ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : چهارشنبه 3 مرداد 1403
چهارشنبه 3 مرداد 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : سه شنبه 28 تير 1390     |     کد : 22618

فيلم سينمايي محمد(ص) بايد مانند آن حضرت تحول‌آفرين باشد

اگر هفت ميليارد جمعيت دنيا جمع شويم، مستحيليم كه كتابي مثل قرآن، يا مردي مثل علي (ع) بياوريم اين‌كه علما موافق ساخت فيلمي درباره‌ حضرت امير (ع) ساخته نبودند بخاطر اين بود هنرمندان وحي‌شناس نيستند

آيت‌الله جوادي‌آملي در ديدار با مجيد مجيدي:فيلم سينمايي محمد(ص) بايد مانند آن حضرت تحول‌آفرين باشد
در سينما، فيلم‌ها غالباً مختالانه است و "ان لله لايحب كل مختال فخور"
هنرمند سينمايي بايد وحي را خوب بشناسد
اگر هفت ميليارد جمعيت دنيا جمع شويم، مستحيليم كه كتابي مثل قرآن، يا مردي مثل علي (ع) بياوريم
اين‌كه علما موافق ساخت فيلمي درباره‌ حضرت امير (ع) ساخته نبودند بخاطر اين بود هنرمندان وحي‌شناس نيستند
سينماگر، بايد وحي‌شناس، معقول‌شناس، متخيل‌شناس و محسوس‌شناس باشد
نگاه "مرگ پايان راه نيست" مي‌تواند معلم فيلم‌هاي ديگر باشد
پيام قرآن اين است كه انسان مرگ را مي‌ميراند
مولوي شاگرد خوب قرآن بود
هفتاد درصد بودجه‌ كره‌ زمين صرف آدم‌كشي مي‌شود
تشريح علم ميهمان و علم ميزبان
فيلمساز حداقل بايد بتواند به بشريت بفهماند كه شما مرگ را مي‌ميرانيد
امّهات فيلم يك فيلم تحول ساز از نگاه آيت‌الله جوادي‌آملي
اگر اين عصر، عصر هنر است ممكن نيست خداوند هنرمندي خلق نكرده باشد
الان مردم تشنه‌ هنرند. قبلاً اين‌گونه نبود
الان شعر بر مردم تأثير نمي‌گذارد، مگر بر خواص
هنرمند كسي است انگيزه و انديشه هماهنگ كند و تحويل دهد

آيت‌الله جوادي‌آملي در ديدار با "مجيد مجيدي" كارگردان فيلم سينمايي محمد(ص) گفت: اگر كسي خواست درباره موضوعات عالي هنرنمايي كند، بايد هنرش عالي باشد. يعني همان‌طور كه خود پيغمبر (ص) تحولي در جهان ايجاد كرد، فيلم آن حضرت هم بايد تحول ايجاد كند، وگرنه مي‌شود يك فيلم عادي.
"مجيد مجيدي" كارگردان و "محمد‌مهدي حيدريان" تهيه‌كننده‌ فيلم سينمايي محمد (ص) با آيت‌الله جوادي آملي ديدار كردند.
در اين ديدار گزارشي از روند تحقيق و نگارش فيلمنامه، مضامين در نظر گرفته ‌شده، شكل روايت فيلم و چگونگي انتخاب عوامل دست‌اندركار اين پروژه به اطلاع آيت‌الله جوادي‌آملي رسيد.

***************** اگر كسي خواست درباره موضوعات عالي هنرنمايي كند، بايد هنرش عالي باشد

آيت‌الله جوادي‌آملي در ابتداي صحبت خود گفت: گزارش نافع و مسرت‌بخشي را شنيدم. اميدوارم كه خداوند سعي بليغ شما را به احسن وجه مشكور كند و توفيق ارائه‌ خدمات برتر و بهتر را به همه‌ شما و همكاران‌تان مرحمت كند. چند نكته هست كه مربوط به فيلم و مربوط به وجود مبارك پيغمبر (ص) است.
امروز جهان با هنر زندگي مي‌كند. يك وقتي با ادبيات و شعر زندگي مي‌كرد. گاهي مثلاً يك قصيده، گروهي را ساقط مي‌كرد، گروهي را روي كار مي‌آورد. در دوران عباسيان، يك قصيده چنين تأثيري مي‌گذاشت. اين‌كه مي‌بينيد شاعري از ايران به دربار هند مي‌رود و ملك‌الشعراي هند مي‌شود، به اين دليل است كه آن‌موقع شعر مي‌توانست حرف اول و آخر را بزند. امروز هنر اين سهم را دارد.
وي ادامه داد: اگر كسي خواست درباره موضوعات عادي هنرنمايي كند، داشتن همان فكر عادي كافي است. اما اگر كسي خواست درباره موضوعات عالي هنرنمايي كند، بايد هنرش عالي باشد. يعني همان‌طور كه خود پيغمبر (ص) تحولي در جهان ايجاد كرد، فيلم آن حضرت هم بايد تحول ايجاد كند. وگرنه مي‌شود يك فيلم عادي.
آيت‌الله جوادي‌آملي اضافه كرد: يهوديت و مسيحيت در جريان فيلمسازي پيشرفت كردند، اما ما در اسلام به خودمان اجازه نمي‌داديم كه مسائل‌مان به زبان سينما درآيد. اين پرهيز يا به‌خاطر ابتذال سينما بود يا به‌خاطر اين‌كه ما هنرمندي نداشتيم كه بتواند مفاهيم وحي را از مرحله‌ شهود به عقل دربياورد، عقل را به مرحله خيال درآورد، خيال را حسي كند تا بشود سينما. قالب سينما از خيال به حس مي‌آيد. توجه داشته باشيد كه در فرهنگ قرآن به خيالباف مي‌گويند مختال. اما اختيال از باب افتعال است، تخيل از باب تفعل. خداوند، خيالباف و خيال‌ساز را دوست ندارد: "لايحب كل مختال فخور". اما اگر انسان عاقل باشد و آن عقل را به خيال منتقل كند، و از خيال به حس بياورد، اين مايه‌ علمي دارد. اما اگر از خيال نشئت گرفته و به حس تبديل شده، اين مي‌شود مختال.
در سينما، فيلم‌ها غالباً مختالانه است. يعني خيال است و بعد به حس تبديل مي‌شود. يك هنرمند سينمايي بايد وحي را خوب بشناسد، آن مشهود را از دالاني صحيح به معقول تبديل كند، بعد معقول را متخيل كند و متخيل را محسوس كند تا قابل عرضه باشد. وگرنه علمي نيست. و اين معنا چون نبوده كسي دركش نكرده است.

*************** سريال حضرت علي (ع) چيزي بيش از يك روضه‌خواني نيست

اين مفسر قرآن ادامه داد: همين سريال حضرت علي (ع) را كه ببينيد چيزي بيش از يك روضه‌خواني نيست. اين قصه‌ جنگ جمل است كه غالب روضه‌خوان‌هاي ما گفته‌اند؛ اين علي‌ابن‌ابي‌طالب (ع) نيست. علي‌ابن‌ابي‌طالب (ع) آن است كه مي‌گويد: "و انّي بِطُرق السماءِ اعلي مني بِطُرق الارض. سلوني قبل ان تفقدوني." اما اين سريال، همان تعزيه است كه به شكل فيلم درآمده است. اين علي (ع) نيست. علي‌ابن‌ابي‌طالب (ع) آن است كه فرمود من از آسمان‌ها بيشتر از زمين باخبرم. توجه كنيم؛ جمعيت جهان هفت ميليارد است. ما در ايران هفتاد ميليون جمعيت هستيم، يعني يك صدم جمعيت دنيا. آن‌ها نود و نه درصد هستند، اگر همگي با هم جمع شويم و بشويم هفت ميليارد، دو كار از ما ساخته نيست: اين‌كه بخواهيم كتابي مثل قرآن، يا مردي مثل علي (ع) بياوريم. نمي‌توانيم، مستحيليم. چون او قرآن متحرك است، جزو نوابغ نيست، مي‌گويد من از عرش باخبرترم: "و انّي بِطُرق السماءِ اعلي مني بِطُرق الارض". اگر اين معنا را با قصه‌ جنگ جمل و عمروعاص و غيره خلط كنيد، ايشان به علي‌ابن‌ابي‌طالب (ع) روضه‌خواني تبديل مي‌شود، ديگر علي‌ابن‌ابي‌طالب (ع) نهج البلاغه نيست؛ بنابراين نبايد گفت فيلمي درباره‌ حضرت امير (ع) ساخته شد. اين‌كه علما غالباً موافق نبودند، چون مي‌دانستند كه اين‌ها وحي‌شناس نيستند تا بتوانند مشهودِ وحي را معقول، معقول را متخيل و بعد، متخيل را محسوس كنند و به مردم نشان بدهند.
آيت‌الله جوادي‌آملي در ادامه بيان داشت: من يادم هست قبل از انقلاب، بعد از آن فيلم "ده‌فرمان" كه درباره‌ حضرت موسي (ع) بود و امثال ذلك، عده‌اي مي‌خواستند مشابهش را درباره‌ي حضرت رسول (ع) كار كنند؛ علما غالباً مخالف كردند. گفتند آنچه را شما مي‌خواهيد نشان دهيد، وحي نيست. قبل از انقلاب، براي هفتصدمين سال بزرگداشت مولوي همايشي گرفتند، يك كسي گفته بود: "تو كه عقل و دين نداري/ چو اداي من درآري/ تو كه بنده‌ دلاري/ چو زني دم از دل‌آرا" علما غالباً به اين دليل مخالف بودند كه دست آن هنرمندان تهي بود.

*************** هنرمند اين حوزه بايد وحي‌شناس، معقول‌شناس، متخيل‌شناس و محسوس‌شناس باشد

اگر هنرمندي بخواهد وارد اين حوزه شود، بايد چهارضلعي باشد؛ يعني وحي‌شناس، معقول‌شناس، متخيل‌شناس و محسوس‌شناس باشد تا بتواند دست به كار شود. اين كار عظيمي است. اين فيلم بايد معلم فيلم‌هاي ديگر باشد، چون درباره‌ كسي است كه معلم افراد ديگر است؛ اين هم يك مطلب.
مطلب بعدي اين‌كه اگر درباره‌ كودكي موسي (ع) و عيسي (ع) فيلم هست، براي اين است كه كودكي اين دو بزرگوار مسئله‌ساز بود، در حالي‌كه كودكي پيامبر ما مسئله‌ساز نبود. وجود مبارك عيسي مسيح (ع) هزارها قصه به همراه داشت، چون بدون پدر به دنيا آمد. وجود مبارك موسي كليم (ع) در كودكي با دريا مي‌آميزد و دريا در اختيار خداي درياست و او را تحويل دشمن مي‌دهد: "ِليكونُ لكم دينا". خود اين كودكي، قصه‌ساز بود؛ لذا هزارها نويسنده و گوينده را با خود به همراه آورد كه اين كودك چيست و از كجا آمده است. اما كودكي وجود مبارك پيامبر (ص) اين‌طور نبود. آن‌ها كه آن فيلم‌ها را ساختند هنر نكردند؛ چون اگر كسي از چشمه يك ظرف آب بياورد هنر نكرده، اما اگر كسي زمين‌شناس باشد و كندوكاو كند تا ببيند كجا آب دارد و كجا ندارد، به او مي‌گويند مهندس زمين‌شناس. در مورد حضرت رسول (ص) بايد اين‌چنين باشد؛ يعني فرد بايد زمين‌شناس باشد و قصه‌ كودكي ايشان را دربياورد؛ اين قصه وجود دارد.
مثلاً ابن‌هشام نقل مي‌كند وقتي ايشان مادرش را از دست مي‌دهد، براي او دايه‌اي مي‌آورند به نام حليمه‌ سعديه. كودك، پستان راست را قبول مي‌كند اما كراراً از پذيرش پستان چپ امتناع مي‌كند، تا بالاخره به دايه مي‌فهماند كه او همشير دارد. يعني كودك ديگري از اين دايه شير مي‌خورد كه اين سهم اوست. متخصص مي‌خواهد تا اين قصه را با فحص و اجتهاد و تحقيق استخراج كند؛ در حالي‌كه كودكي موسي(ع) و عيسي (ع) آن‌قدر قصه دارد كه اصلاً به تحقيق نياز ندارد.
آيت‌الله جوادي آملي اضافه كرد: مطلب بعدي آن است كه حضرت رسول (ص) نگاهي عاشقانه به جهان دارد؛ نه فقط نگاه عالمانه و عاقلانه. نجاشي نقل كرده و ديگران هم نقل كرده‌اند كه حضرت زندگي ساده‌اي داشته است. در خانه‌ ايشان اشيائي بوده از قبيل بشقاب، كوزه و همين وسايل روزمره، كه همه‌ اين‌ها شناسنامه داشته‌اند. مي‌گويند برخي علما، اسامي اشياء خانه‌ حضرت را نوشته‌اند، كه مثلاً براي فلان شانه يا فلان دكمه يا فلان در، چه اسم‌هايي مي‌گذاشته‌اند. ايشان اين‌گونه زندگي مي‌كردند. همه را با چشم كرامت مي‌ديدند، نه فقط انسان‌ها را. مالك در مُوَطَّع نقل مي‌كند كه به همراه حضرت، به كوه احد رسيدند؛ حضرت فرمودند: "هذا جبلٌ يحبنا و نحبه" يعني يكي از دوستان ما جناب كوه است. مي‌شود گفت عجيب است، شما كه در اين‌جا شكست خورده‌ايد. اما حضرت رسول (ص) جهان را با چشم محبت مي‌بينند. مرحوم شيخ طوسي از شيعيان و جناب زمخشري از اهل سنت نقل مي‌كنند كه حضرت در ذيل آيه‌ "و انَّ منها كَالحِجارةِ او اشدُّ قَصوه" فرمود سنگي بود كه پيش از مبعوث‌ شدنم به من سلام مي‌كرد و اكنون نيز آن را مي‌شناسم: "كان يسلّم علي و اني لاعرفه الان". اين آفريده‌اي است كه با همه كائنات سخن مي‌گويد. مطابق آيات قرآن ما معتقديم هر موجودي مسبّح حق است. در سوره اسرا مي‌فرمايد: "ان مِن شي ءٍ الّا يسبِّحُ بحمده" وقتي پيامبر تسبيح اين‌ها را مي‌شنود، با اين‌ها كريمانه برخورد مي‌كند. در قيامت تمام زمين و زمان شهادت مي‌دهد يا شكايت مي‌كنند كه فلان شخص در فلان زمان، فلان كار خوب يا بد را مرتكب شده است؛ اما قيامت ظرف اداي شهادت است نه ظرف تحمل آن. هر ادايي مسبوق به تحمل است. آن‌وقتي شهادت شاهد در محكمه مسموع است كه "شهدوا بما علِموا" باشد، يعني شاهد در متن حادثه حاضر و آگاه باشد و فراموش نكند؛ اگر نفهمد يا غايب باشد، يا باشد و بفهمد، اما فراموش كند كه ديگر فرداي قيامت، شهادتش مسموع نيست.

* نگاه "مرگ پايان راه نيست" مي‌تواند معلم فيلم‌هاي ديگر باشد
پيام قرآن اين است كه انسان مرگ را مي‌ميراند

اين انديشمند جهان اسلام در ادامه صحبت‌هاي خود گفت: مطلب ديگر اين‌كه علت غفلت بشر آن است كه مرگ را پايان خط مي‌داند و مي‌گويد تا زنده‌ام لذت ببرم. اما حرف تازه‌ اسلام اين است كه شما مرگ را مي‌ميرانيد، نه مرگ شما را. پيام قرآن اين است كه انسان آن‌قدر قوي و غني است كه مرگ را مي‌ميراند: "كلُّ نفسٍ ذائقة الموت" نمي‌گويد: "كلُ نفسٍ يذوقَهُ الموت". هركسي مرگ را مي‌چشد، نه اين‌كه مرگ هر كسي را مي‌چشد. ما آب را هضم مي‌كنيم يا آب ما را؟ ذائق، مذوق را هضم مي‌كند؛ مرگ چه هنري دارد كه بتواند ما را از پا دربياورد؟ مولوي شاگرد خوب قرآن بود كه در ديوان شمس مي‌گويد: "مرگ اگر مرد است گو نزد من آي/ تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ/ من ازو عمري ستانم جاودان/ او زمن دلقي بگيرد رنگ رنگ".
ما در مصاف با مرگ پيروزيم. اين نگاه مي‌تواند معلم فيلم‌هاي ديگر باشد؛ مرگ پايان راه نيست. انسان مرگ را مي‌ميراند و اين انسان طوري است كه با همه در ارتباط است؛ كسي كه براي يك بشقاب احترام قائل است، ديگر جنگ جهاني راه نمي‌اندازد.
الان هفتاد درصد بودجه‌ كره‌ زمين صرف آدم‌كشي مي‌شود. درآمد ساليانه‌ دنيا چقدر است؟ همه‌ اين بودجه دارد صرف ساختن كارخانه‌هاي اسلحه‌سازي، بمب و وسايل آدم‌كشي مي‌شود، بقيه هم كه گرسنه‌اند. علتش اين است كه بشر گمشده‌اي دارد. ما لوح نانوشته كه نيستيم، ما دو نوع علم داريم؛ علم ميهمان كه علم حوزه و دانشگاه است؛ در سوره نحل مي‌فرمايد: "وَالله اخرجَكم من بطون امّهتكم لاتعلَمونَ شيئا" نوع ديگر علم ميزبان است كه مي‌فرمايد: "ونفسٍ و ما سوّيها فالهَمَها فُجورها و تقويها". الان چيزهايي به بشر آموخته‌اند كه صاحب‌خانه را دفع مي‌كند: "و قَد خابَ من دسّيها". ما بايد ميهماناني تهيه كنيم كه با ميزبان ما بسازند نه اين‌كه او را بيرون كنند.
اگر فيلمساز وحي‌شناس بود كه فبهالمراد، والا حداقل بايد توانايي اين را داشته باشد كه از معقول به متخيل بيايد و به بشريت بفهماند كه شما مرگ را مي‌ميرانيد و انسان ابدي است. خداوند مي‌فرمايد آنجا (در آخرت) نه از ضوابط خبري هست نه از روابط؛ منظور آن است كه ما در دنيا نيازهاي‌مان را يا به‌واسطه‌ ضوابط برطرف مي‌كنيم يا با روابط. اگر به چيزي نياز داشتيم يا با خريد و فروش و امثال‌ذلك برطرف مي‌كنيم (ضوابط) يا از طريق روابط دوستي و خانوادگي (روابط). قرآن صريحاً مي‌فرمايد: "لابيعٌ فيه ولا خُلَّه". اگر بشر بفهمد كه (در مرگ) نمي‌پوسد، بلكه از پوسته به درمي‌آيد تحول پيدا مي‌كند؛ ديگر كسي با سرنوشت خود بازي نمي‌كند. اين‌ها آن امّهات فيلم است كه مي‌تواند تحول ايجاد كند. الان هنر اين است. جناب مولوي در مثنوي مي‌فرمايد: "خود هنر دان ديدن آتش عيان/ ني گپ دَلَّ علي النّار الدّخان". يعني آن‌ها كه مي‌گويند حتماً قيامتي هست، دود را مي‌بينند و پي به وجود آتش مي‌برند؛ اين هنر نيست، اين همان علم عادي است؛ اين‌كه چون خداوند حكيم و عادل است پس حتماً بايد نظام جزا و پاداشي وجود داشته باشد، اين خلاف نيست، حق است؛ اما در نزد عارف اين گپ است، هنر نيست. هنر آن است كه خود آتش را به صورت عيان ببينيم. اين‌ها مي‌تواند فيلم را فيلم كند. اگر اين عصر، عصر هنر است، ممكن نيست خداوند براي تبديل آن معقول به محسوس، هنرمندي خلق نكرده باشد. چون خداوند اول آب را خلق مي‌كند و بعد عطش ايجاد مي‌كند. الان مردم تشنه‌ هنرند. قبلاً اين‌گونه نبود، يا مردم آگاه نبودند يا وسيله‌اش نبود. بعدها در اعصار ديگر ممكن است چيز ديگري بيايد. همان‌طور كه الان شعر بر مردم تأثير نمي‌گذارد، مگر بر خواص. آن زمان تمام حكومت‌ها بر مدار شعر بود؛ با يك قصيده، وضعيت حكومت‌ها و دولت‌ها تغيير مي‌كرد. اما الان ديگر شعر آن تأثير را ندارد، اگر هم تأثير اندكي دارد به خاطر هنرمندي و نظمش است. اگر همان مطالب را به صورت نثر بگويند آن تأثير را ندارد. ما تنها با انديشه زندگي نمي‌كنيم، بخش وسيعي از زندگي ما را انگيزه تشكيل مي‌دهد؛ بنابراين هنرمند كسي است كه هم انگيزه و هم انديشه را بشناسد و هماهنگ كند و تحويل دهد.


نوشته شده در   سه شنبه 28 تير 1390  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode