ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : شنبه 6 دي 1404
شنبه 6 دي 1404
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : شنبه 19 آذر 1390     |     کد : 29533

فطرتي كه در قرآن مطرح است غير از فطريات و امور فطري است كه در منطق و فلسفه از آن بحث مي‏شود

فطرتي كه در قرآن مطرح است غير از فطريات و امور فطري است كه در منطق و فلسفه از آن بحث مي‏شود. و نيز «فطرت» كه سرشتي ويژه و آفرينشي خاص است...

فطرتي كه در قرآن مطرح است غير از فطريات و امور فطري است كه در منطق و فلسفه از آن بحث مي‏شود. و نيز «فطرت» كه سرشتي ويژه و آفرينشي خاص است، غير از طبيعت است كه در همه موجودهاي جامد يا نامي و بدون‏روح حيواني يافت مي‏شود، و غير از غريزه است كه در حيوانات و در انسان در بُعد حيوانيش موجود است. اين ويژگي فطرت از آن جهت است كه با بينش شهودي نسبت به هستي محض و كمال نامحدود همراه است و با كشش و گرايش حضوري نسبت به مدبّري، كه جهل و عجز و بخل را به حريم كبريايي او راه نيست، آميخته و هماهنگ است. فطرت انساني مطلق‏بيني علمي و مطلق‏خواهي عملي است.
«فطرت» كه همان بينش شهودي انسان به هستي محض و گرايش آگاهانه و كشش شاهدانه و پرستش خاضعانه نسبت به حضرت اوست، نحوه خاصي از آفرينش است كه حقيقت آدمي به آن نحو سرشته شده و جان انساني به آن شيوه خلق شده است. فصلِ اخير انسان را همان هستي ويژه مطلق‏بيني و مطلق‏خواهي او تشكيل مي‏دهد.
همه اين عناوين يادشده مفهوماً از يكديگر جدا و مصداقاً عين يكديگرند؛ به طوري كه اگر انسانيت انسان محفوظ بماند، هم آن بينش شهودي به حضرت حق‏تعالي محفوظ است و هم اين انجذاب و پرستش خاضعانه. و اگر اين خضوع عملي و آن شهود علمي نبود، فصل اخير انسان هم نخواهد بود؛ زيرا هويت انساني انسان به سيرت انساني اوست نه به صورت انساني او، و لذا مولي‏الموحدين علي‏بن ابي‏طالب(عليه‏السلام) فرمود: «فالصورة صورة إنسانٍ والقلب قلب حَيَوانٍ، لايعرفُ باب الهدي فيتَّبِعَه، ولاباب العَمي فيَصُدَّ عنه، فذلك ميِّت الأحياء»[1]. يعني چهره او چهره انسان است و قلبش قلب حيوان! راه هدايت را نمي‏شناسد كه از آن پيروي كند و به طريق خطا پي‏نبرده تا آن را مسدود سازد و از آن منصرف شود و ديگران را مصروف دارد، پس او مرده‏اي است در بين زندگان.
منظور از قلب همان روح ملكوتي است كه موجود زنده با آن ادراك مي‏كند؛ زيرا فطرت به معناي بينش شهودي و انجذاب و بندگي، سرشت ويژه انساني است نه صفتي از صفات او تا با زوال وصف، بقاي موصوف ممكن باشد، بلكه اين شهود و گرايش نحوه خاص وجودي اوست كه با آن آفريده شده است.
گفتني است كه فطرت زوال‏پذير نيست، ليكن ضعف، وَهن، وَني و در نتيجه سترپذير است و اگر فطرت كسي مستور و مدسوس شد، آن شخص مصداق كلام سيّدالموحدين(عليه‏السلام) خواهد شد كه: «فالصورة صورة إنسان و... ».
فطرت از سنخ هستي است نه از سنخ ماهيت، از اين‏رو داراي مفهوم و از قبيل معقول‏ثاني فلسفي است. و چون ماهيت ندارد فاقد تحليل و تعريف ماهوي است، نه تحديد و تعريف حدّي دارد و نه تعريف رسمي. بلكه تعريف شرح اسمي دارد،يعني همان خلقت ويژه انسان كه در نهاد او گرايش و شهود خاص نهفته است
[1] ـ نهايه ابن‏اثير، ج3، ص457 «فطر».
[2] ـ سوره روم، آيه 30. فطرت در قرآنصفحه 25
[1] ـ نهج البلاغه، خطبه 87. فطرت در قرآنصفحه 26

حضرت آیت الله جوادی آملی


نوشته شده در   شنبه 19 آذر 1390  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode