انسان نزد خداوند سبحان، هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی قیمت دارد؛ اگر کسی جسم او را بکشد یا جسمش را از مرگ نجات دهد، مثل آن است كه جهان را بکشد یا جهان را احیا کند. کشتن یا احیای روحی انسان نیز بهمنزله مرگ تمام آدمیان یا زنده کردن همه آنهاست.
آیتاللهالعظمی مظاهریبه گزارش ایکنا از اصفهان، حضرت آیتاللهالعظمی مظاهری در جلسه پنجم درس اخلاق خود، یکی از امتیازهای انسان را قیمت و ارزشی میداند که قرآن کریم برای اشرف مخلوقات قائل شده است و سپس به شرح و تفسیر معنای ظاهری و تأویلی آیه ۳۲ سوره مائده میپردازد و این نکته را یادآور میشود که از نظر قرآن، این فقط جسم انسان نیست که قیمت دارد، بلکه روح او نیز قیمتی است و همانطور که کشتن یک انسان بهمنزله گرفتن جان تمام انسانهاست، گمراه کردن یک انسان نیز همان حکم را دارد.
بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ
«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یفْقَهُوا قَوْلِی»
بحث جلسات اخلاق درباره انسان در قرآن بود. یكی از امتیازهای مهم انسان در قرآن کریم، «قیمت انسان» است. انسان چقدر ارزش دارد؟ قرآن شریف میفرماید: ارزش انسان به اندازه عالم وجود است. به اندازه همه انسانهاست. میفرماید: «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعا؛ هركس، كسى را جز به قصاص قتل يا به كيفر فسادى در زمين بكشد، چنان است كه گويى همه مردم را كشته باشد و هركس، كسى را زنده بدارد، چنان است كه گويى تمام مردم را زنده داشته است.» (مائده، ۳۲).
این آیه شریفه دو معنا دارد؛ یک معنای ظاهری و یک معنای تأویلی. معنای ظاهری كه همه آن را میفهمند، این است كه اگر كسی فردی را بیجا بكشد، مثل این است كه دنیا را كشته باشد، مثل این است كه همه انسانها را كشته باشد؛ چنانکه اگر كسی فردی را زنده كند، مثلاً در شرف مرگ است و او را از مرگ نجات دهد، مثل این است كه همه انسانها را زنده كرده باشد. كسانی كه ترجمه قرآن را میفهمند، درک میکنند که این آیه، از متشابهات قرآن نیست، بلکه از محكمات است.
از این آیه شریفه بهخوبی استفاده میشود که ارزش یک انسان پیش خدا چه مقدار است. اگر از ما بپرسند از نظر قرآن، یک انسان حتی مثلاً یک بچه نزد خداوند چه مقدار ارزش دارد؟ میگوییم: به اندازه عالم وجود و به اندازه عالم انسانی، پیش خدا ارزش دارد. پس اگر یک پزشک بتواند جان بیمارش را نجات بخشد، فقط او را از مرگ نجات نداده، بلکه از نظر قرآن کریم، به همه جهان زندگی بخشیده است. بیاعتنایی عمدی و کوتاهی پزشک یا پرستار نیز اگر به مرگ بیمار منجر شود، مساوی با کشتن تمام آدمیان است.
معنای تأویلی آیه را که معنای دقیقتری است، امام صادق(ع) در روایتی ذکر کردهاند. میفرمایند: اگر انسان بتواند کسی را که در حال انحراف است و گمراه شده، هدایت کند، مثل آن است كه جهان را زنده كرده باشد؛ چنانکه گمراه کردن یک انسان هدایتیافته، نظیر کشتن تمام بشریت است (الکافی، ج ۲، ص ۲۱۰).
پس انسان نزد خداوند سبحان، هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی قیمت دارد؛ اگر کسی جسم او را بکشد یا جسمش را از مرگ نجات دهد، مثل آن است كه جهان را بکشد یا جهان را احیا کند. کشتن یا احیای روحی انسان نیز بهمنزله مرگ تمام آدمیان یا زنده کردن همه آنهاست.
گناه و نافرمانی از ارزش انسان میکاهد
نتیجه اینکه: خداوند تعالی میفرماید: ای انسان، تو نزد من عزیز هستی. تو به اندازه همه انسانها از نظر من قیمت داری. مواظب باش از قیمت و ارزش تو كاسته نشود. یکی از عواملی که از قیمت و ارزش انسان میکاهد، گناه و نافرمانی خداوند سبحان است. امیرالمؤمنین(ع) در حکمتی فرمودهاند: «مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ لَمْ يُهِنْهَا بِالْمَعْصِيَةِ؛ هركس ارزش و منزلت خود را بشناسد، با گناه و معصیت، از ارزش و منزلت خویش نمیکاهد.» (غررالحكم و دررالكلم، ص ۶۳۴).
بر این اساس، همین انسان که قدر و قیمت بسیار والایی دارد، چنانچه قدر خود را نداند و قیمتش را از دست بدهد، به پستترین موجودات تبدیل میشود؛ یعنی اگر بندهای خیانتكار شد، ظلم کرد، دستش به جنایت آلوده شد، لجاجت ورزید و زیر بار حق و حقیقت نرفت، نزد خدای تعالی، از هر موجود بیارزشی پستتر است.
قرآن کریم در آیهای میفرماید: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ؛ قطعاً بدترين جنبندگان نزد خدا كران و لالانى هستند كه نمىانديشند.» (أنفال، ۲۲). پستتر از هر میكروب و بدتر از هر سرطانی، آن كسی است كه فكر دارد، ولی تفكر ندارد؛ عقل دارد، ولی تعقل ندارد و فکر و عقلش را به کار نمیاندازد؛ یعنی آدم منحرف و آدمی كه حقیقت را نمیپذیرد، آنكه سقوط كرده و رابطهای با خداوند ندارد و بالاخره آدمی كه به قول قرآن راه جهنم را گرفته است و میرود تا در آن سقوط كند، هیچ ارزشی ندارد، بلکه پستتر از هر موجودی است.
محتوای این آیه در قرآن تكرار شده است. بعضی از اوقات خداوند سبحان برای تسلای دل پیغمبر اکرم(ص) به ایشان خطاب میکند: یا رسول الله، اینقدر غصه مردم را نخور و بگذار افراد گمراه در بدبختی خود بمانند و از آنچه دوست دارند، بهره ببرند. بگذار مثل كرم ابریشم در تخیل خود بتنند تا معلوم شود چه خبر است؛ مثلاً میفرماید: «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوْضِهِمْ يَلْعَبُون؛ بگو: خدا همه را فرستاده؛ آنگاه بگذار تا در ژرفاى باطل خود به بازى سرگرم شوند.» (أنعام، ۹۱)؛ یعنی یا رسول الله، تو بگو خدا و اینها را رها كن. نمیگوید: رهایشان کن تا اینكه جهنم بروند، بلکه میفرماید: رهایشان كن و بگذار تا سرگرم دنیا شوند و در آن بچرخند. آنها را رها کن تا در بیابانی كه خود برای خود تهیه كردهاند، سرگردان شده، در عالم تخیلشان مشغول باشند.
در آیه دیگر میفرماید: «ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُون؛ بگذارشان تا بخورند و برخوردار شوند و آرزوها سرگرمشان كند، پس به زودى خواهند دانست.» (حجر، ۳). بگذار بخورند، بگذار در گناه، تمتع و بهره خودشان را به دست آورند، بگذار در آرزو و تخیل خود بتنند و بعد معلوم میشود و میفهمند كه چه خبر است؟
انسان با آن مقام و منزلت و با قیمتی که دارد، ممکن است چنان سقوط کند که اینگونه به وی خطاب شود. از این نظر، این خطابها بسیار ناراحتكننده است.
وقتی ملائکه خادم انسان میشوند
در جلسات قبل گفته شد که اگر انسان در راه خلیفةاللهی بیفتد، به آنجا میرسد كه ارزش او بالاتر از عالم ملكوت است. در روایتی از رسول خدا(ص) میخوانیم كه ملائكه بالهای خود را برای طالب علم پهن میكنند تا او روی بال ملک باشد. (الکافی، ج ۱، ص ۳۴).
انسان به جایگاهی میرسد که ملائکه خادم او میشوند و به خادمی خود افتخار میکنند. قرآن میفرماید: «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ، نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ؛ در حقيقت، كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداست، سپس ايستادگى كردند، فرشتگان بر آنان فرود مىآيند و مىگويند: هان، بيم مداريد و غمين مباشيد و به بهشتى كه وعده يافته بوديد، شاد باشيد. در زندگى دنيا و در آخرت دوستانتان ماييم.» (فصلت، ۳۰ و ۳۱).
آنها كه در راهند، آنها كه الله در جانشان رسوخ كرده است، آنها كه میگویند: الله و طبق آن عمل میكنند، كارشان به آنجا میرسد كه ملائكه بر آنها نازل میشوند، از ملائكه الهام میگیرند و با ملائكه حرف میزنند. اگر آن افراد ناراحتی و غم و غصهای دارند، ملائکه به آنان دلداری داده، میگویند: نترسید و غم نخورید، ما در دنیا و آخرت دوست شما هستیم. در دنیا دست شما را میگیریم و در بنبستها نمیگذاریم سقوط كنید، در آخرت هم دستتان را میگیریم تا اینكه شما را وارد بهشت كنیم؛ ما در دنیا و آخرت، یاور و كمکكار شما هستیم.
اگر کسی سقوط كند، به قول قرآن دیگر ارزش ندارد. در آیهای میخوانیم: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْس؛ و در حقيقت، بسيارى از جنيان و آدميان را براى دوزخ آفريدهايم.» (أعراف، ۱۷۹)؛ مثل اینكه برخی برای جهنم خلق شدهاند. معلوم است وقتی انسان سقوط كند، هر چه پایینتر برود، سرعتش در سقوط بیشتر میشود.
قرآن در ادامه آیه شریفه میفرماید: کسی که ساقط شده، چشم ندارد، یعنی چشم دل؛ گوش ندارد، یعنی گوش دل؛ زبان ندارد، دیگر اصلاً دل ندارد. آن دلی كه جبرئیل الهام روی آن داشته باشد، آن دلی كه ملائكه الهام روی آن داشته باشند، نیست؛ «لَهُمْ قُلُوبٌ لاٰ يَفْقَهُونَ بِهٰا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لاٰ يُبْصِرُونَ بِهٰا وَ لَهُمْ آذٰانٌ لاٰ يَسْمَعُونَ بِهٰا؛ دلهايى دارند كه با آن حقايق را دريافت نمىكنند و چشمانى دارند كه با آنها نمىبينند و گوشهايى دارند كه با آنها نمىشنوند.» (اعراف، ۱۷۹). بعد میفرماید: «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ؛ آنان همانند چهارپايان بلكه گمراهترند.» (أعراف، ۱۷۹). اگر آدم فاسق از این جمله بمیرد، جا دارد؛ چراکه فرموده است: آنها مثل حیوانها هستند، بلکه از حیوان هم گمراهتر و پستترند.
انسان گمراه از حیوان پستتر است
حیوان تكلیف ندارد، توان صعود معنوی ندارد و مشمول الهام نیست. انسان گمراه از آن حیوان پستتر است؛ چون میتوانسته خود را به جایگاهی والا برساند كه به وی الهام شود، ولی اینک مورد الهام شیطان واقع شده است. راستی هم چنین کسی پیش اهل دل ذلیل است، پیش خدا هم ذلیل است. خدا او را دوست ندارد، از وی متنفر است. پیغمبر اكرم(ص) و ائمه هدی(ع) نیز او را دوست ندارند. ملائكه مقرب الهی از او بیزارند. از دیدگاه اولیای الهی و اهل معرفت نیز چنین بندهای خوار و ذلیل است و ارزشی ندارد.
نقل میکنند روزی بهلول نزد هارونالرشید آمد. یک درهم كف دست هارون گذاشت و از اتاق بیرون رفت. هارون صدایش كرد و گفت: این پول چیست؟ گفت: من چند روز قبل نذر كردم اگر حاجتم برآورده شد، به فقیرترین و ذلیلترین افراد، یک درهم بدهم. امروز حاجتم برآورده شد. نشستم فكر كردم ببینم فقیرترین و ذلیلترین افراد كیست؟ به غیر تو كسی را پیدا نكردم، این پول را میخواهم بدهم و نذرم را ادا کنم. راستی چنین است. یعنی از نظر بهلول، فقیرترین و ذلیلترین مردم، كسی است كه میتواند به جایی برسد كه به جز خدا نبیند؛ اما بهجای آن ظالم شود و مردم را بیازارد.
سعدی چه خوش میگوید: «اگر این درندهخویی ز طبیعتت بمیرد/ همه عمر زنده باشی به روان آدمیت/ رسد آدمی به جایی كه به جز خدا نبیند/ بنگر كه تا چه حد است مکان آدمیت/ طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت/ به در آی تا ببینی طیران آدمیت».
بهلول یک عالم است، یک فقیه است که شخصیت اجتماعی دارد، به او پیشنهاد کردند قاضیالقضات دربار شود؛ یعنی در حکومت ظلم، قضاوت کند. آن زمان ممالک تحت سیطره حکومت اسلامی وسعت زیادی داشت و قاضی دربار در آن حکومت، شخصیت دوم مملكت بود و مقام کمی نداشت. بهلول گفت: باید فكر كنم. سپس دید رهایش نمیكنند و راه فرار هم ندارد، هر جا برود، او را مییابند. گفت: چه بهتر بهخاطر حفظ دینم، خودم را به دیوانگی بزنم و خودش را به دیوانگی زد. «طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت/ به در آی تا ببینی طیران آدمیت».
مشکل است كسی روی غرایز و تمایلات پا بگذارد، اما اگر پا گذاشت، نتیجهاش خیلی بالاست. شخصی بتواند پا بگذارد، مثلاً پول حرام برایش جلو آمده، پول حرام را عقب بزند و روی پولپرستی پا بگذارد. مشکل است؛ اما ممکن است. برای بهلول مشكل است از شخصیت فقهی و اجتماعیاش، از این ریاستی كه برایش جلو آمده، دست بردارد؛ اما باید چنین كند. اگر انسانیت میخواهیم، باید چنین باشیم. مفت نمیدهند، معنا هم ندارد مفت به كسی بدهند. معنا هم ندارد كه انسان بدون تلاش و زمینهسازی به جایگاهی برسد. ما اصلاً در این دنیا برای همین آمدهایم که با زحمت و مشقت حرکت کنیم، مبارزه کنیم تا به خدا برسیم. قرآن میفرماید: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون؛ ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مىگرديم.» (بقره، ۱۵۶).
انسان آمده است تا شروع کند و منازل معنوی را بپیماید؛ منزل بعد منزل، گره بعد گره و بالاخره سد بعد سد، خاكریز بعد خاكریز را در جبهه طی کند تا پیروز شود. باید شبانهروز در جبهه باشد. آن هشت سال جنگ تحمیلی تمام شد؛ اما جنگ بین انسانیت و حیوانیت تمام شده است؟ نه. الان در درون ما جنگ است، چه جنگی؟ جنگ با خودمان، جنگ با نفسمان که بیشترین دشمنی را با ما دارد. به تعبیر حکیمانه پیامبر اکرم(ص)، دشمنترین دشمنان انسان، نفس اوست: «أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ» (مجموعه ورام، ج۱، ص۵۹). پس اگر اهمیت مبارزه با نفس بیشتر از اهمیت مبارزه با دشمنان بیرونی و ظاهری نباشد، قطعاً کمتر نیست.
در صدر اسلام، وقتی جوانان از جبهه برمیگشتند، میآمدند مسجد. پیغمبر اكرم(ص) برای آنها منبر رفته، میفرمودند: «مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا اَلْجِهَادَ اَلْأَصْغَرَ وَ بَقِيَ اَلْجِهَادُ اَلْأَكْبَرُ»؛ آفرین، رفتید و پیروز برگشتید؛ اما این جهاد كوچک بود. مواظب جهاد بزرگ باشید. كسی گفت: یا رسول الله، مَا اَلْجِهَادُ اَلْأَكْبَرُ؟ فرمودند: «جهاد با نفس» (الکافی، ج ۵، ص ۱۲).
الان همه در درون خود یک جبهه دارید به نام جهاد با نفس؛ یعنی آن روحی كه از خداست، روح الله، آن روحی كه مسجود ملائكه است، آن روحی كه گفته شد بهواسطه آن روح، انسان خلیفةالله است. آن روح که همان بعد انسانی است، با بعد حیوانی، با نفس اماره، با هوا و هوس و با صفات رذیله در جنگ است. انسان باید با صفاتی نظیر حسد، تكبر، منیت، پولپرستی، ریاستطلبی، شهوترانی و بالاخره با همه دشمنهای درونی مبارزه کند تا پیروز شود. بیش از ۴۰ صفت رذیله در درون انسان است كه هر كدامش برای سقوط و تباهی او کافی بوده و لازم است با تمام آن صفات مقابله شود.
این بحث ادامه دارد و در جلسات آینده انشاءالله بیان خواهد شد.