ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : پنجشنبه 4 دي 1404
پنجشنبه 4 دي 1404
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : دوشنبه 23 خرداد 1390     |     کد : 20864

نگاهي گذرا به سيره قرآني حضرت جواد الائمه (ع)

حضرت جوادالائمه (ع) همانند ديگر حضرات معصومان (ع)، جان و روحش با کلام الهي (قرآن) مأنوس و همدم بود، به گونه اي که يکي از القاب آن امام همام را ترجمان القرآن(1) ذکر کرده اند.

حضرت جوادالائمه (ع) همانند ديگر حضرات معصومان (ع)، جان و روحش با کلام الهي (قرآن) مأنوس و همدم بود، به گونه اي که يکي از القاب آن امام همام را ترجمان القرآن(1) ذکر کرده اند.
امام جواد (ع) بر اين باور بود که آيات قرآن بايد در جامعه فراگير شود و تمام مسلمانان در گفتار و رفتار و استدلالهاي روزمره خود از اين کتاب و معارف بلند آن بهره گيرند، به همين جهت سعي مي کرد که در گفتگوها و معاشرت و برخورد با مردم به آيات قرآن استناد کند. هنگامي که آن حضرت با خيل مردمي که به دليل سنّ کم او در امر امامتش به حيرت افتاده بودند روبه رو شد، با روشهاي مختلف و با استناد به آيات الهي به پاسخگويي و زدودن شبهات و ذهنيات پرداخت.
علي بن اسباط، يکي از ياران امام رضا و امام جواد عليهماالسلام مي گويد:
روزي به محضر امام جواد(ع) رسيدم، در ضمن ديدار، به سيماي حضرت خيره شدم تا چهره (قيافه) او را به ذهن خود سپرده، پس از بازگشت به مصر براي ارادتمندان آن حضرت بيان کنم.(2)
درست در همين لحظه، امام جواد(ع) که گويي تمام افکار مرا خوانده بود، در برابر من نشست و به من توجّه کرد و فرمود: اي علي! همانا خداوند درباره امامت، حجّت آورده همانطور که درباره نبوّت حجت آورده است. خداوند درباره حضرت يحيي (ع) مي فرمايد: ...وَآتَيْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِيًّا؛(3) ما به يحيي در کودکي فرمان نبوّت داديم.
و درباره حضرت يوسف (ع) مي فرمايد: وَ لَما بَلَغَ أَشدّهُ آتيناه حُکْما وَ عِلْما؛(4) هنگامي که او به حدّ رشد رسيد، به او حکم (نبوت) و علم داديم.
و همچنين درباره حضرت موسي(ع) مي فرمايد: وَ لَما بَلَغَ أَشُدّهُ وَاسْتَوي آتَيْناهُ حُکْما وَ عِلْما؛(5) و چون به سنّ رشد و بلوغ رسيد، به او حکم (نبوّت) و علم داديم.
بنابراين، همانگونه که ممکن است خداوند، علم و حکمت را در سنّ چهل سالگي به شخصي عنايت کند، ممکن است همان حکمت را در دوران کودکي نيز عطا کند.(6)
در موردي ديگر، امام جواد(ع) در پاسخ اعتراض کنندگان، اين آيه را خواند: قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَي اللّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِي. ..؛(7) بگو: اين راه من است که من و پيروانم با بصيرت کامل همه مردم را به سوي خدا دعوت مي کنم.
امام جواد(ع) به عنوان پاسدار حريم وحي از تفسيرهاي نابجا و غير عقلاني آيات قرآن جلوگيري کرده و علماء و دانشمندان را به سوي فهم صحيح آيات قرآن راهنمايي مي فرمود. در اينجا به دو مورد اشاره مي کنيم:
1 روزي در مجلس معتصم، برخي از دانشمندان به آيه اي استناد کرده و يک حکم شرعي صادر نمودند. امام جواد(ع) که در آن جلسه حضور داشت، خطاي آنان را گوشزد نموده و تفسير صحيح را براي حاضران بيان نمود.
تفسير عياشي ماجراي آن مجلس را چنين آورده است: در زمان معتصم عباسي، عوامل خليفه عدّه اي دزد را - که راههاي عمومي در بين شهرها را براي مسافرين و کاروانهاي حج نا امن کرده بودند - دستگير کرده و از مرکز خلافت در مورد چگونگي مجازات آنان خواستار دستور بودند. خليفه در مورد اين حادثه حساس، مجلس مشورتي تشکيل داده و از دانشمندان عصر، کيفيت اجراي حد شرعي را در مورد آنان خواستار شد. آنان گفتند: قرآن در اين مورد بهترين راهکار است، آنجا که مي فرمايد: إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الاَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْاْ مِنَ الاَرْضِ؛(8) کيفر کساني که با خدا و رسول او به جنگ و محاربه برمي خيزند و در روي زمين در اشاعه فساد تلاش مي کنند، اين است که: اعدام شوند يا به دار آويخته گردند يا دست و پاي آنان به عکس يکديگر قطع شود و يا اين که از سرزمين خود تبعيد گردند.
آنان به خليفه پيشنهاد کردند طبق اين آيه، يکي از کيفرهاي فوق را در مورد تبهکاران انتخاب کند. معتصم عباسي در همان جلسه از امام جواد(ع) نيز نظر خواست. آن حضرت اوّل از اظهارنظر خودداري کرد، امّا وقتي که با اصرار خليفه مواجه شد، نظر خود را چنين اعلام کرد: اينان در استدلال به آيه شريفه خطا کردند. استنباط حکم شرعي از اين آيه شريفه دقت
بيشتري مي طلبد و بايد تمام جوانب مسئله در نظر گرفته شود و نسبت به جرمهاي مختلف، کيفرها فرق مي کند؛ زيرا اين مسئله صورتهاي مختلف و احکام جداگانه دارد:
الف) اگر اين راهزنان فقط راه را ناامن کرده اند؛ نه کسي را کشته و نه مال ديگري را به غارت برده اند، مجازات آنان فقط حبس است و اين همان معناي نفي از ارض است.
ب) اگر راه را ناامن کرده و افراد بي گناهي را کشته اند، امّا به مال ديگران تجاوز نکرده اند، مجازات آنان اعدام است.
ج) اگر امنيت را از راههاي عمومي سلب کرده، انسانهاي بيگناه را کشته و مال مردم را نيز به غارت برده اند، کيفر آنان بايد سخت تر باشد؛ يعني اوّل دست و پايشان را به عکس يکديگر قطع مي کنند، پس به دار مجازات آويخته مي گردند.
معتصم اين نظريه را پسنديده و به عامل خود دستور داد، طبق نظر امام جواد (ع) عمل کند.(9)
2 زرقان، يکي از دوستان صميمي احمد بن ابي داود، قاضي بغداد بود. او مي گويد: روزي دوستم احمد را ديدم که از مجلس معتصم - هشتمين خليفه عباسي - مي آيد؛ امّا خيلي افسرده و ناراحت است. گفتم: چرا اين قدر ناراحت و افسرده اي؟ پاسخ داد: امروز در مجلس خليفه، ابوجعفر ابن الرضا(ع) چنان مرا عاجز و درمانده کرد که آرزو کردم، اي کاش بيست سال پيش از اين مرده بودم و مثل چنين روزي را نمي ديدم!! گفتم: مگر چه شده؟ گفت: امروز در مجلس خليفه نشسته بوديم، شخصي را به اتهام دزدي پيش خليفه آوردند و او به سرقت اعتراف کرد. در اين حال، معتصم به دانشمندان و فقهاي مجلس رو کرده و گفت: چگونگي اجراي حد الهي بر اين دزد را بيان کنيد! دست او را چطور قطع کنيم؟
من گفتم: دست دزد را بايد از مچ قطع کرد. خليفه پرسيد، به چه دليل؟ گفتم: به دليل آن که دست، انگشتان و کف تا مچ را شامل مي شود و خداوند در آيه تيمم فرموده: فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِکُمْ وَأَيْدِيکُم مِّنْهُ؛(10) (با خاک پاک تيمم کنيد) از آن، بر صورت (پيشاني) و دستها (تا مچ) بکشيد.
بسياري از علماء در اين نظريه با من موافقت کرده و آن را تأييد نمودند. امّا عدّه اي ديگر گفتند: بايد دست را از آرنج بريد. خليفه پرسيد: به چه دليل؟ گفتند: به دليل آيه وضو که مي فرمايد:
فاغْسِلُواْ وُجُوهَکُمْ وَأَيْدِيَکُمْ إِلَي الْمَرَافِقِ؛(11) (هنگام اقامه نماز) صورت و دستها را تا آرنج بشوييد. خداوند متعال حدود دست را در اين آيه تا آرنج معين کرده است. برخي نيز فتوا دادند که: بايد از شانه،
دست را قطع کرد و استدلال مي کردند که دست از انگشتان تا شانه را شامل مي شود.
خليفه با مشاهده اختلاف آراء در ميان فقها متحيّر شده و به محمد بن علي عليهما السلام رو کرده و گفت: اي ابا جعفر! در اين موضوع شما چه مي گوييد! او پاسخ داد: علماء گفتارهاي خود را بيان کردند و شما شنيديد؛ مرا از بازگو کردن نظريه ام معاف بدار! خليفه گفت: شما را به خدا سوگند نظر خود را در اين موضوع بيان کنيد.
امام جواد (ع) فرمودند: اکنون که قسم دادي، به ناچار نظر خود را مي گويم: اين حدود که علماي مجلس تعيين کردند صحيح نيست، بلکه بايد چهار انگشت او، بدون انگشت ابهام، بريده شود.
خليفه گفت: دليل شما براي اين مدعا چيست؟ حضرت پاسخ داد:
پيامبر اکرم (ص) فرموده است: السجود علي سبعة اعضاء: الوجه واليدين و الرکبتين والرجلين؛ سجده با هفت عضو انجام مي شود: پيشاني، دو (کف) دست، دو زانو و دو (انگشت ابهام) پا. اي خليفه! هرگاه دست را از مچ، يا از مرفق جدا کنند، ديگر دستي براي سجده باقي نمي ماند؛ در صورتي که خداوند متعال در قرآن مي فرمايد: و انّ المساجد لله؛ مواضع سجده مخصوص خداوند است. و هر چه براي خدا باشد بريده نمي شود . معتصم از اين استدلال قرآني شگفت زده شد و آن را تصديق نمود. آنگاه دستور داد انگشتان دزد را طبق نظر امام (ع) بريدند.(12)
******** پي نوشت ها:
1. بحارالانوار، ج 102،ص 22، ح 12.
2. از سخن علي بن اسباط استفاده مي شود که آن حضرت در آن زمان پيرواني هم در مصر داشته است و آنان علاقه مند بوده اند با خصوصيات جسمي حضرت آشنا شوند.
3. سوره مريم، آيه 12.
4. سوره يوسف، آيه 22.
5. سوره قصص، آيه 14.
6. اصول کافي، ج 1،ص 384.
7. سوره يوسف، آيه 108.
8. سوره مائده، آيه 33.
9. تفسير العياشي، مکتبة العلمية، تهران، ج 1،ص 315.
10. سوره مائده، آيه 6.
11. همان.
12. وسائل الشيعه، ج 28،ص 253.
پديدآورنده: عسکري اسلامپور کريمي


نوشته شده در   دوشنبه 23 خرداد 1390  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode