محمد مرادی ضمن تفکیک بین قرآن و مصاحف بیان کرد: وحی، قرآن و مصحف سه مرحلهای است که باید مورد توجه قرار داد. وقتی که وحی تبدیل به کلمات میشود، قرآن است و پس از این مرحله، مصاحف شکل میگیرند که زیر نظر صحابه بوده است. حال در این بین به اصالت قرآن معتقد هستم و نه مصاحف؛ یعنی آن متنی که به صورت شفاهی به پیامبر(ص) ابلاغ شده و ایشان نیز به صورت شفاهی ابلاغ میکرده است.
به گزارش ایکنا، محمد مرادی، استاد دانشگاه قرآن و حدیث، شب گذشته، ۲۸ فروردینماه، در سومین نشست از سلسله نشستهای تفسیر موضوعی و معارفی قرآن که به همت موسسه بینالمللی حکمت برگزار میشود، با موضوع «از وحی تا مصحف» به ایراد سخن پرداخت که در ادامه متن آن را میخوانید؛
در ابتدا باید در باب قوای انسان نکتهای مطرح کنم. قوه خیال، قلب و عقل همه انسانها باهم متفاوت است و همه پیامبران نیز بشر بودند و وقتی یک موجود را بشر میدانید که قوای بشری دارد و بر اساس قوای غریضی نیز کارهایی را انجام میدهد و یکسری تمایلات دارد، با این حال باید توجه کنیم، در میان ما نیز کسانی که قوه عاقله آنها قویتر است، قوه واهمهشان ضعیفتر میشود و وقتی کسی به مقام نبوت میرسد، قوه عاقلهاش در حدی قوت دارد که قوه واهمه در او راه پیدا نمیکند یا اگر هم راه پیدا کند، کنترل میشود. در قرآن داریم که فرمود اگر تو را تثبیت نمیکردیم، به کسانی که روبهروی تو بودند تمایل پیدا میکردی. آنها نیز جذابیتهایی داشتند و گاهی اوقات پیامبر(ص) به آنها تمایل نشان میداد و گویی چیزهایی در ذهنش میگذشت که خدا چنین تعبیری دارد؛ لذا یک مراقبت ویژهای از پیامبر(ص) میشود که خواستههای درونی پس زده میشوند و به همین دلیل است که پیامبر(ص) به مرحله عصمت میرسد و آدم اطمینان پیدا میکند این حرفها از جایگاه مطمئنی است.
در مورد نفوذ شیطان نیز همین گزارشها را داریم و آیاتی در سوره جن وجود دارد که فوقالعاده است. خداوند میفرماید: «عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا». خداوند عالم به غیب است و این منحصر به خود او است و کسی غیب خود را اظهار نمیکند. سپس میگوید یک استثنا داریم و آن اینکه از میان کسانی که او برگزیده و مورد رضایت او هستند، کسانی هستند که به غیب آگاه میشوند. منظور آیه این است که خدا میگوید اگر بخواهیم اطلاعاتی از عالم غیب به کسی بدهیم، او را انتخاب میکنیم و ما دوست داریم که او به غیب آشنا شود و مراد از غیب نیز همین حرفهایی است که از آسمان میآورد.
این نکته فراز دوم آیه مدنظر است که وقتی پیامبر(ص) از جنس بشر است و آن خصلتهای بشری را دارد، این خصلتها او را به سمتوسوهایی میکشاند، اما خدا میگوید که خدا از پشت سر و پیشرو او را رصد میکند؛ یعنی همهجانبه او را رصد میکند و این نکته بسیار مهمی است. او به شهود خود دریافت پیامبر شده و از او مراقبت میشود و هرچه پیشتر میرود، پیامبرتر میشود و به تجربیات بیشتری دست پیدا میکند. بنابراین خداوند همیشه مراقب پیامبر(ص) است که کار خود را درست انجام دهد و این موجب اطمینان است.
اصالت با قرآن است و نه مصاحف
اما بنده ادعایی داشتم و گفتم میخواهم طرح مسئله کنم و آن اینکه قرآن وحی بوده و تبدیل به مصحف شده است. این مصحف شدن آیا یک اصالتی دارد؟ یعنی اصالت با مصحف است یا با وحی و یا باید گفت یک فرایند سهگانه داریم که از وحی شروع میشود و به قرآن میرسد و از قرآن به مصحف منتقل میشود. مراد از وحی، انتقال است و قرآن کاری است که پیامبر(ص) میکند. ابتدا وحی است و پس از اینکه تبدیل به کلمات شد، قرآن است و سپس تبدیل به مصحف میشود، اما این منتقل شدن به مصحف، گویی مشکلاتی به وجود آورده است. مراد از مصحف، تبدیل شدن یک گفتارهایی به یک متن مکتوب است. حال مسئله این است که آیا این مصحفشدن اصالت دارد یا قرآن بودن.
من میگویم قرآنبودن اصالت دارد؛ یعنی آن متنی که به صورت شفاهی به پیامبر(ص) ابلاغ شده و ایشان نیز به صورت شفاهی ابلاغ میکرده است. البته برای خودش مکتوب میکرده است، اما وقتی که به گزارههایی که مربوط به قرآن است، مراجعه میکنیم، این طور هستند که یک اتفاقاتی پیرامون این کتاب میافتد و گزارشهایی که در مورد قرآن وجود دارد، نسبتشان با مصحفسازی قابل قیاس نیست.
در بخش آموزش قرآن، مسئله قابل قیاس با کتابت نیست و پیامبر(ص) نیز سفارش نمیکند که آن را بنویسید، بلکه سفارش میکند قرآن را حفظ و تلاوت و ختم کنید. یعنی آنقدر آدم باسواد در مکه و مدینه نبود که پیامبر(ص) بگوید بنویسید؟ از اینرو، بعدها صحابیانی خود در صدد میشوند که آموختههای خود را از پیامبر(ص) بنویسند که زیر نظر پیامبر(ص) نیست. آنچه زیر نظر پیامبر(ص) است، در خانه پیامبر(ص) نگهداری میشود، اما مصاحف صحابه بعدها با مشکلاتی مواجه میشود تا در دوران خلیفه سوم وی در صدد برمیآید که مشکلات را برطرف کند و عمده مشکلات از مصاحف است. اینکه میگویند عثمان مصاحف را یکسان کرد؛ یعنی دعوا سر مصاحف است و نه قرآن و گزارش شده که در مصاحف، صحابه دو مسئله داشتهاند؛ یکی اختلاف رسم داشتند و دیگری پارهای از نوشتهها در دل مصاحف بودهاند و این صحابه نیز در طول زمان حرف خود را میزدند و اختلاف پیدا میکردند و برای رفع اختلاف به مصاحف مختلف مراجعه میکنند.
مصاحف دستپرورده صحابه و قرآن محصول آموزش پیامبر(ص) است
در مصحفنگاری یک مشکلی ایجاد شد که الآن نمیتوانم بگویم اگر این مصاحف نوشته نمیشد، این اختلاف به وجود نمیآمد. میگویند صد نفر حافظ قرآن بودند و اگر نوشته نمیشد، آیا حافظان و صحابه نزدیک به پیامبر(ص) اختلاف پیدا نمیکردند؟ نمیشود چنین چیزی گفت. باید توجه کنیم که ما یک مسئله قرآن و یک مسئله مصحف داریم و در متون اولیه اسلامی، بحث روی قرآن است. مصحفها دستپروده صحابه و قرآن محصول آموزش پیامبر(ص) است و یک اجماعی در میان مسلمین شکل گرفته و یک ذهنیت جمعی شکل گرفته که با قرآن آشنا هستند و بعدها صاحبان این مصاحف این ذهنیت را مخدوش میکنند. لذا گلهگذاری از اختلافها موجب توحید مصاحف میشود که توحید قرآن نیست، بلکه توحید مصحف است.
شاید بگویید این یک دوگانگی است، اما واقعیتهای تاریخی این را القا میکند که قرآنی داریم که ذهن جمعی مسلمین آن را گرفته و میخوانند و بعد یک طیفی از آدمهایی هم هستند که قرآن را نوشتهاند و به اتکای نظر خودشان مجبور میشوند مصاحف را یگانه کنند که در این توحید مصاحف، همه آنها گردآوری میشوند و یک نسخه واحدی که از خلیفه مانده و با استفاده از گروهی و کمک گرفتن از حافظه مسلمین، قرآنی بازنویسی میشود. یک مصحف شکل میگیرد که به آن مصحف امام میگویند، اما بقیه مصحفها از بین میروند. بنابر ادعایی که زرقانی دارد، میگوید مصحف علی(ع) نیز در تحریق مصاحف از بین برده شد و البته متأسفانه هیچ کد تاریخی نمیدهد و بر اساس یک قاعده کلی این را میگوید. اما گزارشهای امامیه میگویند این مصحف هنوز هم هست.
ابن ندیم هم نکتهای دارد که در الفهرست میگوید در بغداد دیدم مصحفی بین بنیالحسن بود که میگفتند برای امام علی(ع) است و دیدم با دیگر مصاحف یکی است و گویی که در یک کار دیگری امام علی(ع) یک نسخه دیگر را نیز استنساخ کرده است. حرف من این است که یک قرآنی داریم که این قرآن بنابر ادله مقدمه بر مصحف است و به تعبیری این مصحفها هستند که بر اساس آن حافظه جمعی مسلمین یعنی قرآن شکل میگیرند و قرآن بر اساس مصحفها منتقل نمیشود. در میان علمای اسلامی، در گذشتههای نهچندان دور فتوا دادند که ترجمه قرآن درست نیست و گفتهاند واجب است در هر نسلی، حافظان قرآن داشته باشند تا تواتر قرآن حفظ شود و حساسیتهایی که روی متن قرآن بوده، فوقالعاده است.
اینها قرائنی هستند که میتوانند در تبیین این مسئله کمک کنند. مدعی هستم مصاحف بر اساس قرآن شکل میگیرد و این قرآن هم مستند به یک حافظه جمعی میان مسلمین است و به همین دلیل است که به این قرآن استناد میکنیم. زمخشری در کتاب الکشاف ماجرایی نقل میکند و آن اینکه قرائت «مالک» درست است یا «مَلِک». میگوید وقتی مکه بودم امام جماعت «مَلِک» تلفظ میکرد و میگوید چون اینها امامان نسل بعد از نسل بودند، احتمال اینکه «مَلِک» باشد زیاد است؛ لذا «مَلِک» نیز منسوب به قرآن است غیر از اینکه در مصحفی باشد یا قاری خوانده باشد. بنابراین، حساسیت عالمان و نسل بعد از نسل، قرآن را به صورت سینه به سینه نقل میکردند، نه مصاحف و مصاحف کمک به انتقال شفاهی است.