جام جم آنلاين: ترس به بياني ساده يكي از پيچيدهترين پرسشهاي علم پزشكي و روانشناسي است كه دانشمندان دهههاست براي پيدا كردن پاسخهايي منطقي به آن و همچنين راهحلي مناسب براي غلبه بر اين حس، مشغول انجام تحقيقات دامنهدار هستند.
دكتر رسلر از دانشگاه ايموري كه تحقيقات زيادي روي مقوله ترس انجام داده است، ميگويد: نهتنها ما بلكه گروههاي زيادي از دانشمندان در سراسر جهان مشغول بررسي اين نكته هستند كه چگونه زيستشناسي مغز به واسطه تغييرات محيطي دستخوش دگرگوني ميشود و اين كه چگونه اين تغييرات زمينهساز شكلگيري تجربيات و برجاي ماندن خاطرات متنوع ميشوند؟
محققاني همچون رسلر بر اين باورند كه پيدا كردن پاسخي روشن براي اين پرسش، كليد دستيابي به تصوير شفافي از مغز و فرآيند شكلگيري تفكر در آن است. رسلر از مدتها پيش مشغول مطالعه نوعي ساختار شيميايي در مغز بوده است كه در ياد گرفتن اين نكته كه «بايد بترسيم» و همچنين «اعمال كنترل» بر ترس، نقشي اساسي ايفا ميكند. در تازهترين مطالعاتي كه در اين زمينه صورت گرفته است، محققان نشان دادهاند موشهاي آزمايشگاهي كه فاقد اين ساختار خاص شيميايي ـ كه BDNF ناميده ميشوند ـ هستند، مشكلاتي در به خاطر آوردن ترس دارند. اين دستاورد مهم براي دانشمنداني كه روي مقوله ترس و پيدا كردن راههايي براي غلبه بر تبعات ناشي از آن كار ميكنند، خبر خوشحالكنندهاي بوده است. رسلر معتقد است اگر بتوان چنين فرآيندي را روي انسان پيدا كرد ـ كه البته او مطمئن است چنين چيزي امكانپذير است ـ آنگاه ميتوان اميدوار بود كه تبعات عاطفي، روحي و رواني ناشي از ترسيدن يعني عصبانيت، پرخاشگري و به يادآوردن گذشته به حداقل برسد. اين موضوع از آن جهت از اهميت برخوردار است كه ميليونها نفر در سراسر جهان از اين مشكلات رنج ميبرند. تحقيقاتي كه در اين خصوص انجام شدهاند نشان ميدهند تنها در آمريكا سالانه حدود 5 ميليون نفر گرفتار اين نوع مشكلات روحي و رواني هستند.
اكنون به نظر ميرسد براي غلبه بر اين مشكلات نوعي دارو بتواند دانشمندان را به آرزويشان برساند. گذشته از دارو ميتوان روي تكنيكهاي درماني نيز حساب كرد؛ تكنيكهايي كه در حين ترسيدن مانع از به ياد آمدن خاطرات گذشته در مغز شود. به عقيده آنها مطالعه زيستشناسي مولكولي ترس، بهترين شيوه براي دستيابي به افقهاي روشن در درك واكنشي به نام ترس و اختلالات روحي و رواني مرتبط با آن به حساب ميآيد. البته اين يك عرصه بسيار وسيع تحقيقاتي است و ممكن است رسيدن به بخشي از نتايج، سالها زمان ببرد. همين مساله موجب شده تا برخي محققان نسبت به ورود به اين عرصه دچار ترديد شوند. اين نكتهاي است كه دكتر رسلر نيز به آن اعتراف كرده است. او ميگويد: در ابتدا درخصوص ورود اين تحقيقات گسترده كمي شك و ترديد داشتم چون ميدانستم دامنه اين تحقيقات بسيار گسترده است.
در موشهاي آزمايشگاهي عمكلرد ساختار شيميايي BDNF بستگي به اين نكته دارد كه كدام بخش از مغز و چه زمان فعال ميشود. دانشمندان دريافتهاند دو منطقه از قشر پيش پيشاني مغز در اين حيوانات آزمايشگاهي، ساختار BDNF را پوشيده نگاه ميدارند. زماني كه اين ساختار در بخشي از قشر پيش پيشاني مغز موسوم به بخش prelimbic رها ميشود خاطره يك حادثه يا رويداد ناراحتكننده تثبيت ميشود، اما نكته جالب اين است كه با آزادسازي اين ساختار در بخش infralimbic قشر پيشپيشاني مغز به حيوان كمك ميكند تا بر ترس، عصبانيت و استرس ناشي از آن غلبه كند. تا اينجاي كار درخصوص موشهاي آزمايشگاهي صحبت شد. آيا ميتوان درباره غلبه بر ترس و تبعات ناشي از آن در انسان نيز به همين راحتي صحبت كرد؟ پاسخ محققاني نظير رسلر بله است. او و تيم تحقيقاتي همراهش بر اين باور هستند كه اين فرآيند عملكرد مشابهي نيز در انسان دارد. آنها ميگويند بخشهاي متفاوتي از مغز انسان نوعي ساختار شيميايي مشابه را آزاد ميكنند كه عملكرد مشابهي داشته و همان اثرگذاري را به همراه دارند كه پيش از اين در مغز موشهاي آزمايشگاهي ديدهايم. اين محققان نظريه جالب توجهي را مطرح ميكنند. براساس نظريه آنها، اين امكان وجود دارد كه در همان ناحيهاي از مغز موش كه پيش از اين بررسي شد، از ساختار شيميايي BDNF براي تقويت درمان رفتارشناسي افرادي استفاده شود كه از اختلالات روحي و رواني ناشي از ترس در رنج و عذاب هستند.
نكتهاي كه كاملا روشن به نظر ميرسد اين است كه تمركز روي ساختار شيميايي BDNF صرفا به عنوان يك آغاز در نظر گرفته ميشود. به عبارت ديگر محققان در تلاش هستند كه در آينده، فاكتورهاي مشابه ديگري نظير BDNF پيدا كنند تا از آنها براي درمان عارضههاي ديگر استفاده كنند.
نكته: با شناخت ترس ميتوان اميدوار بود كه تبعات عاطفي، روحي و رواني ناشي از ترسيدن يعني عصبانيت، پرخاشگري و به يادآوردن گذشته به حداقل برسد
دستيابي به درك روشني از فرآيند ترس همواره براي دانشمندان از اهميت ويژهاي برخوردار بوده است و در اين رهگذر دست به انجام هر تحقيقات گستردهاي زدهاند. ارتباط ترس با رطيل ازجمله پروژههايي است كه شايد در نگاه نخست كمي عجيب به نظر برسد. دانشمنداني كه در تلاش بودند با استفاده از رطيل ترس را در مغز انسان رمزگشايي كنند دريافتهاند مغز نسبت به تهديدها براساس ميزان نزديكي، جهت و انتظاري كه افراد از ميزان ترسناك بودن چيزي دارند واكنش نشان ميدهد. در اين پروژه محققان واحد علوم مغزي و شناختي دانشگاه كمبريج در انگلستان با استفاده از تصويربرداري MRI فعاليتهاي مغزي گروهي از داوطلبان در حالي كه مشغول نگاه كردن به يك رطيل در نزديكي خود بودند را به ثبت رساندند. نتايج اين تحقيقات نشان ميدهد بخشهاي مختلف شبكه ترس مغز در برابر ابعاد، فاصله و جهت حركت عامل ترسناك، عملكرد واكنشي ويژهاي از خود نشان ميدهند؛ رفتاري كه ميتواند در تشخيص و درمان افرادي كه به ترس شديد باليني مبتلا هستند كمك كند. اين مطالعه نشان ميدهد ترس به واسطه يك تكساختار مغزي به وجود نميآيد بلكه بخشهاي متعددي به شكل يك شبكه مغزي در كنار هم واكنش ترسيدن را خلق ميكنند.
دانشمندان حتي از بازيهاي رايانهاي نيز براي درك بهتر ترس استفاده كردهاند. گروهي از آنها در پروژهاي بيسابقه و در حالي كه اميدوارند دستاوردشان بتواند به افراد مبتلا به حملات ناشي از ترس كمك كند با استفاده از يك بازي رايانهاي نحوه واكنش مغز را به تغييرات ناشي از ترس هنگام نزديك شدن يك تهديد كشف كردند. دانشمندان دريافتهاند دو منطقه مهم مغزي در فرآيند شكلگيري ترس دخالت دارند. بروز نقص در توازن اين دو منطقه مغزي ميتواند علت برخي اختلالات اضطرابي را توضيح دهد، اما اين چه ارتباطي با بازيهاي رايانهاي دارد؟ دانشمندان انگليسي براي كشف دقيق محل ترس در مغز، شركتكنندگان را با استفاده از يك بازي رايانهاي وحشتناك ترساندند. در اين بازي حيوانات مصنوعي شكارچي، افراد را در يك مسير پرپيچ و خم دنبال ميكردند و در صورتي كه آنها را ميگرفتند يك شوك الكتريكي ضعيف به افراد وارد ميشد. همزمان با انجام بازيها از داوطلبان اسكنهاي مغزي انجام شد كه نشان ميداد زماني كه حيوانات شكارگر دور هستند بخشهايي پاييني ناحيه پيش پيشاني مغز كه در پشت ابروها قرار دارد فعال ميشوند.
اين منطقه از مغز با تصميمگيريهاي پيچيده مانند برنامهريزي براي فرار ارتباط دارد، اما زماني كه حيوانات شكارگر نزديكتر ميشوند اين فعاليت به منطقه خاكستريمغز كه مسوول مكانيسمهاي واكنش سريع براي زنده ماندن مانند مبارزه، فرار يا بيحركت ماندن است، انتقال مييابد.
تمامي اين تلاشها در راستاي حل معماي بزرگي به نام چگونه ترسيدن در انسان و شناخت شيوههاي موثر براي غلبه بر آن است كه به نظر ميرسد براي رسيدن به نتايجي كه حداقل كاربردها را براي محققان علوم پزشكي و روانشناختي داشته باشد، بايد همچنان صبر كرد.
مهدي پيرگزي / جامجم