معرفي عراق به عنوان متجاوز از سوي سازمان ملل متحد (1370ش)
يازده سال پس از آغاز جنگ هشت ساله تحميلي رژيم بعث عراق عليه ايران و سه سال پس از صدور قطعنامه 598 شوراي امنيت و اتمام جنگ و با تلاشهاي پيگير سياسي مسؤولان نظام جمهوري اسلامي، حقانيت ايران در دفاع مشروع به اثبات جامعه جهاني رسيد. خاوير پرز دكوئيار، دبير كل وقت سازمان ملل متحد در 18 آذر 1370 طي يك گزارش رسمي به شوراي امنيت اعلام كرد كه عراق در 31 شهريور 1359 به ايران حمله كرده و متجاوز است. اعلام اينكه در جنگ تحميلي، عراق آغازگر و مسؤول جنگ بوده است، يك پيروزي بزرگ سياسي است. اين دفاع و نبرد، در حالي ادامه و پايان يافت كه جهانيان، باني جنگ را ميشناختند و حتي به كمك او شتافته بودند. آنان زماني به خود آمدند كه سلاحهاي ارسالي به عراق، عليه خودشان به كار گرفته شد و عراق، منطقه خليج فارس را درگير جنگي مهيب و عظيم كرد. متجاوز بودن عراق، گرچه بسيار دير اعلام شد، اما از پيروزيهاي مهمي است كه در تاريخ كشورمان به عنوان واقعهاي بزرگ ثبت شده است.
رحلت آيت اللَّه العظمي "سيدمحمد رضا گلپايگاني" زعيم عاليقدر حوزه علميه قم (1372 ش)
آيتاللَّه العظمي سيد محمدرضا موسوي گلپايگاني در سال 1277 ش (1316ق) در منطقه گوگد گلپايگان به دنيا آمد. وي پس از طي دروس مقدمات در زادگاه خود، راهي اراك گرديد و در 21 سالگي وارد درس خارج فقه و اصول آيتاللَّه حائري يزدي شد. ايشان پس از هجرت به قم، در حلقه اصحاب خاص استاد قرار گرفت و پس از تاسيس حوزه علميه قم و رحلت آيتاللَّه حائري يزدي تدريس خارج فقه و اصولِ خود را آغاز كرد. حاصل تدريس هفتاد ساله ايشان پرورش دهها شاگرد مجتهد و عالم ميباشد كه هر كدام استوانه مهمي در حوزه علميه محسوب ميشوند. حضرات آيات: مرتضي حائري يزدي، شهيد مرتضي مطهري، شهيد محمدعلي قاضي طباطبايي، شهيد سيداسداللَّه مدني، شهيد دكتر محمد مفتح، شهيد دكتر سيدمحمدحسيني بهشتي، علي مشكيني، ناصر مكارم شيرازي، جعفر سبحاني، لطف اللَّه گلپايگاني، حسن حسنزاده آملي، احمد جنّتي، عليپناه اشتهاردي، رضا استادي و علي احمدي ميانِجي و دهها عالم فاضل از جمله شاگردان آن مرجع بزرگ ديني ميباشند. آيتاللَّه گلپايگاني داراي نگاشتهها و تقريرات فراواني ميباشد و در دوران سي و دو ساله مرجعيت، يكي از اركان فقاهت بوده و به ضرورت، در تمام ابواب فقه، فتوا داده است. كتاب الحج، كتاب القضاء و حاشيه بر عروة الوثقي و... از جمله تاليفات آن فقيه بزرگوار به شمار ميروند. ايشان همچنين در جريان انقلاب اسلامي و پس از آن، همواره حمايت خود را از قيام و رهبري آن اعلام ميكرد. آيتاللَّه گلپايگاني سرانجام پس از عمري خدمت و تدريس و تأليف، در هجدهم آذرماه 1372 ش برابر با 24 جماديالثاني 1414 ق در سن 95 سالگي دار فاني را وداع گفت و پس از تشييعي با شكوه، در مسجد بالاسرِ حرم حضرت معصومه(س) به خاك سپرده شد.
شروع جنگ پنج ساله فرانسه عليه مكزيك (1861م)
مكزيك اگرچه در اوائل قرن نوزدهم به استقلال رسيد، اما تا چندين سال، بامشكلات داخلي مواجه بود. يكي از حوادث دوران بعد از استقلال اين كشور مسئله جنگ پنج ساله فرانسه با مكزيك ميباشد. در سال 1857 خوآرِز به رياست جمهوري مكزيك رسيد و با تصويب قانون اساسي جديد، به يك سري اقدامات اصلاحي در سطح جامعه دست زد. از جمله وي دستور داد كه دادگاههاي مذهبي كه زير نظر كليسا اداره ميشدند، تعطيل گردند. وي همچنين اموال فراوان كليسا را محدود نمود و به مقابله با نفوذ كشيشها پرداخت. اين امر عكسالعمل صاحبان كليسا را برانگيخت و موجبات مخالفت كليسا را فراهم آورد. دول استعماري در اين زمان دُوَل مسيحي اروپا از قبيل فرانسه، انگلستان و اسپانيا به ظاهر براي كمك به آزاديخواهان و در اصل براي حاكم شدن بر شؤون مكزيك، در هشتم دسامبر 1861م به اين كشور لشكركشي نموده و خوارِز را به عقب راندند. چندي پس از آغاز جنگ، انگلستان و اسپانيا متوجه شدند كه فرانسه قصد تصرف و مالكيت مكزيك را داشته، بنابراين از ادامه همكاري با فرانسه منصرف گرديدند. با اين حال نيروهاي ناپلئون سوم امپراتور فرانسه موفق به اشغال مكزيكوسيتي پايتخت مكزيك شدند و يك اتريشي را در آن جا به حكومت نشاندند. اين وضعيت تا سال 1866م ادامه داشت وسرانجام بر اثر فشار دولتِ امريكا به فرانسه، ناپلئون سوم اين كشور را تخليه و خوارز پس از سازماندهي مجدد به پايتخت حمله برد و بار ديگر به رياست جمهوري مكزيك رسيد.
مرگ "هربرت اِسْپِنْسِر" متفكر و فيلسوف معروف انگليسي (1903م)
هربرت اِسْپِنْسِر، فيلسوف بزرگ انگليسي، در 27 آوريل 1820م در انگلستان به دنيا آمد. وي از كودكي تحت تعليمات پدر قرار گرفت و از علوم مختلف، همانند علوم طبيعي، فيزيك، شيمي و تشريح معلوماتي پراكنده آموخت. اسپنسر تحصيلات منظمي نداشت و معلومات فراوان خود را از راه تجربه و تتبّعات شخصي به دست آورد. وي از آغاز عمر به بحث درباره مسائل سياسي و ديني و فلسفي علاقه داشت و از مطالعات علوم طبيعي يك رشته تحول و تكامل برايش پيش آمد كه تصميم گرفت تصنيفاتي را به عنوان فلسفه تاليفي مبني بر همان نظر تصنيف كند. فلسفه علمي اسپنسر كه هدفش تبيين پديدههاي زندگي، بناي اين فلسفه در تبيين سراسر كائنات به مثابه حركتي پيشرو از يك مرحله كاملتر، بر قوانين تكامل نهاده شده بود. اسپنسر يك فيلسوف مادي بود و بيش از تخيّلات به واقعيات توجه داشت. وي بيش از مطالعه، به مشاهده ميپرداخت و هميشه به وجه بيروح و سرد زندگي مينگريست. در حقيقتْ اصرار داشت كه اين تنها وجهي است كه وجود دارد. حقيقتْ چنان كه وي پرده از چهره آن بر ميدارد، سرد، ملامتانگيز و مُرده است. آدمي جسني بدون روح است و جهانْ ماشيني، و بدون روح. هر عملي كه در جهان يا در ذهنِ آدمي انجام ميگيرد بر طبق اصول مكانيكي قابل توجيه است. اسپنسر آنچه را كه وراي تجربه است كنار گذاشت و خويشتن را وقف آنچه به تجربه درمي آيد، نمود. وقتي كه وي از فهم آغاز خلقت هستي و خالق آن باز ميماند، محدوديت ذهن و فكر بشر را مطرح ميكند و "لاادري" يعني چيزي نميدانم را مطرح مينمايد. با اين حال اسپنسر بر اين عقيده بود كه تمام هستي، حركتي متوازن دارد گرچه در پايان كار، عدم بر همه چيز مستولي خواهد شد. پس از آن، اسپنسر به علم اخلاق پرداخت و اعلام كرد كه هدف نهايى سلوك آدمي، بايد حفظ و تكثير حيات باشد. اسپنسر ميانديشيد اين كه ما براي نيل به اين آرمان ميكوشيم. ناشي از يك حسّ اخلاقي ذاتي است. نژاد بشر در كشمكش طولاني خود براي هستي، سجايا و عكسالعملهاي غريزي كسب كرده است كه وي را به ادامه حيات قادر ميسازد. اين عكسالعملها به تدريج رفتارهاي خوب به شمار آمدهاند. عمل خوب آن است كه به ادامه زندگي كمك ميكند و عمل بد، آن است كه راه به مرگ ميبرد. در دورانهاي ابتدايى تاريخ بشر، آدميان كشتن يكديگر را براي زنده ماندن ضروري يافته بودند. اما كمكم به ذهن آدمي رسيد كه براي بقا راه آسانتري وجود دارد و آن همكاري و معاونت است و به اين ترتيب، به تدريج مفهوم عدالت به ميان آمد. همه افراد آزاد هستند كه از منابع معدني زميني استفاده كنند ولي آزاد نيستند كه از يكديگر بهرهكشي كنند. مردم بايد با هم همكاري داشته باشند نه آنكه با يكديگر رقابت بورزند. اسپنسر ميگفت از هر كس به اندازه استعدادش كار بخواهيد و به اندازه استحقاقش بدهيد. در خانواده انسان، هر كودكي داراي اين حق است كه مورد حمايت و عنايت قرار گيرد و هر بزرگسالي مكلّف است كه از روي ميل و علاقه به همكاري با ديگران برخيزد. ناتوان را كمك كنيد و ديگران را آزاد بگذاريد كه بدون تخطّي به آزادي ديگران، خويشتن را مددكار باشند. اسپنسر قانون اخلاقي جديدي عرضه ميدارد كه بر اساس آن ميگويد، با كودكان و ناتوانان به ترحم، و با بزرگسالان و نيرومندان به عدالت رفتار كنيم. اين قانون نه تنها بايد در گروههاي انفرادي، بلكه در تمام خانواده بشريت اجرا گردد. اسپنسر در طول حيات علمي خود كتب مهمي به نگارش در آورد كه اصول روانشناسي، مبادي اوليه اصول شناخت زندگي، اصول علوم اجتماعي در 3 جلد و اصول زيستشناسي در 2 جلد از آن جملهاند. هِرْبِرْتْ ارسْپِنْسِرْ سرانجام در هشتم دسامبر 1903م در 83 سالگي درگذشت.
درگذشت "وايْتْس برينگ" دريانورد دانماركي و كاشف تنگه برينگ (1741م)
وايْتْسْ برينْگْ، دريانورد معروف دانماركي در 5 آگوست 1681م در شهر هوسن دانمارك به دنيا آمد. وي در سال 1704م وارد نيروي دريايى روسيه شد و در جنگ عليه سوئديها شهرتي به دست آورد. برينگ در پايان خدمتش در نيروي دريايى، به مسافرتهاي اكتشافي براي روسيه دست زد و در جستجوي حدود شرقي سواحل شمال آسيا برآمد. از اين رو در پنجم فوريه 1725م از سنپترْزبورْگ بيرون آمد و پس از گذشتن از سيبري، دريانوردي خود را آغاز كرد. وي در سال 1728م در سواحل شمال شرقي آسيا ادامه مسير داد و در 30 اوت 1740م تنگهاي را كه بعدها به نام خودش معروف شد، كشف كرد. وي با كشف تنگه برينْگْ كه شمال شرق آسيا و شمال غرب امريكا را از هم جدا ميكند، ثابت كرد كه قاره آسيا از امريكا جدا است. برينگ همچنين جزاير سِنت لارِنْسْ در غرب آلاسكا در درياي برينگ، سن لوران در جنوب شرقي كانادا و ديوميد در درياي برينگ را كشف كرد. وي طي سالهاي بعد نيز موفق به كشفياتي گرديد كه نام و آوازهاش را بلند گردانيد. در يكي از اين سفرها، توفانهاي شديد و مرض و بيماري، او را مجبور كرد كه از اكتشافات جديد چشم بپوشد و بازگردد. در راه بازگشت، كشتي وي به ساحل جزيرهاي ويران و بيآب و علف نزديك منطقه كامْچاتْكا در شرقيترين نقطه روسيه، رسيد و در آنجا بود كه در 8 دسامبر 1741 در همان جزيرهاي كه به نام او ناميده ميشود در 60 سالگي درگذشت.