غلامرضا اعوانی با اشاره به اهمیت احیای آثار حکمایی نظیر فارابی، بیان کرد: اشخاصی که روی آثار فارابی کار کردهاند کم نیستند و ما هم باید از نسخههای خطی موجود در ایران استفاده و این آثار را احیا کنیم، چراکه متعلق به فرهنگ ایران هستند و باید جوانان قیام و نهضتی را برای احیای این آثار ایجاد کنند.
به گزارش ایکنا، مراسم بزرگداشت حکیم «فارابی» در روز جهانی فلسفه امروز، ۳۰ آبان، با سخنرانی جمعی از اندیشمندان و به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به صورت مجازی برگزار شد.
در ادامه مشروح سخنان غلامرضا اعوانی، چهره ماندگار و استاد فلسفه را میخوانید؛
صحبت ما درباره یکی از بزرگترین حکما و فلاسفه اسلامی، ابونصر فارابی است. فارابی نه تنها در عالم اسلام بلکه در جهان شهرت دارد و درباره این حکیم برجسته تحقیقات بسیاری انجام شده و این کارها تأثیر فراوانی داشته است. برای نمونه در قرون وسطی جهان مسیحیت با فارابی آشنایی داشت و بسیاری از کتابهای او ترجمه شد و مورد استفاده قرار گرفت و در عالم اسلام نیز او را معلم ثانی نامیدند.
در وهله نخست باید اشاره کنم که فارابی در ۳۵ یا ۴۰ سالگی برای تحصیل علوم به بغداد رفت. در آنجا مترجمان آثار یونانی حضور داشتند و تا جایی که خود او ذکر کرده یا در تاریخهای فلسفه بیان شده است، شاگرد دو نفر از مترجمان معروف آثار ارسطو از یونانی به عربی بود که یکی از آنها «یوحنا ابن حیان» و دومی «متی ابن یونس» است. آنان به علت تسلطی که بر زبان یونانی و در واقع به آثار ارسطو داشتند، سبب شدند که فارابی هم با زبان یونانی آشنا شود و آثار ارسطو را بفهمد. البته برخی معتقدند که فارابی هفتاد زبان میدانست، اما گاهی اشاراتی صحیح از زبان فارسی و یونانی از او دیده میشود. همچنین فارابی شاگردی به اسم «یحیی بن عدی» داشت که او هم مترجم بود. بنابراین هم شاگردان و هم استادان فارابی مترجم زبان یونانی بودند، اما آنان بیشتر آثار منطقی ارسطو را درس میدادند که امر بسیار مهمی است.
چرا کتابهای فارابی معیارند؟
اگر بخواهیم مطلع شویم که چرا «کِندی» را با بیش از دویست اثر ترجمهشده معلم اول ننامیدهاند، علتش میتواند این باشد که آثار او در منطق اندک است، درست برخلاف فارابی که تقریباً در همه بخشهای منطق ارسطویی آثاری دارد و زبانش هم بسیار خوب و قابل فهم است. البته این آثار را به زبان عربی نگاشته است. میتوان کتابهای فارابی را معیار دانست، چون در آن زمان اساتیدی هم داشت و زمانی بود که اساتید بزرگ عربی هم حضور داشتند؛ بنابراین به زبان عربی هم تسلط داشت و این اندیشهها را به بهترین وجه بیان کرد. از این رو شاید بتوان گفت که فارابی به تمام آثار ارسطو که آنها را شرح کرده و همچنین به آثار افلاطون اشراف داشته است. کتاب دیگری از افلاطون به نام «تلخیص نوامیس» یکی از پیچیدهترین کتابهاست، اما به همت فارابی تلخیص شده است. فارابی در کتاب «الجمع بین رأی الحکیمین» ارسطو و افلاطون را الهی میدانست. در نظر او، حکمت فاقد هرگونه دوگانگی است و باید وحدتی در این میان باشد و در این باب این کتاب را نوشت تا جمع بین آرای افلاطون و ارسطو را نشان دهد. البته از رسالات اثولوجیا و نوافلاطونیها هم استفاده کرد.
اگر فارابی نبود ابنسینا هم نبود
همچنین فارابی روی ابنسینا هم بسیار تأثیرگذار بود؛ به نحوی که اگر فارابی نبود ابنسینا هم نبود. بیشک او حتماً آثار فارابی را خوانده و با آنها آشنا شده و گفته است: «چهل بار کتاب «ما بعد الطبیعه» را خواندم و نفهمیدم تا اینکه در عصری که در خیابان قدم میزدم، دستفروشی ندا میزد که چه کسی کتاب «اغراض ما بعد الطبیعه» را میخرد؟ با اصرار کتاب را رد کردم اما بعد متوجه شدم که صاحب آن به پول احتیاج دارد و قیمت آن سه درهم است. تصمیم گرفتم با خریدن آن کتاب به فروشنده هم کمکی کنم؛ پس کتاب را خریدم و خواندم و پس از آن بود که تمام مسائل حل شد.»
همچنین فارابی کتاب دیگری به نام «احصاء العلوم» دارد. به عقیده بنده در این کتاب علوم فقط عقلی نیست و علوم نقلی مانند فقه و اصول را هم قید کرده و خلاصهای از علوم زمان خود را در این کتاب آورده است. مرحوم «خدیو جم» آن را به فارسی ترجمه کرد و ایکاش هرچه زودتر چاپ شود. همچنین زمانی که همین کتاب به لاتین یا عبری ترجمه شد، بسیار مورد عنایت قرار گرفت.
کتاب فارابی در باب عقل
علاوه بر این، فارابی کتابی درباره عقل دارد و در آن معانی مختلف عقل را در بیست معنا شرح میدهد که کتاب بسیار مهمی است. وقتی این کتاب به زبان لاتین ترجمه شد، بسیار مورد توجه قرار گرفت و متوجه شدند که معنی عقل به آن صورت که آنها در آن زمان در ذهن داشتند، بسیار با معانی موجود در این کتاب تفاوت دارد. از دیگر کتابهای فارابی میتوان به «ما ینبقی عن یقدم عن الفلسفه» اشاره کرد. این کتاب کمک میکند تا بفهمیم برای خواندن فلسفه نیاز به چه مقدماتی خواهیم داشت و به طور کلی فایده آن چیست.
مسئله مهم دیگر این است که فارابی بزرگترین نظریهپرداز سیاسی اسلام است. غربیها به خصوص یهودیها بر روی این موضوع بسیار کار کردهاند؛ لذا نظریهپردازان بزرگ یهود که در دنیا شهرت دارند، دانشجویان خود را به کار بر روی این اندیشه تشویق میکنند. در این باره کتاب بسیار معروف، «آراء اهل المدینه الفاضله» است که در حقیقت دین اسلام را بر مبنای فضایل اخلاقی و اجتماعی بیان کرده است.
از نظر فارابی، فضایل اخلاقیِ فردی و اجتماعی به یک معناست و همچنین انسان در مدینه فاضله تربیت میشود. او کتابهای زیادی درباره سیاست مدنی دارد که با نظریههای سیاسی امروز تفاوت دارد؛ چون از دید او فضیلت بدون خدا معنی ندارد و به ترتیب به اثبات وجود خدا میپردازد. سپس مراتب عوالم را اثبات میکند و به این عالم میرسد و به این نکته اشاره میکند که انسان چگونه وجود دارد. دیگر اینکه به اهمیت انسان و اجتماع و نیز ویژگیهای مدینه فاضله اشاره میکند و این پرسش را مطرح میکند که آیا مدینه فاضله شهر است یا اجتماع مدنی؟ اگر معموره فاضله بخواهد واجد اهل فضیلت باشد، باید چگونه باشد؟ فارابی مسائلی از این دست را مورد توجه قرار میدهد و در حقیقت او حکمت پیامبری داشت.
فارابی؛ مبتکر فلسفه زبان
فارابی را باید مبتکر فلسفه زبان دانست؛ به این معنا که در دوره اسلام یعنی حدود ۱۲۰۰ سال پیش، مسئله اهمیت و فلسفه زبان را بررسی کرد، زیرا در آن زمان در بغداد مجادلاتی میان نحویها و علمای منطق درگرفت. نحویها معتقد بودند که ما به منطق نیازی نداریم و همان صرف و نحو کافی است. از جمله بین استادِ فارابی یعنی «متی بن یونس» و یک نفر نحوی معروف به نام «سیرافی» جلسات بحث و گفتوگو درگرفت و حدود پنجاه سال ادامه یافت. همین امر توجه فارابی را جلب کرد و او در آثارش به این نکات پرداخت.
تا آنجا که ما اطلاع داریم، فارابی نخستین کسی بود که نظریه «فیض و صدور» را وارد اسلام کرد. در «کِندی» یا فیلسوفان دیگر نظریه نوافلاطونی فیض و تطبیق آن با جهانشناسی بطلمیوسی را میبینیم، در حالی که مبتکر اولیه آن در عالم اسلامی فارابی است که از نظریه فیض استفاده کرد. همچنین به جلوگیری از خرافات هم توجه کرده است؛ مثلاً رسالهای در تنجیم دارد که در آینده چاپ خواهد شد. این رساله در بیستوهفت فصل و بسیار خلاصه است و در هر فصل نوعی ابطال احکام نجوم را که باعث خرافات شده آورده است.
نکته دیگر اینکه فارابی یکی از بزرگترین نظریهپردازان قرون وسطی درباره موسیقی است؛ یعنی همانطور که ابوریحان بیرونی تا زمان جدید بزرگترین هند شناس بود و حدود سی سال آنجا کار کرد و تمام ابعاد فرهنگ هند را در «تحقیق ماللهند» آورد که طبق گفته همگان بینظیر است، این نکته در مورد فارابی هم، که کتاب «الموسیقی» را نوشت و موسیقیدان تراز اولی بود، صدق میکند.
بنابراین فارابی به درستی معلم ثانی نامیده شده است. اگر ارسطو را معلم اول نامیدند به این دلیل بود که به طبقهبندی علوم پرداخته بود. همین کار را فارابی در عالم اسلام کرد که بسیار قابل ستایش است. متأسفانه درباره این موضوع کار نمیکنیم و باید از غربیها یاد بگیریم که چقدر کتاب درباره اینها تدوین میکنند و کار انجام میدهند. به طور مثال مرحوم محسن مهدی بر روی یک نسخه مغلوط از کتاب «الحروف» فارابی که در تهران بود و نسخه دومی هم نداشت سالها کار کرد و منابع را بررسی و این کتاب را تصحیح کرد. امثال این اشخاص که بر روی آثار فارابی کار کردهاند کم نیستند و ما هم باید از نسخههای خطیای که در ایران داریم استفاده و این آثار را احیا کنیم؛ چراکه متعلق به فرهنگ ایران هستند و باید جوانان قیام و نهضتی را برای احیای این آثار ایجاد کنند.