داستاني جذاب و خواندني درباره كنترلكنندگان ترافيك هوايي كه معمولا كمتر ديده و شنيده ميشود
قهرماناني در برج مراقبت
جام جم آنلاين: معمولا اين خلبانان هستند كه به خاطر پروازي امن و آرام و عكسالعملهاي مناسب در شرايط بحراني، مثل نشاندن هواپيما روي سطح رودخانه يا پرواز با موتورهاي خاموش، مورد تشويق قرار ميگيرند و نام و آوازه آنها در اخبار و مطبوعات ميپيچد، اما در كنار آنان افراد ديگري هم هستند كه اهميت كارشان به اندازه خلبانان است، اما بندرت نامي از آنها در صنعت هوانوردي شنيده ميشود.
اگر مسافر يك خط هواپيما باشيد، امكان ندارد كه يكي از آنها را ببينيد و تنها در برخي موارد صداي آرامشبخش آنها در كابين مسافران پخش ميشود. كنترلكنندههاي ترافيك هوايي كه وظيفه سنگين هدايت هواپيماها در طول مسير پرواز و بخصوص هنگام نشست و برخاست را از جايي كه برج مراقبت پرواز ناميده ميشود، به عهده دارند، قهرمانان گمنامي هستند كه نقشي حياتي در امنيت پرواز دارند. ماموران برج مراقبت در آن واحد مسير و شرايط پرواز چند هواپيما را كه در حال برخاست از فرودگاه يا نزديك شدن به باند هستند، زير نظر دارند و آنها را در مسيرهايي امن، به طوري كه با يكديگر برخورد نكنند، هدايت مينمايند. صدها هزار مامور برج مراقبت در سراسر زمين در اين حرفه مشغول به كار هستند. انجمن ملي كنترلكنندههاي ترافيك هوايي كشور ايالات متحده آمريكا، هر ساله به پاس خدمات اين افراد به صنعت هوانوردي، جايزهاي را تحت عنوان «آرشي لگو»، كه نام اولين كسي است كه سال 1308 خورشيدي در اين كشور به اين حرفه مشغول به كار شد، به ماموران برج مراقبتي كه نقش مهمي در جلوگيري از سوانح هوايي و نجات جان انسانها داشتهاند، اعطا ميكند. به نظر ميرسد خلبانان و كاركنان صنعت هوانوردي كشور ما نيز كه در شرايط سخت كنوني مانع زمينگير شدن پرندههاي آهنين ايراني ميشوند، لايق چنين تقديرها و تشويقهايي هستند. اجازه بدهيد نگاهي بيندازيم به خاطرات يك مامور برج مراقبت كه با تلاشي خارج از چارچوب وظايف رسمياش، نقش مهمي در نجات يك پرواز نظامي بر فراز قطب شمال داشته است. شايد خواندن اين داستان باعث شود وقتي بار ديگر سوار هواپيما ميشويم، در زمان برخاست يا نشست غول آهنين، به برج مراقبت، جايي كه يك قهرمان با تمام توانش مراقب سلامت ماست، نگاهي بيندازيم و برايش لبخند بزنيم.
فرود روي باند نيمهكاره
اواخر تابستان 1361 خورشيدي، باب تراسي، مامور 23 ساله كنترل ترافيك هوايي نيروي هوايي ايالات متحده آمريكا، مشغول كار در برج مراقبت پرواز پايگاه هوايي تول در گرينلند بود. اين پايگاه هوايي 1250 كيلومتر بالاتر از دايره قطبي شمالگان قرار دارد. هنوز خورشيد غروب نكرده بود كه او پيامي از يك هواپيماي بمبافكن كه در همان حوالي پرواز ميكرد و مسير خود را گم كرده بود، دريافت كرد.
در مدارهاي بالاتر از دواير قطبي شمالي و جنوبي، قطبنماي مغناطيسي نميتواند جهت را به درستي تشخيص دهد، زيرا قطب مغناطيسي زمين در زير قطبنما قرار ميگيرد و عقربه قطبنما دائم به دور خود خواهد چرخيد. به همين دليل بود كه در اين پايگاه هوايي 4 باند در 4 جهت مختلف ساخته شده بود تا هواپيماهايي كه قصد فرود دارند در امتداد يكي از اين باندها قرار گيرند و ژيروسكوپ خود را در راستاي باند، تنظيم كنند. در واقع، خود خلبان بايد با استفاده از علائم زميني و به كمك ژيروسكوپ، هواپيمايش را در راستاي باند قرار ميداد و بدون استفاده از قطبنما فرود ميآمد. در چنين فرودهايي، سامانههاي راديويي كه امتداد مسير باند را با ارسال سيگنالهاي راديويي مشخص ميكنند، نقشي اساسي در هدايت خلبان براي رسيدن به باند فرود به عهده دارند.
