ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : دوشنبه 5 آذر 1403
دوشنبه 5 آذر 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : سه شنبه 16 بهمن 1386     |     کد : 253

انقلاب اسلامی از مهاجرت امام خمینی به پاریس تا پیروزی

فاصله‏ی زمانی 14 مهرماه تا 22 بهمن 1357، یكی از فصول برجسته‏ی تاریخ نهضت اسلامی به حساب می‏آید. این برهه‏ی زمانی كه از هجرت حضرت امام به پاریس تا پیروزی انقلاب را در برمی‏گیرد، مملو از حوادث و اتفاقاتی است كه هر یك مسیر انقلاب را به پیش می‏برد. با توجه به اهمیت زمان فوق، مركز اسناد انقلاب اسلامی در قالب روش پژوهشی تاریخ شفاهی، وقایع و رویدادهای آن و نقش هدایت‏گر و سرنوشت‏ساز امام خمینی را در آفرینش موفقیت‏های این ایام مورد بررسی قرار داده است که در قالب کتاب تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی از مهاجرت امام خمینی به پاریس تا پیروزی منتشر شده است. نوشتار زیر گزیده ای از این کتاب را متناسب با این ایام در بر می گیرد.

مصاحبه امام خمینی با خبرگزاری ها و مطبوعات در دهكده نوفل لوشاتو پاریس

تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی از مهاجرت امام خمینی به پاریس تا پیروزی

هجرت امام به پاریس:
حجت‌السلام سید محمود دعایی كه سال‌ها در عراق اقامت داشت و از جمله معتمدین و از نزدیكان امام محسوب می‌شد و در این زمان از طرف ایشان با مقامات عراقی در ارتباط بود، در مورد جریان‌هایی كه منجر به عزیمت امام از عراق به فرانسه شد، می‌گوید:
«رژیم شاه بر مبنای قرارداد الجزیره، به عراقی ها فشار می‌آورد تا جلوی فعالیت‌های مبارزاتی امام را بگیرند. عراقی ها هم روز به روز محدودیت را شدیدتر می‌كردند تا این كه یك روز مرا خواستند و رسما پیامی برای امام به من دادند، مبنی بر این كه ما در عین این كه به شما احترام می‌گذاریم، ولی به خاطر روابط با شاه، محذوراتی داریم. از این روی از شما می‌خواهیم كه رعایت شرایط ما را بنمایید و فعالیت ها به این صورت علنی نباشد. وقتی این پیام را برای امام بردم، امام فرمودند: این آغاز كار است. شما به بعثی‌ها بگو من چنین چیزی را نمی‌پذیرم. من نمی توانم ساكت باشم و در ایران كسانی كه به من اعتقاد دارند، مبارزه كنند و خون بدهند. اگر ایشان نمی‌خواهند من این جا باشم، می‌روم و جای دیگر حرفم را می‌زنم. عراقی‌ها ابتدا نمی‌خواستند زیاد سخت‌گیری كنند، لذا تنها بر این جهت اصرار داشتند كه نوارهای امام از طریق عراق به ایران فرستاده نشود و اعلامیه‌ها در عراق تكثیر نشود، اما فشار ساواك و مسؤولین دیپلیمات ایران به قدری قوی شده بود كه عراقی‌ها ناگزیر شدند جلو فعالیت ها را بگیرند. به همین منظور بیت حضرت امام را محاصره كردند و چند تن از دوستان امام را دستگیر كردند. امام به عنوان اعتراض به رژیم بعث به خاطر فشارها و اذیت‌ها اعتصاب كردند و از منزل بیرون نمی‌آمدند. انعكاس این مسأله در خارج برای رژیم عراق، قابل تحمل نبود، لذا به ناچار از امام عذرخواهی كردند و به ظاهر حلقه‌ی محاصره را برداشتند، ولی در واقع تحت عنوان این كه از طرف ایران می خواهند به شما سوء قصد كنند و ما باید از شما حفاظت كنیم، مراقبت و كنترل بیت امام را شدید كردند كه امام فرمودند: ایشان حفاظت نمی كنند، بلكه نظارت می‌كنند. تا این كه یك روز از بغداد، من را خواستند و من رفتم. به من گفتند: مركز عالی فرماندهی انقلاب تصمیم گرفته است نماینده‌ای رسمی برای مذاكره با آیت‌الله خمینی به نجف بفرستد، لذا وقت آن را تعیین كنید. من را خواستند و من رفتم. به من گفتند: مركز عالی فرماندهی انقلاب تصمیم گرتفه است نماینده‌ای رسمی برای مذاكره با آیت‌الله خمینی به نجف بفرستد، لذا وقت آن را تعیین كنید. من پیام آنان را به امام عرض كردم. امام هم بعدازظهری را برای مذاكره تعیین كردند. در روز موعود سعدون شاكر كه آن وقت رییس كل تشكیلات امنیت عراق بود، به اتفاق استاندار و رییس سازمان امنیت و رییس اوقاف نجف كه فارسی می‌دانست، خدمت امام آمدند. ابتدا با اشاره به من، سؤال كردند كه ایشان ازطرف شما نمایندگی دارد كه برای ما پیام شما را می‌آورد یا خیر؟ امام فرمودند بله. سپس با احترام، ولی در عین حال جید گفت: مطابق تحولات جدید در رابطه‌ی ما با ایران، قرار بر این است كه به مخالفین یك دیگر اجازه‌ی فعالیت ندهیم و ما به این تعهد پای بندیم، لذا از شما درخواست می‌كنیم به فعالیت‌های علنی خود علیه شاه ایران خاتمه دهید. امام در پاسخ فرمودند: من دست از فعالیت‌های خود برنمی‌دارم. من نمی‌توانم مردم ستم‌دیده‌ی ایران را كه زیر ستم شاه هستند. فراموش كنم. مجددا او یادآوری كرد، ما موظف هستیم به تعهدمان عمل كنیم و نگذاریم شما فعالیتی داشته باشید. امام فرمود: شما اگر ناگزیر هستید من از عراق خارج می‌شوم.» (1)

