ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : يکشنبه 4 آذر 1403
يکشنبه 4 آذر 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : شنبه 6 بهمن 1386     |     کد : 216

استاد شهريار

سيد محـمـد حسين بهـجـت تـبـريـزي در سال 1285 شمسی در شهر تبريز ديده به جهان گشود.پدر وی حاجي ميرآقا خشگـنابي است که از سادات ...

 

سيد محـمـد حسين بهـجـت تـبـريـزي در سال 1285 شمسی در شهر تبريز ديده به جهان گشود.پدر وی حاجي ميرآقا خشگـنابي است که از سادات خشگـناب ( قـريه نزديک قره چـمن ) و از وکـلاي مميز دادگـستـري تـبـريز و مردي فاضل و خوش محاوره و از خوش نويسان دورهً خود و با ايمان و کريم الطبع بوده است و در سال 1313 مرحوم و در قـم مـدفون شد.

شهـريار تحـصـيلات خود را در مدرسه متحده , فيوضات  تـبـريز و دارالفـنون تهـران خوانده و تا کـلاس آخر مـدرسهً طب تحـصيل کرده است ولي در سال آخر دست تقدير او را به دام عشقی نا فرجام گرفتار ساخت و اين ناکامی موهبتی بود الهی, که آتش درون و سوز التهاب شاعر را شعله ور ساخت و در سلک صاحبدلان در آمد.

وی ابتدا در اشعارش بهجت تخلص می کرد. ولی بعدا دوبار برای انتخاب تخلص با ديوان حافظ فال گرفت و يک بار مصراع:

 «که چرخ اين سکه ی دولت به نام شهرياران زد»

 و بار ديگر

«روم به شهر خود و شهريار خود باشم»

 آمد از اين رو تخلص شعر خود را به شهريار تبديل کرد.

شهريار برای گذراندن زندگی خود و خانواده اش چـنـد سالي در ادارهً ثـبت اسناد نيشابور و مشهـد خـدمت کرد و در سال 1315 در بانک کـشاورزي تهـران به ادامه شغل دولتی پرداخت.

شهـرت شهـريار تـقـريـباً بي سابقه است، تمام کشورهاي فارسي زبان و ترک زبان، بلکه هـر جا که ترجـمهً يک قـطعـه او رفته باشد، هـنر او را مي سـتايـند. منظومهً «حـيـدر بابا» نه تـنـهـا تا کوره ده هاي آذربايجان، بلکه به ترکـيه و قـفـقاز هـم رفـته و در ترکـيه و جـمهـوري آذربايجان چـنـدين بار چاپ شده است، بدون استـثـنا ممکن نيست ترک زباني منظومه حـيـدربابا را بشنود و منـقـلب نـشود.

شهريار بی گمان در شاعری استعداد درخشان داشت.در سراسر اشعار وی روحی حساس و شاعرانه موج می زند,  خوابی که شهـريار در دوران نوجوانی ديده را مي توان به شهـرتي که پـيدا کرد تعـبـير نمود. 

وی در سيزده سالگي موقعـي که با قـافله از تـبريز به سوي تهـران حرکت کرده بود، در اولين منزل بـين راه «قـريه باسمنج» ديده است؛ و شرح آن اين است که شهـريار در خواب مي بـيـند که بر روي قـلل کوهـها طبل بزرگي را مي کوبـند و صداي آن طبل در اطراف و جـوانب مي پـيچـد و به قدري صداي آن رعـد آساست که خودش نـيز وحشت مي کـند.

در سراسر اشعار وی روحی حساس و شاعرانه موج می زند, که بر بال تخيلی پوينده و آفريننده در پرواز است.و شعر او در هر زمينه که باشد از اين خصيصه بهره ورست و به تجدد و نوآوری گرايشی محسوس دارد.شعرهايی که برای نيما و به ياد او سروده و دگرگونيهايی که در برخی از اشعار خود در قالب و طرز تعبير و زبان شعر به خرج داده, حتی تفاوت صور خيال و برداشت ها در قال سنتی و بسياری جلوه های ديگر حاکی از طبع آزماييها در اين زمينه و تجربه های متعدد اوست.قسمت عمده ای از ديوان شهريار غزل است.سادگی و عمومی بودن زبان و تعبير يکی از موجبات رواج و شهرت شعر شهريار است. شهريار با روح تاثيرپذير و قريحه ی سرشار شاعرانه که دارد عواطف و تخيلات و انديشه های خود را به زبان مردم به شعر بازگو کرده است. از اين رو شعر او برای همگان مفهوم و مأنوس و نيز موثر ست.

شهريار در زمينه های  گوناگون به شيوه های متنوع شعر گفته است شعرهايی که در موضوعات وطنی و اجتماعی و تاريخی و مذهبی و وقايع عصری سروده, نيز کم نيست. تازگی مضمون, خيال, تعبير, حتی در قالب شعر ديوان او را از بسياری شاعران عصر متمايز کرده است.

نمونه ای از شعر او:

 

در ورود بمدينه طيبه

سلام اي سرزمين وحي و الهام            سلام اي شهر شاهنشاه اسلام

 

سلام اي پايتــخت پادشاهــي              سلام اي پايــه عرش الهـــي

 

سلام اي كان المــاس فتــوت           سلام اي كـاخ سلطان نبــوت

 

سلام اي ســر در كاخ خدائــي         حـــــريم بارگــــــاه كبريـــائي

 

سلام اي مشرق مشكوه ايــمان          سلام اي عرشه قنــــديل رحـمان

 

چه روحــي خفتــه در آنيت تـو           ملائك محــو روحانيـــت تـــــو

 

خبرداري كه با اين شوق مدهوش         چه جائـــي را گرفتستي در آغوش

 

در اينجا خفتــه آن آرام جانـــها            كـــــه دارد از ملائك پاسبانـــها

 

چه روحــي قدسي اينجا آرميــده          چــــه روحانيتي در وي دميـــده

 

تو گوئي غرفه ها مهد فرشته است          بهـــر در آيت غفران نوشته است

 

در و پيكـر همه آيــات و الـــواح             شبستانهـــا عبـــادتگـــاه ارواح

 

چه شهري! جنت الماواست گوئــي            چه نخلي! سدره و طوباست گوئي

 

چـه خاكــي و چـه اقبـالي خدا داد             كه چنديـن بوسه در پاي نبـي داد

 

نشــــان پـاي پيغمبــر بخاكــش          ثريا سرمه ساي از خاك پاكـــش

 

در اينجــا بـرق زد شمشير اسـلام           شـــرار خـرمـن اضغاث و احـلام

 

نبــي اينجا شبــي را خفت مهمان              سحر برخاست با شمشير و فرمـان

 

علــي اينجـا اميــرالمؤمنين شــد         سپهسالار شاهنشــاه ديــن شــد

 

بلـي سلطان ديــن بــاراي سلمان         به خندق كنــدن اينجا داده فرمان

 

خدايـــا ما هم از آن آب و خاكيـم            ز آب و خاك اين سلمــان پاكيــم

 

صفــاي علم و ايــمان بخش ما را          خداوندا به سلمــان بخـــش ما را

 

 

 


نوشته شده در   شنبه 6 بهمن 1386  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode