پايان دورهي حكومت پانصد ساله ي خلافت عباسي (656 ق)
پس از تسخير بغداد، پايتختِ حكومت عباسيان توسط مغولان و كشتار مردم و تسليم شدن خليفه وبزرگان شهر و نيز غارت و ويران كردن آن، هلاكوخان مغول در 24 صفر 656 ق المستعصم باللَّه، خليفهي وقت را به حضور طلبيد و او را به همراه پسر بزرگش به قتل رسانيد. به اين ترتيب دولت پانصد و چند سالهي بني عباس سرنگون گرديد. دولت بنيعباس با قيام ابومسلم خراساني عليه بنياميه و با روي كار آمدن عبداللَّه سَفّاح در سال 132 ق، آغاز شده بود و پس از به قدرت رسيدن 38 تن از اين خاندان در مدت 524 سال، سرانجام در سال 656 ق با قتل مستعصم، به زوال رفت. بنيعباس در ابتداي كار همانند بنياميه، از وجود امامان معصوم در هراس بودند و هر كدام را به طريقي از سر راه خود برداشتند.
شهادت آيت اللَّه ميرزا "علي غروي تبريزي" توسط مزدوران بعث (1419 ق/ 29 خرداد 1377 ش)
در چنین روزی در سال 1419 ه ق حاج میرزا علی غروی تبریزی از بزرگان شیعه در بازگشت از زیارت کربلا به نجف توسط دشمنان اسلام به در جه شهادت نایل آمد . ایشان یکی از بزرگترین علمای شیعه در عصر خویش بود .
مرگ "نيكولا دومالبرانش" عالم علوم الهي و فيلسوف شهير فرانسوي (1715م)
نيكولا دو مالْبِرانْشْ فيلسوف فرانسوي در 6 آگوست 1638م در فرانسه به دنيا آمد. وي پس از اتمام تحصيلات خود در رشته علوم الهي به صنف كشيشان درآمد و چون از عقايد رِنِه دكارت آگاه شد از پيروان وي گرديد. مالبرانش با پيروي از فلسفه دكارت، اين فلسفه را به نحوي كه با عقايد مسيحيت كاتوليك موافق باشد، تكميل كرد و خود در اين فلسفه صاحب نظر شد. فلسفه مالبرانش در داخل فلسفه دكارت به فلسفه اصالت اتفاق يا مقارنه معروف است و مقصود از آن به طور كلي اين است كه ذهن و جسم در يكديگر تاثيري ندارند و حتي خود اجسام در يكديگر و خود اذهان نيز در يكديگر تاثيري ندارند. او معتقد بود كه علت اصلي خداست و آنچه در دنيا به ظاهرْ علت و معلول مينمايد، در حقيقت مقارنه و تصادف است. هر تغيير در اجسام و امور ذهني و معنوي، مستقيماً از خداست چرا كه هر جسمي كه در حال سكون است نميتواند خود محرك باشد. همچنين همه نظم و ترتيبي كه در دستگاه خلقت ديده ميشود و همه قوانين علمي و طبيعي، بيان نظم و اراده الهي است. مالبرانش هيچ علتي را به جز خدا قبول ندارد و اراده بشر را بيفايده ميداند. وي ميگويد: "هيچ چيز بدون اراده خداوند انجامپذير نيست." مالبرانش بعدها به افكار افلاطون نيز معتقد شد به طوري كه او را افلاطوني - مسيحي ميناميدند. مالبرانش، مشاهده را مقدمه ايمان قلمداد ميكرد و بر اين اعتقاد بود كه قبل از مشاهده يك چيز، نبايد به آن ايمان آورد، اما هنگامي كه مشاهدات فرد، عقل او را به سوي حقيقت، رهنمون گشت، نبايد در ايمان تزلزل داشت. به عبارت ديگر، عقل ما نتيجه معقولِ مشاهدات حواس ماست و همين عقل، رساننده ما به اين حقيقت است كه همه مخلوقات در خداوند وحدت مييابند. از اين جا معلوم ميشود كه عقل، رهنماي ما به قبول ايمان و ايمانْ راه وصول و درك خداوند است. آثار مالبرانش از نظر روشني و شيوايي، از آثار مهم ادبي قرن هفدهم ميلادي است كه كتاب تفكرات مسيحي، گفتگوي فيلسوف مسيحي با فيلسوف چيني درباره وجود خدا و گفتگوهايي درباره مابعدالطبيعه و دين از آن جملهاند. نيكولا مالبرانش سرانجام در 13 اکتبر 1715م در هفتاد و هفت سالگي درگذشت.
تصرف سرزمين تاريخي "بابِل" توسط كوروش هخامنشي (539 سال قبل از ميلاد)
كوروش هخامنشي، مؤسس سلسله پادشاهي هخامنشيان، از ساليان قبل، در ناحيه انشان در شرق شوشتر و حوالي رود كارون (در خوزستان فعلي) دولت كوچكي داشت و ميخواست همه آريايىهاي ايراني را با هم متحد سازد. از اينرو با مخالفان خود به جنگ برخاست و بر متصرفات خود افزود. كوروش پس از فتوحاتي در شرق ايران و افزايش دادن حدود سرزمين ايران باستان، به فكر تسخير بابل قديم افتاد. در اين زمان، عليرغم اينكه پادشاه بابِل، پيش از آن با كوروش پيمان اتحاد بسته بود، اما كوروش اعتمادي به دوستي او نداشت. از آن طرف، در بابل فساد اخلاق و ظلم و ستم، رواج فراوان داشت و مردم بابل به اسيراني كه از ممالك اطراف گرفته بودند ظلم زيادي ميكردند. چون موجبات سقوط بابل از هر جهت فراهم بود، كوروش در بهار سال 539 قبل از ميلاد از رود دجله گذشت و براي آنكه از سد بزرگي كه در شمال بابل بين رود دجله و فرات ساخته بودند، بگذرد، فرمان داد تا مسير فرات را تغيير دادند و از آن عبور كردند. كوروش پس از آن به سوي بابِل تاخت و پس از جنگي كوتاه، اين شهر را در سيزدهم اكتبر 539 ق.م به تصرف خود درآورد. كوروش سپس با جلال و شكوه وارد بابل شد و فرداي آن روز، در همان شهر تاجگذاري كرد.