در مورد این كه چگونه پاریس به عنوان مقصد حضرت امام انتخاب شد، مرحوم حاج سید احمد خمینی اظهار می‌دارد كه خود امام فرانسه را برای اقامت خود انتخاب كردند و دراین مورد با كسی مشورت ننمودند:
«برادران و خواهران عزیز، تا امام هست ـ كه خدا او را تا انقلاب مهدی نگه دارد‌ ـ‌ باید روشن شودكه: 1ـ هیچ كس از هجرت امام به جز من و تنی چند از دوستان مهم نجف خبری نداشت. 2ـ امام خود تصمیم به هجرت به فرانسه را گرفتند و همین حركت به هیچ كس و هیچ یك از گروه‌های سیاسی چه داخل و چه ایرانیان خارج مربوط نیست. فردا ادعا نشود كه ما آمدیم تا امام را راهی پاریس كنیم و یا به امام بگوییم، در فرانسه بهتر می‌شود مبارزه كرد و از این قبیل لاطائلاتی كه اگر با بودن امام روشنش نكنیم، فردا از بزرگترین انحرافات اساسی این انقلاب و نهضت به شمار خواهد رفت.» (2)
امام خمینی نیز، در قسمتی از وصیتنامه‌ی خود به همین مطلب اشاره داردند و می‌نویسند كه با مشورت فرزند خود، سید احمد، فرانسه را برای اقامت انتخاب كرده‌اند و كس دیگری در این مورد نقش داشته است:
«از قرار مذكور، بعضی‌ها ادعا كرده‌اند كه رفتن من به پاریس به وسیله‌ی آنان بوده‌‌، این دروغ است. من بعد از برگرداندنم از كویت با مشورت احمد، پاریس را انتخاب نمودم؛ زیرا در كشورهای اسلامی احتمال راه ندادن بود. آنان تحت نفوذ شاه بودند، ولی در پاریس این احتمال نبود.» (3)

فرانسوی‌ها در ابتدای ورود امام به پاریس، اعلام كردند كه به آیت‌الله خمینی اجازه‌ی فعالیت سیاسی نخواهند داد، اما امام خمینی در مقابل اقدام دولت فرانسه،‌ واكنش تندی نشان دادند و اظهار نمودند، حاضرم كشور فرانسه را ترك كنم؛ اما دست از فعالیت خود بر نمی دارم. سیداحمد خمینی كه ناظر تمام این جریانات بود می‌گوید:
«همان شب از كاخ الیزه آمدند پیش من كه ما مواجه شدیم با این قضیه، چه بخواهیم و چه نخواهیم آیت‌الله آمده است. اگر مطلع می‌شدیم، نمی‌گذاشتیم. وقت خواستند. امام گفتند بیایند. آمدند و گفتند حق ندارید كوچك‌ترین كاری انجام دهید و امام گفتند: «ما فكر می‌کردیم این جا مثل عراق نیست. من هر كجا بروم حرفم را می‌زنم. من از فرودگاهی به فرودگاهی و از شهری به شهر دیگر سفر می‌كنم تا به دنیا اعلام كنم كه تمام ظالمان دنیا دستشان را در دست یكدیگر گذاشته‌اند تا مردم جهان صدای ما مظلومان را نشنوند، ولی من صدای مردم دلیر را به دنیا خواهم رساند. من به دنیا خواهم گفت كه در ایران چه می‌گذرد.» (4)

پیام خوش‌آمدگویی به امام به مناسبت بازگشت به میهن:
متن پیام خوش‌آمدگویی، كه توسط آقای نصرالله شادنوش قرائت شد بدین شرح است:
« ای روح خدا و ای ابراهیم بت‌شكن، این بنده ی پاك باز حقو و ای جان عزیز ملت ایران، به عرض برسانم كه؛
رواق منظر چشم من آشیانه‌ی توست كرم نما و فرود آ كه خانه، خانه‌ی توست
ملت ایران چه چیزی از جان عزیزتر دارد كه نثار مقدم فرخنده‌ی رهبر فداكار و روشن‌بین نماید و چه ثنایی بالاتر از این سراغ دارد كه او را بنده‌ی پاك‌باز حق بخواند؟ ای بنده‌ی پاك‌باز خدا، ای مسلمان محمدی، ای شیعه‌ی صادق، ای آیت‌ خدا، ملت ایران در شخصیت شما و از تجربه‌ی زندگی شما بالاخص در 15 سال اخیر، زعامت امت كه به شما سپرده شد مصداق عینی وعده‌ی خدا به رزمندگان و پویندگان راهش را مشاهده می‌كند كه اگر به یاری خدا بشتابید به یاری شما می‌شتابد و شما را كه ثابت قدم نگه می‌دارد و هر كس از آن خدا باشد، خدا از آن اوست. هجرت شما از وطن عزیز در 14 سال پیش‌، تحت فشار و اجبار سمبل‌های استبداد و استعمار،‌ یا‌دآور هجرت جد مكرمتان رسول خدا و یاران بزرگوار اوست كه به گناه خواستاری جامعه‌ی توحیدی از شهر و دیار خود رانده شدند «الذین اخرجوا من دیارهم بغیر حق الا ان یقولوا ربنا‌الله» (5) و بازگشت امروزتان یادآور فتح مبین و عظیم مكه است كه سمبل‌های زر و زور و بت‌های فلزی و گوشتی، یكی پس از دیگری از مقر حكم‌رانی به زیر آورده شدند و حکومت خدایی جای گزین حكومت طاغوتی گردید «لقد صدق‌الله رسوله‌الرؤیا باالحق لتدخلن المجسد الحرام انشاءالله آمنین.» (6) ملت ایران جان بر كف در انتظار فرمان رهبر عظیم‌الشأن خویش است و تا برقراری جامعه‌ی توحیدی، جامعه‌ای كه در آن انسان، از قید بندگی انسان آزاد باشد؛ بهره‌كشی انسان از انسان ملغی گردد؛ از ناهمواری‌ها و نابرابری‌های مصنوعی اثر نماند؛ بت‌های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی یكسره سرنگون گردد؛ مساوات، برابری و برادری به معنای واقعی كلمه برقرار شود؛ آثار استبداد 2500 ساله و استعمار 400 ساله محو گردد و در یك كلمه، بندگی از آن خدا و حكومت، حكومت الهی باشد، از پای نخواهد نشست. جای چندین هزار شهید 15 ساله‌ی اخیر كه حركت انقلاب مقدس اسلامی ما را با خون خود سرعت بخشیدند، خالی است؛ كه بازگشت مظفرانه‌ی رهبر خود و شكوفه‌های به ثمر رسیده‌ی نهال انقلاب را به چشم خود ببینند. اگر امروز در میان ما نیستند ارواح پاكشان ناظر و شاهد خواهد بود و والسلام علیك و علی‌الارواح التی حلت بفنائك و رحمت‌الله و بركاته.» (7)

بیانات امام در فرودگاه مهر آباد:
من از عواطف طبقات مختلف ملت تشكر می‌كنم. عواطف ملت ایران به دوش من، بار گرانی است كه نمی توانم جبران كنم. من از طبقه‌ی روحانیون كه در این قضایای گذشته جان‌فشانی كردند، از طبقه‌ی دانشجویان كه در این مسایل، مصایب دیدند، از طبقه‌ی بازرگانان و كسبه كه در زحمت واقع شدند، ازجوانان بازار و دانشگاه و مدارس علمی كه دراین مسائل خون دادند، از اساتید دانشگاه،‌ از دادگستری، قضات دادگستری، وكلای دادگستری، از همه‌ی طبقات، از كارمندان، از كارگران، از دهقانان، از همه‌ی طبقات ملت تشكر می‌كنم. آن زحمت‌های فوق‌العاده‌ی شماست كه با وحدت كلمه پیروز شدید، البته در قدم اول.» (8)

عکس بیعت پرسنل نیروی هوایی با امام:
«یك روز هم راه‌پیمایی بود به نفع دولت بازرگان. هر كدام از بچه‌ها را گوشه‌ای فرستادند. من مأموریتم مدرسه‌ی علوی بود. آمدم مدرسه‌ی علوی، دیدم دور و بر مدرسه خلوت است. رفتم در مدرسه، یك نفر از دفتر امور مطبوعاتی گفت همه‌ی عكاس‌ها را از مدرسه بیرون كنید. من فهمیدم كه باید خبری باشد. از من خواستند بچه‌ها را رد كنم كه رد كردم. بعد از چند دقیقه دیدم دری از بغل مدرسه‌ی علوی باز شد و تعدادی افسر نیروی هوایی با لباس فرم آمدند تو. گفتند آمدند با امام بیعت كنند و نمی‌توانی عكس بگیری. گفتم اجازه بدهید یك عكس بگیرم، برای شما سندیت داشته باشد، ولی طوری می‌گیرم كه بچه‌ها توی عكس دیده نشوند. عكس را گرفتم و سر و صدای بختیار را در آورد؛ اما امام گفت واقعیت دارد . حدود 8-7 فریم عكس گرفتیم، همه را هم از پشت. یك نفر پیدا نیست.» (9)

پس از اینكه كه عكس بیعت همافران، روز 19 بهمن 1357 در روزنامه‌ی كیهان، با تیتر «هزاران نظامی امروز از برابر امام رژه رفتند» چاپ شد، عكس‌العمل شددی فرماندهان نظامی و دولت مردان دولت پهلوی را برانگیخت. به طوری كه بعضی، عكس مذكور را مونتاژ شده تلقی كرند. عباس قره‌باغی احتمال واقعی بودن عكس را این‌گونه مطرح كرده است:
« غروب روز 19 بهمن ماه، آقای بختیار به من تلفن زده، سؤال نمود: روزنامه ی كیهان را دیده‌اید؟ گفتم نه هنوز. اظهار كرد عكس عده‌ای از پرسنل نیروی هوایی را در اقامتگاه آقای خمینی چاپ كرده است و اضافه نمود: معولم است كه یكی ازعكس‌های مراسم سابق را مونتاژ كرده‌اند. سؤال نمودم: چگونه فهمیدید مونتاژ كرده‌اند؟ جواب داد كاملا روشن است. ضمنا از سپهبد ربعی سؤال كردم، ایشان هم اظهار نمود ما بررسی كردیم، این عكس مونتاژ شده است و دستور دادیم كه در روزنامه‌ها تكذیب كنند. گفتم: الان دستور می‌دهم. ضمن خواستن روزنامه‌ی كیهان چگونگی را از فرمانده نیروی هوایی سؤال كردم. مطالبی را كه به نخست وزیر گفته بود، برای من هم تكرار نمود و اضافه كرد كه این تبلیغات، دروغی است و تقاضا نمود ستاد بزرگ ارتشتاران نیز مراتب را تكذیب نماید. با اعتماد به اظهارات فرمانده نیروی هوایی و نخست وزیر، روابط عمومی ستاد بزرگ ارتشتاران، رویداد را تكذیب نمود. آقای بختیار نیز روز 21 بهمن ماه در مجلس سنا آن را كاذب اعلام كرد، ولی از اعمال بعدی همافران و افسران نیروی هوایی شاهنشاهی در روزهای 21 و 22 بهمن، مانند درگیری با افراد گارد و باز كردن درب اسلحه‌خانه‌ها و دادن اسلحه به مخالفین و بالاخره تمرد مسلحانه در نیروی هوایی شاهنشاهی، معلوم شد كه جریان اعلام همبستگی پرسنل نیروی هوایی حقیقت داشته و آقای بختیار و سپهبد ربیعی، هر دو واقعیت را پنهان كرده بودند.» (10)

نخست وزیری مهندس بازرگان:
امام خمینی روز یكشنبه 15/11/1357 طی مراسمی كه در مدرسه‌ی علوی برگزار شد، مهندس مهدی بازرگان را به عنوان نخست وزیر دولت موقت، معرفی نمودند: متن حکم امام به این شرح بود:
جناب آقای مهندس مهدی بازرگان!
«بنا به پیشنهاد شورای انقلاب، بر حسب حق شرعی و حق قانونی ناشی از آزادی ‌اكثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران كه طی اجتماعات عظیم و تظاهرات وسیع و متعدد در سراسر ایران، نسبت به رهبری جنبش ابراز شده است و به موجب اعتمادی كه به ایمان راسخ شما به مكتب مقدس اسلام و اطلاعی كه از سوابقتان در مبارزات اسلامی و ملی دارم، جناب عالی را بدون در نظر گرفتن روابط حزبی و وابستگی به گروهی خاص مأمور تشكیل دولت موقت می‌نمایم تا ترتیب اداره‌ی امور مملكت و خصوصا انجام رفراندوم و رجوع به آرای عمومی ملت، درباره‌ی تغییر نظام سیاسی كشور به جمهوری اسلامی و تشكیل مجلس موسسان از منتخبین مردم، جهت تصویب قانون اساسی نظام جدید و انتخاب مجلس نمایندگان ملت بر طبق قانون اساسی جدید را بدهید. مقتضی است كه اعضای دولت موقت را هر چه زودتر با توجه به شرایطی كه مشخص نموده‌ام تعیین و معرفی نمایید. كارمندان دولت و ارتش و افراد ملت، با دولت موقت شما همكاری كامل نموده و رعایت انضباط را برای وصول به اهداف مقدس انقلاب و سامان یافتن امور كشور، خواهند نمود. موفقیت شما و دولت موقت را در این مرحله‌ی حساس تاریخی از خداوند متعال مسألت می‌نمایم.» (11)

احتمال حمله به مدرسه علوی:
افراد بسیاری، شامگاه روز شنبه 21 بهمن 1357 را آبستن حوادث گوناگونی می‌دانستند. از این رو به امام توصیه نمودند كه مدرسه‌ی علوی را ترك كرده و به نقطه‌ی امنی بروند، اما به گفته‌ی هاشمی رفسنجانی، امام این توصیه را نپذیرفتند:
«از روز 21 بهمن، درگیری‌های خونین آغاز شد و تا شب،‌ شدت بیشتری گرفت. در شب 22 بهمن تلاش ما این بود كه امام را قانع كنیم كه محل اقامت خود را تغییر بدهند و در دسترس نباشند. طبیعی بود كه آن محل بمباران شود. امام نپذیرفتند. این هر چند كه تصمیم خطرناكی بود؛ اما از روحیه‌ی خاص و حماسه‌گرای امام حكایت می‌كرد و شاید امام نگران بودند كه تغییر محل باعث تضعیف روحیه‌ی دوستان و تقویت روحیه‌ی عمال رژیم بشود. بعد از این كه از قانع كردن امام ناامید شدیم، به این نتیجه رسیدیم كه جمع ما هم نباید از این محل دور بشود.» (12)
مهندس مهدی بازرگان، نخست وزیر دولت موقت كه شامگاه روز 21 بهمن در مدرسه‌ی رفاه بود، احتمال داد كه به آن جا حمله شود، بدین جهت به نقطه‌ی دیگری پناه برد:
«ما بیش‌تر ساعاتمان در همان مدرسه‌ی رفاه بودیم و آن شب كذا هم همان جا بیتوته كرده بودیم و بعد چون خیلی سر و صدای تیراندازی شنیده می شد و خبر هم می آوردند و احتمال هم داده می‌شد كه حمله‌ ای بخصوص به آن جا بشود، ما در یك خانه‌ی مجاوری در یك كوچه پایین‌تر رفتیم. آنجا، شب را گذراندیم؛ اما صبح كه بلند شدیم، دیدیم نه قضایا بر عكس شده و الحمدالله ملت پیروز شده است.» (13)

آیت‌الله سید علی خامنه‌ای هم به مسأله‌ی تهدید مدرسه‌ی علوی اشاره نموده‌اند:
«به یاد دارم عصر روز 21 بهمن به كارخانه‌ای رفته بودم. كارخانه شلوغ شده بود و یك عده آن جا جمع شده بودند. من رفتم آن جا، 5/10 ـ 11 شب بود كه رسیدم به محل سكونتشان (در آن جا) نزدیك منزل دوست و آشنایی گذراندم. در آن جا بود كه مسأله‌ی نیروی هوایی و حمله به نیروی هوایی را شنیدم و آن شب چه هیجانی داشتیم. صدای تیر تا صبح قطع نمی‌شد. شب بعد من و مرحوم شهید بهشتی و فكر می‌كنم آقای هاشمی یا آقای باهنر در یكی از منازل اطراف بودیم. هنگام عصر به مدرسه‌ی رفاه آمدند و گفتند كه امشب قرار است به مدرسه حمله شود و همه شما كشته خواهید شد، بهتر است متفرق شوید؛ متفرق شدیم. امام در مدرسه‌ی علوی بود و ما مدرسه‌ی رفاه. در اطراف مدرسه‌ی علوی هر سه نفرمان به یك خانه رفتیم و شب آن جا بودیم.» (14)

شهید فضل‌الله محلاتی نیز می‌گوید: امام توصیه‌ی ما را برای انتقال ایشان به نقطه‌ی امن نپذیرفتند و گفتند هر كس می‌ترسد برود:
«شب 22 بهمن در منزل امام بودم. جایی در نظر گرفته بودیم، در پشت مدرسه‌ی علوی [كه] اگر شب حمله كردند امام را به آن جا ببریم تا جانشان در خطر نباشد، اما امام راضی نشد. یادم هست آقای هاشمی توی حیاط به من گفت چه كنیم، امام راضی نمی‌شود. مجددا خدمت ایشان رفتیم، حضرت امام فرمودند: هر كس می‌ترسد برود،‌ من از جای خود تكان نمی‌خورم.» (15)

