عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) گفت: وقتی انسان در مورد گزارههای دینی در فلسفه دین بحث میکند سرمایههای وی برای این بحث، تواناییهای علمی و اندوختههای بشری و فلسفی است اما در فلسفه دین اسلامی میتوانیم برای تحلیل آموزهها از قرآن بهره بگیریم لذا میتوانیم نگاهی اسلامی به فلسفه دین داشته باشیم.
ابوالفضل ساجدینیا
به گزارش خبرنگار ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین ابوالفضل ساجدینیا، عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، امروز چهارشنبه ۱۴ دی ماه در نشست «فلسفه دین، امکان رویکرد اسلامی و تفاوت آن با کلام جدید» که از سوی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد به سخنرانی پرداخت.
در ادامه متن سخنان وی را میخوانید:
درباره دلایل طرح کلام جدید لازم است به نکاتی اشاره کنم. صرف طرح مسائل کلامی جدید نشاگر تفاوت کلام جدید و قدیم نخواهد بود. به عبارت دیگر درست است که کلام جدید متمایز از کلام قدیم نیست اما هر دو در ناحیه موضوع که آموزههای دینی باشد و همچنین در زمینه غایت، به دفاع از آنها میپردازند ولی به رغم این وحدت غرض، باز هم میتوانیم از کلام جدید و قدیم سخن بگوییم همانگونه که از طب جدید و قدیم سخن میگویم هرچند که مشترکات زیادی هم دارند. بعد از تحولات رنسانس و مدرنیسم که از انسان مدرن، عصر نو و فلسفه جدید سخن میگوییم، میتوانیم از کلام جدید هم سخن بگوییم چراکه در کلام جدید معطوف بر اوضاع جدید فکری حاکم بر انسان و نگرشهای فلسفی جدید هستیم. البته در هر کدام از این موارد اشتراکاتی هم هست اما قید جدید نشان دهنده تفاوتهایی میان آنهاست.
دو دسته حامیان کلام جدید
حامیان کلام جدید دو دسته هستند. یک دسته افرادی همانند آقای شبستری هستند که تفاوت کلام قدیم و جدید را تفاوت ماهوی میدانند که البته از نظر ما قابل قبول نیست و دسته دوم کسانی هستند که تفاوت میان کلام جدید و قدیم را ماهوی ندانسته و اشتراک لفظی تلقی نمیکنند در عین حال از کلام جدید هم سخن می گویند چراکه درست است که کلام جدید ماهیتا با کلام قدیم در ناحیه موضوع و غایت مشترک است اما تحولات چشمگیری هم داشته است. اگر کسی از ما بپرسد چه چیزهایی باعث شده از کلام جدید سخن بگوییم از جمله دلایل شامل مسائل جدید همانند معناداری و بیمعنایی گزارههایی دینی، تکثرگرایی، حق و تکلیف، رابطه دین و اخلاق، جامعه شناسی دین، دین و دموکراسی، لیبرالیسم، دین و علوم انسانی، معرفت دینی و رابطه آن با سایر معارف، دین و هنر و ... هستند.
یکی از دلایلی که به کلام تازگی بخشیده مسائل جدید است که اشاره شد اما یک بخش هم پرسشهای تازه نسبت به مسائل قدیم و جدید است. در گذشته هم درباره خردگریزی یا خردستیزی باورهای دینی سوال وجود داشته اما امروزه نقش بیبدیل دین محل پرسش قرار گرفته است. قبلا چون فناوری رشد چندانی نداشته این سوالات مطرح نبوده و امروزه که این رشد حاصل شده این سوال مطرح میشود که دیگر چه نیازی به دین وجود دارد؟ لذا عدهای دنبال محدود کردن قلمرو دین هستند. این پرسشهای نو نیازمند تحلیلهای جدید نسبت به مسائل قدیمی است و امروزه به خاطر وضعیت ویژه فکری بشر نمیتوانیم تمامی پاسخهای گذشته را نسبت به سوالات جدید مطرح کنیم بنابراین باید دنبال تحلیلهای تازه باشیم.
چرا از کلام جدید سخن میگوییم
بشر انتظارات جدیدی از دین دارد و با رشد علوم انسانی و مدیریت، این انتظارت تغییر کرده است و این هم سبب میشود از کلام جدید سخن بگوییم. از سوی دیگر مسائل کلام جدید نسبت به کلام قدیم بهروزتر هستند در حالی که طرح مسائل کلام قدیم برای جوانان بوی کهنهگی میدهد. کلام قدیم از روش عقلی اعم از برهانی و جدلی سود میجست و چندان به شهود و تجربه درون توجه نمیکرد اما کلام جدید از طرفی، خرد را مورد تأملات ویژه قرار داده و از طرف دیگر پرچم روش شهودی را آنقدر بالا میبرد که دین را یکسره به آن محدود میکند. این هم یکی از اموری است که به کلام، چهرهای نو میدهد و ما میتوانیم از کلام جدید سخن بگوییم.
