جام جم آنلاين: سريال «بچههاي بهشت» ساخته خسرو معصومي سال گذشته از شبكه 2 سيما پخش شد و مورد استقبال مردم قرار گرفت. شبكه 2 امسال بار ديگر اين سريال را روي آنتن فرستاد. اين در حالي است كه سريال «پيشواز» به كارگرداني سعيد ابراهيميفر هم كه به مناسبت دهه فجر توليد شده است از شبكه 2 پخش ميشود. پخش همزمان اين دو سريال كه مضموني تقريبا مشابه دارند، بهانه خوبي است تا اين دو كار را با هم مقايسه كرد.
بچههاي بهشت را معصومي براساس خاطرات منوچهر عسگرينسب ساخته است. اين بدان معناست كه فيلمنامه اين سريال ريشه در واقعيتهاي ملموس دارد. از طرفي معصومي كه آن را ساخته، سليقه مخاطب را ميشناسد و ميداند كه براي جذب مخاطب و بردن او به دوران قبل از انقلاب بايد ابتدا با چنگكي مخصوص كه مثل طعمه براي شكار است او را به دام بيندازد. از طرفي معصومي ميدانسته كه سالهاي قبل از انقلاب و چگونگي مبارزه مردم با حكومت پهلوي اكنون براي آنهايي جذابيت دارد كه آن سالها را ديدهاند و از آن خاطره دارند. اگر كارگرداني بتواند اين گروه از مخاطبان را درگير كار كند، به تبع آن ميتواند مخاطبان كودك و نوجوان را هم مشتري خود كند. وقتي فرزندان خانواده ببينند پدر و مادر آنها سريالي را تماشا ميكنند و از آن خوششان آمده، كنجكاو ميشوند كه ببينند والدينشان مشغول ديدن چه سريالي هستند. وقتي بچهها پاي سريالي مانند بچههاي بهشت بنشينند در ادامه خاطرات پدر و مادرشان را از روزهاي انقلاب خواهند شنيد. همين توضيحات كافي است تا بتوان سريال را در شمار آثار موفق تلويزيون به شمار آورد.
اما چگونه ميتوان با سريالي كه شخصيتهاي اصلي آن چند نوجوان هستند، بزرگترها را درگير كار كرد؟ اگر كارگردان هوشمند باشد راه را خيلي زود پيدا ميكند. بيشتر بزرگترها خاطره بازي را دوست دارند. آنها تمايل دارند با يك فيلم يا سريال به گذشته بروند و خاطرات دورههاي مختلف زندگي خود را بازخواني كنند. در سريال بچههاي بهشت، لوكيشن اصلي شهري كوچك است كه در كنار ريل قطار قرار دارد و در ساعات مختلف ميتوان صداي بوق قطاري را كه از آنجا ميگذرد يا توقف ميكند شنيد. قطار براي نسل اول و دوم انقلاب خاطرهبرانگيز است و جزيي از گذشته آنهاست. مدارس با نوع مديريتي كه داشتند براي نسل گذشته پر از خاطرات تلخ و شيرين است. ناظمها با آن تركههايي كه هميشه در دست داشتند و رئيسها كه فكر ميكردند چون ميتوانند، مدرسهاي كوچك را اداره كنند، ميتوانند اداره دنيا را هم به دست بگيرند. معلمها كه برخيشان زندگي و تدريس معمولي خود را داشتند و برخي هم به تبع اين كه معلم هستند و بايد نسل آينده را بسازند، خوشفكر بودند و بيشتر معلمهاي ادبيات و انشاء مبارزاني بودند كه مخفيانه با سخنان و رفتار خود با شاه مبارزه ميكردند. سينما و عشق فيلم ديدن در سالني تاريك براي بچههاي قبل از انقلاب يكي از نوستالژيهاي مهم است. سينما يعني دنياي خاطره. در مقابل سينما، كارگاههاي قاليبافي قرار داشت كه ظلمخانههايي كوچك بودند كه از طريق بيگاري گرفتن از كودكان و نوجوانان بيبضاعت پول زيادي را به جيب صاحبان خود سرازير ميكردند. همه اينها در سريال بچههاي بهشت ديده ميشود. به همه اينها بايد به بازي خوب بازيگران اين سريال هم اشاره كرد كه توانستهاند آنقدر خوب و باورپذير بازي كنند كه مخاطب آنها را قبول كند و بپذيرد كه آنها دارند بخشي از زندگي او را تجربه ميكنند. بچههاي بهشت موفق است چون شعار نميدهد و داستان و نوع روايت خود را به زندگي نزديك ميكند و از نمايش فاصله ميگيرد.
پيشواز، بوي كهنگي
مدتي است شبكه 2، شبكهاي براي كودك و نوجوان تعريف شده است. بنابراين بايد بيشتر آثاري كه روي آنتن ميفرستد براي اين گروههاي سني باشد. پيشواز هم براي كودكان و نوجوانان ساخته شده تا براي آنها داستان انقلاب را بازگو كند و بگويد كه چه عواملي عموم مردم را واداشت تا قيام كنند و انقلابي را شكل دهند. سعيد ابراهيميفر براي روايت داستان پيشواز به روستا رفته است. روستاييان هم در به ثمر رساندن انقلاب سهم بسزايي داشتهاند. بخصوص كودكاني كه در روستاها بزرگ شدند و بعد براي ادامه تحصيل به شهرها رفتند و وارد دانشگاه شدند و سختيهايي كه ديده بودند از آنها دانشجويان مبارز ساخت. در نگاه كلي اين تِم ميتواند آنقدر جذابيت داشته باشد كه تبديل به يك سريال شود، اما مهم پرداخت اين تِم در زمان نوشتن فيلمنامه و كارگرداني است.
نكته: پيشواز در شهر ابيانه و روستاهاي اطراف آن تصويربرداري شده است. درختان سپيدار قابهاي پيشواز را زيبا كرده است. سريال در ميان برف و سرما ساخته شده و مشخص است كه گروه سازنده سختي زيادي را تحمل كردهاند
سالهاست از پيروزي انقلاب ميگذرد. واقعيت اين است كه فيلمنامهنويسان و كارگردانان هر آنچه در ظاهر قضايا ميگذشت را تاكنون به فيلم سينمايي، تلويزيوني و سريال تبديل كردهاند. مهدي فخيمزاده اولين كارگرداني بود كه در فيلم «مسافران مهتاب» روستاييان و ظلمي را كه در رژيم قبل به آنها شده بود به تصوير كشيد و با خلق شخصيت نمكي، يكي از فيلمهاي خوب سينماي ايران را خلق كرد. تصوير مدارس و قاليبافخانهها هم تصوير ثابت بسياري از فيلمها و سريالها بوده است. معمولا بچههاي قاليباف از بيماري روماتيسم و آسم رنج ميبرند و صاحب قاليبافخانه هم مردي است كه به دختر نوجواني كه از بقيه بر و روي بهتري دارد، چشم دارد و هر چند به اندازه باباي او عمر دارد، اما ميخواهد او را همسر خود كند. اين تصميم باعث ميشود اهالي عليه او بشورند، اما چون نان شب بيشتر آنها از كارگاه او بيرون ميآيد در مقابل او سكوت ميكنند. در اصل صاحب كارگاه قاليبافي نمادي از شاه است كه ظلم ميكند و ناحق ميگويد.
سريال پيشواز اصل و اساس خود را بر همين محور گذاشته است. دانشآموز فقيري كه براي تامين مخارج زندگي مدرسه را ترك ميكند و به قاليبافخانه ميرود، صاحب كارگاه مرد خشني است كه فقط به سود و منفعت خود فكر ميكند و از طرفي تصميم دارد با دختر كمسني هم ازدواج كند كه پدرش (جعفر دهقان) مردي است كه در برابر ظلم سرخم نميكند...
داستان سريال كاملا تكراري است و آنقدر براي روايت خود از گذشتههاي نخنما شده وام گرفته كه بوي كهنگي ميدهد. سريال، هم از لحاظ روايت و هم ساختار بيننده را به ياد آثار اوايل دهه 60 مياندازد. انگار بينننده كاري از آن دوران را ميبيند. حتي رنگ كدر با تهمايه قهوهاي كه به كل كار داده شده، تعمدي است كه كهنگي كار را بيشتر نشان دهد. از شواهد چنين برميآيد كه براي سريال مخاطب تعريف نشده است. اگر مخاطب سريال بزرگسالان هستند، پيشواز براي آنها كه ذهنشان پر از آثاري است كه درباره انقلاب ساخته شده، جذابيتي ندارد و اگر اين سريال براي مخاطب كودك و نوجوان ساخته شده، بايد به اين نكته توجه كرد كه گنجاندن 2 بازيگر نوجوان در كار نميتواند مخاطب بازيگوش كودك و نوجوان را پاي كار بنشاند و به آنها پيامي را منتقل كند.
پيشواز در شهر ابيانه و روستاهاي اطراف آن تصويربرداري شده است. درختان سپيدار كه شاخههاي نازكشان در باد زمستاني سر به آسمان كشيده است، قابهاي پيشواز را زيبا كرده است. سريال در ميان برف و سرما ساخته شده و مشخص است كه گروه سازنده سختي زيادي را تحمل كردهاند تا اين سريال را به پخش برسانند. اما اين رنگ و لعاب ظاهري براي چند لحظهاي مخاطب را درگير خود ميكند. مهم داستان است و شيوه روايت كه مخاطب گذراي تلويزيون را مشتري دائمي يك اثر كند. بازيگران و نوع بازي آنها ميتواند در جذب مخاطب موثر باشد. بازيگراني كه در سريالهاي كودك و نوجوان بازي ميكنند بايد به اصطلاح «آني» داشته باشند كه مخاطب را با خود همراه كنند. بايد در بازيشان هر چند اگر نقش منفي را بازي ميكنند، شيريني وجود داشته باشد كه براي اين گروه سني جذاب باشد تا به اين وسيله بچهها با آن همراه شوند. در سريال بچههاي بهشت، نقش رئيس مدرسه را جمشيد جهانزاده بازي ميكند. بازيگري كه معمولا نقشهاي منفي را بازي ميكند. اما او نقش رئيس را دوستداشتني بازي كرده است. آدم منفي است، اما بازياش آنقدر باورپذير است كه بچهها باورش ميكنند و ميگويند: واقعا رئيس مدرسه به اين شدت گوش بچهها را ميپيچاند؟!
باقر صحرارودي بازيگر نقش سرايدار مدرسه، از بازيگران شيرين تلويزيون است. به او معمولا نقشهاي حاشيهاي را ميسپارند، اما او آنقدر خوب بازي ميكند كه مردم را مشتري كارهاي خود ميكند. اما در پيشواز، بازيها زمخت است و انگار بازيگران بدون تحليل نقش خود، فقط آن را به نمايش گذاشتهاند.
پيشواز ميتوانست سريال خوبي باشد؛ اگر از شهر ابيانه با همه زيباييهايش براي روايت داستاني تازه استفاده ميشد.