اهمیت وحدت در عصر حاضر
شكى نیست كه ما در عصرى زندگى مىكنیم كه تمامى دشمنان اسلام براى نابودى اسلام هم پیمان گشته و تمامى امكانات سیاسی و اقتصادى خود را در سقوط اسلام از صحنه بین الملل بكار گرفتهاند . كه طرح نوین « هانتیگتون » ، بزرگ نظریه پرداز كاخ سفید و استراتژیست معروف یهودى در كتاب « برخورد تمدنها » مؤید این مطلب است . و در چنین عصرى بیش از هر عصرى ، مسلمانان نیاز به وحدت دارند و شاید بیش از هر زمانى جامعه اسلامى به همكارى و مساعدت یكدیگر نیازمند است.شاید اهمیت سخن رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)كه مىفرماید : « من أصبح ولم یهتمّ بأمور المسلمین فلیس بمسلم » كسى كه به فكر مشكلات برادران دینى خود نباشد مسلمان نیست ، در این زمان بیش از هر زمان دیگر ملموس باشد . بدیهى است در موقعیت فعلى ، هر گونه حركت مشكوك كه موجب تفرقه میان صفوف مسلمانان باشد به صلاحاسلامنیست .
و هرگونه فحش و ناسزا از مسلمانان به یكدیگر قبل از آنكه به وحدت میان مسلمین و تقریب بین مذاهب ضربه بزند ، چهره نورانى مكتب اسلام را در سطح بین الملل مخدوش مىكند ، و طبقه تحصیل كرده را به مكتب نورانى اسلام بدبین مىسازد . و این جانب با تكیه بر منطق و اجتناب از هر گونه اهانت ، در طول حدود سى سال كه با تعداد زیادى از برادران تحصیل كرده بویژه روحانیون و دانشجویان اهل سنت در داخل و خارج كشور جلسات و مباحثاتى داشتم ، و به فضل الهى موفقیتهاى خوبى هم به دنبال داشته است كه بخشى از این گفتگوها در سایت اینترنتى ( www.valiasr-aj.com ) موجود است و هم اكنون نیز مكاتباتى با یكى از اساتید دانشگاه امالقرى در جریان است كه نتیجه آن در آینده منتشر خواهد شد . « إن شاء اللّه » . ولى با توجّه به همه آنچه كه گذشته و مىگذرد بهترین و منحصرترین راه را براى رسیدن به وحدت ، از بین بردن موانع آن كه همان عدم التزام به آداب و سنن انسانى و اسلامى است و سپس فراهم نمودن زمینههاى این وحدت مىباشد ( جهت آگاهى از موانع تقریب رجوع شود به : رسائل و مقالات : 455 ، تألیف حضرت آیت اللّه سبحانى ، صوت الحقّ و دعوة الصدق : 15 ، تألیف حضرت آیت اللّه صافى گلپایگانى ، السلفیة بین أهل السنّة والإمامیة : 709 ، وعقائد السنّة وعقائد الشیعة : 21 و 217 تألیف صالح وردانى ) .
اهداف وحدت
هدف از وحدت ، یكى كردن مذاهب و از بین بردن دیگر مذاهب نیست ، و غرض مؤسسان تقریب هم جایگزینى اشعرى بجاى معتزله و سنى را تبدیل به شیعه و حنفى را حنبلى ساختن و یا بعكس نبوده است ؛ زیرا این امر نه تنها كار دشوار بلكه امرى غیر ممكن مىباشد . بلكه همت آنان نزدیك نمودن صاحبان مذاهب مختلف به همدیگر با تكیه بر مشتركات ، و قرار دادن همه مسلمانان را در صف واحد در برابر دشمنان قسم خورده اسلام بوده است .
مرحوم شیخ محمدتقى قمى ، مؤسس « دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیة » و نماینده حضرت آیت اللّه العظمى بروجردى در مدرسه فیضیه مىگفت : هدف از تأسیس این مركز ، تقریب میان مذاهب است نه توحید ، هدف این نیست كه شیعه از اصول خود دست بردارد و یا سنّى از معتقداتش خودش را رها سازد . و علت فاصله میان مذاهب ، عدم آشنایى صحیح از مبانى فكرى یكدیگر است و با تأسیس این مركز ، صاحبان اندیشه هاى هر یك از مذاهب ، با حفظ مبانى اعتقادى خود و احترام به معتقدات همدیگر ، مسائل اختلافى را در محیطى آرام ، مطرح نمایند . تا با آشنا شدن به افكار همدیگر و مشتركات میان مذاهب ، تفاهم بیشترى داشته باشند . و ایشان مى گفت : این قضیه در جمع به نفع شیعه است . در تاریخ 24 ژوئن 2001 ، برابر با سوم تیر 1380 ، شبكه تلویزیونى ANN در لندن ، میزگردى درباره تقریب بین مذاهب اسلامى و وحدت مسلمانان با شركت جمعى از متفكران ایرانى و لبنانى و مصرى و بریتانیایى تشكیل داده بود آقاى شیخ محمد عاشور ، معاون رئیس دانشگاه الازهر و رئیس كمیته گفتوگو بین مذاهب اسلامى كه به صورت تلفنى با برنامه در تماس بود ، گفت :
« فكرة التقریب بین المذاهب الإسلامیة لاتعنی توحید المذاهب الإسلامیة ولاصَرْف أی مسلم مذهبه وصرف المسلم عن مذهبه تحت التقریب تضلیل فكرة التقریب . . . فإنّ الاجتماع على فكرة التقریب یجب أن یكون أساسه البحث والإقناع والاقتناع ، حتّى یمكن لسلاح العلم والحجّة محاربة الأفكار الخرافیة . . . وأن یلتقی علماء المذاهب ویتبادلون المعارف والدراسات لیعرف بعضهم بعضاً فی هدوء العالم المتثبّت الذی لاهمّ له إلّا أن یدری ویعرف ویقول فینتج » ( مطارحات فكریة فی القنوات الفضائیة ، العدد الثالث ، رجب 1422 ، صفحه 19 نوشته « مركز العقائد الإسلامیة » ، و باز خوانى اندیشه تقریب صفحه 31 ) . یعنى : هدف از اندیشه تقریب بین مذاهب اسلامى ، یكى كردن همه مذاهب و روى گردانى از مذهبى و روى آوردن به مذهبى دیگرنیست كه این ، به بیراهه كشاندن اندیشه تقریب است ، تقریب باید بر پایه بحث وپذیرش علمى باشد تا بتوان با این اسلحه علمى به نبرد با خرافات پرداخت ، و باید دانشمندان هر مذهبى در محیطى آرام ، در گفتگوهاى علمى خود ، دانش خود را مبادله كنند ونتیجه بگیرند .
راهى كه رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)براى وحدت ترسیم نمودند
ما كه اكنون این همه به فكر تقریب میان مذاهب و وحدت میان مسلمانان هستیم بهتر نیست كه بررسى كنیم آیا رسول گرامى(صلی الله علیه و آله و سلم)كه قطعاً مىدانستند بعد از رحلت خویش میان امت اختلاف واقع خواهد شد ، فكرى و راه حلى براى رفع اختلاف ارائه دادهاند یا خیر؟ و یا اصلاً مىشود پنداشت كه حضرت - العیاذ باللّه - در این جهت كوتاهى نموده باشند با اینكه خود فرمودهاند : پس از من ، امت من بیش از هفتاد فرقه خواهد شد « تفترق أمّتی على بضع وسبعین فرقة » ( مستدرك الصحیحین : 3 / 547 والمحلّى : 1 / 62 ) .
البته با مراجعه به كتب فریقین ( شیعه و سنى ) در مىیابیم كه رسول گرامى(صلی الله علیه و آله و سلم)براى رفع اختلاف و ایجاد وحدت ، راه را نشان داده و تكلیف را روشن نمودهاند . و بهترین عامل وحدت را تمسك به قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت : معین فرمودهاند . كه این حدیث در منابع روایى فریقین با سندهاى متعدد و صحیح بلكه به صورت متواتر بیان شده است . و مىشود گفت : كه امروز بهترین عامل بلكه منحصرترین راه براى تقریب میان مذاهب و وحدت میان مسلمانان عمل به توصیه رسولاكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)در تمسك به قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت : مىباشد كه ضامن هدایت و بیمه از هر گونه ضلالت و گمراهى است .
حضرت فرمود : « إنّی تارك فیكم ما إن تمسّكتم به لن تضلّوا بعدی ، أحدهما أعظم من الآخر ، كتاب اللّه حبل ممدود من السماء إلى الأرض وعترتی أهل بیتی ولن یتفرقا حتى یردا علی الحوض فانظروا كیف تخلفونی فیهما » ( صحیح الترمذی : 5 / 329 ، ح 3876 ، ط . دار الفكر ، الدرّ المنثور للسیوطی : 6 / 7 ، و 306 ، الصواعق المحرقة : 147 و 226ط . المحمّدیة ، أسد الغابة : 2 / 12 ، تفسیر ابن كثیر : 4 / 113 ) ؛ من دو چیز گرانبها در میان شما به یادگار مىگذارم ، اگر به آن چنگ زدید هیچگاه گمراه نخواهید شد ، یكى از این دو بزرگتر و مهمتر از دیگرى است ، كتاب خدا « قرآن » این ریسمان الهى كه از آسمان تا زمین كشیده شده است ، و عترت و خاندان من ، این دو از هم دیگر جدا نخواهند شد تا كنار حوض بر من وارد شوند ، پس بیندیشید كه چگونه حق مرا در باره این دو اداء مىكنید . در برخى از روایات بجاى ثقلین تعبیر به دو خلیفه و جانشین شده است .
إنّی تارك فیكم خلیفتین : كتاب اللّه . . . وعترتی أهل بیتی ، وأنّهما لن یفترقا حتّى یردا علی الحوض ( مسند أحمد : 5 / 182 و189 ، من حدیث زید بن ثابت بطریقین صحیحین . مجمع الزوائد : 9 / 162 ، الجامع الصغیر للسیوطی : 1 / 402 ، الدرّ المنثور : 2 / 60 ) . و در بعضى از روایات آمده است بر آنان پیشى نگیرید و فاصله نداشته باشید كه موجب هلاكت است ، و در مقام آموزش به آنان نباشید كه آنان از همه شما داناتر هستند . « فلا تقدّموهما فتَهلِكوا ، ولا تُقَصِّروا عنهما فتهلكوا ، ولا تعلّموهم فإنّهم أعلم منكم » ( المعجم الكبیر : 5 / 166 ح 4971 ، مجمع الزوائد : 9 / 163 ، الدرّ المنثور للسیوطی : 2 / 60 ). جالب اینجا است كه برخى از مفسران بزرگ اهل سنت مانند فخر رازى این حدیث را در ذیل آیه ( وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا ) ( آل عمران : 103 ) - و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید ، و پراكنده نشوید - آوردهاند ( تفسیر كبیر ( مفاتیح الغیب ) : 7 / 173 ) .
وهّابیت عامل تفرقه میان امتها
ملت مسلمان كه با الهام از رهنمودهاى حیاتبخش اسلام توانسته بود پیوند اخوت در میان خود ایجاد نماید و در پرتو كلمه توحید و توحید كلمه در برابر تهاجم سنگین صلیبیان و قساوتهاى ثنویان ( مغول ) ثابت و استوار بماند . با كمال تأسف با ظهور مكتب وهّابیت در قرن هفتم این وحدت در هم شكسته شد ، و با اتهام نادرست بدعت و شرك به مسلمانان ، ضربات جبران ناپذیرى به صفوف به هم پیوسته آنان وارد ساخت ، و با نابودى آثار بزرگان دین و كاستن از مقام انبیاء و اولیاء ، در خدمت استعمار شوم غرب و دشمنان دیرینه اسلام در آمد . در قرن 12 « محمّد بن عبد الوهّاب » مروج اصلى افكار وهّابیت ، مسلمانان را به جرم توسل به انبیاء و اولیاء الهى مشرك و بت پرست قلمداد كرد و فتوا به تكفیر آنان داد و خونشان حلال و قتل آنان را جایز و اموال آنان را جزء غنائم جنگى به حساب آورد ، كه در نتیجه این فتوا ، هزاران مسلمان بى گناه به خاك وخون كشیده شد . و امروز مفتیان سعودى كه عملاً در خدمت بیگانگان قرار گرفتهاند با فتوا به حرمت ازدواج با شیعه ، و نجاست ذبیحه آنان ، و حرمت پرداخت زكات به فقراء شیعه ، راه هر گونه وحدت را مسدود مىكنند ( شیخ عبد اللّه جبرین ، عضو دارالافتاى عربستان ، در پاسخ به استفتایى كه درباره مجزى بودن پرداخت زكات و صدقات به فقراى شیعه از اوشده است مىگوید : « زكات نباید به كافر و بدعتگذار پرداخت شود و رافضیان . . . بدون شك كافرند . . . لذا اگرصدقه بهایشان پرداخت شده باشد باید اعاده شود ؛ زیرا این صدقه به كسى داده شده كه از آن براى كفر كمك مىگیرد و در حال جنگ با اسلام وتسنن است ؛ پرداخت زكات به این گروه حراماست ». گفته مىشود : وى فتواهاى دیگرى نیز بر ضد شیعه صادر كرده است ، كه از آن جمله مباح شمردن قتل شیعیان است . ( برگزیده اخبار ، شماره 16 ص 13 ، مورخ 7 / 9 / 80 . ) .
هیأت دائم افتاء سعودى در پاسخ به استفتائى در ازدواج با شیعه مىنویسد : « لایجوز تزویج بنات أهل السنّة من أبناء الشیعة ولا من الشیوعیین ، وإذا وقع النكاح فهو باطل ، لأنّ المعروف عن الشیعة دعاء أهل البیت ، والإستغاثة بهم ، وذلك شرك أكبر » ( فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة والإفتاء : 18 / 298 ) . ازدواج اهل سنت با شیعه و كمونیستها جایز نیست و اگر ازدواجى صورت گرفته ، باطل است ، چون عادت شیعه توسل به اهل بیت است و این بزرگترین شرك به شمار مىرود . با اینكه این لجنه در پاسخ به ازدواج با یهودى و مسیحى پاسخ داده است كه : « یجوز للمسلم أن یتزوّج كتابیة - یهودیة أو نصرانیة - إذا كانت محصنة وهی الحرّة العفیفة » ( فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة والإفتاء : 18 / 315 ) .
ازدواج مسلمان با اهل كتاب اعم از یهودى و نصرانى ، در صورتى كه اهل فحشاء نباشد ، جایز است . و یا در كتابى كه با حمایت حاكمان مكه و مدینه در همین سالهاى اخیر به نام « مسألة التقریب » ( كتاب « مسألة التقریب بین أهل السنّة والشیعة » رساله فوق لیسانس دكتر قفارى است كه این كتاب در سالهاى اخیر در كشور سعودى ، مكرر چاپ شده است . جهت آگاهى بیشتر به ج 2 ص 253 ، از چاپ پنجم مراجعه شود ) منتشر شد ، اولین پیش شرط وحدت و تقریب با شیعه را إثبات مسلمان بودن شیعه دانستهاند .
بدیهى است مادامى كه نگرش آنان به شیعه یك نگاه برون مذهبى است و با تبعیت از اسلاف خود ، شیعه را بدتر از یهود مىدانند و وجدان بشرى را زیر پا نهاده و با دشمنان قسم خورده اسلام همصدا گردیدهاند چگونه مىشود به تقریب مذاهب اسلامى و وحدت مسلمین دست یافت؟
چه خوش بى مهربانى از دو سر بى * كه یك سر مهربانى درد سر بى
عصر ظهور وهّابیت
پیشرفت اسلام در اروپا و شكست آندلس براى غرب صلیبى بسیار تلخ و ناگوار بود ، و او را به فكر و اندیشه انتقام واداشت و در سالهاى پایانى قرن پنجم ، پاپ رم ، با فرمان حمله به فلسطین ( قبله اول اسلام ) ، صدها هزار مسیحى بر افروخته از كینه دیرینه صلیب را بر ضد توحید از اروپا به راه انداخت تا قدس را قتلگاه مسلمانان سازند ، و به دنبال آن جنگهاى مشهور صلیبى كه حدود 200 سال ( 489 - 690 ) به طول انجامید و میلیونها كشته و مجروح بر جاى گذاشت آغاز گشت . در همان زمانى كه مصر و شام سخت با صلیبیان در گیر بودند ، امت اسلامى بإ؛پپ طوفانى مهیبتر یعنى حمله مغولان به رهبرى چنگیز مواجه گردید كه آثار ارزشمند اسلامى را نابود و یا غارت كردند .
پنجاه سال بعد از آن ( 656 ق ) توسط هلاكو نواده چنگیز ، بغداد به خاك و خون كشیده شد و طومار خلافت عباسى در هم پیچید . و سپس بر سر حلب و موصل ( 657 - 660 ق ) همان بلا آمد كه بر بغداد گذشته بود . ابن اثیر مورخ مشهور مىنویسد : مصائب وارده بر مسلمین از سوى مغول آنچنان سهمگین بود كه مرا یاراى نوشتن آنها نیست و اى كاش مادر مرا نمىزایید ( الكامل فى التاریخ : 12 / 358 ) . گفتنى است كه در طول سلطه مغول فرستادگان سلاطین همواره مىكوشیدند كه با جلب نظر مغولان و همدستى آنان امت اسلامى را از دو سو تار و مار كنند . افزون بر اینكه مادر و همسر هولاكو مسیحى بودند و سردار بزرگش در شامات ( كیتو بوقا ) نیز مسیحى بود . و همچنین اباقاخان ، ( 663 - 680 ) فرزند هلاكو با دختر امپراتور روم شرقى ازدواج كرد و با پاپ و سلاطین فرانسه و انگلیس بر ضد مسلمین متحد شدند و به مصر و شام لشكر كشید . و از همه بدتر ( ارغون ) نوه هلاكو ( 683 - 690 ) به وسوسه وزیر یهودیش سعد الدوله ابهرى در اندیشه تسخیر مكه و تبدیل به بتخانه افتاد و مقدمات این دسیسه را نیز فراهم ساخت ، كه خوشبختانه با بیمارى ارغون و قتل سعد الدوله آن فتنه بزرگ عملى نشد ( جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به كتاب « وهّابیت ، مبانى فكرى وكارنامه عملى » تألیف دانشمند فرزانه و فقیه توانا حضرت آیت اللّه سبحانى ص 24-21 . و جهت آگاهى از جنایات مغول و روابط آنان با صلیبیون بر ضد اسلام رجوع شود به كتاب « تاریخ مغول » اثر محقق توانمند آقاى عباس اقبال آشتیانى صص 191 - 197 - 226 به بعد ) الحمد للّه . در چنین زمان حساسى كه كشورهاى اسلامى در تب و تاب این درگیریهاى ویرانگر مىسوخت و مسلمانان مورد حملههاى ناجوانمردانه شرق و غرب قرار گرفته بودند ، « ابن تیمیه » مؤسس اندیشههاى وهّابیت به نشر افكار خود پرداخت و شكاف تازهاى در امت اسلامى ایجادكرد .
ابن تیمیه بنیانگذار فكرى وهّابیت
أحمد بن تیمیه سال 665 ق ، پنج سال پس از سقوط خلافت بغداد در حرّان از توابع شام به دنیا آمد و تحصیلات اولیه را در آن سر زمین به پایان برد . و پس از حمله مغول به اطراف شام و همراه خانوادهاش به دمشق رفت و در آنجا اقامت گزید . در سال 698 ه' ق ، به تدریج آثار انحراف در وى ظاهر شد خصوصاً به هنگام تفسیر آیه شریفه ( الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى ) ( طه : 5 ) در شهر حماة ( یكصدو پنجاه كیلومترى شهر دمشق ) براى خداوند تبارك وتعالى جایگاهى در فراز آسمانها كه بر تخت سلطنت متكى است تعیین كرد ( او در كتاب العقیدة الحمویة : 429 مىگوید : إنّ اللّه تعالى فوق كلّ شیء وعلى كلّ شیء وأنّه فوق العرش وأنّه فوق السماء . . . ) .
این تفسیر مخالف آیات قرآن چون : ( لَیسَ كَمِثْلِهِى شَىْءٌ ) ( شورى / 11 ) و ( وَلَمْ یكُن لَّهُو كُفُوًا أَحَدُم ) ( إخلاص : 4 . ) مىباشد كه خداوند را از هر گونه تشبیه به صفات مخلوقات باز داشته است . انتشار افكار باطل « ابن تیمیه » در دمشق و اطراف آن غوغایى به پا كرد و گروهى از فقهاء علیه او قیام كرده و از جلال الدین حنفى قاضى وقت محاكمه وى را خواستار شدند ولى وى از حضور در دادگاه امتناع ورزید . « ابن تیمیه » همواره با آراء خلاف خود افكار عمومى را متشنج و معتقدات عمومى را جریحه دار مىكرد ، تا اینكه هشتم رجب سال 705 قضات شهر همراه با وى در قصر نائب السلطنه حاضر شدند و كتاب « الواسطیة » وى قرائت شد و پس از دو جلسه مناظره با « كمال الدین زملكانى » و اثبات انحراف فكرى و عقیدتى « ابن تیمیه » وى به مصر تبعید شد . در آنجا نیز بخاطر نشر اندیشههاى انحرافى توسط « ابن محلوف مالكى » قاضى وقت به زندان محكوم گشت ، و سپس در 23 ربیع الأوّل سال 707 از زندان آزاد شد ، ولى بخاطر پافشارى بر نشر عقاید باطلش ، قاضى « بدر الدین » وى را محاكمه كرد و احساس نمود كه وى در قضیه توسل به پیامبر گرامى(صلی الله علیه و آله و سلم)ادب را نسبت به حضرت رعایت نمىكند ، بنابراین او را روانه زندان كرد ( البدایة والنهایة : 14 / 47 ) . و عاقبت در سال 708 از زندان آزاد شد ولى فعالیت مجدد وى باعث شد كه آخر ماه صفر سال 709 به اسكندریه مصر تبعید شود و پس از هشت ماه به قاهره بازگردد . ابن كثیر مىنویسد : در 22 رجب سال 720 به خاطر فتاواى دور از مذاهب اسلامى به دار السعاده احضار شد و قضات هر چهار مذهب ( حنفى ، مالكى ، شافعى و حنبلى ) او را مذمت و به زندان محكوم كردند ، تا در دوم محرم سال 721 از زندان آزاد گردید .
شوكانى از علماء بزرگ اهل سنت مىنویسد : طبق فتواى قاضى مالكى دمشق كه حكم به كفر او داده بود ، در دمشق ندا در دادند كه هر كس معتقد به عقاید « ابن تیمیه » باشد ، خون و مالش حلال است « من اعتقد عقیدة ابن تیمیة حلّ دمه وماله » ( الدرر الكامنة : 1 / 147 ، البدر الطالع : 1 / 67 ) .
انتقادات بزرگان اهل سنت از « ابن تیمیه »
برخى از شخصیتهاى بزرگ اهل سنت و معاصر « ابن تیمیه » مطالب وى را به نقد كشیده و برخى كتابهاى مستقل در بطلان آراى او تألیف كردند مانند « تقى الدین سُبكى » كه دو كتاب به نامهاى « شفاء السقام فی زیارة خیر الأنام » و « الدرّة المضیة فی الردّ على ابن تیمیة » نوشت . وقال الذهبی موجّهاً كلامه لابن تیمیة : یا خیبة! من اتّبعك فإنّه معرض للزندقة والإنحلال . . فهل معظم أتباعك إلا قعید ، مربوط ، خفیف العقل ، أو عامی ، كذّاب ، بلید الذهن ، أو غریب ، واجم ، قوی المكر ، أو ناشف ، صالح ، عدیم الفهم ، فإن لم تصدّقنی ففتّشهم وزِنْهم بالعدل . . . إلى متى تمدح كلامك بكیفیة لا تمدح بها واللّه بها أحادیث الصحیحین ، یا لیت أحادیث الصحیحین تسلم منك ، بل فی كلّ وقت تغیر علیها بالتضعیف والإهدار أو بالتأویل والإنكار .
اى بى چاره ، آنان كه از تو متابعت مىكنند در پرتگاه زندقه و كفر و نابودى قرار دارند ، نه این است كه عمده پیروان تو عقب مانده ، گوشه گیر و سبك عقل و یا عوام ، دروغگو و كودن ، و یا بیگانه ، فرومایه و مكّار ، و یا خشك ، ظاهر الصلاح و فاقد فهم هستند . اگر چنانچه سخن مرا قبول ندارى آنان را امتحان كن و با مقیاس عدالت بسنج . تا كى سخنان نا شایست خود را بالاتر از احادیث صحیح بخارى و صحیح مسلم مىشمارى؟ اى كاش احادیث آن دو كتاب از اعتراض تو در امان مانده بود ، تو بعضى اوقات آنها را تضعیف كرده و بى ارزش مىكنى و یا توجیه نموده و انكار مىكنى!! « ذهبى » دانشمند بلند آوازه عصر « ابن تیمیه » در نامهاى به « ابن تیمیه » نوشت :
أما آن لك أن ترعوی ؟ أما حان لك أن تتوب وتُنیب؟ أما أنت فی عشر السبعین وقد قرب الرحیل ، بلى واللّه ما أذكر أنّك تذكر الموت ، بل تزدری بمن یذكر الموت ، فما أظنّك تقبل على قولی وتصغی إلى وعظی ، فإذا كان هذا حالك عندی وأنا الشفوق المحبّ الوادّ فكیف حالك عند أعدائك ، وأعداؤك واللّه فیهم صلحاء وعقلاء وفضلاء كما أنّ أولیاءك فیهم فجرة كذبة جهلة ( الإعلان بالتوبیخ : 77 . تكملة السیف الصیقل : 190 ) .
آیا وقت آن نرسیده است كه از جهل و نادانى دست بردارى و توبه كنى؟ بدان كه مرگت نزدیك شده ، بخدا قسم گمان نمىكنم تو به یاد مرگ باشى بلكه كسانى را كه به یاد مرگ هستند تحقیر مىكنى! . . . تو با من كه دوستت هستم این چنین برخورد ( تند و دور از ادب اسلامى ) مىكنى پس با دشمنانت چه خواهى كرد . به خدا سوگند درمیان دشمنانت ، افراد صالح و شایسته و عاقل و دانشور فراوان هستند چنان كه در بین دوستان تو افراد آلوده ، دروغگو ، نادان و بى عار زیاد به چشم مىخورند .
« سُبكى » از محققان برجسته معاصر « ابن تیمیه » مىگوید : لمّا أحدث ابن تیمیة مإ؛پپ أحدث فی أصول العقائد ونقض من دعائم الإسلام الأركان والمعاقد ، بعد أن كان مستتراً بتبعیة الكتاب والسنّة ، مظهراً أنّه داع إلى الحقّ ، هاد إلى الجنّة ، فخرج عن الاتّباع إلى الابتداع ، وشذّ عن جماعة المسلمین بمخالفة الإجماع ، وقال بما یقتضی الجسمیة والتركیب فی الذات المقدّسة وأنّ الافتقار إلى الجزء لیس بمحال ، وقال بحلول الحوادث بذات اللّه تعالى . . . فلم یدخل فی فرقة من الفرق الثلاثة والسبعین التی افترقت علیها الأمّة ، ولا وقفت به مع أمّة من الأمم همّة ( الدرّة المضیئة : 5 ) .
او در پوشش پیروى از كتاب و سنّت ، در عقاید اسلامى بدعت گذاشت و اركان اسلام را درهم شكست ، او با اتّفاق مسلمانان به مخالفت بر خاست و سخنى گفت كه لازمه آن جسمانى بودن خدا و مركّب بودن ذات اوست ، تا آنجا كه ازلى بودن عالم را ملتزم شد و با این سخنان حتى از 73 فرقه نیز بیرون رفت. « ابن حجر مكّى » از دانشمندان بزرگ اهل سنّت و مورد قبول وهّابیت در باره « ابن تیمیه » مىنویسد : ابن تیمیة عبد خذله اللّه ، وأضلّه وأعماه ، وأصمّه وأذلّه ، وبذلك صرّح الأئمّة الذین بینوا فساد أحواله وكذب أقواله . . . وأهل عصرهم وغیرهم من الشافعیة والمالكیة والحنفیة ، ولم یقتصر اعتراضه على متأخّری الصوفیة ، بل اعترض على مثل عمر بن الخطّاب وعلی بن أبی طالب رضی اللّه عنهما والحاصل أنّه لا یقام لكلامه وزن بل یرمی فی كلّ وعر وحزن ، ویعتقد فیه أنّه مبتدع ، ضالّ مضلّ ، غال عاملها اللّه بعدله ، و أجارنا من مثل طریقته ( الفتاوى الحدیثة : 86 ) . خدا اورا خوار وگمراه و كور وكر كرده است و پیشوایان اهل سنّت و معاصرین وى از شافعیها و مالكیها و حنفیها ، بر فساد افكار واقوال او تصریح دارند و اعتراض وى حتى عمر بن خطاب و على بن ابى طالب(علیه السلام)را نیز در بر گرفته است . . . سخنان « ابن تیمیه » فاقد ارزش بوده واو فردى بدعت گذار و گمراه ، گمراهگر و غیر معتدل است ، خداوند با او به عدالت خود رفتار نماید و ما را از شر عقیده و راه و سم وى حفظ نماید .
« شَوكانى » از علماء بزرگ اهل سنت مىگوید : « صرح محمد بن محمد البخاری الحنفی المتوفى سنة 841 بتبدیعه ثم تكفیره ، ثم صار یصرح فی مجلسه : أن من أطلق القول على ابن تیمیة أنه شیخ الإسلام فهو بهذا الاطلاق كافر » ( البدر الطالع : 2 / 260 ) . محمد بخارى حنفى متوفاى سال 841 در بدعت گذارى و تكفیر « ابن تیمیه » بى پرده سخن گفته است تا آنجا كه در مجلس خود تصریح نموده كه اگر كسى « ابن تیمیه » را « شیخ الاسلام » بداند ، كافر است .
ابو مهدی القزوینی
مطالعات شيعه شناسي