بابک عالیخانی با اشاره به بنیاد فلسفه اشراق با نقل این جمله از شیخ اشراق که «حکمت ایرانیان باستان را زنده کردم»، گفت: بنیاد فلسفه سهروردی عبارت از خودآگاهی است و تعبیر او نیز انائیت است که اصطلاح خاص شیخ اشراق است. همچنین ما از طریق مقایسه با دکارت میتوانیم به تمایز این دو پی ببریم. دکارت از تصور و تصدیق به عنوان بنیاد فلسفه خودش سخن میگوید، اما سهروردی از خودآگاهی سخن میگوید.
ارسالی /// بنیاد فلسفه اشراق خودآگاهی است/تفاوت حکمت اشراقی و صدرایی در چیستبه گزارش ایکنا، وبینار «شاهنامه و حکمت فهلوی»، طی روزهای ۷ و ۸ آذرماه به همت مؤسسه حکمت و فلسفه و با سخنرانی جمعی از اندیشمندان به صورت مجازی برگزار شد.
در روز دوم این وبینار، ایرج داداشی، کلثوم غضنفری، اسماعیل رادپور، مصطفی ملکیان، بیژن عبدالکریمی و بابک عالیخانی به ایراد سخن پرداختند.
در ادامه متن سخنان بابک عالیخانی، عضو هیئت علمی مؤسسه حکمت و فلسفه ایران و دبیر علمی این وبینار را میخوانید که به عنوان سخنران اختتامیه ایراد شده و ذیل عنوان «شاهنامه و حکمت فهلوی» ارائه شده است؛
سهروردی به حکمای پیش از دوره اسلامی اشاره میکند که ما هم سالها است این آثار را میخوانیم و تجزیه و تحلیل میکنیم. نکته مهم این است که وقتی گفته میشود حکمای فهلوی یا خسروانی در مورد امور فانتزی صحبت نمیشود و آثارشان موجود است که البته برخی از آنها در اختیار شیخ اشراق بوده است. برای نمونه بخشی از سخنان بوزرجمهر در اختیار شیخ اشراق بوده است و اکنون بخش بیشتری از آن در اختیار است؛ بنابراین نمیتوان گفت حکمت فهلوی یک مسئله خیالی است و اینطور نیست که بگوییم یک برداشت رمانتیک از ایران باستان و شرق باشد.
در اینجا باید بگویم فهلوی منسوب به فَهلَو است و فَهلَو معرب پَهلَو است. یکی از معانی پَهلَو در شاهنامه پهلوان است و شیخ اشراق اینها را میداند و نزدیک به زمان فردوسی است و با زبان فارسی دری کاملا انس دارد و همانطور که به عربی در حد اعلی مینویسد، به فارسی نیز در حد اعلی مینویسد و البته این عرض من هرگز از روی مبالغه نیست و این آثار فارسی شیخ اشراق بسیار ممتاز و یگانه است. اما فَهلَو به معنای پَهلَو و پَهلَو به معنای پهلوان است.
حکمت خسروانی اوج حکمت فهلوی است
حکمت پهلوانی مقدمه است و اوج که میگیرد، به خسروانی میرسد که سهروردی نیز در «هیاکل النور» به نکتهای در این زمینه اشاره میکند. «هیاکل النور» از رسالههای اشراقی کوتاه و ناب سهروردی است که به عربی نوشته و خودش ترجمه کرده است و در آخرش میگوید «اللهم اجعل الفتوه حلیتنا و الاشراق سبیلنا»؛ یعنی خدایا جوانمردی را زینت ما قرار بده و اشراق را راه و رسم یا راه و روش ما قرار بده.
حکمت فهلوی یعنی حکمت پهلوانی و حکمت خسروانی نیز شکل کاملتر آن است و کمال را نشان میدهد. در حقیقت، فتوت مرحله اول است و شیخ اشراق نیز در ابتدا این را خواست، اما در ادامه به اشراق توجه داد؛ بنابراین اینطور نیست که فهلوی منسوب به فهله و منطقه خاصی باشد. پَهلَو یک معنای جغرافیایی دارد، اما مراد ما پهلوانی است و شیخ اشراق نیز پهلوان را اراده میکند.
نکته دیگر در باب بنیاد حکمت فهلوی است که برخیها در این زمینه پرسشهایی نیز مطرح میکنند و از چیستی آن میپرسند. به این مناسبت باید اشاره کنم که در فرهنگ غربی از پارمنیدس تا هایدگر از وجود سخن میگویند، اما ما که در شرق داریم غور میکنیم، خیلی هستی را نمیشنویم؛ مثلاً من دارم حکمت عمیق هندو را کار میکنم که بیشتر تکیه روی شاهد است. البته من نگفتم شهود، بلکه مراد شاهد ازلی است و در اوستا به این شاهد ازلی، مزدا میگویند. این برابر است با آنچه در غرب به آن هستی میگویند. خیلی عجیب است که در زمان ما هایدگر قدر و قیمت سخن پارمنیدس را میفهمد و میگوید: چرا هستی فراموش شد و هستنده آمد.
بنیاد فلسفه اشراق خودآگاهی است
نکته دیگر اینکه دکارت گفت: میاندیشم پس هستم، اما در اندیشههای پوشیده در متن و نه فانتزی و رمانتیک و رمان فهلوی و از نظر سهروردی این مسئله صحیح نیست. سهروردی بنیاد فلسفهاش که عین بنیاد متونی است که با آن سر و کار داریم، مانند حکمت بزرگمهر و ... ، خودآگاهی است. شیخ اشراق گفت: حکمت ایرانیان باستان را زنده کردم و بنیاد فلسفه سهروردی عبارت از خودآگاهی است و تعبیر او نیز انائیت است که اصطلاح خاص شیخ اشراق است. از طریق مقایسه با دکارت میتوانیم به تمایز این دو پی ببریم. دکارت از تصور و تصدیق به عنوان بنیاد فلسفه خودش سخن میگوید، اما سهروردی از خودآگاهی سخن میگوید.
بنابراین هر فلسفهای بنیادی دارد و عرض من این است که انائیت را بنیاد حکمت فهلوی میدانم و بنده در اوستا این بنیاد را نشان دادهام و باید توجه کنیم که سهروردی تحول عظیمی در فلسفه اسلامی به وجود آورد و این کار را با احیای علم حضوری ذات به ذات و همان انائیت انجام داد که اکنون نیز باقی مانده و جای بحث هم دارد.
بنابراین بنیاد فلسفه سهروردی چنین است و شیخ اشراق میگوید انائیت عبارت از نور متافیزیکی است؛ یعنی شما بر خود آشکار هستید و چیزهایی نیز برای شما آشکار میشود؛ یعنی شما ظاهر و مظهر هستید؛ یعنی خودتان پیدا و پیداکننده چیزهای دیگر هستید. فلسفه شیخ اشراق میگوید وقتی خودت را پیدا کردی و متوجه شدی که خودت نور متافیزیکی هستی، درِ مراتب بالاتر به روی شما باز میشود. شیخ اشراق میگوید ابتدا خودت را خوب درک کن و این به هیچ وجه شعار نیست. بله، ممکن است برای عدهای شعار باشد اما برای کسانی که جدی فکر میکنند و به مسمی توجه دارند هرگز شعار نیست.
تفاوت فلسفه اشراقی با صدرایی
در حقیقت ما در درون خویش دنبال همه چیز هستیم و خوب است که در اینجا مقایسهای میان فلسفه ملاصدرا و شیخ اشراق نیز داشته باشیم. فلسفه ملاصدرا از اینجا شروع میشود که شما باید اذعان کنید که چیزی هست؛ یعنی یک واقعیتی هست و سپس طرفداران این فلسفه میگویند اگر به این اذعان نکنید، سوفسطایی هستید. سپس مراحلی هست و در آثار صدرا و ملاهادی سبزواری و ... مفهوم وجود، اصالت وجود و تشکیک مطرح میشود و سپس این فلسفه تا آن سوی عرش اعلی اوج میگیرد، اما از اینجا شروع میکنند که در بیرون از ذات شما چیزی هست، اما در فلسفه سهروردی از خود شروع میکنیم و دکارتی هم نیست؛ چون علوم حصولی متکی بر علم حضوری است.
نکته دیگر اینکه برخیها سوال میکنند که آیا حکمت اشراقی غیر از فهلوی است؟ پاسخ این است که خیر. اگر مفهوم احیا را بفهمیم این دوگانه را نمیبینیم؛ چون حکمت ایرانیان باستان اشراقی و حکمت شیخ اشراق نیز فهلوی است.
نکته دیگر هم اینکه ملیت را در پرتو آن بعد شناختی و به این شکل معنا میکنیم و فکر نمیکنیم که ایران یعنی صرفا خاک و خون و نژاد و به نظرم این کافی نیست و ایرانی بودن ما اگر بخواهد به این خاک و خون و نژاد باشد چیز شایان توجهی نیست و اندک است و آن بعد شناختی برای ما مهم است. بنابراین اگر از حکمت ملی تعبیر نمیکنیم، دلیلش این است و من هم پانایرانیسم نیستم و بنده باید بگویم که طرفدار نژاد آریایی هم نیستم که بخواهم آن را نژاد برتر معرفی کنم.