جام جم آنلاين: مرد جواني كه فرزندخوانده خود را بعد از كودكآزاري به قتل رسانده بود با حكم دادگاه به قصاص و حبس محكوم شد.
به گزارش فارس، عصر روز 5 ارديبهشت سال گذشته، پيكر نيمه جان كودكي حدوداً 7 ساله توسط مرد ناشناسي به بيمارستان الغدير در شمال شرق تهران منتقل شد.
پزشكان پس از معاينه اعلام كردند دانيال به دليل برخورد ضربهاي سخت به سرش به كما رفته است؛ تيم پزشكي بيمارستان تلاش گستردهاي براي نجات كودك خردسال به كار گرفت اما با توجه به وجود آثار كبودي و ضرب و شتم روي بدن «دانيال» مأموران كلانتري 136 فرجام در جريان حادثه قرار گرفتند.
مادر دانيال در تحقيقات پليس گفت: شش سال قبل به دليل اختلافاتي كه با شوهرم داشتم، از او جدا شدم. دادگاه حضانت پسرم را تا 7 سالگي به من واگذار كرد. امروز پسرم در حال بازي بود كه ناگهان تعادلش را از دست داد و از پلهها سقوط كرد. سريع او را به بيمارستان رساندم كه پزشكان اعلام كردند او دچار مرگ مغزي شده است.
اظهارات زن جوان در حالي بيان شد كه تحقيقات پليسي و اظهارات مسئولان بيمارستان نشان ميداد كه مردي ميانسال دانيال را به بيمارستان رسانده است.
پيوند اعضاي بدن دانيال به چند بيمار نيازمند
اما با وجود تلاش تيم پزشكي، شامگاه 8 ارديبهشت مرگ مغزي دانيال خردسال از سوي پزشكان تأييد شد و با رضايت پدر «دانيال» اعضاي بدنش به چند بيمار پيوند زده شد.
پدر دانيال هم در جريان تحقيقات به پليس گفت: پس از جدا شدن از همسرم و سپرده شدن حضانت دانيال به مادرش، مادرش به هيچ عنوان اجازه ديدن دانيال را به من نميداد.
وي با بيان اينكه از همسر سابقش و ناپدري دانيال شكايت دارد گفت: حالا نيز خواستار اشد مجازات براي همسرم و اميد هستم.
پس از مرگ اين كودك مادر او به پليس آگاهي فراخوانده شد و زماني كه مقابل كارآگاهان نشست لب به اعتراف گشود و گفت: پس از جدا شدن از همسر اولم با مردي به نام اميد آشنا شدم. او خود را مأمور معرفي كرد و پس از مدتي با هم ازدواج كرديم. دانيال رابطه خوبي با او نداشت و هر روز اختلاف آنها بيشتر ميشد؛ روز حادثه آنها درگيري لفظي پيدا كردند و اميد با دست ضربهاي به صورت دانيال زد كه سرش محكم به ديوار خورد. بر اثر اين ضربه صورت پسرم زخمي شد كه براي شستن صورتش به سمت دستشويي رفت، اما همان موقع اميد لگدي محكم به او زد كه اين بار دانيال يك لحظه از زمين بلند شد، اما ناگهان از هوش رفت و روي زمين افتاد.
مادر دانيال گفت: اميد كه خيلي ترسيده بود، او را به بيمارستان رساند و بعد هم خيلي زود فرار كرد.
دستگيري قاتل دانيال
تحقيقات كارآگاهان پليس نشان داد كه اميد همراه مادر و دخترش در شرق تهران زندگي ميكند كه از روز حادثه ديگر به آنجا نرفته است. در ادامه اقدامات پليس، محل تردد او در تهرانپارس شناسايي و با انجام تعقيب و مراقبتهاي نامحسوس، عصر روز 15 ارديبهشت وي در فلكه اول تهرانپارس دستگير شد. در بازرسي متهم نيز مقداري مواد مخدر، يك رشته دستبند فلزي و اسپري اشكآور كشف شد.
در جريان تحقيقات كارآگاهان پليس آگاهي مشخص شد متهم در منطقه بازار تهران مشغول به كار بوده و در طول پنجسال زندگي با مادر دانيال به دروغ خود را مأمور سازمانهاي دولتي معرفي كرده بود. متهم 15 سال به موادمخدر اعتياد داشت و در جريان بازجوييها به آزار و اذيت و كتك زدن «دانيال» به بهانه تربيت او اعتراف كرد.
با اعتراف متهم به قتل دانيال قرار مجرميت او صادر و پرونده به شعبه 74 دادگاه كيفري استان تهران فرستاده شد كه دوشنبه هفته جاري در اين شعبه و به رياست قاضي حسن تردست جلسه محاكمه برگزار شد.
در ابتداي جلسه، نماينده دادستان با بيان اينكه اتهام انتسابي به متهم محرز است، گفت: طبق اظهارات همسايهها، متهم بارها اقدام به ضربوشتم دانيال ميكرده و با صداي بلند از دانيال ميخواسته است گريه كند. مادر دانيال نيز متهم به كودكآزاري است و طبق شواهد او هم دانيال را مورد آزار و اذيت قرار ميداده است.
در ادامه جلسه پدر دانيال در حالي كه به شدت گريه ميكرد در جايگاه قرار گرفت و گفت: مادر دانيال او را از من مخفي ميكرد و مدتها بود كه او را نديده بودم. قرار بود مدتي بعد و با تمام شدن 7 سالگي دانيال او را با خود ببرم كه اين اتفاق رخ داد. مادر دانيال او را به من نميداد ولي وقتي نيازمند پول شد با خواهرم تماس گرفت تا به او پول برسانيم.
مادر دانيال نيز در ادامه در جايگاه قرار گرفت و به عنوان يكي از اوليايدم خواستار قصاص قاتل فرزندش شد.
در ادامه جلسه متهم به قتل در جايگاه قرار گرفت و با بيان اينكه اتهام قتل را قبول دارد گفت: من دانيال را آزار ندادهام. او شبادراري داشت و آن روز هم جايش را خيس كرده بود. دقايقي كنار من نشست و وقتي خواستم بروم حرف بدي به من زد كه با دست به دهانش كوبيدم كه سرش به سنگ آشپزخانه برخورد كرد. او را به دستشويي بردم تا صورتش را بشويم اما از حال رفت و به زمين افتاد و سرش به كاسه توالت خورد. بلافاصله به اورژانس زنگ زديم. وقتي او را از دستشويي بيرون آوردم نبض نداشت و او را احيا كردم، اما ميدانستم مرده است چون دستانش شل شد و افتاد. بعد هم او را به بيمارستان رسانديم.
اعتراف قاتل در دادگاه به سوزاندن دانيال
با تأكيد متهم بر اينكه دانيال را مورد ضربوشتم و سوزاندن قرار نداده است، قاضي تردست خطاب به متهم به آثار سوختگي و كبوديهاي زياد روي بدن دانيال اشاره كرد كه متهم در جواب گفت: قبول دارم كه دانيال را سوزاندم البته فقط ميخواستم او را تنبيه كنم اما كبوديها كار من نبود.
متهم همچنين درباره اينكه چرا با خود دستبند و گاز اشكآور حمل ميكرده است، گفت: عمل قلب انجام داده بودم و براي امنيت اين كار را ميكردم. هيچگاه خود را مأمور معرفي نكردم بلكه فردي كه مرا به مادر دانيال معرفي كرد گفته بود من مأمور هستم.
بعد از عباس، صديقه به اتهام كودكآزاري در جايگاه قرار گرفت و با بيان اينكه اتهام را قبول ندارد، گفت: اصلا پسرم را اذيت نكردم و دوستش داشتم. سال 81 بود كه با پدر دانيال ازدواج كردم. من پزشكيار بودم و كار ميكردم اما همسرم به من گفت دوست ندارد سركار بروم. مدتي بعد از ازدواجمان حامله شدم. آن زمان درگيريهاي زيادي با شاهرخ داشتم، بچه كه به دنيا آمد، همسرم او را از من گرفت و من را از خانه بيرون انداخت. با واسطه اقوام ما آشتي كرديم اما دوباره با هم دعوا كرديم. اينبار من دانيال را برداشتم و خانه را ترك كردم و در نهايت سال 85 بود كه از شوهرم جدا شدم و حضانت دانيال تا 7 سالگي به من سپرده شد. در تمام اين مدت خودم هزينه زندگيام را تامين ميكردم اما ميترسيدم پدر دانيال او را از من بگيرد به همين دليل خانه مادريام را ترك و خانه ديگري را اجاره كردم. بعد از آن از طريق يكي از دوستانم با عباس آشنا شدم و به صورت صيغهاي به عقد او درآمدم.
جلوگيري متهم از خوابيدن دانيال به خاطر شبادراري
مادر دانيال گفت: عباس دروغهاي زيادي به من گفته بود. ميگفت من را در سفارت ايران در سوييس استخدام ميكند. او خودش را مامور امنيتي معرفي كرد و با دستبند و گاز اشكآور به خانه ميآمد. ميگفت ليسانس حقوق دارد و 10 واحد كودكياري پاس كرده است. او گاهي دانيال را كتك ميزد، من عصباني ميشدم اما چون از عباس ميترسيدم، چيزي نميگفتم. البته من نميدانستم پسرم را سوزانده است.
وي درباره روز حادثه گفت: صبح زود بيدار شدم داشتم نماز ميخواندم كه ديدم دانيال جايش را خيس كرده، براي اينكه عباس متوجه نشود و او را اذيت نكند، لباسهايش را عوض و جايش را هم جمع كردم به پسرم گفتم برود در اتاق بخوابد همان موقع عباس بيدار شد و دانيال را مجبور كرد بيدار بماند.
مادر دانيال گفت: براي پسرم صبحانه آوردم و بعد از آن عباس هم بيدار شد و صبحانهاش را خورد. ظرفهاي صبحانه را ميشستم كه صداي جيغ دانيال را شنيدم، با عجله به سمتش رفتم، ديدم دانيال را سوزانده است. دانيال را بلند كردم و به سمت سالن خانه آوردم. رفتم پماد سوختگي بياورم كه موقع برگشتم ديدم عباس چند ضربه پشتسرهم به دهان دانيال زد و سر دانيال محكم به ديوار آشپزخانه كوبيده شد. دماغش خون آمد و مشاجره ما بالا گرفت. دانيال را به دستشويي بردم كه دماغش را بشويد، يكدفعه از حال رفت و به زمين افتاد.
وي درباره اينكه چرا در ابتداي تشكيل پرونده پنهانكاري كرده بود، گفت: از عباس ميترسيدم، به من گفته بود اسمي از او نياورم اما وقتي افسر پرونده به من گفت او حتي حاضر نشده به خاطر من كارت شناسايي بياورد، همه واقعيت را گفتم.
در ادامه اين جلسه زن همسايه به عنوان شاهد به دادگاه گفت: من بارها و بارها شنيده بودم كه متهم دانيال را كتك ميزد و ميگفت دانيال گريه كن ميخواهم صداي گريهات را بشنوم.
سرانجام بعد از ختم جلسه، قاضي تردست و مستشاران دادگاه وارد شور شدند و در نهايت متهم رديف اول را به اتهام قتل به قصاص و به اتهام كودكآزاري به 6 ماه حبس محكوم كردند. مشورت هيئت قضايي درباره اتهام مادر دانيال درباره كودكآزاري همچنان ادامه دارد.