اما هواپيماي بمبافكن گمشده كه لينكلن نام داشت، به دليل نقص ژيروسكوپ نتوانسته بود خود را در راستاي باند قرار دهد يا دستكم خدمه آن اين طور فكر ميكردند. از طرفي به خاطر فرا رسيدن شب، آنها مجبور به پرواز كور بودند. لذا خدمه پرواز در اين فكر بودند كه يا از فرود در اين باند منصرف شوند يا بتوانند روي يخهاي منطقه فرود آيند.
نكته: كنترلكنندههاي ترافيك هوايي كه وظيفه سنگين هدايت هواپيماها در طول مسير پرواز و بخصوصهنگام نشست و برخاست را از جايي كه برج مراقبت پرواز ناميده ميشود به عهده دارند، قهرمانان گمنامي هستند كه نقشي حياتي در امنيت پرواز دارند
اما تراسي از آنها خواست كه اين افكار را كنار بگذارند. طبق اولين بند از دستورالعمل استاندارد پايگاه تول كه خود تراسي هم در نوشتن آن مشاركت داشت، انصراف از فرود تنها در صورتي مجاز بود كه هواپيما آتش گرفته باشد، اما فرود در فرودگاه تول در آن زمان يك مشكل ديگر هم داشت. اين پايگاه در آن زمان نيمهكاره بود و تجهيزات فرود آن منحصر به يك راديوي فركانس پايين ميشد كه برد عملياتي آن تنها 48 كيلومتر بود. هنوز چند دقيقهاي از تماس اين هواپيما با برج مراقبت نگذشته بود كه هواپيما از ديد امواج ضعيف راديويي رادار فرودگاه محو شد. تراسي كمي نگران شده بود، چون احتمال سقوط هواپيما در هواي تاريك شب زياد بود و سقوط يك هواپيماي نظامي آمريكايي در آن منطقه كه به نوعي مرز دو ابرقدرت زمان محسوب ميشد، در حالي كه آمريكا در دوران جنگ سرد با اتحاد جماهير شوروي سابق بود، براي آمريكاييها بسيار تحقيركننده مينمود.
تراسي ناگهان به ياد آورد كه نيروي هوايي رادار پرقدرتي را 4 كيلومتر بالاتر از پايگاه تول نصب كرده كه البته در آن زمان در حال آزمايش قبل از بهرهبرداري بود. اين رادار پرقدرت، بخشي از برنامههاي دفاعي ارتش ايالات متحده آمريكا براي تشخيص بهنگام حمله هواپيماهاي شوروي سابق به حساب ميآمد.
تراسي ميگويد: در آن زمان تنها راه ارتباط من با ماموران آن سيستم راداري جديد از طريق تلفن بود.
بنابراين تراسي سريعا با خدمه رادار تماس گرفت و از آنان خواست رادار را روشن كنند. آنها هم بسرعت، سوار بر جيپهاي ارتشي شدند و خود را به تجهيزات راداري جديد رساندند و آن را روشن كردند.
پس از روشن شدن رادار، آنها متوجه شدند هواپيماي بمبافكن بيش از 180 كيلومتر از باند فرود پايگاه دور شده است. تراسي با توجه به اطلاعاتي كه تلفني از رادار دريافت ميكرد، از طريق سيستم راديويي قوي رادار جديد، به خدمه بمبافكن گفت كه با يك چرخش ملايم به سمت چپ جهت خود را تدريجا عوض كنند تا به سمت پايگاه بازگردند. بعد از مدتي كه هواپيما در راستاي پايگاه تول قرار گرفت، تراسي فرمان پايان چرخش را صادر كرد.
به اين ترتيب هواپيما در راستاي باند قرار گرفت. زماني كه بمبافكن به 30 مايلي پايگاه رسيد، راديوي فركانس پايين تراسي ميتوانست آن را ببيند و از اين به بعد خود او هدايت خلبان هواپيما را به دست گرفت.
اما اكنون مشكل ديگري پيشرو بود. خورشيد غروب كرده بود و كارگراني كه مشغول تكميل ساخت باند فرودگاه بودند، ماشينآلات خود را در گوشه و كنار باند رها كرده و براي صرف شام آنجا را ترك كرده بودند. تراسي بسرعت به همه اطلاع داد تا به كنار باند برگردند و با پاكسازي باند شرايط فرود را فراهم كنند. او به رانندگان ماشينآلات ساختماني، كاميونها و جيپهاي ارتشي گفت كه ماشينها را در كنار باند و عمود بر آن پارك كنند و با نور چراغهايشان سطح باند را روشن كنند! دقايقي بعد بمبافكن غولپيكر لينكلن در حالي روي باند فرود آمد كه هنوز سوخت كافي براي يك ساعت و نيم پرواز ديگر را داشت. اين ميزان سوخت در صورت فرود اضطراري هواپيما روي باند نيمهكاره يا فرود در جايي غير از باندهاي استاندارد مثل محوطه يخزده فلات گرينلند ميتوانست منجر به فاجعهاي بزرگ گردد.
شكي نيست كه وظيفهشناسي، وقت و همت خارج از چارچوبهاي خدمتي اين مامور كنترل پرواز باعث شد تا جهان يك فاجعه هوايي، كمتر به خود ببيند.
امير توكلي كاشي / جام جم