بايگانيهاي فرسوده و ناايمن در سراسر كشور، به جاي حفاظت، اسناد را تهديد ميكنند
اسناد آرام آرام ميميرند
جام جم آنلاين: كاغذها از من پيرترند، اگر كمي با فشار لاي انگشتها ساييده شوند ميشوند خاك؛ خاك صد ساله. حشرههاي ريز لاي پروندهها ميلولند، آمدهاند تا كاغذها را بخورند، كاغذهاي له شده لاي پوشههاي بنجل چند دهه پيش بوي نا گرفتهاند. هر دقيقه و ساعت كه ميگذرد به ضرر اسناد در حال تجزيه تمام ميشود؛ سند اموال مردم با هر حركت عقربه ساعت به پوسيده شدن نزديك ميشود.
بيشتر پروندههاي ثبتي به فوت بندند، به يك لغزش، به يك جرقه؛ اگر زلزله بيايد و سيم برقي جرقه بزند كار پروندهها تمام ميشود؛ اسناد كاغذي كهنه و تلنبار شده روي قفسههاي فلزي كم جان ناي مقاومت مقابل بحران را ندارند.
گفته بودند فرشتهها نظر لطف به بايگانيها دارند كه تا بهحال بلايي بر سر اسناد نيامده است؛ يك جور قدرت ماورايي شبيه وردي افسونگر مثل طلسم اجي مجي اما در بايگاني اداره ثبت اسناد محله يوسفآباد در زيرزميني 250 متري، پر شده با قفسههاي فلزي با سقف كوتاه و هواي دم كردهاش. اگر فرشتهاي قصد آمدن هم داشته باشد راهي برايش نيست. پروندههاي ثبتي بايگاني شده در زيرزمين اداره ثبت يوسفآباد عمرشان از خيلي از ما بيشتر است. كاغذهايي با آرم شاهنشاهي پيچيده شده در پوشههاي سرمهاي رنگ پارچهاي كه اگر به آنها دست بزني پودر ميشوند. صاحبان اين پروندهها خبر ندارند كه قفسههاي بدقوارهاي كه پوشهها رويشان بدون هيچ جايي براي نفس كشيدن چيده شدهاند، آنقدر در مضيقهاند كه وقتي از دو طرف قفسهها به بيرون ميافتند هر كسي كه از كنارشان رد ميشود لگدي يا مشتي به آنها ميزند تا مگر به ضرب و زور پا و دست در قفسهها جا بگيرند.
جا دادن 336 هزار پرونده در فضايي 250 متري خودش هنر است، درست مثل يك تردستي ولي به زشتترين شمايل. پروندهها تا طاق زيرزمين بالا رفتهاند، نزديك است كه گوشه پر پروندهها به پر مهتابيهاي داغ سقف بگيرد و آنوقت اگر قاب مهتابيها يا سيم كشيهاي سقف جرقهاي بزنند كار پروندهها در چند دقيقه تمام شود. گرماي زيرزمين هم خودش وحشت آتشسوزي را دامن ميزند، هواي بايگاني يوسفآباد آنقدر مرده است و بوهاي عجيب و غريب ميدهد كه فكر ميكني جايي درلاي يكي از همين قفسهها لاشه پروندهاي بو گرفته است!
اما سيستم تهويهاي در كار نيست، كارمندان بايگاني اگر نفسشان بگيرد پنجره رو به كوچه را باز ميگذارند چون هواكشهاي بزرگ و خاكستري رنگي كه به تازگي براي بهتر شدن هواي زيرزمين آوردهاند بيشتر از اينكه هوا را تهويه كند سر و صدا دارد؛ اين هواكشها همه را ياد مرغداري مياندازد حتي رئيس اداره ثبت شمال شرق را.
رد آب خشك شده روي بيشتر پروندهها هم يادگار زمستان است، در زيرزميني كه تابستانش نيز نمور است حتما در زمستان همه جا پر از شبنم ميشود، پروندههايي كه در زمستان نم ميكشند و در تابستان خشك ميشوند همه رد آب را به پيشاني دارند؛ معلوم نيست تا چند سال ديگر اين كاغذها ميتوانند در جنگ بين خشكي و رطوبت تاب بياورند.
در طبقه دوم بايگاني يوسف آباد هم جنگي ديگر در حال وقوع است، اينجا بايگانها 86 هزار پرونده قطور را در همان قفسههاي فلزي مشبك جا دادهاند و اميدوارند چند تن باري كه روي زمين نه چندان مطمئن ساختمان فرسوده ثبت شمالشرق تهران چيدهاند باعث ريزش سقف طبقه پايين نشود؛ اينجا بايد با احتياط راه رفت شايد وزن تو همان بار اضافهاي باشد كه زمين، ديگر توان تحملش را ندارد!
نديدههاي بدتر از ديده
اما اين قسمت خوب ماجراست، اگر حكايت وجود بايگانيهايي كه ديوارهاي مندرسش از فرط كهنگي در حال ريختنند و براي اينكه روزي روي پايههاي لرزانشان نلغزند و نقش زمين نشوند و پروندههاي ثبتي را با خود زير آوار نبرند با تيرچههايي كلفت حائلشان شدهاند، درست باشد آنوقت بايگاني يوسف آباد گل سرسبد بايگانيهاي ايران خواهد بود. اگر هنوز هم ماجراي نگهداري پروندههاي ريش ريش و پوسيده ثبتي در بقچههاي پارچهاي ادامه داشته باشد، اگر هنوز هم آپارتمانهاي مسكوني براي نگهداري اسناد اجاره شوند و چون صاحب خانه اجازه نميدهد حتي يك ميخ به ديوار كوبيده شود و قفسههاي فلزي مشبك در ساختمان علم شود پروندهها دراز به دراز روي زمين چيده ميشوند و اگر در اسبابكشيها هنوز هم پروندههاي املاك مردم گم ميشود بايد آرامش را كنار گذاشت و تا ميتوان نگران بود.
نكته: بايگاني اسناد، زخم ناسور سازمان ثبت اسناد و املاك است، دارايي 34 ميليون خانواده ايراني است اگر روزي سيل بيايد يا آتشسوزي شود و زلزله همه جا را نابود كند اولين چيزي كه به خطر ميافتد اسناد بيدفاع مالكيت مردم است؛ بايد دلشوره عاقبت اين بايگانيها را داشت
چيزي نمانده تا 34 ميليون پرونده ثبتي خوراك سوسكها، موريانهها و رطوبت شوند؛ فاصله آنها با پودر شدن فقط يك قدم است. بايگاني اسناد، زخم ناسور سازمان ثبت اسناد و املاك است، دارايي 34 ميليون خانواده ايراني از وزير و وكيل و سفير و رئيس گرفته تا مردم عادي در اين بايگانيها است، اگر روزي سيل بيايد يا آتشسوزي شود و زلزله همه جا را نابود كند اولين چيزي كه به خطر ميافتد اسناد بيدفاع مالكيت مردم است؛ بايد دلشوره عاقبت اين بايگانيها را داشت.
پول نيست
پول در اين كشور زياد هست ولي انگار نه براي ساماندهي اسناد. شايد آنهايي كه براي تخصيص بودجه نظر ميدهند، حتي يكبار هم گذرشان به بايگانيها نيفتاده باشد و مرگ تدريجي اسناد مالكيت مردم را به چشم نديده باشند چون آن وقت خودشان تاييد ميكردند كه نجات پروندههاي ثبتي خاك گرفته و در حال پوسيدن نه يك كار تجملي كه تصميمي اورژانسي است.
امروز از440 بايگاني موجود در كشور 50 درصدشان ساختمانهاي فرسوده دارند كه براي مقاومتشان در برابر زلزله بايد هر روز دعا كرد، معلوم است كه چنين ساختمانهايي كه دغدغه اصليشان استحكام است سيستمهاي اطفايحريق و هشدار آتشسوزي و اين قبيل امكانات حفاظتي نيز ندارند. در اين ميان 180 بايگاني نيز ساختمان اجارهاي دارد درست مثل اينكه ادارات ثبت سراسر كشور مستاجر باشند و پروندههاي ثبتي متعلق به مردم را مثل اسباب خانه هر سال به دوش بكشند و از يك ساختمان به ساختمان ديگر ببرند.
اما اين همه دغدغه با 88 ميليارد تومان حل ميشود يعني رقمي كه سازمان ثبت اسناد و املاك كشور به معاونت برنامهريزي و نظارت راهبردي رياست جمهوري اعلام كرده اما تا به حال هيچ بودجهاي به دستشان نرسيده است. البته با اين پول آنهم در شرايطي كه هر كمد ريلي مخصوص بايگاني، 3 ميليون تومان قيمت دارد فقط ميتوان بايگانيهاي موجود را سر و سامان داد و گسترش فضاي بايگانيها را به زماني ديگر موكول كرد. امروز بايگانيهاي ثبتي در سراسر ايران 120 هزار متر مربع كمبود فضا دارند كه اگر قرار باشد همه اين فضاي مورد نياز خريداري شود، نياز بودجهاي سازمان ثبت بسيار بيشتر از 88 ميليارد تومان خواهد شد. اما حالا كه پولي براي اين كارها نيست بايد با عواقب بيپولي كنار آمد حتي اگر قرار باشد اسناد مالكيت مردم و دولت يكجا با هم قرباني گرما و سرما و فشار و رطوبت شوند.
كمبود نيرو، نيروي فرتوت
بايگانيهاي اسناد به پستو ميمانند، مثل يك انبار، شبيه تبعيدگاه؛ مردم فكر ميكنند كارمندان خاطي و كم بازده را به بايگانيها ميفرستند تا جلوي دست و پا نباشند و بيدردسر در زيرزميني نه چندان دلچسب كاري بكنند. شايد براي همين است كه تحصيلكردهها حاضر نميشوند كارمند بايگاني باشند و آنهايي هم كه مدركشان ديپلم است پس از مدتي از كار در بايگاني دلزده ميشوند. بايگانها هميشه دستشان با كاغذهاي بيرون زده از پروندهها ميبرد، بعضي از آنها آنقدر روي زانو خم شدهاند تا پروندهاي را از قفسههاي چسبيده به زمين بيرون بكشند كه زانوهايشان دچار درد شدهاند، بيشتر آنها نيروهاي شركتياند كه حقوق كمي ميگيرند با ساعات كار زياد تا بلكه بتوانند كارهاي عقب افتاده را پيش ببرند. آنها تعدادشان هم خيلي كم است يعني كمتر از استانداردي كه ميگويد به ازاي هر 15 هزار پرونده يك بايگان مورد نياز است با اين حال دولت اجازه جذب نيرو در اين بخش را نميدهد براي همين است كه در بايگاني يوسفآباد به ازاي 422 هزار پرونده فقط 11 بايگان حضور دارد!
در بايگانيهاي پر مشكل ادارات ثبت، آدمها هم در كنار پروندهها ميپوسند، اگر اين بايگانها فرتوتتر از چيزي كه هستند بشوند عمر پروندهها از اين كه هست نيزكوتاهتر ميشود. پس جان آدمها و امنيت اسناد مالكيت دولت ومردم ارزش تخصيص بودجه و پول خرج كردن را دارد؛ روياي ايجاد آرشيو الكترونيك اسناد بايد تعبير شود.
مريم خباز / گروه جامعه