انقلاب و رسانه ها
حوادث روز و شب 21 بهمن 1357 را خبرگزاری‌های متعددی به سراسر جهان مخابره كردند. هم‌چنین روزنامه‌ها و مجله‌های داخلی و خارجی،‌ ستون‌ها، صفحات و عناوین خود را به این امر اختصاص دادند و اخبار آن لحظات حساس و سرنوشت ساز را منعكس نمودند. از جمله روزنامه‌ی كیهان روز یك شنبه 22 بهمن نوشت:
«قسمت‌های وسیعی از تهران پس از ساعت ها جنگ و گریز، به تصرف نیروهای مسلح مردم و نیوری هوایی كه به مردم پیوسته است در آمد. شدیدترین برخورد بین واحدهای مخصوص گارد شاهنشاهی شب گذشته، هنگام تصرف كلانتری‌ها و مواضع مهم شهر كه تاكنون دراختیار فرمانداری نظامی و شهربانی بوده است، صورت گرفت. یكی ازاین برخوردها هنگام تصرف كلانتری 6 واقع در میدان ثریا روی داد. از شب گذشته در نقاطی كه به دست مردم و نیروی هوایی افتاده است، پست‌های نگهبانی دایر شده است و تمام افراد تازه وارد به منطقه بازرسی می‌شوند. اتومبیل‌هایی كه قصد عبور از این مناطق را دارند، توسط مأموران مسلح دقیقا بازرسی می‌شوند و این به گفته‌ی مردم مسلح بدان صورت انجام می‌گیرد تا از نفوذ افراد ارتشی وابسته به رژیم، جلوگیری شود. در جریان برخوردهای شب گذشته و دیروز بعدازظهر، نیروی هوایی و مردم مسلح با گارد شاهنشاهی، تعدادی تانك منهدم شده و به تصرف مردم در آمده است. یكی از این تانك‌ها زیر پل میدان فوزیه منهدم شد. در فاصله‌ی میدان فوزیه تا پمب بنزین، واقع در خیابان دماوند، خبرنگاران كیهان چهار تانك منهدم شده را شمارش كرده و عكس آنها را گرفته‌اند. در همین فاصله، تعداد زیادی جیپ و كامیون متعلق به نیروی زمینی، منهدم شده است. تقریبا تمام كسانی كه مسلسل و تفنگ به دست دارند صورت خود را برای شناخته نشدن سیاه كرده‌اند. تعدادی از افراد نیروی هوایی لباس شخصی پوشیده‌اند و برخی از این افراد هنوز لباس نیروی هوایی به تن دارند و برخی دیگر فقط كت یا شلوار شخصی به پا كرده‌اند. از جمله سلاح‌هایی كه افراد مسلح نیروی هوایی و مردم عادی به دست دارند و در عملیات سركوب نیروهای گادر شاهنشاهی و برخی واحدهای نیروی زمینی شركت دارند، عبارتند از: مسلسل دستی، كلت، تفنگ ام یك و ژ3، سلاح سازمانی ارتش ایران و مسلسل‌های سنگین كه تعدادی از آن ها را از روی تانك‌های منهدم شده، باز كرده و در مواضع حساس مستقر كرده‌اند. سنگرهای خیابانی هم چنان پابرجاست و با‌ بارندگی دیشب كاملا مستحكم شده‌اند. در دهانه‌ی كوچه‌های منشعب از خیابان دماوند‌،‌ نیروی هوایی و شهباز كه ما ازآن‌ها دیدن كردیم، سنگربندی شده دو روی بام خانه‌ها نیز كیسه‌های شن و خاك دیده می‌شود كه پشت آن‌ها افراد مسلح برای مقابله با حمله‌ی احتمالی گارد شاهنشاهی و سایر افراد مسلح، سنگر گرفته‌اند. تعدادی تفنگ مخصوص شلیك‌ گاز اشك‌آور نیز مردم به دست آورده‌اند. ما خود، شاهد دستگیر ییك سرباز گارد شاهناشهی به وسیله‌ی افراد مسلح نیوری هوایی و مردم مسلح بودیم. این سرباز را كه دستش در جریان عملیات دستگیری مجروح شده بود، با مراقبت شدید و در محاصره‌ی مردم مسلح به مقر فرماندهی عملیات می‌بردند و بدون وقفه به مردمی كه می خواستند انتقام بگیرند، اخطار می‌كردند كه كنار بروند تا او به ستاد عملیات منتقل شود و درباره‌اش تصمیم منطقی گرفته شود. منطقه‌ای كه مركز عملیات است بشدت محافظت می‌شود و از نزدیك شدن افراد به آن به شدت جلوگیری می‌شود. در جریان منهدم كردن تانك‌ها از آتش‌بارهای به غنیمت گرفته شده از گارد توسط نیروی هوایی، استفاده شده بود. افراد مسلح از منطقه حفاظت می‌كنند. افراد آماده برای پیوستن به نیروی هوایی مسلح، بی‌وقفه در تلاش هستند تا مجروحین و تیرخوردگان را به بیمارستان‌ها و پست‌های امدادی منتقل كنند. دیشب تلفات نیروهای زمینی و گارد بیش‌تر از مردم مسلح و نیروی هوایی بود. تعدادی از افراد بدون سلاح نیز كه در منطقه‌ی به اشغال در آمده در حركت بودند، تیر خورده‌اند. در منطقه از یكی از افراد شنیدیم كه مقداری از تیراندازی‌ها به منظور قدرت نمایی انجام می‌گیرد. غیر از خیابان‌ها ، در داخل پادگان‌های نیروی هوایی نیز افراد مسلح سنگر گرفته‌اند و تقریبا از چهار طرف به سوی مهاجمین گارد تیراندازی می‌كنند. شب گذشته روی بام‌های منطقه، بسیاری از زن‌ها و پیرمردها برای پیروزی افراد مسلح و نیروی هوایی دعا می‌كردند.» (16)

تصرف رادیو و تلویزیون
در حالی كه بعدازظهر روز یك شنبه 22 بهمن ماه 1357 ارتش اعلام بی‌طرفی كرده بود، بختیار نیز نخست وزیری را ترك نموده بود و مردم هم بسیاری از مراكز نظامی و انتظامی را در تصرف خود داشتند؛ اما تنها یكی ازمراكز بسیار پر اهمیت ، هم چنان از دسترس انقلابیون به دور مانده بود و آن مراكز رادیو و تلویزیون بود. یكی از شخصیت‌هایی كه در تصرف رادیو و تلویزیون نقش عمده‌ای داشت، شیخ فضل‌الله محلاتی بود:
«عصر ما تصمیم گرفتیم كه برویم رادیو و تلویزیون را تصرف كنیم. آن جا هم زد و خورد بود و بخصوص در جام جم، خیلی از نیروها استقامت می‌كردند. چون رادیو را اگر كسی بگیرد كار دیگر تمام است. من چهار نفر مسلح برداشتم و رفتم برای تصرف رادیو. یك ایستگاه رادیو داریم در بی‌سیم، نزدیك چهارراه سید خندان. ما تا نزدیكی‌های چهارراه قصر توانستیم برویم. هر جا كه رفتیم دیدیم كه تیراندازی است، نمی‌گذاشتند كه برویم توی خود بی‌سیم، البته یك مهندسی كه من حالا اسمش یادم نیست‌ ـ خدا خیرش بدهد ـ در تماس با ما بود و می‌گفت اگر خودتان را برسانید داخل رادیو ـ آنجا هم تعطیل بود، همه فرار كرده بودند ـ من دستگاه را راه می‌اندازم. به هر صورت رفتیم، در حالی كه از هر كوچه‌ای كه می‌خواستیم برویم، وارد خیابان شویم دیدیم تیراندازی است. نیم ساعتی رفتیم توی دفتر مركز اعتصابات [كمیته‌ی اداره‌ی اعتصابات]‌ كه مرحوم باهنر و این‌ها آن جا دفتری داشتند و از آن جا دوباره تلفن كردیم به آن مهندس و گفتیم كه ما از هر كوچه‌ای كه می‌آییم تیراندازی است. گفت كه من در را باز می‌گذارم كه ماشینتان دم در معطل نشود. شما بروید دم پل، از آن جا با سرعت بیایید داخل. همین كار را كردیم و رفتیم. حتی گلوله‌ای به ماشین ما اصابت نكرد و ما رفتیم داخل بی‌سیم. ساعت پنج و ربع بعدازظهر بود. سه ربع ـ یك ساعتی طول كشید تا این بنده خدا دستگاه را راه انداخت. من هم یك نوار قرآن برده بودم و یك نوار "خمینی ای امام"، یك سرود هم بود كه ظاهرا آن موقع می‌خواندند. یك پیامی هم آن روز امام داشتند كه مردم از خودشان دفاع كنند و دستورالعمل آن روز بود. ما رفتیم آن جا، ساعت شش و ربع بود. آن جا من هم نگفتم سخن گو كی هست، رادیو را روشن كردیم و گفتیم: بسم‌الله الرحمن الرحیم، این صدای انقلاب اسلامی ایران است. مردم با شنیدن این مطلب خیلی غوغا كرده بودند. یك مقدار صحبت كردیم و پیام امام را خوانیم و نوارها را گذاشتیم. بعد ما فهمیدیم كه این رادیو تلویزیون چقدر خوراك می‌خواهد. ما یك ساعت آن جا رادیو را اداره كردیم. فریدون سحابی برادر مهندس هم همراه من آمده بود. حالا نمی‌دانم او چه می‌كند، گاهی من می‌نوشتم، او می‌خواند. گفتم: من می نویسم شما بخوان. گاهی از حفظ همین طوری می‌خواندیم. دو دفعه پیام امام را گذاشتیم، دو دفعه نوار را گذاشتیم. ساعت شش و ربع تلفن كردند و گفتند كه جام جم گرفته شد و آن جا را متصل كردند به جام جم. ما هم سوار ماشین شدیم، رفتیم جام جم. وقتی رفتیم دیدیم آقای موسوی اردبیلی پیام امام را خوانده و دارند یكی یكی پیام می‌دهند. كارگردان هم چپی‌ها بودند. قطب‌زاده هم آمده بود آن جا.» (17)
در وصف روحیه‌ی مردم ایران، بویژه تهران،‌ در روز 22 بهمن 1357 نویسندگان متعددی از هر حزب، دسته، گروه و گرایش سیاسی سخن گفته‌اند. رضا براهنی با گرایش چپ از این نویسندگان است:
«جمعیت خروشانی را دیدم كه نه به خواب دیده بودم و نه درتاریخ‌ها خوانده. حدود ساعت یازده صبح، وقتی كه به اتفاق یكی دو سه نفر از دوستان به رو به روی دانشگاه رسیدیم، انسانی را سنگر انسانی دیگر دیدیم. در چشم‌های این هزاران چهره‌ی انقلاب جز عزم، عزمی عظیم برای گرفتن تمام سربازخانه‌ها،‌ برای پایین آوردن تمام پرچم‌های قلدری و برای تسخیر كلیه‌ی زندان‌های شاه و امپریالیسم، ندیدم. گاه تشویش از چشمی به چشمی، از چهر‌ه‌ای به چهره‌ای و از صدایی به صدایی منتقل می‌شد. عشرت‌آباد كمك می‌خواهد. عشرت‌آباد فشنگ می‌خواهد و بعد تفنگ‌داران و مسلسل‌داران و شمشیرداران جوان و به هر آن چیزی كه چرخی داشت و می‌توانست به سوی عشرت‌آباد بچرخد، می‌آویختند و راه عشرت‌آباد را در پیش می‌گرفتند. این جوانان چنان از اتوبوس‌ها‌، موتورسیكلت‌ها و كامیون‌ها و جیپ‌های به چنگ افتاده‌ی ارتش می‌آویختند كه انگار سال‌ها مشق چنین كاری را كرده بودند و مردم كه همه جای دانشگاه را پوشانده بودند و چنان خود به خودی هم ناخودگاه و هم با هدف به یك طرفه‌العین باز می‌كردند كه انگار وسایل و وسایط نقلیه‌ی رزمندگان جوان ایران، از خیابان‌های سراسر خالی حركت می‌كردند. سرعت عزم، هدف‌گیری و دسته‌جمعی كار كردن و حتی اگر لازم شد دسته جمعی مردن، رنگ‌ها و صبغه‌های اصلی و اساس این تحرك‌ها و جوشش‌ها بود و بعد نخست سر آمبولانس‌ها پیدا می‌شد، صدای آژیر در اقطار شهر می‌پیچید و مدرم باز راه را باز می‌كردند و بعد رزمندگان عزیز از نبرد عشرت‌آباد بر‌می‌گشتند؛ با غنایمی از نوع مسلسل‌، تفنگ، كامیون‌ و اتوبوس و سیل جمعیت به اتفاق رزمندگان صلا بر می‌داشت عشرت‌آباد را گرفتند، عشرت‌آباد را گرفتند و رزمنده‌ای ، تك تیری از مسلسل خود را به هوا در می‌كرد تا فتح عشرت‌آباد را نقطه‌ی ختامی در آسمان گذاشته باشد و تازه این فتح آغاز فتوحات دیگر بود. به ناگهان همهمه در لب‌ها و سینه‌ها و در چهره‌های جمعیت می‌پیچید كه ارگ كمك می‌خواهد، اسلحه پیدا كنید، بروید ارگ كمك می‌خواهد. تعداد كثیری از جمعیت، این دعوت را لبیك می‌گفتند. نه كسی به افتخار می‌اندیشید نه به مرگ، همه ـ این حقیقت زلال‌ترین این حقیقت‌هاست ـ به یك چیز می‌اندیشیدند: تصرف ارگ و پیش از آن رادیو گرفته شود می‌پرسیدند: رادیو را گرفتند و طوری سؤال می‌كردند كه انگار باید رادیو را گرفته باشند.» (18)

