهي قمشهاي داستان توفيق خود در سرايش «نغمة حسيني» را چنين آورده.
پينوشتها:
1. حافظ شيرازي.
2. مهدي طيّب، مصباح الهدي، ص 310، نشر سفينه.
3. حافظ شيرازي.
4. كيهان فرهنگي، شمارة 247 ـ 246، فروردين و ارديبهشت 1386، صص 7 و 8، گفتوگو با استاد مشفق كاشاني.
5. مشفق كاشاني، صلاي غم، نشر سازمان چاپ و انتشارات فرهنگ و ارشاد اسلامي، سا ل1366.
6. مهدي الهي قمشهاي، كربلا وادي عشق، بازآفريدة مهديه الهي قمشهاي، نشر فاران، ص 8.
7. همان، صص 13 و 15.
ماهنامه موعود شماره 84