محمود عبداللهزاده معتقد است، توسعه به معنای ایجاد تساوی فرصت برای حق انتخاب و آزادی عمل انسانها است و در جوامعی که در برزخ سنت و تجدد گرفتار شدهاند، بین ارزشهای معنایی یا نظامهای معنایی و ارزشهای رفتاری یا به اصطلاح قواعد رفتاری پیوندی بسیار محکم وجود دارد، در نتیجه این جوامع به توسعهای مُثلهشده مثلاً فقط رشد اقتصادی رغبت نشان میدهند.
امروزه درباره راهکار حل مشکلات اقتصادی دیدگاههای مختلفی مطرح است و به دلیل درهمتنیدگی آن در ساحت سیاست، مسئله ابعاد پیچدهای دارد. محمود عبداللهزاده، کارشناس اقتصاد سیاسی در گفتوگویی با ایکنا در این زمینهها معتقد است حل مشکلات اقتصادی ایران نیازمند رهیافتهایی سیاسی، که مستلزم رها شدن از قیدوبندهای سیاسی خاص در رابطه با دیگر کشورهاست، و همچنین مشارکت مردم در سرنوشت کشور است. در ادامه این گفتوگو را میخوانید.
ایکناـ حل مشکلات شدید اقتصادی ایران متکی به راهکارهای اقتصادی است یا نیازمند راهکارهای سیاسی است؟
قطعاً حل مشکلات اقتصادی ایران نیازمند اتخاذ رهیافتهای سیاسی است، زیرا حل این مشکل مستلزم رها شدن از قید و بندهای سیاسی خاص و تعامل با دیگر کشورها و نیز شرکت دادن مردم در داخل در سرنوشت اقتصادی کشور است. مثلاً امروز که چین به عنوان نمونهای موفق و پیشرفته البته صرفاً در زمینه اقتصادی و فناوری تلقی میشود زمانی به این امر نایل گشت که نسل دوم کادر رهبری چین به سرکردگی دنگ شیائوپینگ ایدئولوژی مبارزه با امپریالیسم و سرمایهداری را کنار گذاشت و سیاست درهای باز و گرایش به سوی نظام سرمایهداری را در زمینه اقتصادی آغاز کرد که البته نام آن را «سوسیالیسم خاص چین» گذاشت؛ یعنی بازی با کلمات، همان کاری که ما در ایران انجام میدهیم. مثلاً مدارسی را که شهریههای چند میلیون تومانی از دانشآموزان اخذ میکنند مدارس «غیرانتفاعی» مینامیم، اما این سیاست یا راهبرد جدید اقتصادی چین به تدریج همانند سیاستهای کشورهای سرمایهداری غربی به سیاستهای نئولیبرالی تبدیل شد با همان پیامدها و عوارض ناخوشایند اجتماعی. در نتیجه الیگارشیهای مالی بانفوذی هم در چین پدید آمدهاند؛ چین امروز رشد اقتصادی چشمگیری را تجربه میکند، ولی هنوز در بسیاری از روستاها فقر مشاهده میشود، دختران روستایی برای کسب درآمد به شهرهای بزرگ میروند و بخشی از درآمدشان را برای امرار معاش خانواده به روستا میفرستند؛ در واقع نانآور خانواده هستند که در اصطلاح چینی «کاسه برنج» نامیده میشوند. در ایران نیز اگر مسئولان مدل رشد اقتصادی چینی را مد نظر دارند ناگزیر باید در سیاستها و رفتار در صحنه روابط بینالملل تجدید نظر کنند.
ایکناـ در شرایط فعلی احیای برجام و کاهش تنشهای سیاسی لازمه حل مشکلات اقتصادی است یا اینکه این مشکلات بدون به نتیجه رسیدن برجام هم امکان برطرف شدن دارد؟
به باور من اگر از سالهای دور شناخت و فهم بهتری از مناسبات و تعاملات از اوضاع جهان و در صحنه روابط بینالملل وجود داشت، ضرورتی نداشت که با ترفند چند دولت عمدتاً غربی که خود را هنوز قیم جهان میپندارند به ورطه برجام کشانده شویم و خودمان را در چارچوب قید و بندهای چیزی بنام برجام گرفتار کنیم و امروز نیرو و وقت چشمگیری از دیپلماسی کشور را صرف احیای آن کنیم. آیا کشور دیگری را میشناسید که چیزی شبیه برجام امضا کرده باشد؟ در پاسخ به پرسش شما باید عرض کنم که چه با احیای برجام و چه بدون آن گرفتاریهای اقتصادی ما به این زودیها حلشدنی نیست. باید ضرورت یک تحول ساختاری در همه زمینهها در میان تصمیمگیرندگان حس شود. البته شاید احیای برجام و کاهش تنشهای سیاسی برخی از مشکلات اقتصادی را حل کند؛ مثلاً پول صادرات نفت به راحتی قابل دریافت باشد، ولی حل مشکلات اقتصادی و نیل به رشد اقتصادی و نه توسعه، بیشتر وابسته به عوامل داخلی از جمله مدیریت کارآمد، فسادزدایی، شایستهسالاری و مهمتر از همه سرمایه انسانی است. در طول هشت سال دوران دولتهای نهم و دهم به برکت بالا بودن قیمت جهانی نفت به روایتی نزدیک به ۷۰۰ میلیارد دلار از صادرات نفت و فرآوردههای نفتی عایدی داشتیم؛ تقریباً دوبرابر آنچه در قرارداد اخیر با چین یعنی حدود ۴۰۰ میلیارد دلار در طی ۲۵ سال. پس چه شد، چرا تحول اقتصادی مهمی رخ نداد؟ بنابراین صرف احیای برجام و سرازیر شدن درآمدهای ناشی از صدور نفت و کالاهای دیگر در صورتی که در نگرشها در مناسبات بیرونی و درونی تحول و تغییری صورت نگیرد در به همان پاشنه خواهد چرخید و تغییری در بهبود وضع معیشت مردم پدید نخواهد آمد.
ایکناـ دولت سیزدهم بر توسعه روابط با همسایگان به ویژه با تمرکز بر روابط اقتصادی تاکید کرده و همچنین نگاه به شرق را در دستور کار قرار داده، در وضعیت تحریم و تنش با امریکا، تا چه اندازه امکان توسعه روابط با همسایگان وجود دارد و اساساً امری شدنی است؟
این که دولت سیزدهم سیاست گسترش روابط با همسایگان با تمرکز بر مناسبات اقتصادی را اعلام کرده، امر بسیار خوبی است، اما چگونه؟ آیا آنها هم از این سیاست استقبال خواهند کرد؟ برای مثال؛ وقتی که ترکیه در زمان زمامداری تورگوت اوزال سیاست اقتصادی درهای باز را آغاز کرد، نخستین گام در این جهت در زمینه سیاسی بود، یعنی اعلام سیاست «تنش صفر» با همه کشورهای جهان به ویژه با کشورهای منطقه. سپس از همه کشورها قطع نظر از رژیمهایشان دعوت به سرمایهگذاری در این کشور کرد. اگر ترکیه به دلایل سیاسی مثلاً ورود کالاهای امریکایی، انگلیسی یا چینی را به کشور ممنوع میکرد، در این صورت بسیاری از کشورهای ثروتمند و سرمایهگذار از سرمایهگذاری خودداری میکردند. البته در چند سال اخیر که اردوغان با چند کشور دچار مشکلات سیاسی شده به همان نسبت هم اقتصاد ترکیه متزلزل شده است، هر چند عوامل دیگری هم در این مسئله دخیل هستند که جای بحث آنها در اینجا نیست. اما مشکل دیگری که در سیاست گسترش روابط اقتصادی با همسایگان وجود دارد این است که تعدادی از همسایگان ما پول چندانی برای داد و ستد با ما ندارند. چند کشور ثروتمند جنوب خلیج فارس خودشان نفت دارند و کالاهای ساختهشده ایران نیز در مقابل کالاهای کشورهای غربی و حتی چین و ترکیه برای آنها جذابیتی ندارد و افزون بر این آنها ترجیح میدهند مناسبات اقتصادی خود را با همان کشورها حفظ کنند. معدود کشورهایی مانند ترکیه باقی میمانند که ما میتوانیم به آنها نفت و گاز بدهیم و نه تولیدات صنعتی. در نتیجه در همین دور باطل یک کشور صادرکننده مواد خام باقی خواهیم ماند.
ایکناـ آیا روابط خارجی امروز کشور با سایر کشورها از جنس روابطی هست که به توسعه کشور کمک کند یا اینکه در حد رفع نیازهای اساسی و روزمره است؟ در واقع مشخصههای روابط اقتصادی کمک کننده به توسعه چیست؟
در پاسخ به این سؤال باید اشاره کنم که برقراری مناسبات حسنه با چند کشور از جمله کشورهای همسایه به آن چیزی که شما آن را «توسعه» مینامید منجر نخواهد شد. جنابعالی در این گفتوگو چند بار از لفظ توسعه اقتصادی یا توسعه کشور استفاده کردید که من ترجیح میدهم اصطلاح «رشد اقتصادی» را به کار گیرم. توسعه یک مفهوم یا بینش کلنگر است؛ یعنی توسعه دربرگیرنده رشد اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و ... است و همه اینها باید در یک کل دیده شوند تا ما جامعهای را توسعه یافته تعریف کنیم. به نظر من توسعه امروز به معنای ایجاد تساوی فرصت برای حق انتخاب و آزادی عمل انسانهاست. در جوامعی که در برزخ سنت و تجدد گرفتار شدهاند، بین ارزشهای معنایی یا نظامهای معنایی و ارزشهای رفتاری یا به اصطلاح قواعد رفتاری پیوندی بسیار محکم وجود دارد، اما توسعه ارزشهای خود را ایجاد میکند و در نتیجه منجر به گسستهشدن این پیوند بین ارزشهای معنایی و ارزشهای رفتاری میشود. از این جهت است که این گونه جوامع بیم از دست رفتن هویت و تضعیفشدن ایدئولوژی خود را دارند و در نتیجه به توسعهای مُثلهشده مثلاً فقط رشد اقتصادی رغبت نشان میدهند. با این نوع توسعه هیچ جامعهای ره به جایی نمیبرد.
خداداد خادم