ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : شنبه 3 آذر 1403
شنبه 3 آذر 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : دوشنبه 17 فروردين 1388     |     کد : 2240

وهّابیت‏ از منظر عقل و شرع (قسمت سوم)

عوامل انزواى « ابن تیمیه » وعلل گسترش مجدد افكار او ...

عوامل انزواى « ابن تیمیه » وعلل گسترش مجدد افكار او

از آنجایى كه افكار باطل « ابن تیمیه » در منطقه شامات كه مهد علم و دانش بود ، با انتقادات و اعتراضات علماء و دانشمندان مذاهب مختلف مواجه ، و این امر باعث انزواى « ابن تیمیه » گردید و افكار و عقاید وى نیز به بوته فراموشى سپرده شد . ولى در قرن 12 این افكار در منطقه نجد كه عارى از تمدن و فاقد فرهنگ بود ، مجدداً منتشر شد و پس از آن توسط قدرت سعودى و با پشتیبانى قدرتهاى استعمارى به ترویج آن پرداختند . طرح مجدد افكار « ابن تیمیه » توسط « محمد بن عبد الوهاب » در بدترین شرایط تاریخى و اوضاع بسیار نامناسبى صورت گرفت ، چرا كه امت اسلام از چهار طرف مورد تهاجم شدید استعمارگران صلیبى قرار داشت و بیش از هر زمان دیگرى نیاز به وحدت كلمه داشت . انگلیسیها بخش عظیمى از هند را با زور و تزویر از چنگ مسلمانان خارج ساخته و با پایان دادن به شوكت امپراتورى مسلمان تیمورى خواب تسخیر پنجاب وكابل و سواحل خلیج فارس را مى‏دیدند و لشگر آنان گام به گام به سمت جنوب وغرب ایران پیشروى مى‏كرد . فرانسویها به رهبرى ناپلئون ، مصر و سوریه وفلسطین را با قوّه قهریه اشغال كرده و در حالى كه به امپراتورى مسلمان عثمانى چنگ و دندان نشان مى‏دادند ، در اندیشه نفوذ به هند بودند . روسهاى تزارى كه مدعى جانشینى سزارهاى مسیحى روم شرقى بودند با حملات مكرّر به ایران وعثمانى مى‏كوشیدند قلمرو حكومت خویش را از یكسو تاقسطنطنیه وفلسطین و از سوى دیگر تا خلیج فارس گسترش دهند و بدین منظور اشغال نظامى متصرفات ایران وعثمانى در اروپا وقفقاز را در صدر برنامه‏هاى خود قرارداده بودند .

حتى آمریكائیها نیز چشم طمع به كشورهاى اسلامى شمال آفریقا دوخته و با گلوله باران شهرهاى لیبى و الجزایر ، سعى در رخنه و نفوذ به جهان اسلام داشتند ، جنگ اتریش باعثمانى بر سر صربستان و همكارى ناوگان جنگى هلند با انگلیسیها در محاصره نظامى پایتخت الجزایر نیز در همین دوران بحرانى صورت پذیرفت .

 

« محمّد بن عبد الوهّاب » عامل تفرقه میان مسلمانان

در چنین موقعیت بسیار سختى كه مسلمانان بیش از هر عصرى نیاز به وحدت و همكارى بر ضد دشمن مشترك داشتند ، « محمد بن عبد الوهّاب » مسلمانان را به جرم توسل به انبیاء و اولیاء الهى ، مشرك و بت پرست قلمداد كرد و فتوا به تكفیر آنان داد و خونشان حلال و قتل آنان را جایز و اموال آنان را جزء غنائم جنگى به حساب آورد و پیروان او به استناد این فتوا هزاران مسلمان بى گناه را به خاك وخون كشیدند كه در قسمت بعدى به تفصیل بیان خواهد شد .

« محمّد بن عبد الوهّاب » در سال 1115 در شهر عُیینه واقع در صحراى نجد عربستان به دنیا آمد و در سال 1206 دیده از جهان فرو بست . گفتنى است كه وى مبتكر و بنیانگذار فرقه وهّابیت نبود بلكه قرنها پیش از او این عقاید یا بخشى از آن توسط برخى از عالمان كج اندیش حنبلى مانند « ابن تیمیه » و شاگردان او اظهار شده بود ولى باتوجه به مخالفتهاى صریح علماى اهل سنت و شیعه در بوته فراموشى سپرده شده بود و مهمترین كارى كه « محمّد بن عبد الوهّاب » انجام داد این عقاید باطل را به صورت یك فرقه و یا مذهب جدیدى در آورد كه با تمام مذاهب چهارگانه اهل سنت و مذهب شیعه تفاوت داشت و در تضاد بود . او در آغاز كار خویش وقتى به بصره آمد و عقاید خویش را اظهار نمود با مخالفت شدید بزرگان مواجه شد به طورى كه مردم علیه او قیام نموده و او را از شهر بیرون كردند . « وتجمّع علیه أناس فی البصرة من رؤسائها وغیرهم فآذوه أشدّ الأذى وأخرجوه منها » ( تاریخ العربیة السعودیة : 88 ) .

او سپس به بغداد و كردستان وهمدان واصفهان روانه شد و سر انجام به زادگاه خویش برگشت و مردم را به آیین جدید خود فرا خواند ( رجوع شود به زعماء الإصلاح فى عصر الحدیث : 10 ، تاریخ العربیة السعودیة : 89 ) . او در آغاز كار به مطالعه زندگى نامه مدعیان دروغین نبوت مانند « مسیلمه كذّاب » ، « سجاج » « أسود عنبسى » و « طلیحه أسدى » علاقه خاصى داشت . و برخى از اساتید و علماء و حتى پدرش وى را گمراه مى‏دیدند و مردم را از اطاعت وى بر حذر مى‏كردند ( كشف الارتیاب : 7 ) . اولین كتابى كه بر رد عقاید باطل وى نوشته شد توسط برادرش « سلیمان بن عبد الوهّاب » به نام « الصواعق الإلهیة فی الردّ على الوهّابیة » بود .

پدر « محمّد بن عبد الوهّاب » از عیینه به بخش حریمله انتقال یافت و در سال 1153 ، از دنیا رفت ، وى پس از فوت پدرش محیط را براى اظهار عقاید خویش مساعد یافت ولى اعتراض عمومى مردم كه نزدیك بود خونش را بریزند او را ناگزیر كرد تا به زادگاه خویش عیینه باز گردد . و پس از پیمانى كه با امیر آنجا « عثمان بن معمّر » بست كه هر دو بازوى یكدیگر باشند ، عقاید خود را تحت حمایت او بى پرده مطرح ساخت .

اولین كارى كه « محمّد بن عبد الوهّاب » انجام داد ویران كردن زیارتگاههاى صحابه و اولیاء در اطراف عیینه بود كه از جمله آنان تخریب قبر زید بن خطاب برادر خلیفه دوم بود كه با واكنش شدید علماء و بزرگان مواجه گردید و به دنبال آن امیر عیینه به ناچار ، شیخ را از این شهر بیرون كرد . « محمّد بن عبد الوهّاب » منطقه سومى به نام درعیه ( زادگاه مسیلمه كذّاب ) براى نشر افكار خود برگزید و با امیر این منطقه « محمّد بن سعود » نیاى خاندان سعودى همان پیمانى را بست كه با امیر عیینه بسته بود .

 

مبناى فكرى و كارنامه سیاه عملى وهّابیت

 

1 - اعتقاد به جسمانیت خداوند تعالى

« ابن تیمیه » بنیانگذار فكرى وهّابیت در كتاب « منهاج السنّة » كه در رد كتاب « منهاج الكرامة » علاّمه حلى نوشته است مى‏گوید : عموم منسوبین به اهل سنت براى اثبات رؤیت خدا اتفاق دارند واجماع سلف براین است كه ذات احدیت را در آخرت با چشم مى‏توان دید ولى در دنیا نمى‏توان دید ( مختصر منهاج السنّة : 2 / 240 ) . « ابن بطوطه » در سفرنامه خود مى‏نویسد : « ابن تیمیه » درمسجد جامع دمشق كه من حضور داشتم ، بر بالاى منبر گفت : « إنّ اللّه ینزل إلى السماء الدنیا كنزولی هذا » خداوند به آسمان دنیا فرود مى‏آید ، همچنان كه من از پله این منبر فرود مى‏آیم سپس یك پله پایین آمد ، « ابن الزهراء » از فقهاء مالكى بر او اعتراض كرد و اظهارات وى را به اطلاع ملك ناصر رساند وى دستور داد تا او را زندانى كردند و در زندان از دنیا رفت ( رحلة ابن بطوطة : 113 ) . در رساله « عقیدة الحمویة » مى‏نویسد : خداوند مى‏خندد و روز قیامت در حال خنده بر بندگان خود تجلى مى‏كند و هر شب هر طور كه بخواهد به آسمان دنیا فرود مى‏آید و مى‏گوید : آیا كسى هست كه مرا بخواند و من اجابتش كنم و طالب مغفرتى هست كه او را ببخشم . . . خدا این كار را تا طلوع فجر انجام مى‏دهد . و پس از نقل مطلب فوق مى‏نویسد : « فمن أنكر النزول أو تأوّل فهو مبتدع ضالّ » هر كس فرود آمدن خدا را بر آسمان دنیا انكار یا توجیه كند بدعتگذار و گمراه است ( مجموعة الرسائل الكبرى ، رساله یازدهم : 451 . ) . و این سخن مضمون یك حدیث ساختگى است كه از افكار یهودیت در میان احادیث مسلمین رسوخ كرده است . « عن أبی هریرة عن رسول اللّه صلّى اللّه علیه وسلّم قال : ینزِل اللّه إلى السماء الدنیا كلّ لیلة حین یمضی ثلث اللیل الأوّل ؛ فیقول : أنا الملك ، أنا الملك ، من ذا الذی یدعونی فأستجیب له ، من ذا الذی یسألنی فأعطیه ، من ذا الذی یستغفرنی فأغفر له ، فلا یزال كذلك حتى یضی‏ء الفجر ( صحیح مسلم : 2 / 175 ، سنن ابن ماجة : 1 / 435 ، سنن الترمذی : 1 / 277 ) .

خداوند هر شب در بخش پایانى شب ، به آسمان زمین فرود مى‏آید و تا طلوع فجر ندا مى‏كند : چه كسى است كه مرا بخواند و از من چیزى بخواهد و طلب بخشش كند ، تا خواسته‏هاى وى را بر آورده نمایم .

در برخى از روایات آمده « فإذا طلع الفجر صعد إلى عرشه » ( فتح البارى : 13 / 390 ) پس از طلوع فجر به عرش مراجعت مى‏كند . شاید روزگارى این سخنان بى پایه و اساس ، مشترى داشت ولى امروز دانش پژوهان عالم به او مى‏خندند و این سخن را اسطوره مى‏دانند تا حدیث ، چون با توجه به كرویت زمین در هر لحظه از شبانه روز ، در یك نقطه كره زمین ، پایان شب و طلوع فجر مى‏باشد ، و اگر خداوند از عرش به زمین آمده باشد ، مادامى كه زمین باقى است و شب و روز در چرخش است دیگر به عرش بر نخواهد گشت . و روى این جهت برخى از بزرگان اهل سنت در توجیه این روایت دچار حیرت و سرگردانى شده‏اند ( رجوع شود به تفسیر القرطبی : 4 / 39 ، فتح البارى : 13 / 390 ) .

البته نتیجه دورى از اهل بیت عصمت و طهارت و بى توجهى به توصیه رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)در تمسك به ثقلین ، سقوط در این چنین وادیهاى خطرناك است . قریب به این اسطوره ، قضیه‏اى است كه ابوهریره نقل مى‏كند كه حضرت موسى هنگام قبض روح ، چنان سیلى به صورت عزرائیل نواخت كه چشم او از حدقه بیرون پرید ، و او به خداوند از دست حضرت موسى شكایت نمود وگفت : اگر موسى مورد عنایت تو نبود ، من هم با وى به سختى برخورد مى‏كردم . عن أبی هریرة ، قال : أرسل ملك الموت إلى موسى(علیه السلام)فلمّا جاءه صكّه ففقأ عینه ، فرجع إلى ربّه فقال أرسلتنی إلى عبد لا یرید الموت ، قال : فردّ اللّه إلیه عینه ( صحیح مسلم : 7 / 100 ، كتاب الفضائل باب فضائل موسى ، صحیح البخارى : 2 / 92 ، كتاب الجنائز باب من أحبّ الدفن فی الأرض المقدّسة . ) . وفی روایة عمّار ، فقال : یا ربّ! عبدك موسى فقأ عینی ، ولولا كرامته علیك ، لشققت علیه ( فتح الباری ج 6 ص 315 ) .

شكى نیست كه این قضایا ، و مطالب بى‏اساس با منطق قرآن كه حضرت موسى را پیامبر مرسل و مخلص معرفى مى‏كند ، سازگارى ندارد : ( وَاذْكُرْ فِى الْكِتَبِ مُوسَى‏ إِنَّهُ‏و كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَّبِیا ) ( مریم : 51 ) « و در این كتاب از موسى یاد كن ، زیرا كه او پاكدل و فرستاده‏اى پیامبر بود » . وبا مقام عصمت وجایگاه والاى او نزد خداوند تعالى منافات دارد : ( وَكَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِیهًا ) ( أحزاب : 69 ) « و موسى نزد خدا آبرومند بود » . و همچنین روایتى كه از ابو هریره نقل كرده‏اند كه در قیامت هرچه از گنهكاران را وارد جهنم مى‏كنند پر نمى‏شود تا آنگاه كه خداوند تبارك وتعالى پاى خود را در درون جهنّم مى‏نهد و پر مى‏شود : « عن أبى هریرة . . . یقال لجهنم : هل امتلأت؟ وتقول هل من مزید؟ فیضع الربّ تبارك وتعالى قدمه علیها فتقول : قطّ قطّ ( صحیح البخاری : 6 / 48 ، و / 224 ) .

آرى وقتى صاحب كتاب صحیح بخارى از على (علیه السلام)كه از دوران كودكى تا آخرین لحظه حیات پیامبر گرامى(صلی الله علیه و آله و سلم)ملازم با حضرت بود ، در تمام كتابش 29 روایت نقل مى‏كند ( مقدمة فتح الباری : 476 ) ولى از ابوهریره كه كمتر از دو سال با پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)بوده 446 روایت نقل مى‏كند ( مقدمة فتح الباری : 477 ) نتیجه بهتر از این نخواهد بود .

محمود ابوریه از علماء بزرگ اهل سنت مى‏گوید : اگر على(علیه السلام)كه بیش از یك سوم قرن ، ملازم پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)بود ، و هر روز فقط یك روایت از حضرت فرا مى‏گرفت ، باید بیش از از 12 هزار روایت از او نقل مى‏شد ( أبو هریرة : 128 . ) . و حال آن كه همه احادیثى كه اهل سنت در تمام كتب روایى و تفسیرى و تاریخى از على(علیه السلام)نقل كرده‏اند از مرز 536 روایت تجاوز نمى‏كند ( أسماء الصحابة الرواة وما لكلّ واحد من العدد : 44 . ) . ولى آمار روایات ابوهریره در كتب اهل سنت ، به 5374 مى‏رسد ( أسماء الصحابة الرواة وما لكلّ واحد من العدد : 37 ، بتحقیق سید كسروی حسن . وتلقیح فهوم الأثر لابن الجوزی : 363 ) .

و همچنین در تمام كتاب صحیح بخارى ، از حضرت صدیقه طاهره( س ) ، فقط یك روایت نقل شده ، ولى از عایشه 242 روایت نقل شده است ( مقدّمة فتح الباری : 477 ) . از مقداد ، فقط 2 روایت ، و از سلمان و عمّار هر یك 4 روایت ، و از امام حسن و امام حسین (علیه السلام)حتى یك روایت هم ذكر نشده ؛ ولى از عبد اللّه عمر 270 روایت ، و از انس بن مالك 268 روایت نقل شده است ( مقدّمة فتح الباری : 475 و 477 ) .

 

2 - تكفیر مسلمانان و اعلام جهاد بر ضد آنان

« محمّد بن عبد الوهّاب » به دنبال پیمان همكارى با « محمّد ابن سعود » ، طى فتوائى رسمى اعلام كرد : كسانى كه فرشتگان و پیامبران و اولیاء اللّه راشفیع قرار داده و به وسیله آنها نزد پروردگار تقرب مى‏جویند ، خونشان حلال و قتل آنان جایز است . « وإن قصدهم الملائكة والأنبیاء والأولیاء یریدون شفاعتهم والتقرّب إلى اللّه بذلك هو الذی أحلّ دماءهم وأموالهم » ( كشف الشبهات : 58 ، ط . دار القلم - بیروت ) .

