ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : پنجشنبه 8 آذر 1403
پنجشنبه 8 آذر 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : سه شنبه 15 تير 1400     |     کد : 196273

اصل حکمت کشف مبدأ کل و وحدت مطلق است / تفاوت درک تصوری و شهودی

غلامرضا اعوانی با اشاره به مسئله حکمت بیان کرد: اصل حکمت، رسیدن به مبدأ کل و وحدت مطلق و کشف این است که چطور این کثرت عالم و این فرع از آن اصل پدید آمده است.

 غلامرضا اعوانی با اشاره به مسئله حکمت بیان کرد: اصل حکمت، رسیدن به مبدأ کل و وحدت مطلق و کشف این است که چطور این کثرت عالم و این فرع از آن اصل پدید آمده است.

به گزارش ایکنا، غلامرضا اعوانی، چهره ماندگار و مدرس برجسته فلسفه، امروز ۱۴ تیرماه، به تدریس فقراتی از فصوص الحکم ابن عربی پرداخت. متن این سخنرانی را که به صورت مجازی و زنده پخش شد، در ادامه می‌خوانید؛

بحث به ادریس(ع) رسید. او جزو کسانی است که خداوند ایشان را به آسمان برده است، آن هم پیش از اینکه بمیراند و ایشان در آخرالزمان می‌آید و باید توجه کنیم که با مرگ مواجه نشده است. البته برخی، ادریس را خضر دانسته‌اند، اما ابن عربی می‌گوید همان ادریس است که نبی بوده و خداوند او را برای قومش که بت می‌پرستیدند، به عنوان رسول فرستاده است. اینجا یک مسئله مهم هم عبارت از ارتباط نبوت و رسالت است. رسول خدا(ع) نبی و رسول است و در مورد ادریس(ع) نیز باید بگوییم که ایشان نبی بوده و در قرآن نیز فرمود: «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا * وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا» که این آیات اشاره به مقام نبوت ادریس دارد که خداوند ایشان را به آسمان چهارم برد. اما در ابتدا رسالت نداشت و خدا در ادامه او را مبعوث به رسالت کرد.
چرا باید تابع انبیا(ع) باشیم؟

نکته دیگر این است که اگر کسی بخواهد تابع انبیا(ع) باشد، باید همان راهی را برود که ادریس(ع) رفت و باید ابتدا مرتبه جماد را تحصیل کرد. در قرآن آیه‌ای داریم که فرمود: «يَوْمَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ وَيَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرَابًا»؛ یعنی کافر می‌گوید: ای کاش من خاک بودم و این یعنی خاک نیز مقام دارد؛ چون اراده‌ای جز اراده خدا ندارد و اینجا باید بگوییم: «چشم دل باز کن که جان بینی، آنچه نادیدنی است، آن بینی». بنابراین اگر کسی بخواهد با حکمت ادریس آشنا شود، باید به پایین‌ترین مرتبه تنزل یابد و این مرتبه را تجربه کند و ادریس نیز چنین سلوکی داشت. ادریس، نبی بود و رسول نبود، اما در ادامه خداوند او را مبعوث کرد و دارای دو نشئه بود؛ یکی نشئه نبوت بود و وقتی لازم شد، برای قوم بعلبک ارسال شود، به عنوان رسول آمد. پس نبوت و رسالت را جمع کرد.

نکته دیگر این است که ادریس باید به اسفل مراتب وجود که عالم ماده و طبیعت است، برسد و نزول کند و بعد به اعلی علیین برسد و رسل این‌طور هستند. پس اگر ما نیز بخواهیم مانند انبیا باشیم، باید همین راه را برویم. انسان در برابر خداوند طاغی است و باید دست از این طغیان بردارد، برخلاف حیوان که طغیانی ندارد و این انسان است که طاغی است و باید به مقام حیوانیت و شهوت برگردد و یک حیوان مطلق شود تا اینکه صاحب کشف و شهود شود. این یعنی حیوان نیز کشف‌هایی دارد و وقتی انسان به این مرتبه رسید، یکسری احوالات برای او کشف می‌شود.

هر دابه‌ای، اعم از حیوان و جماد، چشم جان دارد و این برای هر دابه‌ای هست، به غیر از انسان و جن، مگر اینکه به این مقام رسیده باشند. همان‌طور که برای ادریس(ع) چنین مرتبه‌ای حاصل شد. کسی که متحقق به مقام حیوانیت شود، دو علامت دارد؛ یکی صاحب کشف مثالی می‌شود و حقیقت اشیاء را در این عالم می‌بیند و احوال انسان را پس از مرگ مشاهده می‌کند و می‌فهمد چه کسی عذاب می‌بیند و چه کسی در نعمت است. آنچه را که ما میت می‌بینیم نیز او زنده می‌بیند و متوجه می‌شود که جماد هم حیات دارد و قرآن می‌گوید: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا». همچنین آنچه را که گنگ می‌دید، الآن می‌بیند که متکلم است و کلام، باطنی دارد. چنین انسانی، آنچه که ساکن است نیز در حرکت می‌بینید و در قرآن نیز فرمود: «وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ».

علامت دوم چنین فردی نیز این است که گُنگ می‌شود و زبانش بند می‌آید؛ یعنی درک می‌کند و نمی‌تواند بگوید و این حقایق را درک می‌کند، اما مانند حیوان قادر به بیان آن نیست. طوری که اگر بخواهد بگوید نیز نمی‌تواند بگوید. کما اینکه حیوان هم همین‌طور است که می‌بیند، اما نمی‌تواند بگوید. اگر این دو شرط باشد؛ یعنی انسان به این مقام متحقق شده است.

ابن عربی می‌گوید شاگردی داشتیم که این کشف برایش حاصل شده بود، اما تحقق نیافته بود؛ چون دچار گنگی نشده بود و مطالب را می‌گفت. بنابراین آن حیوانیتی که مورد بحث ما است، در او تحقق نیافته بود؛ چون به یکی از دو شرط رسیده بود. ابن عربی می‌گوید من نیز در این مقام بودم و آن را تجربه کردم و یک نکته مهم در اینجا این است که سلوک به امداد الهی است و فیض روح‌القدس را می‌طلبد و ابن عربی نیز می‌گوید خدا من را در این مقام مقیم کرد و من نیز متحقق به احوال مرتبه حیوانیت مطلق شدم، آن‌هم با هر دو شرط. در این مرحله همه چیز را به کشف و قلب می‌دیدم که مرادش شهود الهی است و نه دیدن با چشم سَر. سپس می‌گوید دوست داشتم آنچه مشاهده می‌کردم را بیان کنم، اما نمی‌توانستم مانند حیوان که می‌بیند و نمی‌تواند بگوید. در این زمان، هیچ فرقی بین من و بین حیوانات زبان بسته نبود. اینها نشان می‌دهد حیوان هم مقام دارد و حال ببینید بشر امروز چه بلایی سَر طبیعت آورده که این همه حیوان را از بین برده و از این جهت مستحق عذاب است.
لزوم سیر به مرتبه نازل و سپس صعود به مراتب عالی

ابن عربی در ادامه می‌گوید پس از اینکه اعلی علیین به اسفل السافلین آمدم و مقام همه موجودات را کشف کردم و رویه ادریس را در پیش گرفتم، دوباره عروج کردم. رسول نیز باید این طور باشد و احوال همه موجودات باید به وحی برایش ظاهر شود و این برای ولی خدا به کشف و سلوک در اطوار ولایت است. می‌گوید وقتی انسان به این مرتبه حیوانیت رسید، به مراتب عالی صعود می‌کند و از ماده طبیعت می‌گذرد.

بنابراین ابتدا مقامش نازل می‌شود به اسفل‌السافلین و بعد به اعلی علیین می‌رود. وقتی چنین انسانی به عالم عقل رسید، اموری که به عالم اصل مرتبط است، مشاهده می‌کند. مسئله مبدأ و اصول، بسیار مهم است و اصل حکمت نیز رسیدن به مبدأ کل و وحدت مطلق و کشف این است که چطور این کثرت عالم و این فرع که عالم، فرع است از آن اصل پدید آمده است. پس از مقام اسفل به این مقام می‌رسد که حقایق را مشاهد می‌کند و مقام احدیت و ... را می‌تواند ببیند. همه حکمای الهی نیز در راستای همین اصل حرکت می‌کردند.

نکته دیگر در باب مقام شهود است که با تصور و تصدیق متفاوت است و معرفت شهودی است و از معرفت انتزاعی و تصوری و تصدیقی عبور می‌کند. در حقیقت، تصور و تصدیق کمال نیست و اصل با شهود است و انسان می‌تواند ذات و ظهور صفات حقه در مرتبه علم و ... را مشاهده کند. بنابراین کلمه «یشهد» و «یظهر» بسیار مهم است و اینکه می‌فرماید: «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»، به معنای ظهور است و انسان می‌تواند این ظهور در عالم را مشاهده کند.

اما ارسطو با اینکه حکیم بوده، اما حکمت را فروکاسته و کلمات را به مرتبه طبیعت آورده است، اما از دیدگاه ابن‌عربی و حکمای ماقبل سقراط، طبیعت فقط عالم ماده نبوده است، بلکه شامل کل عالم می‌شود، غیر از خداوند. هر مرتبه‌ای از عالم، اعم از عالم عقل و ... را شامل می‌شود و از این‌رو است که انسان می‌تواند اموری که اصل است را شهود کند و می‌تواند ظهورش را نیز ببیند که چطور در مظاهر طبیعت که کل عالم است ظاهر شده است و وقتی به این شهود رسید به علم می‌رسد و می‌فهمد که چطور این احکام در مظاهر طبیعت، ساری و جاری شده است. بنابراین، ذوق و شهود بالله اهمیت دارد و ما از عارف بالله سخن می‌گوییم که یعنی همه صفاتش الهی است.


نوشته شده در   سه شنبه 15 تير 1400  توسط   کاربر 1   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode