استاد دانشگاه شهید بهشتی ضمن اشاره به قرائت متفاوت ابنرشد و ابنسینا از نظریه مابعدالطبیعه ارسطو تصریح کرد: اجمال و ابهام رساله اغراض، ابنسینا را به تفسیری متفاوت و خارج از آنچه مقصود ارسطو است، میکشاند و به همین سبب جهت ابتکاری رأی او بارز است یعنی فهم او غیر از رأی ارسطو است.
به گزارش ایکنا، همایش «اندیشه ابنسینا و فارابی؛ پیوستگیها و گسستگیها» به مناسبت روز بزرگداشت ابنسینا، ۱ شهریور در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد.
در این نشست احمد عسکری؛ استاد دانشگاه شهید بهشتی با عنوان «نقش فارابی در دو فهم متفاوت از نظریه محوری مابعدالطبیعه نزد ابن سینا و ابن رشد» سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
آنچه امروز به عنوان کتاب مابعدالطبیعه داریم که البته خود ارسطو نامش را فلسفه اولی گذاشته است، در آنجا ارسطو سؤالی را مطرح میکند که همواره مطرح بوده و خواهد بود و آن اینکه موجود چیست؟ کتاب مابعدالطبیعه دنبال حل این مسئله است. یکی از مشهورترین تعاریفی که از علم مابعدالطبیعه وجود دارد این است که مابعدالطبیعه علم به موجود بماهو موجود است.
نکته دوم اینکه ابن سینا در عالم اسلام به عنوان رئیس حکمای مشاء شناخته شده است. نکته سوم این است در بخش مشهور از شرح حال ابن سینا، ایشان تصریح میکند به واسطه کتاب اغراض فارابی توانست به اغراض کتاب مابعدالطبیعه ارسطو دست پیدا کند. ابن سینا در قسمت الهیات از آثار خودش و الهیات شفا به همین علم مابعدالطبیعه و موضوع آن میپردازد. اینکه ابن سینا تا چه حد از ارسطو تبعیت میکند و تا کجا آثار او منطبق بر مابعدالطبیعه ارسطو است و در کجا از او مفارقت دارد را باید در تحقیقاتی که در این رابطه انجام شده، دنبال کرد ولی نکتهای که من میخواهم بر آن تکیه کنم این است ابنسینا کلیت این بحث را پذیرفته و به عنوان علم به موجود بماهو موجود بحث خود را برقرار میکند. علاوه بر این در هیج جای آثار ابن سینا نمیبینیم بحثی تحت عنوان نقد نظریه ارسطو در باب وجود و موجود داشته باشیم. اینها این انتظار را به ما میدهد که ابن سینا بسیار به ارسطو نزدیک باشد. در واقع از این جهت در اصول کلی با ارسطو یکی باشد.
انتقاد ابنرشد بر فهم ابنسینا از وجود
شخص دیگری که باید به آثارش نگاه کنیم ابن رشد است. ابن رشد یکی دیگر از فیلسوفان بزرگ اسلامی است و در غرب به عنوان شارح آثار ارسطو ملقب شده است و مکررا در آثار خود به کلام ابن سینا در باب موجود انتقاد میکند و آن را خطا و بعضا ناشی از سوء فهم کلام حکما میداند. ابن رشد نظریه ارسطو را طرح میکند و به عقیده او ابن سینا به غلط اطلاق موجود بر موجودات را دال بر معنایی زاید بر ماهیت میداند و به تعبیر دیگر رای ابن سینا حاکی از عرضی زائد بر ذات تلقی شده است. به عقیده او در فهم ابن سینا از واحد این اشکال مکرر شده است.
انتقاد ابن رشد این است ابن سینا معانی موجود را با هم خلط کرده لذا قائل شده در خارج موجود زیادتی بر ذات شیئ دارد و موجود بودن، امری غیر از حقیقت و ماهیت شیئ است. اگر به ابن سینا برگردیم و سراغ ایشان برویم، ایشان در ضمن بحثی که در خصوص موجود میکند و میگوید موجود قابل تعریف نیست، بحثی مختصر ولی صریحی در خصوص دو معنای موجود طرح کرده است. حاصل سخن ایشان این است وجود دو نوع است: وجود خاص و وجود اثباتی و اینها نباید با هم یکی گرفته شود. وجود خاص هر چیزی عبارت است از حقیقتی که به واسطه آن، شیئ آنی است که هست. مثلا حقیقت مثلث عبارت است از مثلث بودن. او تعین هر چیزی را وجود خاص مینامد و این غیر از وجود اثباتی است. چرا ابن سینا چنین حرفی میزند و معتقد است وجود اثباتی غیر از وجود خاص است یا تحقق شیئ غیر از تعین شی است؟
ابن سینا دلیلش این است که اگر شما بگویید فلان شیئ، فلان شیئ است؛ مثلا انسان انسان است یا بگویید انسان شیئ است، حشو و زائد است ولی اگر بگویید انسان موجود است، سخنی بامعنا و مفید گفتید. اگر وجود صرفا وجود خاص باشد نباید این تفاوت را اینجا میداشتیم. ما میتوانیم به صدق بگوییم عنقا موجود نیست ولی نمیتوان گفت عنقا عنقا نیست. پس جایی که میگوییم فلان شیئ هست این وجود غیر از تعین را بیان میکند بلکه تحقق را بیان میکند.
در این رابطه من به کلام ارسطو میپردازم. این سخن ابن سینا در تقابل با مطلب صریحی است که ارسطو بیان کرده است. ارسطو میگوید انسان و انسان موجود هیچ فرقی با هم ندارند و یکی است. چه بگوییم انسان و چه بگوییم انسان موجود واحد، هیچ فرقی با هم ندارد. انسان بودن کلامی زائد است و انسان همیشه انسان بودن است و بودن چیزی به ماهیت شی اضافه نمیکند.
آیا ابن سینا از سخن ارسطو بیاطلاع است یا به قصد و با عنایت از آن عبور کرده است؟ پاسخ من برای این سؤال با توجه به تقابلی که عرض کردم، این است که هیچ کدام از این دو تا درست نیست یعنی نه ابن سینا نسبت به کلام ارسطو بی اطلاع است چون قطعا این کلام ارسطو را خوانده است و نه عامدانه از آن عبور میکند. نظرم این است ابن سینا این مطلب را در کنار سایر سخنان ارسطو قرار میداده یعنی در بحثی که ارسطو آورده و گفته انسان و انسان موجود یکی است، ابن سینا میتوانسته آن را ناظر به یکی از معانی موجود بداند. اولا ارسطو تاکید دارد باید معانی مختلف موجود را از هم تمییز داد. ثانیا ارسطو در فقراتی دیگر به گونه دیگری سخن گفته است و میان تحقق و تعین تفکیک کرده است. بر این اساس میتوان سخن ابن سینا را طریق محتمل برای توضیح سخنان ارسطو دانست.
تفاوت وجود صادق و وجود اثباتی
به ابن رشد برگردیم. ببینیم اگر چنین پاسخی به ابن رشد بدهیم چه سخنی دارد. ابن رشد این رای اخیر را میپذیرد که وجود به دو معنا منقسم است ولی از نظر او وجود یا از مقولات عشره است یا وجود صدقی. آیا وجود صدق ابنرشد معادل وجود اثباتی ابنسینا است؟ شاید بشود چنین گفت ولی باید توجه داشت وجودی که غیر از ماهیت است از نظر ابنرشد صرفا معنای ذهنی است و مرادف صادق است. تفاوت اساسی این دو نظریه این است که وجود صادق معنای ذهنی است و موجب کثرت در شیئ خارجی نمیشود. به عقیده ابن رشد موجود در معنای اولی دلالت بر امری واقعی دارد لکن چیزی جز ماهیت شیئ نیست و همین است که موضوع فلسفه اولی است ولی وجود در معنای دوم که غیر از ماهیت است امری ذهنی است. از نظر او ابن سینا حکم این دو مطلب را با هم خلط کرده است و وجود اثباتی را با وجود صادق اشتباه گرفته است. بنابراین ابن رشد این تمایز را میپذیرد ولی به نحو دیگری تبیین میکند و معتقد است خلط این دو معنی موج شده ابن سینا به وجود زائد بر شی قائل باشد.
ابنسینا و ابنرشد فلسفه را طبق مابعدالطبیعه ارسطو پیش میبرند و هر دو در فهم مابعدالطبیعه مدیون فارابی هستند. ابنسینا بر اساس رساله اغراض که رسالهای موجز است به درک مقاصد مابعدالطبیعه نائل میشود ولی ابنرشد الحروف را دارد که فارابی در آن بحث مبسوطی درباره وجود دارد. اجمال و ابهام رساله اغراض، ابنسینا را به تفسیری متفاوت و خارج از آنچه مقصود ارسطو است میکشاند و به همین سبب جهت ابتکاری رأی او بارز است یعنی فهم او غیر از رأی ارسطو است. البته نظر ابن سینا نه فقط مورد نقد ابن رشد قرار گرفته بلکه سهروردی هم نظریه وجود مشاییان را نقد میکند.