او با اعلام جهاد ، علیه كفر و شرك و بدعت ، اعراب بادیه نشین را بر انگیخت و به كمك ابن سعود لشكرى فراهم ساخت و با حمله به شهرها و روستاهاى مسلمان نشین ، مردم را به خاك و خون كشید و اموال آنان را به عنوان غنائم جنگى غارت نمود ( رجوع شود به تاریخ نجد : 95 ، الفصل الثالث ، الغزوات ، تاریخ آل سعود : 1 / 31 و تاریخچه نقد و بررسى وهّابیها : 13 - 76 ) . قال أحمد زینی دحلان مفتی مكّة المكرّمة : « كان محمّد بن عبد الوهّاب إذا اتّبعه أحد وكان قد حجّ حجّة الإسلام ، یقول له : حجّ ثانیاً! فإنّ حجّتك الأولى فعلتها وأنت مشرك ، فلا تقبل ، ولا تسقط عنك الفرض .

وإذا أراد أحد الدخول فی دینه ، یقول له بعد الشهادتین : اشهد على نفسك إنّك كنت كافراً ، وعلى والدیك أنّهما ماتا كافرین ، وعلى فلان وفلان ، ویسمّی جماعة من أكابر العلماء الماضین أنّهم كانوا كفّاراً ، فإن شهد قبله ، وإلّا قتله ، وكان یصرّح بتكفیر الأمّة منذ ستّمائة سنة ، ویكفّر من لا یتّبعه ، ویسمّیهم المشركین ، ویستحلّ دماءهم وأموالهم ( الدرر السنیة : 1 / 46 ، الفجر الصادق لجمیل صدقی الزهاوی : 17 ، كشف الارتیاب : 135 نقلاً عن خلاصة الكلام : 229 - 330 لدحلان ) .

« زینى دحلان » مفتى مكه مكرمه مى‏نویسد : اگر چنانچه كسى به مذهب وهّابیت در مى‏آمد و قبلاً حج واجب انجام داده بود « محمّد بن عبد الوهّاب » به وى مى‏گفت : باید دوباره به زیارت خانه خدا بروى چون حج گذشته تو در حال شرك صورت گرفته است . و به كسى كه مى‏خواست وارد كیش وهّابیت بشود مى‏گفت : پس از شهادتین باید گواهى دهى كه در گذشته كافر بودى و پدر و مادر تو نیز در حال كفر از دنیا رفته‏اند ، و همچنین باید گواهى دهى كه علماء بزرگ گذشته كافر مرده اند . اگر چنانچه گواهى نمى‏داد وى را مى‏كشتند . آرى او بر این باور بود كه تمام مسلمانان در طول 6 قرن گذشته كافر بوده‏اند ، و هركسى را كه از مكتب وهّابیت پیروى نمى‏كرد او را مشرك دانسته و خون و مال او را مباح مى‏كرد .

 

3 - كشتار بى رحمانه شیعیان در كربلا

كشتار وهّابیان در عتبات عالیات به راستى صفحه تاریخ را سیاه كرده و لكّه ننگ همیشگى بر پیشانى وهّابیان نهاده است .

« صلاح الدین مختار » كه خود وهّابى است مى‏نویسد : در سال 1216 امیر سعود با لشگر انبوهى از مردم نجد و عشایر جنوب و حجاز و دیگر نقاط ، به قصد عراق حركت كرد ، در ماه ذى قعده به كربلا رسید و تمام برج و باروى شهر را خراب كرد ، و بیشتر مردم را كه در كوچه و بازار بودند به قتل رساند ، نزدیك ظهر با اموال وغنایم فراوان از شهر خارج شد . آنگاه خمس اموال غارت شده را خود سعود برداشت و بقیه را به نسبت هر پیاده یك سهم و هر سواره دو سهم بین لشگریان تقسیم نمود ( تاریخ المملكة السعودیة : 3 / 73 ) .

شیخ عثمان نجدى از مورخان وهّابى مى‏نویسد : وهّابیان به صورت غافلگیرانه وارد كربلا شدند و بسیارى از اهل آنجا را در كوچه و بازار و خانه‏ها كشتند روى قبر حسین(علیه السلام)را خراب كردند و آنچه در داخل قبّه بود به چپاول بردند و هرچه در شهر از اموال ، اسلحه ، لباس ، فرش ، طلا ، وقرآنهاى نفیس یافتند ، ربودند ، نزدیك ظهر از شهر خارج شدند در حالى كه قریب به دو هزار نفر از اهالى كربلا را كشته بودند ( عنوان المجد فى تاریخ نجد : 1 / 121 ، حوادث سال 1216 ) . برخى مى‏نویسند كه وهّابیان در یك شب ، بیست هزار نفر را به قتل رساندند ( تاریخچه نقد و بررسى وهّابیها : 162 ) .

میرزا ابو طالب اصفهانى در سفرنامه خود مى‏نویسد : هنگام برگشت از لندن و عبور از كربلا و نجف دیدم كه قریب بیست و پنج هزار نفر وهّابى وارد كربلا شدند وصداى « اقتلوا المشركین واذبحوا الكافرین » مشركان را بكشید و كافران ذبح كنید ، سر مى‏دادند ، بیش از پنج هزار نفر را كشتند و زخمیها حساب نداشت ، صحن مقدس امام حسین(علیه السلام)از لاشه مقتولین پر ، و خون از بدنهاى سر بریده شده روان بود . بعد از یازده ماه مجدّداً به كربلا رفته بودم دیدم كه مردم آن حادثه دلخراش را نقل و گریه مى‏كنند به طورى كه از شنیدن آن ، موها بر اندام راست مى‏شد ( مسیر طالبى : 408 ) .

وهّابیان بعد از كشتار بى رحمانه اهل كربلا و هتك حرمت حرم حسینى(علیه السلام)با همان لشگر راهى نجف اشرف شدند ، ولى مردم نجف بخاطر آگاهى از جریان قتل و غارت كربلا و آمادگى دفاعى به مقابله برخواستند و حتى زنها از منزلها بیرون آمده و مردان خود را تشجیع و تحریك به دفاع مى‏كردند تا اسیر قتل و چپاول وهّابیان نشوند . و در سال 1215 نیز گروهى براى انهدام مرقد مطهر حضرت امیر(علیه السلام)عازم نجف اشرف شدند كه در مسیر با عدّه‏اى از اعراب در گیر شده و شكست خوردند ( ماضی النجف وحاضرها : 1 / 325 ) . در مدت نزدیك به ده سال چندین بار حملات شدیدى به شهر كربلا و نجف داشتند ( تاریخ المملكة السعودیة : 1 / 92 ) .

 

4 - قتل عام مردم طائف

شاید بعضى تصور كنند كه وهّابیان فقط بلاد شیعه نشین را مورد تاخت و تاز قرار داده‏اند ، ولى با نگاهى به عملكرد سیاه آنان در حجاز و شام روشن خواهد شد كه حتى مناطق سنى نشین نیز از حملات وحشیانه آنان در امان نبود . « جمیل صدقى زهاوى » در حمله وهّابیان به طائف مى‏نویسد : از زشت ترین كارهاى وهّابیان در سال 1217 ، قتل عام مردم طائف است كه بر صغیر و كبیر رحم نكردند ، طفل شیر خوار را بر روى سینه مادرش سر بریدند ، جمعى را كه مشغول فرا گرفتن قرآن بودند كشتند و حتى گروهى كه در مسجد مشغول نماز بودند به قتل رساندند ، و كتابها كه در میان آنها تعدادى قرآن و نسخه هایى از صحیح بخارى و مسلم و دیگر كتب حدیث و فقه بود در كوچه و بازار افكندند وآنها را پایمال كردند ( الفجر الصادق : 22 ) .

وهّابیان پس از قتل عام مردم طائف طى نامه‏اى علماى مكه را به آیین خود دعوت كردند ، آنان در كنار كعبه گرد آمدند تا به نامه وهّابیان پاسخ گویند كه ناگهان جمعى از ستمدیدگان طائف داخل مسجد الحرام شدند و آنچه بر آنان گذشته بود بیان داشتند ، مردم سخت به وحشت افتادند چندان گویى كه قیامت بر پا شده است .

آنگاه علما و مفتیان مذاهب اربعه اهل سنت كه از مكه مكرمه و سایر بلاد اسلامى براى اداى مناسك حج آمده بودند به كفر وهّابیان حكم كردند و برامیر مكه واجب دانستند تا به مقابله با آنان بشتابد ، و افزودند كه بر مسلمانان واجب است در این جهاد شركت نمایند و در صورت كشته شدن شهید خواهند بود ( سیف الجبر المسلول على الأعداء : 2 ، از شاه فضل رسول قادرى ) .

 

5 - تصمیم به كشتار عمومى علماء اهل سنت

دریادار سرتیپ « ایوب صبرى » سرپرست مدرسه عالى نیروى دریایى در دولت عثمانى مى‏نویسد : « عبد العزیز بن سعود » كه تحت تأثیر سخنان « محمّد بن عبد الوهّاب » قرار گرفته بود در اولین سخنرانى خود در حضور شیوخ قبایل گفت : ما باید همه شهرها و آبادیها را به تصرف خود در آوریم و احكام و عقاید خود را به آنان بیاموزیم . . . براى تحقق بخشیدن به این آرزو ناگزیر هستیم كه عالمان اهل سنت را كه مدعى پیروى از سنّت سنیه نبویه و شریعت شریفه محمّدیه هستند از روى زمین برداریم . و به عبارت دیگر ، مشركانى كه خود را به عنوان علماى اهل سنت قلمداد مى‏كنند از دم شمشیر بگذرانیم به ویژه علماى سرشناس و مورد توجه را ، زیرا تا اینها زنده هستند هم‏كیشان ما روى خوشى نخواهند دید ، از این رهگذر باید نخست كسانى را كه به عنوان عالم خودنمایى مى‏كنند ریشه كن نمود سپس بغداد را تصرّف كرد ( تاریخ وهّابیان : 33 ) . در جاى دیگر مى‏نویسد : « سعود بن عبد العزیز » در سال 1218 به هنگام تسلط بر مكه مكرمه ، بسیارى از دانشمندان اهل سنّت را بى دلیل به شهادت رساند و بسیارى از اعیان و اشراف رابدون هیچ اتّهامى به دار آویخت و هر كس را كه در اعتقادات مذهبى ثبات قدم نشان مى‏داد به انواع شكنجه‏ها تهدید كرد ، و آنگاه منادیانى فرستاد كه در كوچه و بازار بانگ زدند « ادخلوا فی دین سعود وتظلّوا بظلّه الممدود » هان اى مردمان! به دین سعود داخل شوید ودر زیر سایه گسترده‏اش مأوا گزینید! ( همان مصدر : 74 ) .

 

6 - خطبه كفرآمیز سعود در مدینه منوّره

« سعود بن عبد العزیز » پس از تصرف مدینه منوّره همه اهالى مدینه را در مسجد النبی گرد آورد و درهاى مسجد را بست و اینگونه سخن آغاز نمود :
هان اى مردم مدینه! بر اساس آیه شریفه « الیوم أكملت لكم دینكم » دین و آیین شما امروز به كمال رسید ، به نعمت اسلام مشرف شدید ، حضرت احدیت از شما راضى و خشنود گردید ، دیگر ادیان باطله نیاكان خود را رها كنید و هر گز از آنها به نیكى یاد نكنید ، از درود و رحمت فرستادن بر آنها به شدت پرهیز نمایید زیرا همه آنها به آیین شرك در گذشته‏اند ( تاریخ وهّابیان : 107 ) .

 

7 - انهدام میراث فرهنگى

حفظ تاریخ گذشتگان و صیانت از میراث فرهنگى نیاكان نشانگر تمدن یك جامعه به شمار مى‏رود ، كه براى پاسدارى از آنها ادارات ویژه تأسیس نموده و كارشناسان ماهر تربیت مى‏كنند ، و در این عرصه اجازه نمى‏دهند كه حتى یك سفال و یا كتیبه كوچك سنگى از بین برود . شكى نیست كه تمدن اسلامى تنها تمدن پیشتاز عصر خویش بود كه مسلمانان در پرتو تعالیم آسمانى خویش آن را پى ریزى نمودند .

شكوفایى این تمدن در قرن چهارم و پنجم هجرى به اوج خود رسید و به شهادت محققان غربى نفوذ این تمدن از طریق آندلس و جنگهاى صلیبى به اروپا یكى از مهمترین علل شكوفایى و رنسانس غرب در قرون اخیر به شمار مى‏رود . آثار و ابنیه مربوط به شخص پیامبر و یاران باوفاى او جزئى از میراث عمومى این تمدن بزرگ بوده و حفظ و صیانت از آنها نشانه تقدیر از بنیانگذاران این فرهنگ و تمدن به شمار مى‏رود .

اقدام به تخریب و نابودى این آثار ، نشانه انحطاط فكرى و بى توجهى به سازندگان و بنیانگذاران تاریخ و تمدن مى‏باشد كه در اثر مرور زمان واقعیتهاى تاریخى و اصالتهاى دینى به دست فراموشى سپرده مى‏شود و از همه مهمتر ، عامل ركود انگیزه‏هاى فكرى و نابودى استعدادهاى درخشان در جامعه بشرى مى‏گردد. با مراجعه به قرآن كریم روشن مى‏شود كه امتهاى پیشین براى حفظ و صیانت از آثار پیامبران خود اهتمام ، و به آن تبرك مى‏جستند ، همانند صندوقى كه در آن مواریث خاندان موسى و هارون قرار داشت كه آن را در نبردها حمل مى‏كردند تا از طریق تبرك به آن بر دشمن پیروز گردند .

( وَقالَ لَهُمْ نَبِیهُم إنَّ آیةَ مُلْكِهِ أنْ یأتِیكُمُ التّابُوتُ فِیهِ سَكِینَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَبَقِیةٌ مِمّا تَرَكَ آل مُوسى وَهارُون ) ( بقرة : 248 ) « وپیامبرشان بایشان گفت : در حقیقت نشانه پادشاهى او این است كه آن صندوق [عهد] كه در آن آرامش خاطرى از جانب پروردگارتان ، و بازمانده‏اى از آنچه خاندان موسى و خاندان هارون [در آن‏] بر جاى نهاده‏اند در حالى كه فرشتگان آن را حمل مى‏كنند به سوى شما خواهد آمد . « جلال الدین سیوطى » نقل مى‏كند : وقتى كه رسول اكرم آیه شریفه ( فِی بُیوتٍ أذِنَ اللّهُ أنْ تُرْفَعَ وَیذْكَر فِیهَا اسْمُهُ ) ( نور : 36 ) را در مسجد تلاوت نمود ، فردى برخاست وپرسید : مقصود از این خانه‏ها چیست؟

پیامبر گرامى(صلی الله علیه و آله و سلم)فرمود : خانه‏هاى پیامبران . در این موقع ابوبكر برخاست و به خانه على و زهرا اشاره كرده و گفت : اى پیامبر خدا! این خانه از همین خانه هاست كه خدا رخصت بر رفعت و منزلت آنان داده است؟ حضرت فرمود : آری از برترین آنها است ( الدرّ المنثور : 6 / 203 ) .

و این قضیه نشان مى‏دهد كه خانه‏هاى پیامبران وصالحان از اعتبار و جایگاه خاصى برخوردار است و پیدا است كه این منزلت ارتباط به جنبه مادى و خشت و گل و آجر آنها ندارد ، بلكه این ارزش به خاطر انسانهاى والایى است كه در آنجا سكونت گزیده‏اند . سیر و سیاحت در كشورهایى كه قبور انبیاء و فرزندان آنان در آنجا قرار دارد نشان مى‏دهد كه پیروان پیامبران نسبت به حفظ قبور آنان و ساختن بناهاى مجلل بر روى آنها اهتمام خاصى مى‏ورزیده‏اند ، و سپاه اسلام نیز هنگام فتح شامات دست به تخریب قبور پیامبران نزدند بلكه خادمان آنها را در مأموریت خود ابقا كردند .

و این بناها تا امروز محفوظ مانده و براى مسلمانان بلكه براى تمام موحدان جهان جاذبه خاصى دارد .

اگر ساختن بنا بر قبور انبیاء و اولیاء نشانه شرك بود ، جا داشت فاتحان منصوب از سوى خلفا به تخریب و نابودى آن ابنیه مى‏پرداختند . بررسى كتب تاریخى و سفرنامه‏ها گواه وجود صدها آرامگاه و مرقد با شكوه در سرزمین وحى و كشورهاى اسلامى است .

« مسعودى » متوفاى 345 مورخ معروف ، مشخصات كامل قبور ائمه بقیع و اهل‏بیت : را بیان نموده است ( مروج الذهب : 2 / 288 ) و « ابن جبیر » آندلسى جهانگرد معروف اواخر قرن ششم كه مشرق زمین را سه بار زیر پا نهاده است ، در سفر نامه خود در باره مشاهد انبیا و صالحان و ائمّه اهل بیت را در مصر ، مكه ، مدینه ، عراق ، و شام به تفصیل سخن گفته و ویژگیهاى روضه ائمّه بقیع و خصوصیات ضریح آنها را بیان نموده است ( رحلة ابن جبیر : 173 ، جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به كتاب « وهّابیت ، مبانى فكرى وكارنامه عملى » : 149 - 179 ، تألیف دانشمند فرزانه و فقیه توانا حضرت آیت اللّه سبحانى ) .


ابو مهدی القزوینی

مطالعات شيعه شناسي


نوشته شده در   دوشنبه 17 فروردين 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode