عليرضا افخمي تاكنون نشان داده روشهاي غافلگير كردن مخاطب را بلد است
ارواح محجوب در اثري پليسي
جام جم آنلاين: شايد همين حالا كه داريد اين مقاله را ميخوانيد كسي روبهروي شما يا كنار دستتان نشسته باشد. كسي كه شما او را نميبينيد، اما او شما را ميبيند. تمام حركاتتان را زيرنظر دارد و حتي صداي نفس كشيدنتان را هم ميشنود.
اگر در يك تقسيمبندي كلي آثار ماورائي را به 2 دسته وهمناك ـ ماورائي و فانتزي ـ ماورائي تقسيم كنيم، ساخته جديد عليرضا افخمي، پنج كيلومتر تا بهشت در دسته دوم اين تقسيمبندي قرار ميگيرد. هر چند سكانس ابتداي آن (كابوس اميرحسين) زيادي سنگين و دلهرهآور و آزاردهنده بود.
كارگردانان ايراني در سال هاي اخير تعدادي فيلم سينمايي، تلهفيلم و سريال وهمناك ـ ماورائي ساختهاند كه بجز يكي دو تايشان ـ مثل سريال او يك فرشته بود ـ بقيه آنها بخصوص به دليل پرداخت ضعيف و ابتدايي و ناشيانه صحنههاي وهمناكشان، آثار قابل توجه و باارزش به حساب نميآيند. در زمينه فانتزي ـ ماورائي هم كه اصلا كار نشده و نگارنده نام و عنواني را به خاطر نميآورد. با اين حساب ميتوان از پنج كيلومتر تا بهشت به عنوان اولين اثر فانتزي ـ ماورائي ايراني نام برد.
ساخته جديد عليرضا افخمي به احتمال زياد مثل آثار قبلياش، هم مورد تقليد قرار خواهد گرفت و هم اين كه الهامبخش برخي كارگردانها و فيلمنامهنويسان هموطن خواهد شد.
پنج كيلومتر تا بهشت ـ مثل سريال زيرزمين ـ متناسب با موضوعش لحن دوگانهاي دارد. هم جدي و هم آميخته به طنز و شوخي. افخمي نهتنها در پرداخت موضوع اصلي قصه (سرقت از شركت و مسائل مربوط به آن) كه در نشان دادن آنچه در عالم ارواح ميگذرد نيز به اندازه كافي موفق بوده است كه موفقيتش در مورد دوم بيشتر از طنز ملايم و دلچسب به كار برده شده در صحنهها و موقعيتهايي كه روح اميرحسين و روح آن دختر در آنها حضور دارند، سرچشمه ميگيرد. براي درك بهتر موضوع كافي است به خاطر آوريد صحنهاي را كه روح اميرحسين در كنار روح آن دختر خانم از روي خطكشي مخصوص عابر پياده رد ميشود و اميرحسين كه ذاتا جوان محجوب و مودبي است حتي در حالي كه متوجه شده در برخورد با آدمهاي زنده به آنها تنه نميزند، مدام خودش را كنار ميكشد... آخر سر هم ترجيح ميدهد از كنار خطكشي و كمي دورتر از ديگران عبور كند. اين طنز زماني ظريفتر و بامزهتر ميشود كه روح اميرحسين هنگام عبور از راهروهاي دانشگاه و بالا رفتن از پلهها وقتي رودرروي دختر خانمهاي دانشجو قرار ميگيرد بسرعت و با دستپاچگي خودش را كنار ميكشد.
همچنين به خاطر آوريد سكانس گفتوگوي روح اميرحسين و روح آن دخترك را درباره چراهاي نشستن روح روي صندلي يا تكيه دادنش به ديوار و ... بعد هم وضعيت خندهداري كه انتهاي همين سكانس براي روح اميرحسين پيش ميآيد. به طور كلي جملههايي كه بين اين دو روح بلاتكليف رد و بدل ميشود، حركاتشان و طرز رفتارشان و موقعيتهاي جالبي كه يا به وجود ميآورند يا در آنها واقع ميشوند، ركگويي دخترك و بخصوص آرامش كميابي كه در چهره و نگاه و حركات مهدي سلوكي (اميرحسين) موج ميزند و... همه اينها تماشاگر را به وجد ميآورند.
در ميان صحنههاي مربوط به عالم ارواح، صحنه پرواز روح استاد دانشگاه به سوي ابرها در نگاهي كمدقت شايد به دليل سادگي بيش از حدش به حساب خامدستي و سطحينگري فيلمنامهنويس و كارگردان گذاشته شود؛ اما در نگاهي عميقتر و دقيقتر متوجه ميشويم فيلمنامهنويس و كارگردان ترجيح دادهاند از ميان نظريههاي متفاوت و غالبا وهمناك ورود روح به عالم ديگر آسانترين، آشناترين و رايجترينش را انتخاب كنند. در ضمن با اين كارشان جنبه طنزآميز صحنههاي مربوط به عالم ارواح را هم حفظ كردهاند. طوري كه تماشاگر بزرگسال با ديدن صحنه پرواز روح استاد دانشگاه به آسمان، دستخوش شادي و شعفي كودكانه ميشود.
افخمي (به عنوان نويسنده و كارگردان اثر) با استفاده از برخي صحنههاي سبك كه در تداوم ماجراي اصلي سريال نقش موثري ندارند ـ مثل صحنهاي كه روح اميرحسين و آن دخترك به سينما ميروند ـ بخوبي و استادانه توانسته سرعت پيشرفت قصه سريالش را كنترل كند و مكثهاي لازم را در روايت بخشهاي حساس و تعيينكننده ماجرا به وجود آورد.
بيترديد وجه قابل توجه سريال، ديالوگهاي خوشايند آن است كه هم از احاطه فيلمنامهنويس بر ادبيات مكالمهاي حكايت ميكند و هم از سليقه ادبياش. ديالوگهاي غالب صحنهها دربردارنده جملههايي كوتاه و ساده و روشن هستند؛ جملههايي كه پيداست روي آنها فكر شده و با حوصله و دقت زيادي نوشته شدهاند. جملههايي كه بدون كمترين ابهام و به بهترين شكل ممكن، مفاهيم مورد نظر را منتقل ميكنند.
خصوصيت قابل توجهي كه نهتنها در صحنهها و موقعيتهاي حساس كه در صحنههاي عادي و معمولي سريال نيز خودش را نشان ميدهد. مثل جملههاي ساده، اما خوشايندي كه بين آيدا و دوست صميمياش فاطمه در تعميرگاه اتومبيل رد و بدل ميشود.
گذشته از نگارش استادانه ديالوگها، فيلمنامهنويس در موارد ديگري نيز قابليتهاي حرفهايش را نشان داده است. مثل شرح و توصيف رابطه كميابي كه ميان همايون و اميرحسين وجود دارد. البته تا قبل از صحنه خواستگاري اميرحسين از آيدا كه اين رابطه صميمانه توام با احترام بخصوص در اجرا به دليل بازي گيرا و طبيعي داريوش فرهنگ و آرامش دوستداشتني مهدي سلوكي به شكل تعجبآوري تماشاگر را مجذوب خودش ميكند.
همچنين واكنشهاي حسي شخصيتها در موقعيتهاي حساس ماجرا دقيق و هوشمندانه تشريح شده است. مثل موقعي كه قرار ميشود جمشيد جاي اميرحسين را در شركت بگيرد. ورود ترديدآميز جمشيد به اتاق كار اميرحسين و نگاه معنيدارش به صندلي خالي اميرحسين جوري كه انگار در دادگاه و در برابر قاضي ايستاده است. آخر سر هم ترجيح ميدهد روي صندلي ديگري بنشيند.
هرچند پنج كيلومتر تا بهشت جذابيتهاي معمايي سريالهاي زيرزمين و گاو صندوق را ندارد و ماجرايش مثل ماجراي سريالهاي ياد شده تو در تو و پيچيده نيست، اما كم و بيش مثل همانها اين نكته مهم را يادآور ميشود كه براي نوشتن يك فيلمنامه پليسي توجه برانگيز چيزي بيش از قلم و كاغذ و ذهني معمولي لازم است و فيلمنامهنويسي از عهده نوشتن چنين فيلمنامهاي برميآيد كه شم و تخيل معمايي ـ پليسياش قوي باشد.
تيتراژ ابتدا و انتهاي سريال هر دو با سليقه ساخته شدهاند و معنا دارند. آخرين نماي تيتراژ ابتداي سريال نماي دوري است از تك درختي ميان گندمزاري در نارنجي پريده رنگ غروب كه با نواي خسته ترومپت همراهي ميشود. نماي بغضآوري كه تنهايي روح اميرحسين را بخوبي القا ميكند و در آخرين لحظه تيتراژ ناگهان غرشي از ميان ابرهاي سوخته به گوش ميرسد كه شايد هشدار ارواح باشد به زندهها.
با اين همه پنج كيلومتر تا بهشت با تمام خوبيهايش صحنههايي هم دارد كه جايشان در فيلمهاي كوتاه سينماگران آماتور كم سن و سال و بيتجربه است. مثل صحنهاي كه خيابان دهان باز ميكند و يكي از تبهكاران قصه را ميان شعلههاي آتش ميگيرد كه از عمق زمين زبانه ميكشند. همچنين صحنههايي كه روح اميرحسين و آن دخترخانم به ديدار مادرانشان ميروند كه اين صحنهها بر خلاف انتظار سازندگان سريال بيآن كه خوشآمدني باشند و احساس خوب و دلپذيري را به وجود آورند، بشدت رقتانگيزند.
در ضمن با ديدن سكانسهاي خوابها و كابوسهاي آيدا بالاخره برايمان روشن نشد كه فيلمنامهنويس با نظريه فرويد درباره مقوله خواب موافق است يا مخالف؟
در حالي كه هنوز چند قسمت از سريال باقيمانده است با شناختي كه از شيوه كار عليرضا افخمي داريم از حالا ميشود حدس زد كه چند قسمت پاياني سريال حتما غافلگيركننده و غيرمنتظره خواهد بود.
محمودرضا جغتايي / جامجم