پانوشت:
1ـ محمود دعایی، مجله‌ی حوزه، مرداد و شهریور 1370، شماره‌ی 45، صص 78-79
2ـ احمد خمینی، دلیل آفتاب، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، تهران 1375، ص 79
3ـ امام خمینی، پیشین، جلد 2، ص 228
4ـ احمد خمینی ، پیشین ، ص 76
5ـ «آن مؤمنانی كه به نا حق از خانه‌هایشان آواره شدند بدون جرمی جز آن كه می‌گفتند پروردگار ما خدای یكتاست.» سوره‌ی حج، آیه‌ی 40
6ـ «به راستی كه خدا رؤیای پیامبرش را به حقیقت پیوست كه شما در امن و امان وارد مسجدالحرام خواهید شد.» سوره‌ی فتح، آیه‌ی 28
7ـ اكبر خلیلی، گام به گام انقلاب، حوزه‌ی هنری، تهران، 1375، ص 269
8ـ امام خمینی، پیشین ، جلد 6 ، ص 8
9ـ روزنامه‌ی همشهری ، اردیبهشت 1380 ، ص 25
10ـ قره‌باغی، پیشین ، ص 310
11ـ امام خمینی ، پیشین ، ص 54
12ـ اكبر هاشمی رفسنجانی ، پیشین ، ص 335
13ـ عبدالرضا هوشنگ مهدوی ، پیشین ، ص 379
14ـ سید علی خامنه‌ای ،‌یادهای سبز ( ویژه‌نامه‌ی ماهنامه جانباز) بهمن 1378، ص 7
15ـ فضل‌الله محلاتی ، پیشین ، ص 9
16ـ روزنامه‌ی كیهان ، 21/11/1357
17ـ فضل‌الله محلاتی ، پیشین ، صص 113-114
18ـ رضا براهنی، در انقلاب ایران چه شده است و چه خواهد شد؟ كتاب زمان ، تهران 1358، ص 121

منبع:
تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی از مهاجرت امام خمینی به پاریس تا پیروزی


نوشته شده در   سه شنبه 16 بهمن 1386  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode