هتك حرمت مسجدالاقصى، اولين قبله گاه مسلمانان و نيز كشتار بىرحمانه مردان، زنان و حتى كودكان بىدفاع و مظلوم فلسطين توسط نظاميان سنگدل اسرائيلى، خشم و نفرت عمومى را بين آحاد مردم فلسطين و ساير ملتهاى مسلمان به دنبال دارد. ادامه مبارزه مردم فلسطين مؤيد اين واقعيت است كه آنان به طرحهاى سازشكارانه و مذاكرات صلح اميدى ندارند و خود مىخواهند براى آزادى كشورشان از چنگال غاصبان صهيونيست، آستين همت بالا زنند. امروز، وظيفه ملت ها و دولت هاى اسلامى دو چندان شده است تا همگام با خيزش فراگير ملت فلسطين، از هيچ كوششى براى آزادسازى قبله اول مسلمانان و افشاى جنايات صهيونيسم جهانى دريغ نورزند.
به مصداق روايت نبى اكرم(ص) «مَنْ اَصْبَحَ وَ لَمْ يَهْتَمَّ بِاُموُرِ المُسْلِمينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِم»، اهتمام به وضعيت مسلمانان مظلوم فلسطين نه تنها يك وظيفه سياسى، بلكه، وظيفه شرعى و دينى است.
از نظر قرآن كريم، قدم يهود بر خاك زمين با پيمان شكنى، خيانت و تجاوز به حقوق مردم و حدود الهى، تحريف كتاب خدا، دنياگرايى و دلبستگى فوق العاده به لذايذ دنيوى، مرگ گريزى، كشتن انبيا(ع) و صالحان، ترك امر به معروف و نهى از منكر، كفران نعمت هاى الهى، نژادپرستى و خود برتربينى همراه بود و بدين روى، سزاوار مذمّت و غضب الهى است.
در اين نوشتار، به انديشه هاى صهيونيستي رژيم اسرائيل و نيز عملكرد آن ها در طول تاريخ اشاره شده و بدين منظور، سعى شده است از آيات، شأن نزول آن ها و ديگر شواهد مسلّم تاريخى استفاده شود. در مواردى نيز براى بيان عقايد يهود، به تورات و كتاب تلمود ـ شرح تورات ـ اشاره شده و در نهايت روشن شده كه با وجود اين همه پيشينه روشن، دشمنى و فتنه انگيزى اسرائيل و يهود در ذات آنها نهفته است و شعار صلحطلبى و هم زيستى مسالمت آميز با كشورهاى اسلامى، يك شعار فريبنده بيش نيست و اين عده همچنان به شرارت، ظلم و پيمان شكنى خود ادامه مىدهند و هدفشان از مذاكراتى كه تا كنون صورت گرفته، رسيدن به آن اهدافى است كه از طريق جنگ نتوانستهاند به آن دست يابند.
نگاهى به دين يهود
دين يهود يكى از اديان مهم جهان است كه داراى سابقهاى طولانى است. آغاز اين دين تقريباً به 2500 سال قبل باز مىگردد. پيروان اين دين خود را پيرو پيامبر الهى، حضرت موسى(ع) مىدانند. همچنين اين قوم را به دليل نسبت با حضرت يعقوب(ع)، «بنى اسرائيل» مىگويند; «اسرائيل» لقب حضرت يعقوب(ع) بوده است.
تاريخ قوم يهود را مىتوان به چند دوره تقسيم كرد:
1. از حضرت ابراهيم خليل(ع) تا حضرت موسى(ع)، دوره توقف چهارصد ساله در مصر
2. از حضرت موسى(ع) تا شائول، دوره خلاصى بنى اسرائيل از عبوديت مصر، بعثت حضرت موسى(ع) در كوه سينا و چهل سال سرگردانى قوم در دشت
3. از شائول تا تقسيم مملكت يهود كه قريب 120 سال بود، شامل دوران ترقّى يهود تحت سلطنت حضرت داود(ع) و حضرت سليمان(ع)
4. از تقسيم مملكت تا انتهاى تأليف عهد قديم كه نزديك 500 سال طول كشيد، شامل وفات حضرت سليمان(ع) و انقراض سلطنت اسرائيل
5. از بازگشت از اسيرى تا بعثت حضرت مسيح(ع)
6. از انهدام اورشليم به بعد كه يهوديان در جهان پراكنده شدند
7. تشكيل دولت اسرائيل در سرزمين فلسطين ازسال1944.(1)
كتاب اين قوم تورات يا عهد قديم است. عهد قديم در مقابل عهد جديد يا انجيل است; زيرا تورات يا «اسفار پنج گانه حضرت موسى(ع)» پيش از حضرت مسيح(ع) نوشته شده است.
اسفار پنج گانه ياپنج كتاب حضرت موسى(ع) عبارت است از:
1. ژِنِز يا سِفر تكوين تا استقرار عبرانيان در مصر
2. جلاى وطن يا سِفر خروج
3. سِفر لاويان يا احكام صريح مذهبى
4. سِفر اَعداد يا شرح نيروى مادى قوم
5. سِفر تثنيه يا مكمّل كتاب هاى ياد شده قبل.(2)
از نظر قرآن كريم، تورات كنونى تحريف شده است. اين يكى از معجزات قرآن كريم است كه در قرن هفتم ميلادى، از جعل و تحريف تورات و انجيل خبر داده است. در آن روز، جز مؤمنان و بعضى از احبار و كشيشان هيچ كس اين موضوع را باور نداشت، اما قرآن مكرّر بر اين نكته تأكيد كرد.(3)
«تورات» در اصل، يك واژه عبرى به معناى «شريعت و قانون» است. پس از نزول كتابى از طرف خداوند بر حضرت موسى بن عمران(ع)، اين كتاب به اين نام خوانده شد. گاهى نيز به مجموعه كتب عهد عتيق و گاهى به اسفار پنجگانه آن نيز گفته مىشود.
مجموعه كتب يهود كه «عهد عتيق» ناميده شده، مركّب از تورات و چندين كتاب ديگر است. تورات، كه داراى پنج بخش است، به شرح پيدايش جهان و انسان و مخلوقات ديگر و بخشى از زندگى انبياى پيشين و حضرت موسى بن عمران(ع) و بنى اسرائيل و احكام اين آيين مىپردازد.
كتب ديگر آن، كه در واقع نوشتههاى مورّخان پس از حضرت موسى(ع) است، شرح حالات پيامبران(ع)، ملوك، پادشاهان و اقوامى است كه پس از موسى بن عمران(ع) به وجود آمدهاند.
ناگفته پيداست كه غير از اسفار پنج گانه تورات، هيچ يك از اين كتب آسمانى نيست، خود يهود نيز چنين ادعايى ندارند و حتى زَبور حضرت داود(ع)، كه آن را به نام مَزامير مى نامند، شرح مناجات و اندرزهاى اين پيامبر است.
اما در مورد اسفار پنج گانه تورات، قراين روشنى وجود دارد كه نشان مىدهد اينها نيز كتب آسمانى نيست، بلكه كتاب هايى تاريخى است كه پس از حضرت موسى بن عمران(ع) نوشته شده; زيرا در آن ها شرح وفات حضرت موسى(ع) و چگونگى تدفين او و برخى حوادث پس از آن آمده است، به ويژه آخرين فصل «سِفر تثنيه» به وضوح نشان مى دهد كه اين كتاب مدت ها پس از وفات حضرت موسى(ع) به رشته تحرير درآمده است.
علاوه براين، محتويات اين كتب كه آميخته با خرافات فراوان و نسبت هاى ناروا به پيامبران(ع) و نسبت دادن برخي سخنان كودكانه به آنهاست، گواه ديگرى بر ساختگى بودنشان است. شواهد تاريخى نيز نشان مىدهد كه تورات اصلى از ميان رفت و بعدها پيروان حضرت موسى(ع) اين كتاب ها را نگاشتند.(4)
1ـ روابط بين الملل در آيين يهود
يهوديان همانند بسيارى از ملت هاى معاصر خويش از قبيل يونانيان و روميان خود را «نژاد برتر» برمىشمرند و هيچ ملتى را همتاى خود نمى خوانند. آنان آيين يهود را نيز آيين انحصارى خويش مى دانند و حتى براى گسترش آن در ميان ديگر ملل تبليغى ندارند. آن ها افراد غير اسرائيلى را بر فرض آن كه به آيين يهود درآيند، در رديف بنى اسرائيل قرار نمى دهند.
بنابراين، در رفتار قوم يهود، تضاد با حقوق بين الملل به وضوح مشاهده مى شود; يهوديان معتقد به برترى نژاد خويش هستند و ديگر ملل را در خدمت خويش مى انگارند.
آيات متعددى از قرآن كريم درباره يهود و قوم بنى اسرائيل است. بسيارى از اعمال و عقايد ناپسند اين جماعت مورد سرزنش قرار گرفته; از جمله نژادپرستى آنان. افزون بر قرآن كريم، تورات كنونى نيز به برترى جويى اين گروه اشاره دارد.
2ـ نژادپرستى يهود از منظر قرآن كريم
الف ـ يهود فرزندان و دوستان خاص خداوند: «قُلْ يا اَيُّها الّذينَ هادوا اِن زَعَمتُم اَنَّكُم اَولياءُ للّهِ مِن دونِ النّاسِ فَتَمنَّوُا المَوْتَ اِن كُنتُم صادِقينَ» (جمعه: 6); بگو: اى يهوديان، اگر گمان مى كنيد كه (فقط) شما دوستان خداييد نه ساير مردم، پس آرزوى مرگ كنيد، اگر راست مى گوييد (تا به لقاى محبوبتان برسيد.)
خداوند متعال اين ادّعاى دروغين آنان را رد مى كند و مىفرمايد: همين كه شما اين قدر از مرگ وحشت داريد، دليل بر آن است كه در اين ادعاى خود صادق نيستيد.
«مهم تر اين كه آيين خويش را تنها آيين حق دانسته و ديگران را پيروان خدايان دروغين و محكوم به نابودى و فنا مى دانسته اند و حتى حاضر به انعقاد پيمان با مخالفان خود نبوده اند. از اين جهت، كم ترين لطف و ترحّمى نسبت به آنان توصيه نشده و در مواقع جنگ، كم ترين حقوقى براى آنان قايل نبوده اند.»(5)
قرآن كريم در آيه اى ديگر، از زبان يهود و نصارا چنين مى گويد: يهود و نصارا گفتند ما فرزندان خدا و دوستان (خاص) او هستيم. بگو: پس چرا شما را در برابر گناهانتان مجازات مى كند؟! بلكه شما هم بشرى هستيد از مخلوقاتى كه آفريده; هر كه را بخواهد (و شايسته بداند)، مى بخشد و هر كه را بخواهد (و مستحق بداند)، مجازات مى كند. (مائده: 18)
در روايات اسلامى نيز در حديثى از ابن عباس مى خوانيم: پيغمبر(ص) جمعى از يهود را به دين اسلام دعوت كردند و آن ها را از مجازات خدا بيم دادند. گفتند: چگونه ما را از كيفر خدا مى ترسانى، در حالى كه فرزندان خدا و دوستان اوهستيم؟(6)
همچنين درتفسيرمجمع البيان در ذيل آيه مورد بحث، حديثى شبيه حديث مزبور نقل شده است كه جمعى از يهود در برابر تهديد پيامبر(ص) به مجازات الهى گفتند: ما را تهديد مكن; ما فرزندان خدا و دوستان او هستيم. اگر خشم بر ما كند همانند خشمى است كه انسان نسبت به فرزند خود دارد; يعنى به زودى اين خشم فرو مى نشيند!»(7)
با توجه به آيه شريفه، تنها يهود ادّعاى دوستى و فرزندى خدا را نميكرد، بلكه مسيحيان نيز در اين عقيده با يهود شريكند. شك نيست كه آن ها خود را حقيقتاً فرزند خدا نمى دانستند، آنان تنها حضرت عيسى(ع) را فرزند حقيقى خدا مى دانند و به آن تصريح دارند. ولى منظورشان از انتخاب اين نام و عنوان براى خود، اين بود كه بگويند رابطه خاصى با خدا دارند و گويا هر كه در نژاد آن ها و يا جزو جمعيت آن ها مى شد بدون اين كه اعمال صالحى داشته باشد، از دوستان و گروه فرزندان خدا مى گردد!
قرآن كريم با تمام اين امتيازات موهوم مبارزه مى كند و امتياز هر كس را تنها در ايمان، عمل صالح و پرهيزگارىاش مى شمارد. از اين رو، در اين آيه، براى ابطال اين ادعا چنين مى گويد: «قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُمْ بِذُنوُبِكُمْ.» اين مجازات نشانه بى اساس بودن ادعاى آن هاست.(8)
جُوزِف گِئِر از اين كه دين يهود در مقايسه با ديگر اديان جهان داراى پيروان كمترى است، اظهار شگفتى مى كند، با وجود آن كه، دين يهود يك آيين جهانى بوده است. دليل اين موضوع همان امتيازات ويژه اى است كه اين گروه براى خود قايلند. وى مى گويد: «شگفت آن كه اين مذهب توحيدى و آيين جهانى به علت حوادث تاريخى، به يك قوم خاص منحصر شد; زيرا با سرنوشت اين قوم مخلوط و مربوط شد، و گرنه مى بايستى مقبول بسيارى از اقوام مىشد.»(9)
در منطق اسلام، تمام ملت ها در پيشگاه پروردگار برابر و يكسانند و هيچ كس بر ديگرى برترى ندارد، مگر به تقوا; «انَّ أكرَمَكُم عِنْدَاللّهِ أَتقيكُم.» (حجرات: 13)
قرآن مجيد بهترين ملت را اين گونه معرفى مىكند: شما بهترين امّتى بوديد كه به سود انسان ها خارج شده ايد; امر به معروف و نهى از منكر مى كنيد و به خدا ايمان داريد. و اگر اهل كتاب (به چنين برنامه و آيين درخشانى) ايمان آورند، براى آنان بهتر است، (ولى تنها) عده كمى از آن ها با ايمانند و بيش تر آن ها فاسقند. (آل عمران: 110)
«بهترين امّت» از نظر قرآن كريم، كسانى هستند كه «امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و به خدا ايمان دارند.» و اين خود مى رساندكه اصلاح جوامع،چه دربعد داخلى و چه در بعد بين المللى، بدون ايمان و دعوت به حق و مبارزه با فساد ممكن نيست.
ب ـ يهود; ملت برگزيده: يكى از دلايل خودخواهى ملت يهود و اعتقاد آنان به برترى اين است كه آنان خود را تافته اى جدابافته مى دانند و معتقدند كه گنهكاران ملّت يهود، فقط چند روز مجازات خواهند شد و سپس بهشت الهى تا ابد در اختيار آنان خواهد بود.
اين امتيازطلبى با هيچ منطقى سازگار نيست; زيرا هيچ تفاوتى در ميان انسان ها از نظر كيفر و پاداش اعمال در پيشگاه خدا وجود ندارد.
قرآن كريم به يكى از گفته هاى بى اساس يهود كه آنان را به خود مغرور ساخته و سرچشمه بخشي از انحرافات آن ها شده، اشاره كرده است، مى فرمايد: «و گفتند هرگز آتش دوزخ جز چند روزى به ما نخواهد رسيد. بگو آيا پيمانى از خدا گرفته ايد ـ پس خداوند هرگز از پيمانش تخلّف نمىورزد ـ يا چيزى را كه نمى دانيد به خدا نسبت مى دهيد» (بقره: 80)
«مگر يهود چه كرده بودند كه مى بايست تبصره اى به سود آن ها بر قانون كلى مجازات زده شود؟ به هر حال، آيه فوق با يك بيان منطقى، اين پندار غلط را ابطال مى كند و مى گويد اين گفتار شما از دو حال خارج نيست؛ يا بايد عهد و پيمان خاصى از خدا در اين زمينه گرفته باشيد ـ كه نگرفته ايد ـ و يا دروغ و تهمت به خدا مىبنديد!
از آيات مورد بحث استفاده مى شود كه روح تبعيض نژادى يهود، كه امروز نيز در جهان سرچشمه بدبختى هاى فراوان شده، از آن زمان در يهود بوده است و امتيازات موهومى براى نژاد بنى اسرائيل قايل بوده اند. متأسفانه بعد از گذشتن هزاران سال هم آن روحيه بر آن ها حاكم است و در واقع، پيدايش كشور غاصب اسرائيل نيز همين روح نژادپرستى است.
آن ها نه فقط در اين دنيا براى خود برترى قايل هستند، بلكه معتقدند كه اين امتياز نژادى در آخرت نيز به كمك آن ها مى شتابد و گنهكارانشان بر خلاف افراد ديگر، تنها مجازات كوتاه مدت و خفيفى خواهند ديد و همين پندارهاى غلط، آن ها را آلوده انواع جنايات و بدبختى ها و سيه روزى ها كرده است.»(10)
در تفسير مجمع البيان و تفاسير ديگر، آمده است كه مسلمانان و اهل كتاب، هر كدام بر ديگرى افتخار مى كردند. اهل كتاب مى گفتند: «پيامبر ما پيش از پيامبر شما بوده و كتاب ما از كتاب شما سابقه دارتر است.» مسلمانان هم مى گفتند: «پيامبر ما خاتم پيامبران و كتابش آخرين و كامل ترين كتب آسمانى است. بنابراين، بر شما امتياز داريم.»
طبق روايت ديگرى، يهود مى گفتند: «ما ملت برگزيده ايم و آتش دوزخ جز روزهاى معدودى به ما نخواهد رسيد.» و مسلمانان مى گفتند: «ما بهترين امّت ها هستيم; زيرا خداوند درباره ما گفته است "كُنْتُمْ خَيْرَ اُمَة".(11)
در بطلان ادعاهاى مزبور، آيه ذيل نازل شد: (فضيلت و برترى) به آرزوهاى شما و آرزوهاى اهل كتاب نيست; هر كس بد كند كيفر داده مى شود و كسى را جز خدا ولىّ و ياور خود نخواهد يافت. (نساء: 123)
همين ادعا ـ يعنى نبود عذاب براى قوم يهود ـ در كتاب تورات مشاهده مى شود: «خداوند، رحمان و كريم است، دير غضب و بسيار رحيم، تا به ابد محاكمه نخواهد كرد و خشم را هميشه نگاه نخواهد داشت، با ما موافق گناهان عمل نكرده و به ما به حسب خطاياى ما جزا نداده است; زيرا آن قدر كه آسمان از زمين بلندتر است، به همان قدر رحمت او بر ترسندگانش عظيم است. به اندازه مشرق از مغرب دور است و به همان اندازه گناهان ما را دور كرده است. چنان كه پدر بر فرزندان خود رؤوف است، همچنان خداوند بر ترسندگان خود رأفت مىكند; زيرا جِبلّت ما را مىداند و ياد مىدارد كه ما خاك هستيم.»(12)
همچنين در بخشى از تورات آمده است: «ارتداد ايشان (بنى اسرائيل) را شفا داده، ايشان را مجاناً دوست خواهم داشت; زيرا خشم من از ايشان برگشته است. براى اسرائيل مثل شبنم خواهم بود و او مانند سوسنها، گل خواهد كرد و مثل لُبنان ريشههاى خود را خواهد دوانيد، شاخه هايش منتشر شده زيبايىِ او مثل درخت زيتون و عطرش مانند لُبنان خواهد بود. آنانى كه زير سايه اش ساكن هستند مثل گندم زيست خواهند كرد و مانند موها گل خواهند آورد»(13)
ج ـ نجات دسته جمعى يهود: از اعتقادات يهود اين است كه سعادت و نجات ابدى به صورت جمعى است، نه فردى! و مجرد انتساب به ذرّيه حضرت ابراهيم(ع) براى شخص، نجات جاودانى را تضمين ميكند. اين توهم باطل قرنهاى متمادى بر افكار يهود سايه افكنده بود و موجب شد آنها را به صورت گناهكارترين مردم از نظر انحرافات اخلاقى و زشتكارىها درآورد و درنتيجه، از طرف تمام اقوام و مللى كه با آنان هم زيستى داشتند مورد تحقير و اهانت قرار گرفتند.
خداوند اين انديشه گمراه كننده را مورد تعرض قرار داده و در ردّ آن آيات 168 و 169 سوره اعراف را نازل كرده كه در بخشى از آن آمده است: «يهود مى گويند: (اگر ما گنه كاريم) خداوند به زودى ما را مى بخشد.»(14)
د ـ پولپرستى يهود: در تاريخ بشر، ملتى در پولپرستى و جمع آورى مال همچون يهود ديده نشده است. آنها براى رسيدن به اين مقصود تمام راههاى مشروع و غيرمشروع را پيموده و تا حدّ پرستش با حرص و ولع خاص به جمع آورى مال پرداختهاند، تا جايى كه حضرت عيسى مسيح(ع)، كه خداوند او را براى هدايت بنىاسرائيل فرستاده بود، آنان را مورد خطاب قرار داده، مىفرمود: «لاتَعبُدوا رَبَّينِ اللّهَ والْمالَ»;(15) دو پروردگار را نپرستيد: خدا و پول را.
شايد اين مسأله به طرز عقيده يهود، كه خود را ملت برگزيده خدا مى پندارند، ارتباط داشته باشد. بدين دليل، مىخواهند بر جهان استيلا داشته باشند و البته مال و ثروت از عوامل مهمى است كه آنها را به هدف و مقصود خود خواهد رسانيد. شايد هم دليل آن تفكر مادى اين دين باشد كه يهود بجز مظاهر زندگى مادى به چيز ديگرى ايمان ندارند و زندگانى جاويدان سراى ديگر، از نظرشان بىمفهوم است.
قرآن در اينباره مىفرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد، با قومى كه خداوند آنها را مورد غضب قرار داده دوستى نكنيد، آنها از آخرت مأيوسند، همان گونه كه كفار از مردگان مدفون در قبرها مأيوس مىباشند. (ممتحنه: 13)
با وجود اين، در ابتداى ظهور اسلام، بعضى از يهوديان مدعى بودند كه ثواب و پاداش روز رستاخيز مختص آن هاست. قرآن كريم در مورد صدق ادعايشان از آنها خواست تقاضاى مرگ كنند تا آنان را به نعيم خالص و خاص خدا برساند: «بگو اگر (آن چنان كه مدعى هستيد) سراى ديگر در نزد خدا مخصوص شماست نه ساير مردم، پس آرزوى مرگ كنيد، اگر راست مىگوييد.» (بقره: 94)
يهود با گفتن اين سخنان كه بهشت مخصوص ماست يا چند روزى بيش در آتش نمىسوزيم، مىخواستند مسلمانان را نسبت به آيينشان دل سرد كنند. ولى قرآن پرده از روى دروغ و تزوير آنان برمى دارد; زيرا آن ها به هيچ وجه حاضر به ترك دنيا نيستند و اين خوددليل محكمى بركذب ادعاى آن هاست. راستى،اگر انسان چنان ايمانى به سراى آخرت داشته باشد، چرا اين قدر به زندگى اين جهان دل ببندد وبراى وصول به آن مرتكب هزارگونه جنايت شود؟
در آيات بعد، قرآن مجيد اضافه مى كند:
«ولى آنها هرگز به خاطر اعمال بدى كه پيش از خود فرستاده اند، آرزوى مردن نخواهند كرد و خداوند از ستمگران آگاه است. آنها را حريصترين مردم، حتى حريصتر از مشركان بر زندگى (اين دنيا و اندوختن ثروت) خواهى يافت (تا آن جا) كه هر يك از آن ها دوست دارد هزار سال عمر كند، در حالى كه اين عمر طولانى، او را از عِقاب خداوند باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آن ها بيناست.» (بقره: 95 و 96)
خلاصه آن كه در اندوختن مال و ثروت و قبضه كردن دنيا حريصند وانحصارطلب. آن هاحتى از مشركان، كه طبعاً مىبايست در جمع آورى اموال از همه حريصتر باشند و باكى نداشته باشند كه از چه راهى به دست آورند، حريص ترند. چنان به دنيا علاقه دارند كه هر يك از آنها دوست دارد هزار سال عمر كند.
«بى شك سرچشمه بسيارى از جنگها و خونريزى هادر طول تاريخ بشر برترى جويى نژادى بوده است، مخصوصاً در جنگ جهانى اول و دوم، كه بزرگترين رقم تلفات و ويرانى را در تاريخ به همراه داشت، عامل نژادپرستى آلمانها يا حزب نازى، عامِل غيرقابل انكارى بود.
اگر بنا شود نژادپرستان جهان را رده بندى كنيم، بدون شك، يهود در رده هاى بالا قرار خواهند گرفت. هم اكنون كشورى را كه آن ها به نام «اسرائيل» تشكيل دادهاند، بر مبناى همين مسأله نژادپرستى تأسيس شده، چه جنايتهاى هولناكى كه براى آن مرتكب شدند و چه جنايتهاى وحشتناكى كه براى نگهدارى آن مرتكب مىشوند!
آنها حتى آيين موسى(ع) را در نژاد خود محصور ساخته اند و اگر كسى از غير نژاد يهود بخواهد اين آيين را بپذيرد، براى آنها جالب نيست. به همين دليل، تبليغ و دعوت به سوى آيين خود در ميان اقوام ديگر نمىكنند.
همين وضع خاص آنها سبب شده كه در انظار جهانيان منفور گردند; چرا كه مردم دنيا كسانى را كه براى خود امتيازى بر ديگران قائل باشند، هرگز دوست ندارند. اصولاً نژادپرستى شعبهاى از شرك است و به اين دليل، اسلام شديداً با آن مبارزه كرده و همه انسانها را از يك پدر و مادر مىداند كه امتيازشان تنها به تقوا و پرهيزكارى است.»(16)
در تِلْمُود، كه شرح تورات يا «عهد قديم» است و مهمترين كتاب «آداب و تعاليم» يهود به شمار مىرود، آمده است:
«1. امتياز ارواح يهود از غير يهود به اين است كه ارواح يهود جزئى از خداست; همچنان كه پسر جزئى از پدر است. ارواح يهود، پيش خدا نسبت به ارواح ديگران عزيز است; زيرا ارواح غيريهود، ارواح شيطانى و شبيه به ارواح حيوانات است. نطفه غيريهودى مانند نطفه ديگر حيوانات است.
2. بر فرد يهودى لازم است تمام كوشش خود را مصروف جلوگيرى از حيات و پيشرفت ديگر ملتها كند تا قدرت مطلقه تنها براى آنها باشد ... پيش از آن كه يهود بر همه ملتها پيروز شود، لازم است جنگ به حالت خود باقى باشد.
3. يهودى پيش خدا، از ملائكه بالاتر است. هرگاه غيريهودى، يهودى را بزند مثل اين است كه عزّت الهى را زده و مستحق مرگ خواهد بود. اگر يهودى آفريده نشده بود، بركت از زمين مى رفت و باران نمى باريد و خورشيد آفريده نمىشد.
ـ فرق ميان انسان و حيوان مانند فرق ميان يهودى و ديگر ملت هاست. نطفهاى كه ديگر ملتها از آن آفريده مىشوند، نطفه چهارپاست.
ـ ملتهاى ديگر، مانند سگ هستند. اعياد مقدسه براى آنها و براى سگها آفريده نشده است. سگ از غير يهودى بالاتر است; زيرا در اعياد جايز است به سگها غذا دادن، اما به غير يهودى جايز نيست.
ـ هيچ گونه خويشاوندى ميان يهود و غيريهود نيست; زيرا آنها به خرها شبيه ترند تا به انسان ها. خانههاى غير يهود پيش يهوديان، به منزله طويله حيوانات است. غيريهود، خوكهاى نجسى هستند كه براى خدمت يهوديان آفريده شدهاند.
4. افراد صالح غيريهودى را بكش و بر يهودى حرام است كه غيريهودى را از مرگ و يا چاهى كه افتاده نجات بدهد، بلكه سزاوار است كه جلوى آن را با سنگ بگيرد.
5. بر اسرائيلىها، كشتن و غصب كردن و دزدى كردن مال غير اسرائيلى جايز، بلكه واجب است.
6. املاك غيريهود مانند مال متروك است; يهودى حق دارد آن را تملّك كند.
7. خداوند به يهوديان اجازه داده است كه فراوردههاى غيريهودى را مالك شوند.
8. كشتن افراد مسيحى از امورى است كه لازم است از ناحيه يهوديان عملى گردد.
9. ما تنها ملت برگزيده خدا در زمين هستيم... خداوند به خاطر لطفى كه به ما داشته است، حيواناتى از جنس انسان، كه عبارت از ساير ملل باشند، براى ما آفريده و آنها را مسخّر ما ساخته است; زيرا خداوند به خوبى مىدانسته است كه ما نيازمند به دو حيوان هستيم: يك نوع حيوان لال; مانند چهارپايان و پرندگان، و يك نوع (حيوان) ناطق; مانند مسيحىها، مسلمانها، بودايىها و ساير ملل از شرق و غرب. آنها را به خاطر خدمتگذارى ما آفريده است و ما را در زمين متفرق ساخته است تا پشتهاى آنان را لگدكوب كرده و زمام اختيار آنان را در دست داشته و از فنون آنان براى منافع خود بهره بردارى نماييم.
به همين جهت است كه بر ما واجب است دختران زيباى خود را به ازدواج پادشاهان، وزرا و بزرگان درآوريم و فرزندان خود را ميان پيروان مذاهب ديگر داخل كرده تا در صورت مقتضى، آنها را وادار به جنگ كرده، قدرت نهايى را در دست داشته و بهره بردارى كامل از آنها كرده باشيم.»(17)
3ـ اعمال يهود نسبت به اسلام
عدم پذيرش اسلام توسط يهود در ابتداى بعثت، موجب دشمنى ميان مسلمانان و آنان شد. همچنين يهوديان مىديدند كه پيامبر اسلام(ص) با تبليغ رسالتش، الفت و برادرى در دلهاى مردم ايجاد مىكند و چنان توده واحد و يكپارچهاى از آنها مىسازد كه ممكن است قدرت و حكمروايى آنان را تهديد كند. بدين روى، به مخالفت با پيغمبر(ص) برخاستند. قرآن كريم بعضى از نيّات آنان را در مبارزه با اسلام آشكار كرد تا مسلمانان از آسيبشان بر حذر بمانند.
در اين جا، به بعضى از اعمال آنان اشاره مىشود:
الف ـ محاصره اقتصادى: گروهى از يهوديان براى منصرف كردن مسلمانان از آيين خود، اقدام به كار جديدى كردند. آنها با خوددارى از پرداخت هرگونه دِيْن يا امانت و يا انجام معاملاتى كه بر ذمّه آنها بود، براى افرادى كه به دين مقدّس اسلام مشرف مىشدند، مشكل اقتصادى ايجاد مىكردند و به آنها مىگفتند: حقوقى كه شما بر ما داشتيد، پيش از اسلام بود و اكنون كه مسلمان شدهايد، اين حقوق منتفى و باطل شده است. قرآن در اينباره مى فرمايد: «و در ميان اهل كتاب (از نصارا)، كسانى هستند كه اگر ثروت زيادى به رسم امانت به آنها بسپارى، به تو باز مىگردانند; و برخى ديگر از اهل كتاب (از يهود)، كسانى هستند كه اگر يك دينار هم به آنان بسپارى، به تو باز نمىگردانند، مگر تا زمانى كه بالاى سر آنها ايستاده (و بر آن ها مسلط) باشى. اين بدان روست كه مىگويند: ما در برابر اميّين (غيريهود)، مسؤول نيستيم. و بر خدا دروغ مىبندند، در حالى كه مىدانند (اين سخن دروغ است.)» (آل عمران: 75)
گروهى از مردمان عصر جاهليت پيش از اسلام، كالايى را به يهوديان فروختند و پس از فروش كالا، مسلمان شدند. هنگامى كه پول كالا را از آنان مطالبه كردند، يهوديان گفتند: نزد ما امانت و دِينى نسبت به شما نيست; زيرا شما آيينى را كه بر آن بوديد، ترك كرديد. آنها ادعا كردند كه اين دستور در كتابشان آمده است. مىگفتند: «ما اهل كتاب هستيم و پيامبر و كتاب آسمانى در ميان ما بوده است. بنابراين، اموال ديگران براى ما احترامى ندارد.» اين مطلب به قدرى نزد آنان مسلّم بود كه جنبه اعتقادى و مذهبى به خود گرفته بود.
يهود مى گفتند: «ما در تصرف و غصب اموال عرب مجاز و مأذون هستيم; زيرا آنان مشركند و پيروى از مرام موسى ندارند.»(18)
ب ـ فتنه انگيزى در ميان مسلمانان: يكى از يهوديان به نام شاس بن قيس، كه پيرمردى تاريك دل و در كفر و عناد كم نظير بود، روزى از كنار مجمع مسلمانان مىگذشت، ديد جمعى از طايفه اَوس و خَزْرج، كه سال ها با هم جنگهاى خونينى داشتند، در نهايت صفا و صميميت گرد هم نشسته، مجلس اُنسى به وجود آوردهاند و آتش اختلافات شديدى كه در جاهليت در ميان آنها شعلهور بود، به كلّى خاموش شده است.
از ديدن اين صحنه، بسيار ناراحت شد و با خود گفت: اگر اينها تحت رهبرى محمد(ص) از همين راه پيش بروند، موجوديت يهود به كلّى در خطر است. در اين حال، نقشهاى به نظرش رسيد: به يكى از جوانان يهودى دستور داد به جمع آنها بپيوندد و حوادث خونين بُغاث را ـ محلى كه جنگ شديد اوس و خزرج در آن نقطه واقع شد ـ به ياد آنها بياورد و آن حوادث را پيش چشم آنها مجسّم سازد.
اتفاقاً اين نقشه، كه با مهارت آن جوان يهودى پياده شد، مؤثر واقع شد و جمعى از مسلمانان از شنيدن اين جريان به گفتوگو پرداختند و حتى بعضى از افراد طايفه اَوس و خَرْزَج يكديگر را به تجديد آن صحنهها تهديد كردند.
چيزى نمانده بود كه آتش خاموش شده ديرين، بار ديگر شعلهور گردد. خبر به پيامبر(ص) رسيد. فوراً با جمعى از مهاجران به سراغ آنها آمدند و با اندرزهاى مؤثر و سخنان تكان دهنده خود، آنها را بيدار ساختند.
وقتى جمعيت سخنان آرامبخش پيامبر(ص) را شنيدند، از تصميم خود برگشتند، سلاحها را بر زمين گذاشتند، دست در گردن هم افكندند، به شدّت گريه كردند و دانستند اين از نقشههاى دشمنان اسلام بوده است. و صلح، صفا و آشتى بار ديگر كينههايى را كه مىخواست زنده شود، شستوشو داد.
در اين هنگام چهار آيه 98 ـ 101 از سوره آل عمران نازل شد. در دو آيه نخست، يهوديانِ اغواكننده را نكوهش مىكند و در دو آيه بعد، به مسلمانان هشدار مىدهد: «بگو اى اهل كتاب، چرا به آيات خدا كفر مىورزيد؟! و خدا گواه است بر اعمالى كه انجام مى دهيد. بگو اى اهل كتاب، چرا افرادى را كه ايمان آوردهاند از راه خدا باز مىداريد و مىخواهيد اين راه را كج سازيد، در حالى كه شما (به درستىِ اين راه) گواه هستيد؟! خدا از آنچه انجام مىدهيد، غافل نيست; اى كسانى كه ايمان آوردهايد، اگر از گروهى از اهل كتاب (كه كارشان نفاق افكنى و شعلهور ساختن آتشِ كينه و عداوت است) اطاعت كنيد، شما را پس از ايمان، به كفر باز مىگردانند و چگونه ممكن است شما كافر شويد، با اين كه آيات خدا بر شما خوانده مىشود و پيامبر او در ميان شماست؟! و هركس به خداتمسك جويد، به راهى راست هدايت شده است.»
ج ـ شبههافكنى در ميان مسلمانان: دشمنان اسلام، به خصوص يهود، براى دور ساختن مسلمانان از هيچ كوششى فروگذار نبودند; حتى درباره ياران نزديك پيامبر(ص) نيز چنين طمعى داشتند كه بتوانند آنها را از اسلام بازگردانند و مسلّماً اگر مىتوانستند در يك يا چند نفر از ياران نزديك پيامبر اكرم(ص) نفوذ كنند، ضربه بزرگى بر اسلام وارد مىشد و براى تزلزل ديگران نيز زمينه كاملاً مساعدى فراهم مىشد.
بعضى از مفسّران نقل كردهاند: جمعى از يهود كوشش داشتند افراد سرشناس و مبارزى از مسلمانان پاكدل چون مَعاذ و عَمار و بعضى ديگر را به سوى آيين خود دعوت كنند و با وسوسههاى شيطانى از اسلام بازگردانند. اين آيه نازل شد و به همه مسلمانان در اين زمينه اخطار كرد: جمعى از اهل كتاب (از يهود) دوست داشتند شما را گمراه كنند. (اما آنها بايد بدانند كه نمىتوانند شما را گمراه سازند،) آنها گمراه نمىكنند مگر خودشان را و نمىفهمند. (آل عمران: 69)(19)
د ـ مبارزه يهود براى تغيير عقيده مسلمانان: خداوند در قرآن مىفرمايد: «بسيارى از اهل كتاب از روى حسد ـ كه در وجود آن ها ريشه دوانده ـ آرزو مىكردند شما را پس از اسلام و ايمان، به حال كفر بازگردانند، با اين كه حق براى آنها كاملاً روشن شده است. شما آنها را عفو كنيد و گذشت نماييد تا خداوند، خود (فرمان جهاد) بفرستد. خداوند بر هر چيزى تواناست.» (بقره: 109)
بسيارى از اهل كتاب،به ويژه يهود، تنهابه اين قناعت نمىكردند كه خود آيين اسلام را نپذيرند، بلكه اصرار داشتند مؤمنان نيز از ايمانشان بازگردند و انگيزه آنها در اين كار، چيزى جز حسد نبود.
بنابراين، دستور مزبور يك دستور مبارزاتى است كه به مسلمانان داده شده تا در برابر فشار شديد دشمن در آن شرايط خاص، از سلاح «عفو و گذشت» استفاده كنند و به ساختن خويشتن و جامعه اسلامى بپردازند و در انتظار فرمان خدا باشند.
مسلمانان، حتى در آن زمان، آن قدر قوّت و قدرت داشتند كه عفو و گذشت نكنند و به مقابله با دشمنان بپردازند، ولى براى اين كه دشمن ـ اگر قابل اصلاح است ـ اصلاح شود، خداوند نخست دستور «عفو و گذشت» مى دهد. به تعبير ديگر، در برابر دشمن، هرگز نبايد خشونت نخستين برنامه باشد، بلكه اخلاق اسلامى ايجاب مى كند كه نخستين برنامه «عفو و گذشت» باشد; اگر فايده نداشت، آن گاه متوسّل به خشونت شوند.(20)(ادامه دارد)
پانوشتها؛
1ـ ر. ك. به: على اكبر دهخدا، فرهنگ دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1373، ج 14، ماده «يهود».
2ـ ر. ك. به: همان، ج 5، ص 6240، ماده «تورات».
3ـ همانند سوره نساء: 64 / سوره مائده: 14، 15 و 41
4ـ ناصر مكارم شيرازى، تفسير نمونه، تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1366، ج 2، ص 310، به نقل از: الهدى الى دين المصطفى; الرحلة المدرسية: رهبر سعادت; و قرآن و آخرين پيامبر
5ـ مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى(رحمه الله)، فلسفه حقوق، جزوه آموزشى، ص 240
6ـ ناصر مكارم شيرازى، پيشين، ج 4، ص 331، به نقل از: تفسير فخر رازى، ج 11، ص 192.
7ـ فصل بن حسن طبرسى، مجمع البيان، بيروت، دارالمعونه للطباعة و النشر، 1986. ج 3، ص 272 ـ 273
8ـ ر. ك. به: ناصر مكارم شيرازى، پيشين. ج 4، ص 329
9ـ جوزف گِئر، حكمت اديان، ترجمه و تأليف محمّد حجازى، تهران، كتابخانه ابن سينا، 1373، ص 139
10ـ ناصر مكارم شيرازى، پيشين، ج 1، ص 324 ـ 325
11ـ همان، ج 4، ص 140 / مجمع البيان، ج 3، ص 175
12ـ عهد عتيق، كتاب مزامير، باب 103: 8 ـ 15
13ـ همان، كتاب يوشع نبى، باب 14: 4 ـ 7
14ـ ر. ك. به: عفيف عبدالفتاح طباره، يهود از نظر قرآن، ترجمه، على منتظمى، تهران، بعثت، 53، ص 113 و 114 / ناصر مكارم شيرازى، پيشين، ج 6، ص 432
15ـ عفيف عبدالفتاح طيّاره، پيشين، ص 87
16ـ ناصر مكارم شيرازى، پيشين، ج 1، ص 357
17ـ زين العابدين قربانى، اسلام و حقوق بشر، چاپ پنجم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1375، ص 321 ـ 322
18ـ ر. ك. به: ناصر مكارم شيرازى، پيشين، ج 2، ص 472 / عفيف عبدالفتاح طباره، پيشين، ص 11 به بعد.
19ـ ر. ك. به: ناصر مكارم شيرازى، پيشين، ج 2، ص 463.
20ـ ر. ك. به: همان، ج 1، ص 398 ـ 401
حجت الاسلام محمدمهدى كريمى نيا