«این حرفها را بریز دور؛ اینکه فال برای افراد کمسواد است و زنانِ خانهنشین»؛ اینها را فالگیری میگوید که مدعی است کسانی پای بساط فالگیریاش نشستهاند که هم تحصیلکرده بودند و هم اینکه اساسا هیچ اعتقادی به فال نداشتند.
«فال» برای هیچ کدام از ما واژه غریبی نیست. شاید در فرهنگ ما به هر دلیلی فال حافظ را جدا از دیگر انواع و اقسام فالها میدانند اما در نهایت تفألزدن به غزلیات شاعر شیرازی هم ناشی از نگاه پرسشگرانه ما به آینده است. حال برخی غزلهای حافظ را راهنما و نشانه میدانند، برخی خط و خطوط فنجان قهوه و برخی هم اشکال عجیب و غریب تاروت را! در نهایت شاید خیلی هم فرقی نمیکند؛ به هرحال هر کدام از ما گاهی نیاز به نشانه داریم.
بسیاری از ما از کودکی یاد گرفتهایم که فال خوب نیست و نباید به سراغش برویم. بارها و بارها در گوشمان گفته و تکرار کردهاند کسانی که فال میگیرند و به قول معروف اهل جادو و جنبلند، عقل درست و حسابی ندارند یا اینکه دنیا را به آخرتشان فروختهاند. برخی میگویند خطرناک است و برخی هم از اساس باور ندارند. البته گاهی هم ژست روشنفکری اجازه نمیدهد که حداقل در محافل عمومی پا به این داستانها بگذاریم.
به هر حال چه خوشمان بیاید و چه نیاید، فال با تاریخ و فرهنگ نه فقط ما، بلکه بسیاری از کشورهای جهان عجین شده است. فال قهوه که اتفاقا در ایران خیلی باب شده است، اساسا در کشورهای عربی، ترکیه و یونان ریشه تاریخی دارد. فال تاروت هم بر اساس چهار تصویر اصلی «جام»، «چوبدستی»، «شمشیر» و «سکه» ایتالیایی است. در این میان به لطف نظریه جهانیشدن و به کمک شبکههای اجتماعی به خوبی میتوان متوجه شد که این فالها هنوز هم نهتنها در این کشورها، بلکه در بسیاری از کشورهای غربی زنده ماندهاند؛ انواع صفحات فال به زبان انگلیسی و اپلیکیشنهایی که فال تاروت میگیرند و با ارسال عکس از فنجان، آینده را تفسیر میکنند.
در ایران نیز بازار فال و فالگیری همیشه گرم بوده و حتی کرونا هم از گرمی این بازار کم نکرده است. فقط با کمی تفاوت سیستمهای نوبتدهی دستخوش تغییر شدهاند یا اینکه به صورت تلفنی یا حتی به واسطه ارسال پیام صوتی در واتساپ و تلگرام همچنان کار پیش میرود!
یکی از همین فالگیرها که خانم میانسالی است و در خانه خودش کار میکند، در روزگار کرونا کار و بارش را به واتساپ برده و البته تاکید دارد که اگر حضوری باشد، فال خیلی بهتر از آب درمیآید. به همین خاطر هم یک روز بعدازظهر مهمان خانهاش در یکی از شهرکهای غرب تهران شدم.
خودش میگفت کرونا بازارش را گرمتر کرده است. چون هر مقدار مشکلات و سردرگمیهای مردم بیشتر باشد، علاقهشان به فالگرفتن هم بیشتر است.
نام مادر، اولین سوالی است که میپرسد و بعد به سراغ اسم خودم میرود. قهوه را میخورم و همانطور که میگوید رو به قلبم فنجان را برمیگردانم. طبق روال معمول سرکی به گذشته میکشد و بعد هم از آینده نامعلوم میگوید. شنیدن اسامی آشنا در میان صحبتهایش توجهم را جلب میکند اما اطلاعات درست در حجم عظیمی از اطلاعات بیربط گم میشود. در نهایت متوجه میشوم که طلسم شدهام و بختم را بستهاند و برای بازکردنش باید حداقل ۹۰۰ هزار تومانی پول بدهم! بخت بسته را ترجیح میدهم و با یک خداحافظی گرم، خانه عجیبش را ترک میکنم.
اطلاعات خانم فالگیر بهانه خوبی است که به سراغ طلسمها و دعاها بروم. صفحات متعددی در اینستاگرام وجود دارد اما برخی از آنها به شکل عجیبی فعال و پرطرفدارند. به یکی از همین صفحات مشهور پیام میدهم و در خواست کمک میکنم. بختم را بسته عنوان میکنم و برای داغتر شدن قصه از معشوقی حرف میزنم که سالها پیش من را ترک کرده و به خارج رفته است.
پاسخدهنده ناشناس که به گفته خودش سنگهای دعاخوانده شده یک «سید» را به فروش میرساند، بعد از ابراز نگرانی از سرنوشت تلخی که دارم، لیست طویلی از قیمتها را میفرستد: «عزیز، سنگ به نامتون میخوره و کارتون از طرف ما انجام میشه. بقیهش دیگه بستگی به انرژی مثبت و اعتقاد و حس خودت داره که به مرور نتیجه رو میبینی و حس میکنی. هزینه سنگها ۶ میلیون تومن بوده که تخفیف خورده شده ۳ میلیون. اگه سنگ قربانیشده بخواین هم ۵ میلیون تومن. اما پیشنهاد ویژه، سنگ موکلدار هست که متناسب با میزان بستهبودن بخت، قیمتش تغییر میکنه».
برای مشخصشدن میزان دقیق بستهبودن بختم باید به سراغ «سید» بروم تا با حضور «موکل» امکان بازگشت معشوق را بررسی کنم. اما طبیعتا این مورد را هم به دلیل بالابودن قیمت، رها میکنم.
در این میان اما با واسطه، به خانه فالگیری میروم که سالهاست دیگر کار نمیکند یا اینکه برای فالی که میگیرد، هزینهای دریافت نمیکند. میگوید «از کودکی استعداد داشتم و در دوران جوانی از همین طریق درآمدزایی میکردم. آشنایی با رمز و رموز فال ندارم و فقط احساسم را از کارتهای تاروت میگویم که اغلب هم درست از آب در میآید. اما از چند سال پیش احساس کردم که بار روحی تمام فالهایی که گرفتم، روی زندگی خودم سنگینی میکند و به همین خاطر هم دیگر ادامه ندادم.»
به اصرار راضی میشود که با یک نیت کلی و خلاصه، ورقهای تاروت را روی میز بچیند. نه نام خودم را میخواست و نه مادرم. خبری هم از طلسم و معشوق نبود. به گفته خودش اساسا در فال تاروت خبری از اسم و نشان و شمایل نیست، برای همین هم میزان اشتباه تاروت یا بدبینی نسبت به آن کمتر است. او باور داشت که فال حقیقت دارد و برای درآمدزایی و تبیلغ چنین حرفهایی نمیزند.
«نمیگویم هر آنچه که کارتها میگویند، درست هستند؛ اما معتقدم که چه کارتهای تاروت و چه کتابی که شما از روی دلشکستگی باز میکنید یا حتی تصویری که به صورت اتفاقی در یک روز میبینید، میتواند نشانهای برای شما باشد. من همیشه به مشتریهایم میگفتم که این کارتها سرنوشت الان شما است ولی ممکن است فردا با یک تصمیم شما، کل سرنوشت شما هم تغییر کند.»
از او میپرسم آیا برای خودش هم فال میگیرد؟ «اصلا خوشیمن نیست که کسی برای خودش فال بگیرد. اما پیش آمده که در سالهای جوانی بارها و بارها به سراغ فالگیرهای مختلف بروم اما از میان هر ۱۰ نفر، تنها شاید یک نفر حرفهایی میزد که به واقعیت نزدیک بود.»
کارتها را جمع میکند و با لبخندی تلخ میگوید: «سالهاست که جماعتی برای ردکردن فال تلاش میکنند و عدهای هم برای اثباتش و برخی هم که کلا مسخره میکنند. اما با وجود تمام این حرفها هنوز هم فال هست هم فالگیر و هم مشتری ثابتش».
راست میگوید؛ اصرار بر درست یا غلطبودن فال، حداقل تا الان نتیجه مطلوبی جز برای آنها که از سردرگمی مردم سوءاستفاده میکنند، به دنبال نداشته است.