بیتردید دانشهای بشری با هم پیوند و داد و ستد دارند و دانش کلام هم از این مسئله مستثنی نیست. دانش کلام که از هستی شناسی، انسان شناسی و حیات صحبت میکند و با انسان شناسی فلسفی داد و ستد و تأثیر و تأثر دارد. تحولات علوم انسانی هم سبب شده که مسائل جدیدی را فراروی متکلم قرار دهد. از طرفی قطعاً دانشهای بشری اعم از علوم انسانی و بشری، تحولات شگرفی را به دنبال داشتهاند که نمیتوانیم چشم خود را بر آنها ببندیم.
تفاوتهای کلام و فلسفه دین
اگر از ما پرسیده شود کلام جدید با فلسفه دین چه تفاوتی دارد میتوان چند تفاوت را ذکر کرد که یکی تفاوت روششناختی است. فلسفه دین از ابزارهای تجربی بشری و عقلی و تاریخی بهره میبرد و خرد در آن جایگاه برتر دارد اما کلام جدید به شیوه وحیانی و جدلی هم تکیه میکند. تفاوت دیگر تفاوت نگرشی است. منظور این است که بخش عمدهای از فلسفه دین، نگاه کلی و درجه دوم به مجموع دین است و مثلا زبان دین، قلمرو دین، کارکرد و گوهر دین را از منظری فرانگرانه مورد ارزیابی قرار میدهد. به عبارت دیگر آموزههای دینی، معرفت درجه اول و فلسفه دین معرفت درجه دوم هستند و همین امر بر تفاوت روششناختی هم اثرگذار است. فلسفه دین با نگاه بیرونی، باورهای دینی را مورد ارزیابی قرار داده و فقط از ابزارهای بشری استفاده میکند اما کلام جدید از دادههای وحیانی هم بهره میبرد.
یکی دیگر از تفاوتها این است که فلسفه دین را زیرمجموعه فلسفه همانند فلسفه اخلاق و فلسفه علم میدانند اما کسی کلام یا کلام جدید را از فروعات فلسفه ذکر نمیکند. تفاوت چهارم فلسفه دین و کلام جدید این است که فلسفه دین همانند فلسفه علم یا فلسفه اخلاق دنبال کشف اصول و مبانی نظری باورهای دینی است لذا میتواند نقش مبنایی در مسائل کلامی داشته و پیشفرضهای آن را به چالش بکشد. تفاوت دیگر این است که رویکرد فلسفه به ادیان رویکردی عام است و به مباحث مشترک میان همه ادیان یا جمعی از آنها میپردازد و به دین خاصی منحصر نمیشود اما کلام جدید به صورت کلام اسلامی، مسیحی و یهودی است و در واقع به یکی از ادیان اضافه میشود و از باورهای خاص همان دین دفاع میکند. تفاوت دیگر این است که فلسفه دین در مقام کشف حقیقت است ولی غایت در کلام، اثبات باورهای دینی است و متکلم خود را متعهد به دفاع از باورهای دینی میداند.
معنای فلسفه دین
سؤالی که لازم است جواب دهیم این است که آیا میتوانیم از فلسفه دین اسلامی سخن بگوییم یا چنین چیزی ممکن نیست؟ فلسفه دین، دانشی است که به تحلیل آموزههای عقلانی دینی میپردازد و با رویکرد عقلی، فلسفی و گاهی تجربی، دین را مورد مطالعه کلی یا جزیی قرار میدهد. به نظر میرسد که ما به دو شکل میتوانیم از فلسفه دین اسلامی سخن بگوییم. شکل اول این است که ما با همان گزارههایی که در درون دین هست یعنی قرآن و روایات در مورد مسائل دین به قضاوت بنشینیم. اگر اینگونه باشد ماهیت بحث ما درون دینی میشود و به عبارت دیگر صورت مسئله همان مسائل فلسفه دین هستند اما پاسخها از جنس فلسفه دین نیستند چون فلسفه دین صحت هیچ دینی را پیش فرض قرار نمیدهد.
حالت دوم این است که ماهیت فلسفه دین حفظ شود یعنی نگاه ما کاملا عقلانی باشد اما ببینیم در رویکردهای مختلف چه پاسخی به پرسشهای ما داده شده است. در روش دوم میتوانیم بحث کنیم بدون اینکه حجیت و حقانیت وحی را پیشفرض بگیریم. به عبارت دیگر گاهی گزارههای اسلامی و وحیانی، الهام بخش ایدهای هستند که میتواند به صورت مستقل مورد بحث قرار گیرد. وقتی انسان در مورد گزارههای دینی در فلسفه دین بحث میکند سرمایههای وی برای این بحث، تواناییهای علمی و اندوختههای بشری و فلسفی است اما در اینجا میتوانیم برای تحلیل این آموزهها از قرآن بهره بگیریم لذا میتوانیم نگاهی اسلامی به فلسفه دین داشته باشیم پس فلسفه دین اسلامی به معنای فلسفهورزی نسبت به آموزههای اسلامی است.